به گزارش صدای دانشجو به نقل از تسنیم، سرانه مطالعه یکی از شاخصهای توسعهیافتگی هر جامعهای به شمار میرود، همچنین یکی از راههای رسشیدن به جامعهای مطلوب و توسعهیافته افزایش میرات مطالعه کتاب و کتابخوانی در بین عموم جامعه است، متأسفانه کشورهای جهان سوم و کمتر توسعهیافته از این سرانه مطالعه تا اندازه قابل توجهی غافل هستند، در این کشورها مسئولان فرهنگی و دولتی چندان به تأثیرات افزایش سرانه مطالعه در توسعه یافتگی و کارکرد مطلوب جامعه باور ندارند.
در ایران اما طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی توجه به کتاب و کتابخوانی افزایش قابل توجهی داشته است، از پایه گذاری نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، نمایشگاههای استانی کتاب، نمایشگاههای تحخصصی گرفته تا برگزاری جایره کتاب فصل، کتاب سال و هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، همه این ها در سایه توجه رهبر انقلاب به کتاب و کتابخوانی و تأکیدات ایشان بر رشد سرانه مطالعه شکل گرفته است، یکی از منویات معظمله طی سالهای گذشته توجه به کتاب و کتابخوانی بوده است. این مهم در بازدید ایشان از نمایشگاه کتاب که هر سال انجام میشود، و در بیاناتشان نمود مشخصتری دارد.
اکنون در آستانه بیست و یکمین دوره هفته کتاب و روز «کتاب و کتابخوانی» برخی از فرمایشات معظمله در این خصوص را مرور میکنیم.
کتاب، مادر و عصاره تمدنها و کتابخوانى، وظیفه ملى و واجب دینى است
قلباً غمگین و متأسف میشوم
«من هر زمانى که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان مىافتم، قلباً غمگین و متاسف مىشوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلى که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلاً ده برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.(1)»
این درد و خسارت بزرگى است
«براى یک ملت، خسارتى بزرگ است که افراد آن با کتاب سر و کار نداشته باشند و براى یک فرد، توفیق عظیمى است که با کتاب مأنوس و همواره در حال بهرهگیرى از آن یعنى آموختن چیزهاى تازه باشد.(2)
«این عادت هنوز بین جوانان ما جا نیفتاده که بروند کتاب بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستشان یا فرزندشان بدهند تا آنها هم بخوانند؛ این طورى نیست. اى بسا کتابى را مىخرند، بعد آن را کنارى مىگذارند یا مثلاً کتابى را دوستى به دوستى هدیه مىدهد، او هم کنارى مىگذارد! واقعا کتاب خواندن در مملکت ما جا نیفتاده است و این درد بزرگى است. ما از اهمیت وعظمت این درد غافلیم؛ در حالى که این همه مطلبى که در ذهنها هست، بر سر قلمها و روى کاغذها جارى مىشود و با خرج زیادى چاپ مىگردد، اگر این مطالب... بین همه مردم تقسیم بشود، ببینید چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا مىآید و چه منافعى از این ناحیه عاید مىشود. بیایید شما هم به مجموعه کارهاى کم و بیش داراى تاثیرى بپیوندید که حالا چند سالى است براى وادارکردن مردم به کتابخواندن شروع شده است؛ اینها را در تبلیغاتتان، در اظهاراتتان بیان کنید. اصلاً کتاب بنویسید، مقاله بنویسید، اعلان بکنید، ...قصه... نوشته بشود، کارهاى هنرى بشود تا مردم به خواندن کتاب وادار بشوند... و کتاب جزو لوازم زندگى بشود.(3)»
به قلبم فشار مىآید!
ملت ما مطالعه کردن را اصلاً جزو کارهاى بشرى نمىدانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایى که جزو کارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگرى داشته باشد، یا باید شب امتحانش باشد یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد یا باید یک دانشمند باشد یا باید بخواهد در جایى سخنرانى کند، تا موجب شود که مطالعه کند! این چهقدر خسارت است!؟ واقعاً خدا مىداند من وقتى (به) یادم مىآید و این چیزى است که تقریباً هیچوقت از یادم نمىرود، که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار مىآید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت مىبینیم!؟ واقعاً این به عهده چه کسى است؟(4)
از این مسأله راضى نیستم
ما در کشورمان، در جامعه خودمان، از واقعیتى که در این زمینه وجود دارد، راضى نیستیم. بله، درست است؛ امروز حجم کتابهایى که تولید مىشود، با گذشته خیلى تفاوت کرده است، گاهى چند برابر کتاب منتشر مىشود یا تیراژ کتابها بالا مىرود، لیکن این کافى نیست، اینها براى کشور ما خیلى کم است. باید جورى بشود که در سبد کالاى مصرفى خانوادهها، کتاب یک سهم قابل قبولى پیدا کند و کتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئین اتاق کتابخانه و نشاندادن به این و آن.(5)
بدترین و پرخسارتترین تنبلىها
اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتابخوانى است. در جامعه باید سنت کتابخوانى رواج پیدا کند. فایده سوادآموزى این است. اثر حرکت و نهضتى که در کشورها براى ریشهکن کردن بىسوادى انجام مىگیرد، عبارت است از همین که بتوانند از این مجموعه عرضهکننده فکر و ذوق و استعدادِ دیگران استفاده کنند، این بدون کتابخوانى امکانپذیر نیست. به گمان من یکى از بدترین و پرخسارتترین تنبلىها، تنبلى در خواندن کتاب است. هرچه هم انسان به این تنبلى میدان بدهد، بیشتر مىشود.(6)
چرا باید اُنس مردم با کتاب اینطور باشد؟!
