تاریخ : 15. بهمن 1392 - 21:02   |   کد مطلب: 10573
یادداشت روزنامه وطن امروز
دکترین برادران راکفلر
برخی سیاستمداران مشهور به نیویورکی اکنون در حال ترویج نظریه‌ای به عنوان راهکار «تعامل صحیح ایران با جامعه جهانی» هستند! ابزار موفقیت این طرح پر و بال دادن به سیاستمدارانی است که حاضرند از ترس یک سگ وحشی دست چدنی را بفشارند.
دکترین برادران راکفلر

 

به گزارش صدای دانشجو به نقل از تسنیم، دکترین سیاست خارجی در هر کشوری مبتنی بر ارائه اصول کلی به منظور تعیین مشی و هدایت روابط بین‌الملل است به نحوی که بیشترین منافع را برای سیستم مطبوع خود تامین کند. این اصول به راهبران سیاسی یک کشور اجازه می‌دهد با وضعیت‌های مختلف پیش آمده به طور مناسب برخورد کرده و رفتار کشور برابر دیگر کشورها را توضیح دهند. برخی را در خارج از ایران به «لهجه نیویورکی‌» می‌شناسند و لابی صلح‌طلب ایرانی- آمریکایی! شعار اصلی این گروه از آمریکایی‌ها که با تابلوی ایران‌دوستی تا به حال امتیازات بزرگی در عرصه سیاست خارجی ایران در دوره‌های مختلف به دست آورده‌اند، تلاش برای بهبود رابطه ایران و آمریکاست. مسلما در این بازی بزرگان تنها یک عده دیپلمات ساده وزارت امور خارجه و چند گروه از ایرانیان «وطن‌دوست» با ملیت آمریکایی، چای انگلیسی نمی‌نوشند و بمب صلح منفجر نمی‌کنند اما شکی نیست که در ظاهر همه چیز عالی و بی‌عیب می‌نماید.

اتفاقا جمعی از ناظران، این تیم از ایرانیان آمریکایی که قرابت شدیدی با نمایندگان دموکرات کنگره دارند را نمایندگان «دیپلماسی عمومی» شاخه «سیاست شهروندی» ایران در نیویورک به حساب می‌آورند. حتی در جریان رای اعتماد به وزیران، دکتر ظریف در پاسخ به این سوال که چرا با دشمن روابط قوی برقرار کرده‌اند مدعی شدند به واسطه تلاش‌هایشان موفق شده‌اند بین گروه‌های آمریکایی تفرقه ایجاد کنند! در واقع آنچه وزیر امورخارجه کشورمان حاصل زحمات خود در دفتر ایران در نیویورک می‌شمارند هیچ ارتباطی با تلاش‌های ایران ندارد! حزبی که اکنون با عنوان نولیبرال در آمریکا فعال است و علاقه دارد خود را هوادار اندیشه «صلح‌طلبی» و مخالف با جنگ و خونریزی در جهان معرفی کند ابتدا در آغاز جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و در بحبوحه نارضایتی جهانی از فعالیت جنگ‌طلبانه آمریکا در ویتنام، کوبا و... توسط گروهی از متخصصان روابط بین‌الملل و فلاسفه سیاسی اعلام موجودیت کرد.

همین تز سیاسی نولیبرالیسم بود که موجب شد شوروی بزرگ‌ترین هژمون رقیب آمریکا در جهان به واسطه یک برنامه‌ریزی 30 ساله بدون جنگ و خونریزی از درون دچار فروپاشی شود. اکنون شیفتگی بنیادهای فراماسونری جهانی و متعاقب آن بخشی از کنگره آمریکا موجب شده طراح پروژه موازنه نرم در حوزه ایران به جهت بهبود پایه‌های نظریه نظم نوین جهانی میهمان بزرگ‌ترین کنفرانس‌های فراماسونری از جمله بیلدربرگ شود. مجری فعلی این طرح در آمریکا کسی نیست جز «تریتا پارسی» رئیس لابی ایرانیان آمریکایی که از نزدیکان مورد وثوق برخی دیپلمات‌های نیویورکی به شمار می‌رود.

