به گزارش صدای دانشجو، به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، در همین خصوص و پیرامون وضعیت گروه های سیاسی حاضر در انتخابات، علی خضریان* در یادداشتی می نویسد: با نزدیک شدن به دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری، گروههای سیاسی رفتهرفته به تکاپوی انتخاباتی خود شتاب بخشیده و فعل و انفعالات بازیگران این عرصه اعم از عناصر سیاسی و گروههای تأثیرگذار بهعلاوهی بررسی پیوندهای صورت گرفته در قالب ائتلاف های انتخاباتی که نقش بهسزایی در آرایش نهایی انتخابات داشته است، می تواند زمینه ساز شناخت واقع بینانه تری از وضعیت کاندیداهای اصلی انتخابات شود.
البته از آنجایی که آرایش گروههای سیاسی و نیروهای اجتماعی در سال های گذشته دائماً در معرض تغییر و تحول بوده و این تغییرات عموماً در آستانه انتخاباتهایی همچون مجلس بروز و ظهور داشته است، لذا تحلیل صحیح و واقع بینانه آن معطوف به شناخت صحیح از دو مؤلفه جریان های سیاسی و بدنه اجتماعی عمومی است.
دقیقاً بر همین اساس است که طی سال های گذشته بدنه اجتماعی برخلاف تصمیمات دو جریان مشهور سیاسی کشور یعنی اصلاح طلبان و اصولگرایان اقدام کردند و نقطه جدیدی را در ظهور و بروز آرایش گروههای سیاسی در کشور رقم زدند که این اقدام بدنه اجتماعی خود سرآغاز جدیدی در صورت بندی نیروهای مؤثر در فضای سیاسی نیز به شمار می آید.
چرا که بدنه اصلی اصلاح طلبان – که علی ظاهر به عنوان یکی از گروه های مؤثر سیاسی در کشور شناخته می شود- طی سال های حاکمیت دوم خرداد و خصوصاً در انتخابات مجلس هفتم (به دلیل آنچه رد صلاحیت های گسترده می دانستند) و انتخابات نهمین دوره مجلس (به دلیل حمایت بخش مهمی از بدنه نخبگانی این جریان از فتنه 88) با تبیین استراتژی تحریم انتخابات و عدم مشارکت چهره های مهم و شناخته شده آنها با نام اصلاح طلب تلاش داشتند تا با پایین آوردن مشارکت سیاسی زمینه چانه زنی با مسئولان ارشد کشور را بر سر مسائلی همچون اتفاقات و رخدادهای سال 88 فراهم آورند که این تصمیم هم اعلامی و هم اعمالی اصلاح طلبان با مشارکت بیشتر بدنه اجتماعی نسبت به انتخابات مجلس در تمام ادوار گذشته اش حکایت از پایان مرجعیت جریانی با عنوان اصلاح طلبی در فضای سیاسی کشور داشت که در ادامه منجر به تنزل مطالبات و دلخوش نمودن بدنه نخبگانی این جریان به حمایت از جریان راست تکنوکرات در فضای سیاسی کشور برای احیای اصلاح طلبی شده که تاکنون نیز ادامه داشته است.
نخبگان اصلاح طلب امروز به این واقعیت مهم رسیده اند که به دلیل خطای استراتژیک خود در سال های پس از دوم خرداد 76 و دوران حاکمیت اصلاح طلبان، به دلیل عدم مرزبندی شفاف با بدنه تجدیدنظر طلب، ظرفیتی را جهت حضور و اقدامات رادیکال و ساختارشکنانه تجدیدنظرطلبان با نام اصلاح طلبی در فضای سیاسی اجتماعی کشور فراهم نمودند که به مرور زمان نیات اصلیشان مشخص شد و ضمن ایجاد یک هزینه گزاف برای گفتمان اصلاح طلبی، منجر به حذف تعداد قابل توجهی از آنها از صحنه سیاسی کشور شده است و این مهم باعث گردیده تا جریان چپ با بحران نیرو و ظرفیت جهت بقای سیاسی مواجه شود.