من مىبینم که متأسفانه کتاب در جامعه ما، آن مقدار که شأن این جامعه اقتضا مىکند، رواج ندارد. اگر ما یک جامعه بىفرهنگ و تاریخ بودیم، جامعهاى بودیم که گذشته و کسان فرهنگىِ با معرفت و برجستهاى ندارد، انسانهاى بااستعداد و فهیم و داراى بینش و طرز فکر بالا ندارد، بىرغبتى به کتاب قابل توجیه بود، امّا در جامعه ما با این همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتید، مؤلّفین، آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهیان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا باید اُنس با کتاب اینطور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاریخى ما خیلى زیاد است. جامعه ما اساساً جامعهاى پخته و بالغ شده است، یک جامعه ابتدایى و بدوى نیست. مردم ما باید بیش از این با کتاب آشنا باشند.(7)
کتاب؛ مادر تمدنها
کتاب یکى از ارزشمندترین فرآوردههاى بشرى و گنجینه بزرگترین ثروتهاى بشر، یعنى دانش و تحقیق است. دین و دنیاى بشر و جسم و جان انسان، به برکت کتاب تأمین و تغذیه مىشود و فرآیند کمال بشرى به وسیله کتاب تحقق مىیابد. کتاب، مادر تمدنها و نیز عصاره آنها است و بشر با پدیدآوردن کتاب، درسهاى بىشمارى را که در کتاب تکوین بدو آموخته شده، گرد مىآورد و در محیط بشرى منتشر مى سازد و بدینگونه روزبهروز گنجینه ثروت بشرى، غناى بیشتر مىیابد.(8)
کتابخوانى؛ واجب دینى
مردم ما با کتاب، بیش از آنچه امروز انس دارند، باید انس بگیرند. کتابخوانى چیزى است که براى یک ملت فریضه است؛ واجب و لازم است. مردمى که اهل کتابخواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذکاوت و هوشیارى، تفاوت مىکنند با مردمى که با کتاب و مطبوعات انس نداشته باشند.(9)
امروز کتابخوانى و علمآموزى نه تنها یک وظیفه ملى، که یک واجب دینى است. از همه بیشتر، جوانان و نوجوانان باید احساس وظیفه کنند، اگرچه آنگاه که انس با کتاب رواج یابد، کتابخوانى نه یک تکلیف، که یک کار شیرین و یک نیاز تعلل ناپذیر و یک وسیله براى آراستن شخصیت خویشتن تلقى خواهد شد و نه تنها جوانان، که همه نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.(10)
هیچ چیزى جاى کتاب را پر نمىکند
هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسى تصور کند با پدیدآمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوى خواهد شد، خطا است. کتاب روزبه روز در جامعه بشرى، اهمیت بیشترى پیدا مىکند. ابزارهاى نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتواى کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جاى کتاب را هیچ چیزى نمىگیرد.(11)
کتاب مقوله بسیار مهمى است. البته من به کارهاى هنرى و تصویرى تلویزیون، سینما، یا از این قبیل چیزها خیلى اعتقاد دارم، اما کتاب نقش مخصوصى دارد. جاى کتاب را هیچ چیزى پر نمىکند.
کتاب را باید ترویج کرد،... مردم باید به کتابخوانى عادت کنند و کتاب وارد زندگى بشود. چندى پیش من دیدم که همین تلویزیون با بعضى از جوانان مصاحبه کرده بود و پرسیده بود که آقا! شما کتاب مى خوانید؟ پاسخ داده بودند که نه، اصلاً کتاب را جزو ضروریات زندگى نمىدانند.(12)
کارى کنیم مردم کتابخوان بشوند
از بس که درباره این مساله مهم (کتابخوانى) گفتهام و به من هم گفته شده که چقدر اثر دارد، حقیقتاً وقتى مىخواهم بار دیگر این مساله را بیان کنم، دچار تردید مىشوم که این دیگر جزو گفتار لغو نباشد! من نمىدانم واقعا این تکرار، اثر کرده یا نکرده است... بیایید کارى کنید که مردم کتابخوان بشوند.(13)
مردم ما کتابخوان نیستند. این کتاب نخوانى، نقص خیلى بزرگى است. خیلى از مردم ما حتى روزنامه خوان هم نیستند. اگر نگاهى به روزنامه بکنند، به همان تیترهاى درشتش اکتفا مىکنند. بسیارى از مردم، رادیو را فقط براى سرگرمىهایش گوش مىکنند، نه براى آموزش و خبر و آگاهىهاى زندگى و مسائل فرهنگى. ما باید این نقیصه را برطرف کنیم.(14)
مثل خوردن و خوابیدن
متأسفانه کتابخوانى، جز در بین یک عده از اهل علم و اهل تحصیل و کسانى که به طور قهرى با کتاب سر و کار دارند، یک کار رایج و روزمره به حساب نمىآید؛ در حالى که کتابخوانى باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر کارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.(15)
