به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو، به نقل از بلاغ، دردآور است چیدن جملاتی در کنار هم که بشود با آن فقر و گرسنگی و آوارگی را توضیح داد. و آدمها را سروقتِ محرومانی بُرد که همین دور و بر ما، روز را شب میکنند.
آنجا که آبی نیست، گرمایی نیست، تغذیه و تحصیل و آموزشی نیست. تنها آدرسی ست که با یافتناش خوشحال نمیشوی. فکر میکنی به آخر دنیا نزدیک شدهای و تلخی محض، ناگهان گلویت را خفه میکند.
دوربین و قلم و وجدان را برمیداریم و راه میافتیم. دور نیست. قائمشهرِ خودمان است. دیار زحمتکشان و صبوران. انتهای ترکمحله، کمی آن سوتر از یک سالن ورزشی.
میرسیم. تا نیامدن به این ناآباد فکر میکردیم جغرافیای زیست آدمی هر کجا که باشد، باشد؛ مهم دل است که باید سرپا باشد اما به یکباره تصور اشتباهمان فرو ریخت و دیدیم فقر و بیپولی، عجیب خوشیها را به باد میدهد.
منظره غمانگیزی دارد این سرپناه. حلب و چوب و بلوک سیمانی و پارچه، چقدر درهم چفت نشدهاند! خانه نشدهاند! قبل از آمدن میدانستیم در شهرستان قائمشهریم اما همین چند قدم که از شهر دور شدهایم، دیگر انگار نقشه را گم کردهایم!؟
اینجا شبیه هیچ جا نیست. نه کوچهای، نه همسایهای، نه چشماندازی، نه... نه...
پدر و مادر نیستند. سه کودک خانواده در را به رویمان باز میکنند. چشم معصومشان پُر از شور زندگی ست، اگرچه درک کردهاند به همسن و سالهایشان خیلی شبیه نیستند.
با اجازه داخل میشویم. هوای خانه گرم نیست. مثل پشت در، سوزِ زمستان در تک اتاق بیداد میکند. طفلکان زیبا با کاپشن ماندهاند در چادرسرا.
بخاری هیزمی، به زور خودش را گرم میکند و تا فکرش را بکنی عطسه و سرفه بچهها بلند است. مثل سرما که با شکافهای این زندگی غریبه نیست و مثل وعده نیمروزی که ناهار نیست، شکم پرکنی ست که به گمانم میگویند، خوردهاند.
غوطهور در غمِ نان و سرپناه این زندگی هستیم که کودک بزرگتر میگوید روزهای بارانی، مهمان ناخوانده هم دارند! که باید بروند گوشهای چمباتمه بزنند که اگر دیر بجنبند، خیسِ آب شدن، روی شاخش است.
در فکر این فصل پُرسوز و پُربارش شمال هستم که دردناکتر ادامه میدهد مدرسه هم نمیروند!
رنج بازماندن از تحصیل، زندگی در خرابه، تغذیه نامطلوب، سراب امنیت و آرامش، روی دوش کودکانِ نحیف شهرم سنگینی میکند. رنجِ برق و آب و تلویزیون و یک وعده غذا در خانهای که سقف داشته باشد.
باور کنید این نوشتههایی از آخر دنیا نیست؛ جملات گزنده و اندوه مُزمنی ست که از حال و احوال پنج انسان در حاشیه شهرم حکایت میکند. آن هم در زمستان سیاهی که قندیل و برف و خمیازه دارد.
با میزبانان خردسالِ سه و هشت و یازده ساله خداحافظی میکنیم و در حال برگشتن از آدرسی که رفتهایم، هستیم. اما قلبمان را در آخر دنیا جا گذاشتهایم.
باید برگردیم... این بار شاید بیدوربین و قلم... با قدمهایی که آشناتر و غمخوارتر است و میداند گاهی آدمها چقدر چشم به راه بهار و تابستاناند...
اینجا شبیه هیچجا نیست
در فضای مجازی بودیم که فیلمی 3 دقیقهای از زندگی یک خانواده پنج نفره در خرابهای در حاشیه قائمشهر، نظرمان را جلب کرد.
با دیدن این فیلم کوتاه و دردناک، سراغ این خانواده را گرفتیم و در حوالی شهر، چادرشان را یافتیم. خانهای تاریک و سرد با بلوک و پارچههای کهنه و کودکان شیرین زبانی که رویِ خوش زندگی را ندیده بودند.
