بار ديگر زمين سياه پوش و زمان غرق در ماتم شد،دوباره آسمان در عزايت خون ميگريد زمين لحظهاي تاب نبودنت را ندارد وزمان به سختي لحظههاي بدون تو را سپري ميکند.
چرا ترکمان کردي مادر؟...
البته قبول دارم دختران خوبي برايت نبودهايم،ميدانم تمام قول و قرارهايمان را فراموش کردهايم.ميدانم اين روزها کارمان تنها آزرده خاطر کردن پسرت است.ميدانم...
چه سخت است زندگي بدون تو در اين دنيايي که هرثانيه به نابودي نزديک تر ميشود،چه سخت است علمداري اين علم سنگين وقتي تمام باد ها در جهت مخالف اند،اي کاش علمدارت بود مادر...
هرگاه به وظيفه ي سنگينمان مي انديشم آرزو مي کنم اي کاش کنارمان بودي و ديدن روي ماهت تلخي سختيهاي اين مسير پر و پيچ و خم را به کاممان شيرين مي کرد.
ما همه شرمنده ايم به خاطر تمام عهد شکنيهايمان، به خاطر تمام کوتاهيهايمان.ما را ببخش اگر گاه ،خواسته و ناخواسته دل تو و پسرت را شکستيم ما را ببخش اگر قطره اي اشک بر صورت پسر عزيزت جاري ساختيم، ما را ببخش به خاطر تمام کارهاي کرده و نکرده مان مادر...
ببخش اگر راحت چشم بر روي تمام سختيها و مظلوميتها و گريههاي شبانه ي تو بستيم، بدون توجه به اين که تو تمام اين عذابها را به خاطر ما تحمل کردي، بدون اين که براي حفظ سرمايه ي عظيمي که تو در راهش جان دادي کوچک ترين تلاشي بکنيم.ببخش اگر مسئوليت حفظ اين دين را به دوش ما گذاشتي مادر...
سال هاست که در عزايت سياه پوشيم و از فراغت گريان،اما غافل از اين که در حفظ يادگاريهايت بکوشيم، گويا فراموششان کرديم،گويا تمام سختيهاي تو براي حفظشان را از ياد برديم.
بي تفاوتي ديگر تا چه حد؟؟؟؟
وقتي به بزرگ ترين يادگاري تو،تاج بندگيمان، توهين مي شود سکوت اختيار مي کنيم چون گويا ديگر تاب مقابله با اين افکار پوچ و بي پايه را نداريم اصلا آنها کجا و چادر مقدس تو کجا مادر...
آنها چه مي فهمند بندگي چيست که حال بخواهند تاجش را بفهمند،آنها چه مي دانند عشق چيست،آزادي چيست،پرواز و رهايي چه معنايي دارد که حال بخواهند حجاب را بفهمند و آزادي را براي ما تفسير کنند.
آنها چه مي فهمند اصالت چيست،که حال بخواهند تجددشان را به رخ ما بکشند.
انتظاري بيش از اين هم نمي توان از آنها داشت مادرجان...
و اما دل شکسته ي تو و روي سياه ما مادر...
ببخش که آنچه مي بيني همه بازخورد افکار و سخنان و برنامههاي آنهاست.
ببخش که ما تنها حرف مي زنيم و در عمل...
کوتاهي دخترانت را در حفظ و نشر و تفسير درست گران بهاترين يادگاريت ببخش مادر...
ببخش که در حفظ ديگر يادگاريهايت نيز کاهل بوده ايم.
ادعا مي کنيم شيعه ي علي (ع) هستيم اما دريغ از لحظه اي که يادتان را در زندگيمان جاري سازيم.ادعا مي کنيم که الگويمان هستيد اما دريغ از ثانيه اي زندگي مانند شما، دريغ از درنگي تامل در هدف از آفرينشمان، هدف از بودنمان.
اما اين آخر کار نيست مادر،اميد هنوز در رگ هاي ما در جريان است،هم چنان منتظر منتقمت هستيم،پسرت را در اين راه تنها نمي گذاريم.
برايمان دعا کن مادر...
زهرا قهرمانیان؛ دانشجو مکانیک دانشگاه بوعلی سینا
دیدگاه شما