کتاب نباید به یک عده از افراد جامعه ما مخصوص بماند، کما اینکه در گذشته اینطور بوده است که یک عده کتابخوان و اهل کتاب و اهل مراجعه به کتاب بودند، اکثریت هم دور از کتاب و فارغ از همّ کتاب؛ این درست نیست. امروز البته وضع بهتر شده است، انسان مىتواند این را حس کند.(16)
ناشى از عدم اعتیاد به کتاب است
من جوانان بسیارى را دیدهام، حالا افراد مسن که جاى خود دارد که حتى مطالعه کتاب رمان را هم میل ندارند! کتاب رمان را یک هفت هشت ده صفحه مىخوانند و مىگویند حوصله نداریم؛ در حالى که حاضرند بیست دقیقه یا نیم ساعت بنشینند و تبلیغات تلویزیون را که قبل از شروع فیلم سینمایى پخش مىشود، تماشا کنند! حاضر نیستند در این بیست دقیقه، حتى همان کتاب رمان را بخوانند، حالا نمىگوییم کتاب اجتماعى، کتاب سیاسى یا کتاب علمى، این ناشى از چیست؟ ناشى از عدم اعتیاد به کتاب است. مردم میل به کتابخوانى ندارند. براى این باید فکرى بکنید.(17)
مىشود و اجتنابناپذیر است
من تصور مىکنم که با حال اشتغال هم مىشود مطالعه کرد. قبل از پیروزى انقلاب به مدت کوتاهى و بعد هم که انقلاب پیروز شد و من به تهران آمدم و اشتغالهاى گوناگونى داشتم، اصلاً فرصت مطالعه پیدا نکرده بودم... در این یکى دو سال اخیر دیدیم که نمىشود و ما باید بالاخره وقتى (را) براى مطالعه باز کنیم. از حدود دو سال پیش با این که اشتغالات ما کم نشده بود و بلکه زیاد هم شده بود، تصمیم گرفتیم که مجدداً مطالعه کنیم. شروع کردیم، دیدیم مىشود و من الان هر شبانهروز مقدارى مطالعه مىکنم... فهمیدم که مىشود.(18)
بنده خودم هم با اینکه گرفتارى کارىام زیاد است، اما بحمدالله از کتاب منفک نشدهام و در حقیقت نمىتوانم هم منفک بشوم. در خلال کارهاى فراوان و سنگینى که بر دوش ما هست، دائماً با کتاب سر و کار دارم، احساس مىکنم که اگر انسان بخواهد در زمینه معنوى و فرهنگى تر و تازه بماند، جز رابطه با کتاب، که مثل رابطه با جویبار، دائمى و در جریان است و مرتب تازههایى را در اختیار انسان مىگذارد، چارهاى ندارد. البته مساله، مساله چاره داشتن یا نداشتن نیست؛ مساله میل و شوق و یک چیز اجتنابناپذیر براى کسى است که اهل کتاب باشد.(19)
تجدید مطلعى در مسأله کتاب و کتابخوانى
من از این اجتماعى که امروز هست، مىخواهم این استفاده را بکنم که یک تجدید مطلعى بشود در مسأله کتاب و کتابخوانى و کتاب خوب و کتاب مفید و کتاب سالم؛ یک حرکتى را همه مسئولان در کشور آغاز کنند؛ از آنهایى که برنامهریزى مىکنند تا آنهایى که تولید مىکنند، تا آنهایى که تبلیغ مىکنند، تا مخاطبان کتاب، جوانها و غیر جوانها که کتاب را مىخوانند، یک نگاه جدیدى داشته باشیم. تیراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اینها شایسته کشورِ هفتاد و پنج میلیونى ما با این همه جوان، با این همه انگیزه نیست؛ باید تیراژها خیلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مىبیند دفعات چاپ کتابها خیلى بالا است، لیکن در عین حال در مجموع که نگاه مىکنیم، نه، راضىکننده نیست، قانعکننده نیست، باید یک حرکتى آغاز شود.(20)
باید سنت و سیره رایج مردم شود
من یک دوره کتاب هشت جلدى را که یک نویسنده عرب نوشته است و از کتابهاى معروف هم هست، نمىخواهم اسم بیاورم، در سالهاى دور، وقتى به تهران مىآمدم و در اتوبوس زیاد معطل مىشدم، خواندم. همه این دوره هشت جلدى را که راجع به تاریخ ادبیات و علوم و معارف اسلامى است، تقریباً در اتوبوس خواندم.
کتابخوانى باید یک سیره و سنّت رایج بین مردم ما بشود، کتاب بخوانند و به فرزندانشان هم یاد بدهند، خانمها در خانه کتاب بخوانند و معلومات بیندوزند. البته در کنار این مسائل، باید به فکر باشیم و دغدغه نوع کتابهایى که تولید مىشود نیز در ما باشد. باید کتابِ خوب تولید شود. کتاب یک غذا است؛ یک غذاى روح است؛ یک نوشیدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقویت مىکند. ما که سفارش مىکنیم از این نوشیدنى بخورید، نوع نوشیدنى را معیّن نکردهایم.(21)
تبلیغات کتابخوانى همه گیر شود
کتابخوانى باید در جامعه ترویج شود و این کار بر عهده همه دستگاههایى است که در این زمینه مسئولند؛ از مدارس ابتدایى بگیرید - که برنامههایى باید باشد که کودکان ما را از اوان کودکى به خواندن کتاب عادت بدهد؛ خواندن با تدبر، خواندن با تحقیق و تأمل - تا دستگاههاى ارتباط جمعى، تا صدا و سیما، تا وسائل تبلیغاتى گوناگون.
