راستی چه می شود که آقای کارگردان خیال می کند برای جذاب کردن ماجرای کربلا دنبال عشق و عاشقی برود ؟! جز این که لابد خیال کرده اند اصل ماجرای کربلا و آن چه در واقعیت اتفاق افتاده کشش کافی را برای نشاندن مردم پای سینما ندارد . بنابراین احساس تکلیف می کند و آستین بالا می زند تا با جعل تاریخ ، واقعه ی کربلا را مثلاً دراماتیک کند و قابل « روایت سینمایی » . البته که نظر جناب آقای کارگردان برای خودشان محترم است و البته تر این که اگر این ” جعل ” در هر فیلم دیگری و یا راجع به هر واقعه ی تاریخی دیگر اتفاق می افتاد ای بسا پسند هم بود ؛ چنان که در سراسر تاریخ سینما می توان نظایر آن را نشان کرد . اما ایراد بزرگ آنجاست که آقای کارگردان دست روی سوژه ی بسیار حساسی گذاشته که جماعت چندانی از فارسی زبانان روی آن تعصبهای آن چنانی دارند . و دیگر این که اصلاً یکی از مفاسد عزاداری های شیعیان در طول تاریخ مع الاسف رواج همین خرافات و روایات مجعول و احساس تکلیف های خائنانه ای بوده که بعضاً حضرات مادحین و وعاظ محترم را به دروغ بستن و جعل تاریخ برای واقعه ی کربلا کشانده _ با توجیهات گونه گون ؛ از قبیل «زبان حال » و یا این که « اینطوری مردم بهتر گریه می کنند !!»
به نظر می رسد اساساً این احساس تکلیف آقای کارگردان برای « سینمایی » کردن واقعه ی عاشورا و احساس تکلیف های بعض مادحین و حضرات وعاظ برای « اشک گرفتن » از ملت _ بهرقیمتی ؛ ولو دروغ _ از یک جنس اند .
دیگر این که علاقه ی زیادی آقای کارگردان به شریعتی و مثلث معروفش ( زور – زر – تزویر ) باعث می شود در مواقع بسیاری و دردیالوگ های بازیگران ؛ نیز بیانیه (!) های آغازین و پایانی فیلم از آن استفاده کند . حرفی نیست ، داستان آن جا بیخ پیدا می کند که در یک نما همین مثلث را از زبان بازیگر امام حسین ع نقل میکند ! این دیگر از آن شاهکارهاست که قابل اغماض نیست . گیرم این ماجرای عاشقانه ی موهوم را به روایت سینمایی کارگردان ببخشیم ؛ نقل قول کردن از امام معصوم دیگر “روایت سینمایی بَردار” نیست ! گذشته از این در مواقع دیگر هم جملات ضعیف و بدون سند دیگری هم از زبان بازیگر نقش امام شنیده می شود ؛ اگرچند هیچ کدامشان به اندازه ی این مثلث مارکس –شریعتی مضحک نیست ! نمی دانم البته ؛ بلکه آقای کارگردان جایی سندی ؛ روایتی دیده اند و ما از آن بی خبریم ! کاشکی آنقدری که آقای کارگردان به زور و زر و تزویر شریعتی گیرداده ، به دیگر نظرات ایشان و دیگر بزرگان راجع به خرافات و مزخرفاتی که به ماجرای کربلا بسته اند هم توجه می کرد …!
می دانید با این حساب مسأله اصلاً نشان دادن و یا ندادن چهره ی اباالفضل ع نیست ؛ پیشکش ! مشکل این جاست که این بازیگر واقعاً بد بازی می کند . خیلی بی جا ؛ زیادی و به طرز ابلهانه ای می خندد و با لحن به غایت مسخره ای حرف می زند . شاید آقای کارگردان این طوری می خواسته اند مثلاً مهابت قمرمنیر بنی هاشم را نشان دهند ؛ که درنیامده است . این طرز حرف زدن این بازیگر بیشتر مایه ی انبساط خاطر تماشاچی ست تا چیز دیگری .
