مذاکرات نفس گیر12 ساله بین ایران و غرب در 24 تیرماه سال جاری به ایستگاه آخر رسید و طرف غربی و جمهوری اسلامی ایران «برنامه جامع اقدام مشترک» را امضاکردند.در حال حاضر درمورد محتوای این برنامه نگاه دوگانه ای بین غرب وایران و جود دارد و دوطرف هریک، برداشت خود را ازآن ارائه میدهند البته ملت ایران به تیم مذاکره کننده خود اعتقاد دارد ومبنا را؛ برداشت وتفسیر دیپلماتهای خودی میداند.
در بین صاحبنظران هم منتقدینی هستند که بر نقطه ضعفها تاکید دارند ونیزموافقینی که برنقاط قوت «برجام »انگشت میگذارند. منتقدین نکاتی مثل پذیرش 15سال محدودیت درساخت سایتهای جدید هسته ای وادامه تحریم تسلیحاتی تا هشت سال، ارسال بیش از 9تن اورانیوم غنی شده به خارج از کشور،تغییر راکتور اراک تا حد20 مگاوات،تقلیل 19 هزار سانتریفیوژ فعال به حدود 5 هزار و محدودیت بکارگیری سانتریفیوژهای نسل دوم به بالا ومحدودیت های پرشمار دیگررا بر جسته میکنند .
در مقابل،موافقین، به نقاط قوت این بیانیه که قابل توجه نیز میباشند،اشاره دارند .موافقینِ«برجام» تاکید دارند که برای نخستین بار درجهان، شش قدرت جهانی در برابر کشوری که با آنان همجنس نیست کوتاه آمده اند. برای اول بار است که ملتی درحال توسعه، توانسته است اراده خود را دراین سطح به قدرتهای جهانی تحمیل کند.در این توافق ایران توانسته زیرساختهای هسته ای خود را حفظ کند وتحریمهای ظالمانه را نیز لغو کند. اگر به تاریخ 100 سال اخیر جهان، بنگریبم الحق این دستاورد منحصر به فرد است.ایران اولین کشور درخاورمیانه- بجز رژیم صهیو نیستی- و اولین کشور اسلامی است که انرژی هسته ای را خود، بدست آورده و خود نیز حفظ کرده است.واین اراده را به قدرتهای جهانی تحمیل کرده است.پس تا اینجای کار باید به ملت،رهبری، دولت و تیم مذاکره کننده تبریک گفت.
اما این دستاورد چگونه حاصل شده است؟برخی-به خصوص دردولت محترم-تلاش دارند بگویند منطق دولت ایران باعث تسلیم غرب شد. وتلویحاً و تصریحاً عنوان میکنند که جمهوری اسلامی ایران تا کنون با زبان منطق با جهان سخن نمیگفته است والان که تیم حاضر با منطق وارد میدان شده موفق به تسلیم غرب شده است! درهمین راستا همه اقدامات گذشته را زیرسوال میبرند وآن اقدامات را باعث تحریمها میدانند.این مسئله چنان فراگیرشده است که رهبر انقلاب دردیدار رمضانی هیات دولت یکی از تذاکراتی که به دولت دادند نقد منصفانه گذشتگان بود.
در اینجا نخست، باید به این پرسش پاسخ داد، که جمهوری اسلامی ایران دست یابی به انرژی هسته ای را هم حق خود و هم نیاز خود میدانست یانه؟
اگر پاسخ مثبت است(که مثبت است)پس راهی جز مسیر طی شده در دولت هایِ قبل از دولتِ حاضر نبوده است.چراکه، دربین سالهای80تا84 تعلیق همه جانبه همه فعالیتها، بنام اعتماد سازی نتوانست اعتماد غرب را جلب کند.زیرا آنها اصولا قرار نداشتند قانع شوند، قانع شدن آنها مساوی با برچیدن تمام تاسیسات هسته ای بود.بنا براین در پایان دولت اصلاحات، جمهوری اسلامی ایران یا باید بکلی از برنامه هسته ای خود دست میکشید وتسلیم خواست غرب میشد؛ یا باید راه خود را میپیمود، ضمن اینکه میز مذاکره را هم ترک نمیکرد. ایران اسلامی راه دوم را برگزید، زیرا،فناوری هسته ای را،هم حق خود میدانست و هم نیاز کشور ایجاب میکرد.
واکش غرب به صورت تشدید تحریمها خود را نمایان ساخت.اما ایران ضمن توسعه زیر ساختهای هسته ای به مذاکره با«تروئیکای»اروپایی وسپس با گروه 1+5 ادامه داد.ودر بخش فناوری،توانست به سطحی ازتوسعه هستهای برسد که غرب به هیچ وجه انتظار آن را نداشت،از سویی امکان حمله نظامی- بنا به دلایل فراوانی که اکنون مجال پرداختن به آن نیست وجود نداشت-وتنها ابزار غرب ادامه تحریمها بود، تحریمهای اقتصادی فشار زیادی ایجاد کرد اما نتوانست به تعییر رفتار ملت ایران،آنگونه که غرب میخواست بینجامد.ازاین رو استقامت وهدایت رهبرانقلاب،ایستادگی مردم،توان بازدارندگی بالای نیروهای مسلح؛ وضعیتی را برای غرب به وجود آورد که ادامه تحریمهای اقتصادی نیز، تضمین کننده توقف ایرانیان نبود. دریک کلام قدرت ملی ایران غرب را وادار به پذیرش وضعیتی کرد که تا کنون در جهان بیسابقه است.بنابراین؛اینکه گفته شود،غرب تسلیم منطق شد ودست از فشار برداشت سخن درستی نیست زیرا درمنطق لیبرال دموکراسی منطق همان«قدرت »است.اگر ایرانیان در برابر تحریم تاب نمی آوردند واگر نیروهای مسلح هزینه حمله به ایران را برای غرب چنان افزایش نمیدادند که دستاوردی کمتر از هزینه داشته باشد؛ واگر دستگاه رهبری ایران، اراده لازم را در مقاومت در برابر زیاده خواهی غرب نداشت وآنگاه انتظار میداشتیم که با منطق مذاکره! غرب به ما امتیازهای فعلی را بدهد، خیال خامی بیش نبود.
همه کشور هایی که تا کنون زیر فصل هفتم منشورملل متحد رفته اند یا به تسلیم انجامیده یا به جنگ ختم شده اما در مورد ایران به تعامل انجامیده است،این نه این است که غرب تسلیم منطق شده است بلکه قدرت مقاوت ایران باعث نیل به این نتیجه شده است. کشورههای که فصل هفتم در مورد آنان اجرا شده همه کشور های ضعیفی بوده اند ویا ابتدا آنها را ضعیف کرده اند،همه کسانی که تا کنون خلع سلاح شده اند کشور های مغلوب بوده اند. نمونه این برخورد را در بحران اکراین وپیوستن شبه جزیره کریمه به روسیه میتوان دید.اگرروسیه کشور ضعیفی بود حتما تحت فصل هفتم منشور میرفت و اقدامات بعدی انجام میشد.اما واکش غرب در برابر روسیه چند تحریم کم اثربود،.
بنابراین، ضمن ارج نهادن به تلاشهای دولت و تیم هسته ای و شخص جناب آفای دکتر ظریف، آنچه که این دستاورد را به دست آنان برای ملت ایران رقم زد؛ قدرت چند لایه ایران بود، نه صرفامنطق دیپلماسی؛زیرا درجهان حاضر آنچه اصالت دارد«قدرت است و قدرت فقط میتواند قدرت را متوقف کند.
*عضو هیات علمی دانشگاه بو علی سینا
دیدگاه شما