یکى از کارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه این است که تبلیغات کتابخوانى همه گیر شود. ما امروز مىبینیم براى کالاهاى کم اهمیت که تأثیرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبلیغات رنگینِ عجیب و غریبى را متصدى مىشوند، مباشر مىشوند؛ دستگاههاى ارتباط جمعى، مطبوعات، صدا و سیما آنها را پخش مىکنند؛ در حالى که آن محصولات هیچ ضرورتى ندارند، هیچ لزومى ندارند، یک چیز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفید است، گاهى بودنشان حتّى مفید هم نیست؛ شاید مضر هم هست. محصولى با عظمت کتاب، با ارزش کتاب، درخور این است که تبلیغ بشود، تشویق بشوند کسانى که مىتوانند کتاب را بخوانند، این را ما باید به صورت عادت در بیاوریم.(22)
حاضرم
من اگر بدانم هر روز یک ساعت باید حرف بزنم و نتیجه اش این باشد که مردم کتابخوان بشوند، حاضرم روزى یک ساعت و نیم حرف بزنم! اگر اینطورى بشود قضیه را حل کرد، حرفى نیست، ما باید عرضمان را به مردم بکنیم و بنده هم عرض مىکنم، منتهى چیزهایى است که با گفتن تنها تمام نمىشود... این، گفتن و بازگفتن و بازگفتن و به زبانهاى گوناگون گفتن و از همه طرف گفتن و او را با فکر محاصره کردن مىخواهد تا یک عادت از بین برود یا به وجود بیاید.(23)
تحقق بخش عمدهاى از وظایف فرهنگى دولت!
من فکر مىکنم اگر بتوانیم فرهنگ کتابخوانى را در کشور رایج کنیم و در کنار آن، تولید کتاب را هم خوب گسترش دهیم، بخش عمدهاى از وظایف فرهنگى دولت جمهورى اسلامى، بدین وسیله انجام خواهد گرفت.
کتاب، مقوله بسیار مهمى است. من البته به کارهاى هنرى و تصویرى، تلویزیون یا سینما یا از این قبیل مقولات، خیلى اعتقاد دارم، اما کتاب، نقش و جایگاه مخصوصى دارد. جاى کتاب را هیچ چیز پر نمىکند و باید کتاب را ترویج کرد. این توصیه براى کسانى است که مربوط به وزارت ارشادند و امور کتاب، از لحاظ مقرّرات کشور به آنها ارتباط پیدا مىکند.(24)
جوانان! دانشجویان! طلاب!
من کلّاً به جوانها و به خصوص به دانشجویان و طلاّب توصیه مىکنم که آگاهیهاى خودشان را افزایش دهند. بسیارى از این کجرویهایى که شما ملاحظه مىکنید، ناشى از کمبود آگاهى است. نسل امروز - به ویژه نسل جوان ما - باید از تاریخ کشورش اطّلاع داشته باشد، به خصوص از زمان مشروطیت به این طرف را بداند. شما در هر رشتهاى که تحصیل مىکنید، چون جزو نخبگان جامعه هستید، باید بدانید که کشور شما در چه موقعیتى قرار داشته و دارد. شما باید به خصوص تاریخ رژیم گذشته را بدانید. نسل امروز ما درست نمىداند که انقلاب اسلامى چگونه این کشور را از چنگال آن رژیم خلاص کرده است. این را ما که با همه پوست و گوشت و همه هستى خود، آن رژیم را حس کردیم، خوب مىدانیم. اینها باید منعکس و گفته شود. البته در این زمینه، چیزهایى هم نوشته شده است.
آگاهیهاى شما از مسائل جهان باید بالا برود. من گمانم این است هر کسى، هر جوانى و هر دانشجویى که بداند این انقلاب و این نظام، کشور را از دست چه گرگهاى خونآشامى گرفته و چه زحماتى را در این (سى) سال تحمل کرده تا به اینجا رسیده و چه دشمنیهایى با آن شده و الان هم در کمین آن است، کاملاً مىفهمد که در این نظام چه باید بکند، یعنى وظیفه خودش را حس مىکند و تشخیص مىدهد. جوان ایرانى، هم روشنبین و باهوش است، هم سیاسى است، لذا جاى ابهام باقى نمىماند. بنابراین، علاجى که من (براى در امان ماندن از غفلت یا تندرویهاى بیجا و تصمیمگیریهاى خداپسندانه و مبتنى بر اسلام) پیشنهاد مىکنم، کتابخوانى، افزایش مطالعه و کشاندن اجتماعات دانشجویى به بحثهاى صحیح و حقیقى نه بحثهاى انحرافى است.(25)
صدها جلد کتاب در همین ده دقیقه ها!