این مسئله باعث شده تا برای آنچه ادامه حیات سیاسی خود می پندارند، اقدام به پشتیبانی از بخش هایی از طیف چپ جریان راست نمایند و به حضور اینچنینی در عرصه قدرت دل خوش کنند؛ به طوریکه این جریان که روزی با شعار اصلاح طلبی در سال 76 انتقاد خود را از دولت هاشمی رفسنجانی فریاد می زد و وی را در انتخابات سال 78 "عالیجناب سرخپوش" خطاب می کرد، در یک رفتار ارتجاعی پس از 8 سال تئوریزه کردن توسعه سیاسی، مجبور شد برای آنچه فرار از یک شکست تلخ سیاسی می پنداشت و با توجه به اینکه اصلی ترین گزینه اصلاح طلبان در سال 84 از میان 7 نامزد انتخابات پنجم شده بود! در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری توسط بدنه دانشجویی خود برای اکبر هاشمی رفسنجانی در خیابان ها رأی گدایی کند!
برخی استراتژیست های اصلاح طلبان همچون سعید حجاریان و موسوی خوئینی ها به خوبی می دانند که چسبیدن جریان اصلاح طلبی به جریان راست تکونکرات، نه تنها نمی تواند ظرفیت اصلاح طلبی را احیاء نماید، بلکه در گذر زمان منجر به حذف و به فراموشی سپرده شدن اصلاح طلبان در عرصه سیاسی ایران خواهد شد و کار به آنجایی می رسد که رقابت انتخاباتی میان طیف های گوناگون جناح راست در حال رخ دادن است و بدنه اجتماعی جریان اصلاح طلبی نیز که روزی شعارها و رویکرد خود را شفاف بیان نموده بود حالا باید برای دلخوشی پیروزی در انتخابات به گزینه هایی همچون علی مطهری که رویکردش در فرهنگ، حجاب، سینما و ... کاملاً در تضاد با رویکرد اصلاح طلبان است رأی دهد و در صورت پیروزی وی و هم طیفی هایش آن را به نام خود به ثبت برساند!
همانطور که در انتخابات سال 92 مجبور شدند تا محمدرضا عارف به عنوان اصلی ترین و تنها نامزد اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را با نارضایتی خود کاندیدا از صحنه رقابت خارج کنند و سپس پیروزی یک جناح راستی با سابقه حضور در جامعه روحانیت مبارز و سخنرانی در روز 23 تیرماه سال 78 که علیه ماجرای کوی دانشگاه آن سال برگزار گردید و به رَحِم اجارهای نیز معروف شد به جشن بنشیند!
این ماجرا در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان بیش از مجلس شورای اسلامی قابل فهم و درک است؛ بطوریکه اصلاح طلبان در تهران باید بدنه اجتماعی خود را اقناع نموده تا لیستی را رأی دهند که در همان نگاه اول نیمی از آن با لیست جامعه مدرسین همخوانی دارد و در حقیقت این جریان در همان گام اول 50 درصد کرسی های تهران را به رقیبش واگذار نموده است.
مسئلهی «بحران هویت» آنجایی بیش از گذشته خودنمایی میکند که خاتمی سال گذشته و در دیدار با دانشجویان اصلاحطلب، تلاش دارد تا ضمن یادآوری «هویت اصلاحات» به نسل جدید، با گذشت بیش از هفده سال از ترویج واژهی «اصلاحطلبان» در ادبیات سیاسی ایران، بهنوعی ضمن تأیید تلویحی رنج از این بحران با بیان اینکه «هر جریانی باید تعریف واضحی از چیستی و کیستی خود داشته باشد و نقش این چیستی و کیستی را در رفتار، مواضع و رسالتهای خود بشناسد. همهی جریانات باید گفتمان خاص خود را داشته باشند و با آن گفتمان شناخته شوند. گفتمان مجموعهای از اندیشه و رویکرد است و در مورد اصلاحطلبی باید مشخص کنیم که این گفتمان چیست؟» خواستار تأمل بیشتر آنها در این خصوص شود.
