از زاویهی نگرش پژوهشگران، تحلیلگران و همهی هموطنانی که از ابتدا با علاقهمندی جریان انقلاب مردم مصر را دنبال میکردند و منتظر فراهم شدن زمینههای مناسب برای برقراری روابط ایران و مصر و سپس گسترش آن تا آغاز یک همکاری راهبردی دوجانبه در راستای تحقق منافع ملی دو کشور و به ویژه تحقق اهداف اسلامی در منطقه و جهان بودند، نخستین مواضع محمد مرسی، رئیسجمهور منتخب مردم مصر، در خصوص ایران نه تنها در حد انتظار و رضایتبخش نبوده، بلکه در بسیاری از موارد ناخشنودی و در عین حال تعجب آنان را نیز برانگیخته است.
البته از دیدگاه این عده، محمد مرسی در عرصهی سیاست داخلی مصر و همچنین سیاست منطقهای و جهانی نیز تا کنون گام قابل ملاحظهای متناسب با جریانات انقلابی، مردمی و اسلامی برنداشته است و در موضعگیریها جهتگیریهای سیاسی لفظی هم در جهت مخالف انتظارات حرکت کرده است. این موضوع سبب شده است تا از دیدگاه برخی از پژوهشگران، تحلیلگران و کارشناسان ایرانی مسائل منطقه، فاصلهی بیشتری میان مرسی و انتظاراتی که از وی به عنوان اولین رئیسجمهور دورهی جدید مصر، در خصوص برقراری روابط بسیار نزدیک با ایران، میرفت ایجاد شود.
اما این نوع برداشت منفی از اظهارات و اقدامات محمد مرسی تا چه اندازه با واقعیات جاری در صحنهی انقلاب مصر و همچنین ماهیت خط مشی و اعتقادات وی تطابق دارد؟ آن هم در حالی که رسانههای غربی یا وابسته به غرب در منطقه میکوشند تا با بزرگنمایی و برجستهسازی گزینشی مواضع و اقدامات مرسی آیندهی نامطلوبی را برای روابط آیندهی مصر و ایران ترسیم کنند و از این دریچه، بر درستی دیدگاههای قبلیشان، مبنی بر غیراسلامی بودن انقلاب مردم مصر، تأکید کنند؛ به خصوص تا آنجا که حتی ریشههای داخلی و طبیعی این حرکت عظیم اسلامی را که در ادامه همهی کشورهای عربی شمال آفریقا و خاورمیانه را در بر میگیرد انکار نمایند.
در این میان رویدادهای چند هفتهی اخیر مصر، به نوعی ریشه و علل مواضع و رفتارهای محمد مرسی را تشریح میکند. زمانی که برنامهی زندهی مراسم سوگند ریاست جمهوری محمد مرسی در برابر دادگاه عالی قانون اساسی مصر با تأخیر دوساعته از تلویزیون این کشور پخش شد (دهم تیرماه 91)، اطلاعاتی به بیرون درز کرد که علت تأخیر در پخش این برنامه مخالفت مرسی با پخش مستقیم این مراسم آن هم بعد از ادای سوگند ریاست جمهوریاش در برابر تجمع مردم در میدان التحریر بوده است. این اتفاق بخشی از دشواریهای موجود بر سر راه وی را آشکار کرد و طرفدارانش دریافتند که محمد مرسی برای به سرانجام رساندن مسئولیت سنگینی که بر دوش گرفته است ناگزیر باید سختیهای زیادی را تحمل کند.
البته این دشواریها زمانی بیشتر آشکار گردید که مرسی ناگزیر شد تا در برابر اولتیماتوم دادگاه عالی قانون اساسی نیز عقبنشینی کند (21 تیرماه 91) و نخستین حکم صادرهاش را که برای بازگشایی پارلمان منتخب مردم صادرکرده بود پس بگیرد.
همین دو صحنه کافی بود تا نیات مرسی و ماهیت راهبردی او در صحنهی سیاست مصر آشکار شود. به خصوص که در هر دو صحنه، وی نه تنها محبوبیت، بلکه حیثیت سیاسی و شخصیتی خودش را گرو گذاشت و در حالی که به اهداف بالاتر و شیوههای انقلابیتری میاندیشید، به اهداف و شیوههای نازلتر رضایت داد. این به معنای آن است که مرسی وارد هیچ سازش و زدوبندی نگردیده و با توجه به موانع پیشبینینشده، به صورت موقت و فداکارانه، کوشیده است تا مصلحت زمان حاضر را در نظر بگیرد.