کتابخوانى را باید جزو عادات خودمان قرار دهیم. به فرزندانمان هم از کودکى عادت بدهیم کتاب بخوانند، مثلاً وقتى مىخواهند بخوابند، کتاب بخوانند یا وقتى ایام فراغتى هست، روز جمعهاى هست که تفریح مىکنند، حتماً بخشى از آن روز را به کتابخواندن اختصاص دهند. در تابستانها که نوجوانان و جوانان محصّل تعطیلاند، حتماً کتاب بخوانند. کتابهایى را معیّن کنند، بخوانند و تمام کنند. افرادى که کار روزانه دارند، مثلاً کارمند ادارى، کارگر، کاسب و یا کشاورز هستند، وقتى به خانه مىآیند، بخشى از زمان را گرچه نیمساعت، براى کتابخواندن بگذارند.
چقدر کتابها را در همین نیمساعتها مىشود خواند! بنده دورههاى بیست جلدى و بیست و چند جلدى کتاب را در همین فاصلههاى ده دقیقه، بیست دقیقه و یک ربع ساعته خواندهام. پشت این کتابها را هم یادداشت مىکنم که معلوم باشد. شاید صدها جلد کتاب را همینطور در این فاصلههاى کوتاه ده دقیقهاى خواندهام. بسیارى از افراد را هم مىشناسم که این گونهاند.(26)
در هنگام آگهى تلویزیونى
گاهى مىبینید یک نفر پاى تلویزیون نشسته و منتظر یک فیلم است. تلویزیون آگهى تبلیغاتى پخش مىکند و گاهى پخش تبلیغات، بیست دقیقه طول مىکشد. یک وقت است کسى به آن تبلیغات احتیاج دارد، اما کسى که احتیاج ندارد آگهىهاى تبلیغاتى را ببیند، این بیست دقیقه را چرا بیکار بنشیند!؟ یک کتاب دمِ دستش باشد، بردارد و بیست دقیقه مطالعه کند. اگر مردم ما عادت کنند که از این وقتهاى ضایعشونده براى مطالعه کتاب استفاده کنند، جامعه خیلى پیش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خیلى ترقى خواهد کرد.(27)
مطالعه چند جلد کتاب قطور در اتوبوس!
من مىخواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است: کسانى که وقتهاى ضایعشوندهاى دارند، مثلاً به اتوبوس یا تاکسى سوار مىشوند یا سوار وسیله نقلیه خودشان هستند و دیگرى ماشین را مىراند یا در جاهایى مثل مطب پزشک، در حال انتظار به سر مىبرند و به هر حال اوقاتى را در حال انتظار به بیکارى مىگذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همانجا بخوانند.
بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. وضعیت و فضاى اتوبوسهاى آن روزگار براى ما خیلى آزاردهنده بود و نمىتوانستیم تحمل کنیم. دلم مىخواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مىگذراندم، احساس نمىکردم ضایع مىشود. آن وقتها تقریباً یکساعت طول مىکشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مىرفت. بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مىکشید. به هرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمىکردم که ضایع مىشود، چون کتاب مىخواندم.(28)
همه افراد خانواده مان همینطورند!
در منزل خود من، همه افراد، بدون استثنا، هر شب در حال مطالعه خوابشان مىبرد، خود من هم همینطورم، نه اینکه وسط مطالعه خوابم ببرد، مطالعه مىکنم تا خوابم مىآید، کتاب را (کنار) مىگذارم و مىخوابم. همه افراد خانه ما وقتى مىخواهند بخوابند، حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر مىکنم که همه خانوادههاى ایرانى باید اینگونه باشند. توقع من این است. باید پدرها و مادرها، بچهها را از اول با کتاب محشور و مأنوس کنند، حتى بچههاى کوچک باید با کتاب انس پیدا کنند.(29)
کتاب مثل نان و وسایل معیشتىِ لازم
باید پدرها و مادرها، بچهها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند، حتّى بچههاى کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضى از وسایل تزییناتى و تجمّلاتى - مثل این لوسترها، میزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... - به کتاب اهمیّت بدهند. اوّل کتاب را مثل نان و خوراکى و وسایل معیشتىِ لازم بخرند، بعد که این تأمین شد، به زواید بپردازند. خلاصه باید با کتاب اُنس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعه ایرانى به هدف و آرزویى که دارد - که حقّ او هم هست - نخواهد رسید.(30)
لزوم تولید کتاب خوب در عرصههاى فکرى مختلف
ما در زمینه کتاب، چند تکلیف مهم بر عهده داریم؛ یک تکلیف این است که در عرصههاى فکرى مختلف، کتاب تولید کنیم؛ آن هم کتاب خوب. چنین تکلیفى نه فقط بر عهده مسئولان کشور است، بلکه کل کشور و طبقه اهل فرهنگ، چنین تکلیفى دارند.(31)
براى اینکه اثرى ماندنى شود، باید خوب باشد. آثارِ خوب مىمانند، در دلها جاى مىگیرند و کهنه نمىشوند. خوب هم که مىگوییم، یعنى پاسخى به یک سؤال و یک نیاز باشد. خوب فقط معنایش این نیست که از لحاظ هنرى، خوب تنظیم شده باشد و خیلى عمیق باشد، نه. ممکن است اینطورها نباشد، لیکن پاسخى به یک نیاز باشد، مهم این است. در باب کتاب این را باید ملاحظه کرد.