پایه‌های طرح پارسی که با هدایت برژینسکی، فوکویاما و روحی رمضانی (نویسنده برخی مقالات مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام) تدوین شده، چنین است: بر اساس نظریه برژینسکی آمریکا برای اجرایی کردن طرح حکومت جهانی باید مساله دولت «سرکش» ایران را در پایان سال 2013 یکسره کند(1) چرا که ایران به عنوان مجری نظریه وحدت اسلامی و طرح اتحاد منطقه‌ای، بزرگ‌ترین مانع ایجاد حکومت مشترک جهانی است. علاوه بر اینکه ایران جدی‌ترین مانع برای موفقیت طرح رفع محاصره رژیم صهیونیستی است. استراتژی فشار سیاسی بر اعراب برای صلح با اسرائیل همزمان با تلاش برای سرنگونی اسد در سوریه نیز وابسته به فروپاشی محور مقاومت است. پس با توجه به درگیری شدید منافع منطقه‌ای و جهانی ایران و آمریکا دستیابی به صلح تنها در صورتی ممکن است که یک طرف ماجرا از خواسته‌های خود چشم بپوشد اما برای رام کردن ایران راه‌های گوناگونی وجود دارد که هر کدام نشأت گرفته از یک ایده فلسفی _ سیاسی است.

طرح نئوکان‌های جنگ‌طلب؛ حمله نظامی

به طور مثال ایده مورد علاقه نئوکان‌های رئالیست که تحت‌الحمایه احزاب جنگ‌طلب هستند حل مشکل «ایران» به وسیله اجرایی کردن یک طرح حمله سریع و همه‌جانبه با حمایت سایر قدرت‌های جهانی است. بر اساس رویکرد «لیبرالیستی» نومحافظه‌کاران، به‌کارگیری ابزار قدرت در حل منازعات بین‌المللی و اجرای مشروط تعهدات جهانی آمریکا از جمله اصول اصلی در عرصه سیاست خارجی و امنیتی است. تاکنون بیشترین صدمه به حیات سیاسی و اخلاقی آمریکا از طریق جنگ‌افروزی‌های همین گروه حامی صهیونیست‌های افراطی وارد شده است. از جنگ با کمونیسم و عراق و افغانستان گرفته تا جنگ با حزب‌الله و غزه! این همان طرحی است که شعار «مرگ بر آمریکا‌» را در جهان فراگیر کرد و قدرت هژمونی آمریکایی را تا مرز فروپاشی کامل به پیش برد.

علاوه بر این خود جامعه رژیم اسرائیل را دچار بحران‌های هویتی جدی کرده است. مشکل اینجاست که اتاق فکر حکومت جهانی از جمله «شورای شوراها» که متشکل از 300 اندیشکده آمریکایی است و مستقیما توسط نهاد فراماسونری راکفلر‌ها وچند خانواده بزرگ دیگر اداره می‌شود این طرح را «بی‌فایده»، «مخرب» و عاملی برای تمرکز جهانی بر ایدئولوژی اسلامی ایران می‌داند. پس برخلاف آنچه عامدانه در ایران توسط برخی سیاستمداران فعلی و سابق تبلیغ و ترویج می‌شود، طرح چنین نظریه‌پردازانی دست‌کم در دوره اوباما به هیچ‌وجه جزو گزینه‌های روی میز نیست.