اینها حاکی از آن است که اصلاحطلبانی همچون خاتمی نمیتوانند نگرانی خودشان از بروز بحران هویت حاصل از تعریف اصلاحطلبی ذیل جریان تکنوکرات یا همان راست دولتی دوران سازندگی (که روزی با شعارهای اصلاحطلبانه و انتقادی نسبت به آنها در فضای سیاسی ایران شکل گرفتند) را پنهان کنند و این رفتار ارتجاعی برخی اصلاحطلبان را با هدف رسیدن به قدرت حتی به قیمت فراموشی گفتمان اصلاحات قلباً بپذیرند و تنها دلخوشی آنها استراتژی دولت دوران گذار و یا همان رحم اجاره ای است و باید منتظر ماند و دید آیا دولت برآمده از انتخابات سال 92 به سمتی خواهد رفت که از درونش جریان اصلاح طلب متولد شود؟
از سوی دیگر نیز بدنه اصلی اصولگرایان هم که خود را مدعی یکی از قطب های اساسی در فضای سیاسی کشور می پندارد و تا پیش از انتخابات سال 92 نیز با عنوان اصولگرایان در چند انتخابات گذشته به پیروزی رسیده و در انتخابات مجلس نهم نیز با عنوان 8+7 شهرت یافت و از همان ابتدا به دلیل عدم توانایی جمع بین نقیضین عملاً به 6+7 تغییر ماهیت داد.
این در حالیست که معمولاً در برهه انتخابات غلبه با ائتلاف و جمع کردن سلایق و تنازل از خواسته ها تا حد ممکن است؛ اما واقعیت متکثر فضای سیاسی آنچنان بود که انتخابات نیز نتوانست جریان هایی که تا پیش از این به اصولگرایی مشهور بودند را در یک جا جمع کند. در ادامه نیز ضمن آنکه بر خلاف پیش بینی بزرگان این جریان در حوزه انتخابیه ای همچون تهران- که به نسبت از شهرهای دیگر، آراء براساس نگاه سیاسی رأی دهندگان به صندوق رأی ریخته می شود- با تبلیغات گسترده نتوانست اقبال چندانی پیدا کند که البته در ادامه داستان نیز، بخشی از منتخبین راه یافته به مجلس نهم پیش از آغاز به کار رسمی آن، ضمن خروج از جبهه متحد اصولگرایان با تشکیل فراکسیونی تحت عنوان رهروان ولایت اصرار داشتنند جزو فراکسیون واحد اصولگرایان نباشند و رقابت علی لاریجانی و غلامعلی حدادعادل برای اولین بار در ادوار مجلس شورای اسلامی در صحن علنی مجلس جهت کسب کرسی ریاست قوه مقننه خود گویای این حقیقت می باشد.
این واقعیت را می توان در جبهه اصولگرایان و ائتلاف 1+2 این جریان متشکل از آقایان "غلامعلی حدادعادل، علی اکبر ولایتی و محمدباقر قالیباف" در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم مشاهده نمود که حکایت از عدم نگاه واقع بینانه بخش مهمی از نخبگان اردوگاه اصولگرا به آرایش جدید گروه های سیاسی و تکثر در جریان ها و تفکرات سیاسی داشت و جالبتر آنکه اعضای این ائتلاف حتی به آنچه با یکدیگر متعهد شده بودند نیز پایبند نماندند و ضمن آنکه عملاً گفتمان اصولگرا را همچنان ذیل شاخصه های جریان راست به تعریف نشستند، از اقبال بدنه اجتماعی انقلاب نیز محروم شدند.
جریان سیاسی اصولگرایان در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی نیز همچنان با همان دیدگاه عدم بروز رسانی شده حزبی نگری و بدون تبیین شاخص ها و استانداردهای اصولگرایی و قرار گرفتن در جریان اصولگرایی با ساز و کاری غیرشفاف اقدام به انتشار یک لیست انتخاباتی تحت عنوان ائتلاف اصولگرایان نموده است و مهمترین علت عدم نتیجه و شکست این جریان در انتخابات آتی را- حتی در صورت ورود تعداد قابل توجهی از کاندیداهای معرفی شده از سوی این جریان به بهارستان- می توان در ضعف گفتمانی و عدم طرح مسائل اساسی انقلاب و نظام اسلامی- برخلاف داعیه این جریان- دانست.