البته نیازها خیلى گستردهتر از آن چیزى است که انسان در وهله اوّل نگاه مىکند. شاید اگر در کشور ما فرضاً در یک موضوع هیچ کتابى وجود نداشته باشد یا هیچ تألیف درستى نباشد، آدم حس نکند که به این کتاب نیاز هست، ولى وقتى این کتاب مطرح مىشود، مىبینیم نه، ذهنها آن را مىخواهند. پس معنایش این است که ما به هر فرآورده فکر و فرهنگ انسانى نیاز داریم و بایستى آن را بدانیم.(32)
لزوم همگان ىشدن سنت کتابخوانى
تکلیف بعدى این است که کتابخوانى به عنوان یک سنت رایج در آید؛ به طورى که همه قشرها در کشور کتابخوان شوند و کتابخوانى، مخصوص عدهاى از افراد جامعه ما نباشد؛ کمااینکه در گذشته این طور بوده است، یعنى عدهاى کتابخوان و اهل کتاب و اهل مراجعه به کتاب بودند، اکثریت هم دور از کتاب و فارغ از همّ آن به سر مىبردند، این درست نیست. البته امروز وضع بهتر شده است و انسان مىتواند این را حس کند. بعضى از ناشران به من مىگفتند: ما تشکر مىکنیم از اینکه مىبینیم فرهنگ کتابخوانى توسعه پیدا کرده است و مردم به کتاب تمایل بیشترى نشان مىدهند. پس این کار هم در حال پیشرفت است. البته اگر ما به حدى برسیم که مورد نظر من در این صحبت است، باید تعداد کتابهایى که هر بار چاپ مىشود، از دو هزار و پنج هزار و ده هزار به دویست هزار و سیصد هزار برسد، یعنى با چنین کمیت بالایى باید کتاب در جامعه پخش شود.(33)
امروز هر اقدامى که به گسترش سطح آگاهى عمومى بینجامد و نیروى تفکر و قدرت درک معارف را در مردم با استعداد ما تقویت کند، حسنهاى بزرگ است. کتاب دروازهاى به سوى گسترده دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکى از بهترین ابزارهاى کمال بشرى است. همه دستاوردهاى بشر در سراسر عمر جهان، تا آنجا که قابل کتابت بوده است، در میان نوشتههایى است که انسانها پدید آوردهاند و مىآورند و در این مجموعه بىنظیر، آموزشهاى آسمانى و درسهاى پیامبران به بشر و دانشها و شناختهایى است که سعادت بشر بدون آگاهى از آن امکانپذیر نیست.
کسى که با این دنیاى زیبا و زندگىبخش، (یعنى) دنیاى کتاب ارتباط ندارد، بىشک از مهمترین دستاورد انسانى و نیز از بیشترین معارف الهى و بشرى محروم است. براى یک ملت، خسارتى بزرگ است که افراد آن، با کتاب سر و کارى نداشته باشند و براى یک فرد، توفیق عظیمى است که با کتاب، مأنوس و همواره در حال بهرهگیرى از آن، یعنى آموختن چیزهاى تازه باشد.
با این دیدگاه، به روشنى مىتوان ارزش و مفهوم رمزى عمیق این حقیقت تاریخى را دریافت که اولین خطاب خداوند متعال به پیامبر گرامى اسلام(ص) این است که «بخوان!» و در اولین سورهاى که بر آن فرستاده عظیمالشأن خداوند فرود آمده، نام قلم به تجلیل یاد شده است؛ «اقرأ و ربک الأکرم، الذى علم بالقلم».(34)
لزوم نقد و بررسى کتاب
تکلیف سومى که ما در زمینه کتاب بر عهده داریم، نقد و بررسى کتاب است. وقتى کتاب با کمیت بالا در اختیار همه قرار مىگیرد، یک نوع حیرت براى بعضىها به وجود مىآید که آیا این کتاب را بخوانیم، نخوانیم، خوب است، بد است، مفید است یا بىفایده است؟ کتاب بىفایده، یعنى مضر. انسان وقتى را براى مطالعه صرف مىکند و اگر کتاب بىفایده باشد، حکم مضر (را) دارد. البته خیلى به ندرت مىشود کتابى پیدا کرد که به کلى بى فایده باشد، بالاخره هر کتابى یک نوع فایده دارد، لیکن وقت انسان محدود است. کسانى که اهل مراجعه به کتابند، احتیاج دارند که اهل نظر و اطلاع، کتابها را به آنها معرفى کنند. ما متأسفانه مطبوعاتى که از لحاظ وسعت و کیفیت، مخصوص اینکار و شایسته این زمان باشد، نداریم؛ در گذشته هم اگر بود، خیلى نادر بود و سطح چندان بالایى نداشت. البته امروز هم در گوشه و کنار مواردى وجود دارد که کافى به نظر نمىرسد. من مىخواهم از اهل فکر و نظر و قلم و کتاب و کسانى که به کتاب اهمیت مىدهند، خواهش کنم که به نقد کتاب بپردازند. امروز کتابهاى بسیارى نوشته و چاپ و منتشر مىشود. اگر خوانندهاى درباره این کتابها آگاهى لازم (را) داشته باشد، آنها را به سرعت خواهد خرید و مطالعه خواهد کرد و بلکه دوباره خواهد خواند، اما وقتى آگاهى ندارد، سراغ این کتابها نمىرود. البته بسیارى از کتابها بعکساند و اگر خواننده مشخصى آگاهى داشته باشد، به آنها نگاه نخواهد کرد، زیرا وقتش را ندارد یا مثلاً نیازى به مقولات مطرح شده در این کتابها ندارد و یا به دلیل اشکالى که در این کتابها هست، سراغ آنها نمىرود. پس نقد کتاب، جزو کارهاى لازم است.(36)