از این ها که بگذریم این ” عاشقانه ” ضعف های داستانی جدی دارد . دست کم این که من متوجه نشدم دست آخر فرجام این عشق موهوم به کجا رسید !؟! و خیال هم نمی کنم دیگران هم بفهمند ! گویی آقای کارگردان چنان در بند فُرم و ساخت شکوهمند روز واقعه گرفتار می شوند که فراموششان می شود قصه ی عشاقانه شان را به انجام برسانند . این ضعفهای داستانی را باید گذاشت و تا اکران عمومی فیلم صبر کرد و بعد مفصلاً به آن ها پرداخت .
دیگر این که من اصلاً نفهمیدم این همه بازیگر خارجی وسط این فیلم چه کار می کنند ؟! خیلی هاشان باور کنید کمتر از یک-دو جمله دیالوگ ندارند . آنوقت اصرار آقای کارگردان برای استفاده از بازیگران خارجی چیست ؟! خوب همین یک-دو جمله را بازیگران متوسط و یا حتی هنروران داخلی هم می توانستند بیان کنند . ماجرا وقتی جالب تر می شود که بدانیم آهنگساز فیلم هم خارجی ست . که البته سیمرغ بهترین موسیقی را هم در اختتامیه ی جشنواره بُرد ، و البته به قول کارن همایونفر در مراسم اختتامیه : سینمای ما به آهنگساز خارجی احتیاج ندارد ! نمی دانم : شاید از لحاظ اقتصادی به صرفه بوده ! مثلاً هزینه ی آوردن و بازی گرفتن از این بازیگران خارجی از استفاده از هنروران وطنی ارزان تر می افتاده ، و شاید هم آقای کارگردان دنبال ادعای ” بین المللی ” بودن فیلمشان بودند !
با این همه نمی باید از نکات مثبت عدیده ی فیلم به سادگی گذشت . اصلاً نفس این که در این اوضاع عجیب – غریب سینما آقای کارگردان بیش از ده سال برای ساخت چنین فیلمی هزینه کرده اند مبارک است . البته این هم خودش طرفه حکایتی ست . مقایسه ی آن ده سال وقتی که میرباقری برای ساخت سریال فاخر ، مستند و طولانی ” مختارنامه ” گذاشت و این ده سالی که آقای کارگردان برای ساخت این فیلم عاشقانه ، تخیلی و سه ساعتی صرف کرده است !
دیگر این که عمر سعد داستان خیلی بهتر از مختارنامه بود ، و البته یزید آن . اگرچه که مختارنامه کلاً « یزید » نداشت ! با این وجود تصویری که آقای کارگردان از یزید ارائه می دهد تصویر تازه و باورپذیری ست .
ساخت و فُرم شکوهمند فیلم هم همه ی چیزی بود که فیلم را لایق دریافت سیمرغ های جشنواره کرد .
دست آخر این که خیال می کنم آقای کارگردان اگر دنبال اکران بی دردسر و بدون سر-صدای فیلمشان هستند باید دست کم قید یک ساعت از فیلم شان را بزنند ! خاصه صحنه هایی که چهره های ابالفضل و دیگر صحابه ی حضرت امام را نشان داده اند ! همین حالا و با این که فیلم هنوز رنگ اکران عمومی را ندیده است سر-صدای خیلی از حضرات مادحین و وعاظ محترم درآمده است . درویش باید بداند این دیگر داستان «گشت ارشاد» و گروهک انصار نیست . این بار او با تشکیلات وسیع و متعصب هیآت مذهبی و مادحین و واعظانی طرف است که اتفاقاً شدیداً دنبال هم چه سوژه هایی هستند . من البته ابداً از « روز رستاخیز » دفاع نمی کنم ، بلکه خیال می کنم سراسر این نوشتار نقد شاهکار استاد بود ! ولی ابداً از رفتارهای متعصبانه ی بعض هیآت مذهبی هم حمایت نمی کنم _ چنان که پیشترها هم متعدد نوشته ام .
دیدگاه شما