نخبگان اصولگرایی نیز با آگاهی از همین واقعیت است که به جای تبیین گفتمانی و ایجابی، تلاش می کنند تا صرفاً با بزرگنمایی وحدت صورت گرفته شده و تبدیل نمودن انتخابات به همآوردی حق و باطل و سیاه و سفید کردن آن به دنبال مطرح شدن حداقلیِ اصول انقلاب در انتخابات مجلس دهم هستند و به اسم وحدت حداکثری اصولگرایان، بر طبل عدول از آرمان ها و اصول می کوبند و راه تسامح و تساهل بی مورد در پیش گرفتند!
این جریان حتی از منظر سیاسی و حزبی نیز دچار بحرانی اساسی شده و توان تنظیم مؤثر کنشهای سیاسی نیروهای وابسته به خود را در سیاست ورزی حرفه ای به دلایل گوناگون از جمله عدم موفقیت در جداسازی خود از عقبه راست و عدم تعیین شعاع دایره اصولگرایی از دست داده است.
بطوریکه شاهدیم افرادی که حتی در رویکردهای حزبی ضربات سهمگینی به اردوگاه اصولگرایان وارد نمودند همچنان به دلیل رودربایستی ها و وابستگی های به جریان راست جزء تصمیم گیران و ساختار تعیین کننده ائتلاف اصولگرایی نقش ایفا می کنند و به همان نسبت نیز در لیست منتشره صاحب سهم می باشند.
بطوریکه فردی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 به ملزومات همین ائتلاف 3 نفره پایبند نبود و حتی پاسخ تماس های تلفنی مرحوم آیت الله مهدوی کنی را هم نداد! و پس از انتخابات نیز دستمزد خوش خدمتی هایش را به جریان راست از هاشمی رفسنجانی دریافت کرد و به کرسی ریاست مرکز مطالعات مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از حسن روحانی رسید؛ در ساز و کار وحدت اصولگرایان مجدداً نقش ایفا کرده و جالب است که این اولین و تنها تخلف وی از منظر حزبی نیز نبوده و همین چهره سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نیز در حالیکه در ائتلاف 5 نفره اصولگرایان حاضر شده بود از صحنه رقابت کنار کشید و رسماً اعلام کرد به نفع آقای هاشمی رفسنجانی (یکی از کاندیداهای خارج از ائتلاف) کنار کشیده است!
همچنین اقدامات افرادی که در ابتدای مجلس نهم و پیش از برگزاری اولین جلسه مجلس شورای اسلامی با تشکیل فراکسیونی باعث تبدیل فراکسیون اکثریت اصولگرایان به فراکسیون اقلیت گردیدند و در طول دوران چهارساله مجلس در اکثر طرح ها و لوایح مهم و سرنوشت ساز از قبیل برجام و همچنین رأی اعتماد و یا استیضاح وزرا از جمله وزیر علوم بر خلاف رویکرد اصولگرایانه به ایفای نقش پرداخته اند نیز از سوی این جریان نادیده گرفته شده و مجدداً نسبت به حضورشان در ائتلاف اصولگرایان چراغ سبز نشان داده می شود.
جریان اصولگرایی در مجلس خبرگان نیز نتوانست بدون رودربایستی های معمول خود با جریان راست زمینه ارائه یک لیست منسجم گفتمانی را فراهم آورد بطوریکه از سویی در لیست جامعه مدرسین ضمن قراردادن نام فردی که در انتخابات سال 92، در اردوگاه مقابل این جریان به رقابت پرداخته و پس از پیروزی در این انتخابات نیز نشان داده که مشی فکری و رفتاری اش دارای تضادهای فراوانی با گفتمان اصولگرایی است و از سویی دیگر جامعه روحانیت مبارز نیز ضمن قرار دادن نام این کاندیدا و کاندیدای دیگری که صدر تا ذیل شورای نگهبان و دیگر ارکان نظام را به نام امام(ره) و بیت امام در روز 12 بهمن ماه زیر سؤال می برد، بحران هویتی و تشکیلاتی خود را نمایان کرده است.
خلاصه آنکه نگارنده معتقد است با چنین رویکردی از دو جریان سیاسی اصولگرایان و اصلاح طلبان پیروز قطعی این انتخابات جریان راست بوده و در حال حاضر هر دو جریان فکری اصلاح طلب و اصولگرا خواسته و یا ناخواسته در حال تلاش برای پیروزی این جریان هستند و لاغیر.
مدیر مسئول خبرنامه دانشجویان ایران
انتها پیام/م
دیدگاه شما