توجه به نیازها و خلأهاى جامعه
تولیدکنندگان کتاب هم بایستى به این معنا توجه کنند. در تولید کتاب - چه تولید به معناى ایجاد کتاب، چه تولید به معناى ترجمه کتاب، چه تولید به معناى نشر کتاب و در اختیار این و آن قرار دادن - به نیازها و خلأهاى جامعه نگاه کنند، خلأهاى فکرى را، نیازهاى فکرى را بشناسند، انتخاب کنند، سراغ آنها بروند. ما مىبینیم در مجموعه کتاب و بازار کتاب، گاهى اوقات هدایتهاى همراه با انحراف را دنبال مىکنند؛ به خصوص سراغ مسائلى مىروند که براى ذهنیت جامعه، براى ذهنیت کشور، چه از لحاظ جنبههاى اخلاقى، چه از لحاظ جنبههاى دینى و اعتقادى، چه از لحاظ جنبههاى سیاسى، زیانبخش است. انسان بهوضوح مشاهده مىکند که در بازار کتاب، در مجموعه کتاب، دستهایى فعالند، یک چیزهایى را وارد کنند، ترجمههایى را به وجود بیاورند؛ با مقاصد سیاسى؛ ظاهرش هم فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است.(37)
لزوم معرفى کتابهاى خوب به جوانان
قبلها در دوران مبارزات، خود من کتابهایى را مىخواندم، به قصد اینکه ببینیم به درد چه کسى مىخورد یا کجاهایش به درد چه کسانى مىخورد و یادداشت مىکردم. جوانانى که با من رفت و آمد داشتند - عمدتاً در مشهد، یا در دورهاى که مشهد نبودم، تبعید بودم - من اسم مىدادم که این کتابها را بخوانید، این کتابها هم متنوّع بود. الان هم مىشود این کار را کرد و مجموعهاى را در نظر گرفت. البته پخش آن از رسانهها مصلحت نیست، به خاطر اینکه وقتى ما یکسرى کتاب را رسماً از رسانهها معرفى مىکنیم، در واقع کأنّه دایره کتابخوانى را محدود مىکنیم. این مصلحت نیست که ما بگوییم این کتابها مجاز است و معنایش این است که خوب است، معنایش این است که غیر این کتابها خوب نیست، شاید این شکلش صحیح نباشد. اما اینکه هرکس به ما مراجعه کرد و گفت من چه کتابى را بخوانم، بشود یک فهرست و سیاهه خوبى به او داد.(38)
ارائه برنامههاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف
یکى از چیزهایى که ما امروز خیلى احتیاج داریم، برنامههاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف است. بارها اتفاق مىافتد که جوانها را، نوجوانها را به کتابخوانى تشویق مىکنیم، مراجعه مىکنند، مىگویند آقا چه بخوانیم؟ این سؤال یک جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهاى متعددى دارد. مجموعه متصدیان امر کتاب - چه در وزارت ارشاد، چه در مجموعه کتابخانهها - روى این مسأله باید کار جدى بکنند؛ در بخشهاى مختلف، براى قشرهاى مختلف، به شکلهاى مختلف، با تنوع متناسب، سیر مطالعاتى درست کنند؛ اول این کتاب، بعد این کتاب، بعد این کتاب. وقتى که جوان، نوجوان یا کسى که تاکنون با کتاب انس زیادى نداشته است، وارد شد، حرکت کرد، راه افتاد، غالباً مسیر خودش را پیدا خواهد کرد.(39)
هر کتابى را وارد بازار کتابخوانى نکنید
لزوماً هر کتابى مفید نیست و هر کتابى غیرمضر نیست. بعضى کتابها مضر است. مجموعهاى که متصدى امر کتاب است، نمىتواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد مىگذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضرى را وارد بازار کتابخوانى کند - همچنان که داروهاى مسموم را، داروهاى خطرناک را، داروهاى مخدر را متصدیان امور این داروها آسان و بىقید در اختیار همه نمىگذارند؛ از دسترس دور نگه مىدارند، گاهى هشدار مىدهند - این یک خوراک معنوى است. اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان کتابدار، به عنوان کتابخانهدار، به عنوان متصدى پخش - به هر عنوانى که با کتاب ارتباط دارد - حق نداریم این را در اختیار افرادى قرار بدهیم که آگاه نیستند، ملتفت نیستند که این در فقه اسلام، یک فصل مخصوص به خود دارد. پس باید مراقبت کرد. باید کتاب خوب را، کتاب سالم را در اختیار گذاشت. بیشتر هم باید توجه کرد به این که آن کتاب بتواند هم پرورش فکرى بدهد، هم راه درست را در اختیار بگذارد.(40)