با این حال همین دو صحنه نیز کافی بود تا پرسشهای زیادی دربارهی مواضع محمد مرسی مطرح شود و شبهات مطرحشدهی قبلی دربارهی شخصیت وی و حزب آزادی و عدالت (شاخهی سیاسی جماعت اخوان المسلمین که وی تا زمان رسیدن به کرسی ریاست جمهوری ریاست آن را بر عهده داشت) تقویت شود و سپس نظیر این شبهات در خصوص خط مشی و ماهیت سیاسی جماعت اخوان و حتی ماهیت و جهتگیریهای انقلاب مردم مصر نیز مطرح شود و به بحث داغی راجع به آیندهی سیاسی مصر و جایگاه منطقهای و جهانی این کشور تبدیل گردد.
به خصوص که بعد از این دو واقعه، محمد مرسی در نخستین سفر خارجیاش از عربستان دیدار کرد و با این اقدام شبهات مربوط به ساختار سیاسی آیندهی مصر و همکاری و همنوایی مرسی با متحدین مرتجع آمریکا در منطقه بیش از پیش تقویت شد. شبهاتی که با سفر هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجهی آمریکا، به مصر و ملاقات وی با محمد مرسی به اوج رسید و شخص رئیسجمهور مصر را در مظان اتهامات بیشتری مانند عدول از اصول انقلاب و ورود به عرصهی سازشکاری قرار داد.
اما همان گونه که در ابتدا گفته شد، همین شبهات در کنار برخی دیگر از اظهارات و موضعگیریهای مرسی از منظر پژوهشگران و تحلیلگران ایرانی به دیدگاه و مواضع او در قبال کشور ما نیز تعمیم پیدا کرد و باعث شد انتقادات و نگرانیهایی در خصوص روابط آیندهی ایران و مصر مطرح شود.
مرسی نه تنها محبوبیت، بلکه حیثیت سیاسی و شخصیتی خودش را گرو گذاشته و در حالی که به اهداف بالاتر و شیوههای انقلابیتری میاندیشد، به اهداف و شیوههای نازلتر رضایت داده است. این به معنای آن است که مرسی وارد هیچ سازش و زدوبندی نگردیده و با توجه به موانع پیشبینینشده، به صورت موقت و فداکارانه، کوشیده است تا مصلحت زمان حاضر را در نظر بگیرد.
نکتهی مهم در این باره آن است که این شبهات به هیچ وجه تازگی نداشته و ندارند و از آغاز خیزشهای مردمی در کشورهای شمال آفریقا نیز این شبهات دربارهی ماهیت اسلامی این خیزشها و همچنین روابط آیندهی این کشورها با ایران به صورت عامدانه و با اغراضی عمدتاً استعماری مطرح شدهاند، اما اینک با آغاز ریاست جمهوری محمد مرسی، رئیسجمهور منتخب مردم مصر، مشابه این گونه شبهات، آن هم از زاویهی پرداختن به اظهارات و جهتگیریهای مرسی و برجستهسازی گزینشی برخی از سخنان وی، مطرح میشود. همچنان که نظیر چنین پرسشها و شبهاتی در مورد اغلب نظامهای سیاسی متحد و دوست ایران، به خصوص شخصیتهای سیاسی مخالف با آمریکا، مطرح بوده و به دفعات متعدد وفاداری این شخصیتها به ویژه در توافقاتشان با جمهوری اسلامی ایران زیر سؤال رفته است.
نمونههای متعددی از تبلیغات جنجالی برای زیر سؤال بردن مناسبات ایران با نظام سیاسی سوریه، گروه مقاومت حماس و حتی نظامهای سیاسی آمریکای لاتین (ونزوئلا، بولیوی، کوبا و...) از مصادیق این موضوع به شمار میرود. همچنین ایجاد تردید در خصوص وفاداری شخصیتهایی چون بشار اسد، اسماعیل هنیه، خالد مشعل و مقامات دیگری همانند هوگو چاوز، مورالس و... در روابطشان با ایران از نمونههای این تبلیغات و طعنهزنیها به شمار میرود.
