علي شريعتي در كتاب اسلام شناسي اشاره اي به نظريات ماركس و نقد آن دارد.

شريعتي در رابطه ي ماركس و نظرياتش و برخورد وي با "پرودن" مي نويسد:

ماركس كه تا عالم { دانشمند}  است كتاب پرودن را براي كارگران كتابي روشنگرانه مي داند.

اين عين سخن ماركس است : " كار ما، كشف قوانين علمي حركت تاريخ است" پس ماركس آمده تا بگويد كه ايدئولوژي نبافيد كه اينكار سوسياليست هاي اتوپيست  و مذهبي هاست و كار ما كشف {كه حركت تاريخ يك حركت جبري بدون اصالت به اراده انسان} است.

اما چون به دوره ي بعد و روزگار مبارزه با پرودن {تصاحب رهبري طبقه ي كارگرن و رسيدن به قدرت} قضاوتش را عوض مي كند و در پشت جلد همان كتاب مي نويسد:

"پرودن در فرانسه اقتصاددان برجسته اي است و در انگلستان جامعه شناس بزرگي"

و اين يعني در فرانسه اي كه كسي اقتصاد نميداند، استاد اقتصاد است و در انگلستان بيگانه با جامعه شناسي، استاد جامعه شناسي.

پس يعني نوعي تحقير ....

و بعدها كه رهبري طبقه ي كارگر را بر عهده دارد در مبارزات سياسي چنان از ايدئولوژي سخن مي گويد كه تمامي مباني چندساله گذشته خود را نفي مي كند تا بتواند سبد آراءش را به تحريك بيشتر وادار كند.

و در ادامه پرودن را اديبي لفاظ مي خواند كه نه پايگاه طبقاتي دارد و نه پايگاه اعتقادي و ايدئولوژي!!!!!!

و اينهمه تعارض را فقط رسيدن به قدرت و سبد آراء توجيه مي كند و نه ماركس عالم!