بچهها نحیف بودند. از والدینشان خبری نبود و سرما تا مغز استخوانشان پیش رفته بود. چند دقیقهای با هم گفتوگو کردیم و از تحصیل و خورد و خوراکشان پرسیدیم. مدرسه نمیرفتند و چاشتِ نیمروزی، سیرشان نکرده بود.
پس از خداحافظی با این کودکان آسیبدیده، به سراغ مدیران بهزیستی رفتیم تا از وضعیت نابسامان این خانواده بپرسیم و از اقداماتشان در قبال آنها باخبر شویم.
رویای سرپناه
رئیس اداره بهزیستی شهرستان قائمشهر در این رابطه توضیح میدهد: پس از اطلاع از زندگی این خانواده در چادر، به اتفاق همکاران اورژانس اجتماعی 123، به محل سکونتشان رفتیم.
علی محمدی فیروزجایی با اشاره به اینکه در این سرکشی دریافتیم والدینی با سه فرزند در این خرابه زندگی میکنند، میافزاید: این خانواده ساکن منطقه پشت کنسرو بودند که بهعلت بدنام بودن منطقه، شهرداری همه خانهها را تخریب و به ناچار به اینجا نقل مکان کردند.
وی با اعلام اینکه خانواده مذکور در وضعیت اسفناکی بهسر میبرند و از امکانات اولیه همچون آب و برق و بهداشت برخوردار نیستند، اضافه میکند: با هماهنگی با فرمانداری قائمشهر و با حکم مرجع قضایی، سه فرزند این خانواده به مراکز بهزیستی انتقال یافتند تا وضعیتشان مشخص شود.
نگهداری کودکان در بهزیستی
رئیس بهزیستی قائمشهر یادآور میشود: دختر 3 ساله خانواده به شیرخوارگاه و پسران 8 و 11 ساله هم اکنون در مراکز شبانه روزی بهزیستی نگهداری میشوند و از امنیت، آموزش و تغذیه مناسب برخوردارند.
محمدی با اشاره به اینکه کودکان این خانواده به مدرسه نمیرفتند و به تکدیگری میپرداختند، میگوید: پدر خانواده با ساماندهی کودکانش مخالف بود و خواستار بازگرداندن آنها شد.
وی با اشاره به اینکه این خانواده به مدت 8 ماه در شرایط بسیار سخت زندگی میکردند، میافزاید: در رابطه با بچهها، کودکآزاری اتفاق افتاده بود و وظیفه ذاتی بهزیستی بود که به این موضوع ورود پیدا کند.
رئیس بهزیستی قائمشهر یادآور میشود: به پدر خانواده پیشنهاد دادیم که با مبلغی که در اختیارشان میگذاریم خانهای را اجاره کنند تا پس از ساماندهی اوضاعشان، فرزندان به کانون خانواده بازگردند اما پدر تمایلی به بهبود و تغییر وضعیت زندگیشان ندارد!
همیشه پای خیرین در میان است
محمدی ادامه میدهد: موسسه خیریه آلیاسین که با قرار دادن فیلم زندگی این خانواده در شبکههای مجازی، موجب آگاهی جامعه از وضع آنان شد، پیگیر تهیه منزلی برای سکونت این خانواده است و تاکنون خیرین زیادی هم در تماس با ما خواستار کمک به این خانواده شدند.
وی با بیان اینکه ساماندهی فرزندان اولین هدف بهزیستی بوده که میسر شد، تاکید میکند: همچنان مصر هستیم تا خانهای برای این خانواده تهیه کنیم تا از این وضعیت بغرنج خارج شوند اما متاسفانه پدر خانواده همکاری نمیکند.
رئیس بهزیستی قائمشهر در خاتمه میگوید: خانواده دیگری نیز در پارک شهر میخوابیدند که با تهیه مکانی برایشان از این روند ناگوار خارج شدند.
محمدی از مردم خواست با مشاهده چنین خانوادههایی، مراتب را به شماره 123 اورژانس اجتماعی اطلاع دهند تا از اینگونه آسیبهای اجتماعی جلوگیری شود.
انتهای پیام/چ
دیدگاه شما