بىمبالاتى جایز نیست
ما در زمینه تولید و چاپ و نشر کتاب، (نباید) بىمبالاتى کنیم. بىمبالاتى جایز نیست. من به آقایان مسؤولان مسائل فرهنگى هم دائماً این نکته را گفتهام و باز هم مىگویم که ما بایستى بدانیم یک دولت، همچنان که نسبت به بسیارى از امور مردم مسؤول است - کلکم مسئول عن رعیته - مسئول وضع معیشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سیاستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصیلاتشان، وضع بهداشتشان، مسؤول وضع ذهنشان هم هست، یعنى اگر دیدیم فرضاً در جامعه ما کتابى هست که هنرش فقط این است که احساسات جنسى را در جوانان تحریک کند، این مضرّ است، این را نمىشود به عنوان اینکه یک فرآورده فرهنگى است، آزاد بگذاریم که هر که خواست، تولید و عرضه کند، نه، این بحثِ خواست نیست، مثل مواد مخدّر است. مواد مخدّر هم خیلى طالب دارد، خیلیها هستند که اگر شما مواد مخدّر را به آنها دادید، استقبال مىکنند و مصرف مىکنند، اما بعد که معتاد شدند، شما را لعنت مىکنند. خیلیها هستند که اگر مواد مخدّر را از آنها بگیرید، ممکن است با شما دست به یقه هم بشوند، ولى بعد که با این کار توانستند از آن بیمارى نجات پیدا کنند، شما را دعا خواهند کرد. بنابراین، خواست، یک امر مطلق نیست، آن خواستى که بر طبق مصلحت است، مطلوب است.
البته ما نمىخواهیم به مردم بگوییم شما حتماً این کتاب را بخوانید، آن کتاب را نخوانید، نه. انواع سلایق، انواع فکرها، انواع ذهنها، انواع استعدادها باید در مقابل خودشان میدان بازى داشته باشند، براى اینکه آنچه را مىخواهند، بتوانند انتخاب کنند، اما آن چیزى که گمراهکننده و فاسدکننده است، ما نباید اجازه بدهیم وارد میدان شود. این وظیفه ما است، وظیفه دولت است، وظیفه وزارت ارشاد است.
البته مطلبى که در مورد تحریک احساسات جنسى گفتم، فقط یک مثال است، در زمینههاى سیاسى هم همینطور است. اگر فرض کنیم کتابى باشد که در آن انواع و اقسام دروغها به شکل گمراهکنندهاى هست و شما هم الان امکان ندارید که به این دروغها پاسخ بدهید، این باید جلوش گرفته شود.
البته جلوى نظرات غلط را نباید گرفت. نظرات غلطِ فلسفى، اجتماعى و گوناگون اشکالى ندارد که به داخل جامعه بیاید و نقد شود، این خوب است. جلوگیرى از نظرات غلطِ فلسفى موجب مىشود کسانى خیال کنند این نظرات درست است، این عکس مطلوب، اثر خواهد گذاشت.(41)
باید مواظب باشیم که مبادا نوشیدنى مسموم، خطرناک، فاسد، گندیده و مضر با رنگآمیزیهاى خیلى خوب (به) دست مردم داده شود؛ بدون اینکه مردم بدانند، همانطور که اماکن و سازمانهاى ویژه اگر ببینند غذایى فاسد به مردم فروخته مىشود، با تولیدکننده مقابله مىکنند، اگر کتاب فاسدى هم به مردم داده مىشود، باید با آن مقابله شود.
البته من اعتقاد ندارم که باید هر کتاب و نوشتهاى را که با سلیقه خاصى نمىسازد و مضر به نظر مىرسد، جلویش را بگیریم، لکن کتب و نوشتههایى هست که مضربودنشان براى مردم واضح است، یعنى ترویج فحشا و فساد و از این قبیل است که براى مردم زیانآور است. نباید اجازه بدهند که چنین کتب و نوشتههایى منتشر شود. اما بیشتر باید تلاش کرد که کتابهاى خوب چاپ و منتشر شود و براى اینکه مردم به کتابخوانى روى آورند، وسایلى هم باید ایجاد کرد.(42)
1) 30/7/1375
2) 4/10/1372
3) 18/2/1374
4) 29/11/1370
5) 29/4/1390
6) همان
7) 26/2/1374
8) 21/6/1374
9) 17/2/1371
10) 4/10/1372
11) 29/4/1390
12) 26/2/1372
13) 19/2/1369
14) 4/9/1371
15) 19/2/1369
16) 20/2/1373
17) 19/8/1376
18) 15/8/1363
19) 7/10/1372
20) 29/4/1390
21) 21/2/1372
22) 29/4/1390
23) 30/7/1375
25) 21/2/1372
26) 22/12/1379
27) 19/2/1369
28) 22/2/1375
29) همان
30) 26/2/1374
31) 26/2/1374
32) 20/2/1373
33) 5/3/1377
34) 20/2/1373
35) 4/10/1372
36) 20/2/1373
37) 29/4/1390
38) 13/11/1377
39) 29/4/1390
40) همان
41) 5/3/1377
42) 21/2/1372
انتهای پیام/
دیدگاه شما