طرح نولیبرال‌ها؛ پروژه صلح جهانی

ایده دوم طرح «صلح جهانی» نولیبرال‌ها است که به واسطه ابزارهای موازنه نرم اجرایی می‌شود. تریتا پارسی از نظریه‌پردازان موردعلاقه نولیبرال‌هاست. شکل بیرونی موازنه نرم متکی بر دیپلماسی عمومی است. دیپلماسی عمومی علم و هنر استفاده از قدرت نرم است. در شرایط کنونی، قدرت، حاصل ارائه اطلاعات و ایجاد جذابیت است. دیپلماسی عمومی از طریق مجریان چندگانه دولتی و غیردولتی که در تماس با افکار عمومی هستند انجام می‌شود. در نتیجه قدرت نرم از منابع قدرت یک کشور در عرصه بین‌الملل به شمار می‌رود. قدرت در چنین وضعیتی تنها از اقناع و اجبار برنمی‌خیزد بلکه به شکل فزاینده‌ای حاصل ارائه اطلاعات است.(2) در طرح موازنه نرم، گروه‌های پیشرو که اغلب از کارنامه غیرسیاسی برخوردار هستند به نام دیپلماسی عمومی وارد جامعه حریف شده و به شناسایی مراکز قدرت فرهنگی و سیاسی رقیب می‌پردازند.

در واقع این گروه‌های اطلاعات عملیات به راحتی با فرش قرمز وارد خط مقدم شده و در کشورمان با روحانیون سرشناس، گروه‌های مردمی، دانشجویان، اساتید و بعضا مدیران سیاسی ارتباط می‌گیرند. سپس بر اساس گزارشات ارسالی تیم‌های شناسایی سیاسی- فرهنگی، سیاستمداران پشت پرده تصمیم می‌گیرند که حملات نرم از کدام گلوگاه‌ها صورت بگیرد. تا اینجای کار واضح است که جنگ‌طلبان و صلح‌خواهان هر دو بازوی دستگاه سیاست خارجی آمریکا به شمار می‌روند. همان اندازه که فراماسون‌های شورای روابط خارجی آمریکا از طرح‌های انقلاب مخملی بنیادهای متعلق به جورج سوروس صهیونیست حمایت می‌کنند، حامی گروه‌هایی مانند «رهپویان صلح» و «کد صورتی» و «نایاک» هستند. بسته به شرایط سیاسی، گاهی اولویت با چنگ و دندان نشان دادن است و گاهی دست چدنی با روکش مخملی صلح را دراز می‌کنند.

حماقت این است که فرض کنیم خطر «صلح‌طلبان» با کارنامه درخشان شکست شوروی سابق، کمتر از جنگ‌طلبانی است که به واسطه حمله به عراق و افغانستان قدرت نرم آمریکا در جهان را حقیر ساخته‌اند. پارسی در این باره می‌گوید: «در حالی که تحریم‌ها درد جدی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده؛ رهبر عالی ایران به دنبال تقویت روایت خود از غرب است. وی غربی‌ها را به تلاش برای جلوگیری از توسعه ایران و انکار فناوری بومی متهم می‌کند. هیچ راهی برای تغییر موضع هسته‌ای ایران وجود ندارد مگر اینکه روایت لایتغیر رهبر عالی ایران از درون جامعه خودی تغییر کند و ما باید تلاش کنیم راه برای صعود دیگر روایت‌ها در جامعه ایرانی هموار شود. متاسفانه هنوز نخبگان ایرانی به روایت رهبر ایران پایبند هستند».(3)

وی به همین جهت برخلاف جنگ‌طلبان هدف تحریم‌های غیرهدفمند را مردم ایران می‌داند، نه دولت که البته چنین تحریم‌هایی موجب بی‌اعتبار شدن همه تلاش‌های گروه‌های به‌اصطلاح صلح‌طلب و در واقع پیاده‌نظام طرح دیپلماسی شهروندی وزارت خارجه آمریکا می‌شود چرا که ملت ایران هرگز باور نخواهند کرد دولتی که از ارسال دارو و قطعه هواپیمای مسافری و تجهیزات مرتبط با فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای و میکروسکوپ الکترونی و کمباین به کشورشان ممانعت جدی به عمل می‌آورد به دنبال آشتی و دوستی با آنها باشد.

چرا آمریکاهراسی؟!