به هر حال، آن گونه که بنا بر تجارب گذشته انتظار میرفت، با آغاز ریاست جمهوری محمد مرسی، برخی از اظهارات و موضعگیریهای وی دربارهی ایران به دستاویزی برای شبههافکنی رسانههای مخالف تبدیل شد. اظهارات و موضعگیریهایی که به سبب نوع و شیوهی برخورد با قضایای مختلف، برخی از تحلیلگران خودی و رسانههای داخلی را نیز در قضاوت دربارهی ماهیت حرکت کنونی مصر دچار تردید کرد. این در حالی بود که موضعگیریها و اقدامات مرسی به عنوان تنها ملاک قضاوت در خصوص روند تحولات مصر و چگونگی مواجههی این کشور با ایران مورد توجه قرار گرفته است.
چنان که در حال حاضر نیز تنها گزیدههایی خاص از اظهارات، جهتگیریها و مواضع محمد مرسی برای پی بردن به اهداف و اعتقادات وی و همچنین پیشبینی چگونگی روابط آیندهی ایران و مصر مورد استفاده قرار میگیرد و از این مهمتر اینکه از همین زاویهی بسیار محدود، یعنی نگرش به افعال و گفتار کنونی مرسی، دربارهی ماهیت انقلاب مردم مصر و آیندهی آن نیز قضاوت میشود.
این در حالی است که از یک سو شخص رئیسجمهور در هر نوع ساختار سیاسی (حتی در ساختار حکومتهای توتالیتر و تمرکزگرا) تنها یکی از عوامل تعیینکنندهی اصول سیاست خارجی و چگونگی اجرای آن محسوب میشود، زیرا در تدوین سیاست خارجی هر کشور به طور متعارف عواملی همانند موقعیت جغرافیایی، سوابق تاریخی و منافع و اهداف ملی، گرایشهای عقیدتی و جهتگیریهای انقلابی جامعه، احزاب و گروههای سیاسی، محافل و مراکز مذهبی، نهادها و سازمانهای دولتی و خصوصی و... به تناسب قدرت تأثیرگذاری خود مشارکت دارند و رؤسای جمهور و دیگر مقامات بدون توجه به این عوامل نمیتوانند به تنهایی سیاست خارجی کشورشان را تعیین کنند.
از سویی دیگر، مصر کنونی از هر نظر، به ویژه در عرصهی جهتگیریهای سیاست داخلی و خارجی (به خصوص موضعگیری بسیار حساس و تعیینکنندهی منطقهای) در حال عبور از گذرگاههایی بسیار دشوار و پیچیده است و به عبارت دیگر، در یک گذار و دگردیسی ماهوی و راهبردی قرار دارد. این به معنای آن است که تا زمان تعیین و تدوین اصول سیاست خارجی دائمی در مصر، دست کم فاصلهی زمانی چندماههای وجود دارد.
حال چنانچه به راهبردها و تاکتیکهای سیاسی جماعت اخوان المسلمین و همچنین شیوههای انقلابی شاخهی سیاسی آن، یعنی حزب آزادی و عدالت، در عرصهی تحولات یک سال و نیم گذشتهی مصر توجه کنیم و اطلاعات مربوط به آنها را به این واقعیات اضافه کنیم، هر نوع انتظار برای چرخشهای سریع و قابل ملاحظه در تعیین و تدوین سیاستهای جدید داخلی و خارجی مصر کنونی انتظاری بیمورد و غیرمتناسب با شرایط حاضر به نظر میرسد و لااقل این امر را روشن میسازد که قضاوت راجع به انقلاب مصر و روابط آیندهاش با انقلاب اسلامی نباید از زاویهی نگرش به برخی از موضعگیریهای شتابزده و اضطراری محمد مرسی صورت گیرد؛ آن هم در حالی که وجود انگیزهها و تمایلات قوی اسلامگرایان مصری برای براندازی بقایای رژیم سابق و برپایی حکومتی مردمی و متفاوت با گذشته امری اثباتشده است.
این انگیزهها و تمایلات به دستاوردهای کنونی بسنده نخواهد کرد و مبتنی بر تضادها و شکافهایی که میان تمدن غرب و جوامع اسلامی به وجود آمده است، خیزشهای مردمی در مصر و دیگر کشورهای عربی به جریان قوی و فراگیر ضدغربی تبدیل خواهد شد؛ چنان که نشانههای وجود چنین جریانی از هماینک به خوبی قابل مشاهده است و نگرانی قدرتهای خارجی را در خاورمیانه و آفریقا افزایش داده است.(*)
*جعفر قنادباشی؛ کارشناس مسائل خاورمیانه
دیدگاه شما