زمانی که میان خواست مردم و رهبری هماهنگی وجود دارد و تجربه تاریخی مردم نشان از «بی‌اعتباری» قول‌های دشمن دارد، تلاش برای نفوذ در سیستم دستگاه خارجی حریف از اهمیتی صدچندان برخوردار است. پارسی نام این استراتژی را «اتحاد خیانتکارانه» می‌گذارد. شکی نیست که با مجموعه‌ای از دیپلمات‌هایی که از تصویرسازی قدرت حریف به رعشه می‌افتند بسیار راحت‌تر می‌توان مذاکره کرد تا رهبرانی که «دیپلمات» نیستند و رسما اعلام می‌کنند انقلابی‌اند! اینجاست که ترویج «آمریکاهراسی» در میان مسؤولان و سیاست‌پیشگان جامعه حریف توسط اجتماع نولیبرال‌های صعودیافته با پرچم «صلح‌طلبی» مهم می‌شود. صلح و دوستی در عرصه روابط بین‌الملل با زور ترویج نمی‌شود بلکه این زبان چرب و نرم سیاست است که به قول پارسی باید مشوق‌هایی در برابر عملی شدن هر خواسته‌ای در نظر بگیرد. به این ترتیب آنچه دیپلماسی «برد- برد» خوانده می‌شود لزوما به معنای تامین نظر هر دوطرف نیست بلکه نوعی «اتحاد خیانتکارانه در سطوح پایین دیپلماتیک» محسوب می‌شود

. کما اینکه مبدع همین نظریه پیش از این خود بارها پیشنهاد افزایش و وضع تحریم‌های جدید ضد کشورمان در مقاطع خاص زمانی را داده است. وی پیشنهادات عملا متضاد خود را با دستاویز قرار دادن این دیپلماسی سخیف توجیه می‌کند که بهترین زمان برای دستیابی به صلحی همه‌جانبه زمانی است که حریف از تحریم‌های فلج‌کننده قبلی خسته است و تحریم‌های جدید را پیش روی خود می‌بیند. لغو تدریجی بخشی از این تحریم‌های تحمیلی به واسطه سیستم ناعادلانه نولیبرال‌ها در چنین شرایطی «پیروزی» دستگاه دیپلماسی ما «باید» محسوب شود و عقب‌نشینی مرحله به مرحله و در نهایت خلع سلاح و خلع‌ید ایران در سیستم قدرت و مدیریت جهانی پیروزی «آمریکا»! واضح است که وقتی وضع‌کننده قوانین سیستم دیگری است و زور این بار با زبان «صلح جهانی» به دیگران تحمیل می‌شود، صدور اجازه «زنده ماندن بیماران ام‌اس و سرطانی ایرانی» یا «خرید قطعات هواپیمای مسافری» یا «لغو تحریم‌های تکنولوژیک با هدف فراگیر شدن ابزارهای جاسوسی در جامعه ایرانی» یعنی نظر لطف ارباب به رعیت خاطی!

برخی سیاستمداران مشهور به نیویورکی اکنون در حال ترویج همین نظریه به عنوان راهکار «تعامل صحیح ایران با جامعه جهانی» هستند! ابزار موفقیت این طرح پر و بال دادن به سیاستمدارانی است که حاضرند از ترس یک سگ وحشی که پارس می‌کند اما قدرت گاز گرفتن ندارد، دست چدنی با روکش مخملی را صمیمانه بفشارند و تشکر هم بکنند. پس پیغام فرستادن‌های مکرر مقامات ایالات متحده برای مذاکرات مکرر میان ایران و آمریکا نشان از تغییر رویه استعماری و زورمدارانه سیاستمداران این کشور ندارد بلکه تنها مسیر و ابزار «زورگویی جهانی» بنا بر اقتضائات داخلی آمریکا و کاهش قدرت جهانی آنها تغییر یافته است. فی‌الواقع آمریکایی‌ها این بار تصمیم گرفته‌اند هوشمندانه سر رقیبی که هیچ علاقه ندارند سهمی در مدیریت جهانی داشته باشد را این بار با «پنبه» و همراه با به آسمان فرستان یکصد کبوتر صلح قطع کنند.