به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو،غروب غریب غرب در مرداد سال ۶۷ و قصه پاهای حاج میرزا مثنوی مقاومت است؛ الحق که باید چشم و گوش بسیج کنی پشت دیوارههای اردوگاه شهبازی جان و تا جان داری سرمست غرور شوی.آن هم به وقت مطلع عزیمت قشونی که فروغ نام داشت و همهمه خبری که سنگبنایش از آن سوی مرزها پیریزی شده بود.ما ایرانیها در تنگه سرمست شدیم از مقاومت و فرمانده مقاومت؛ همان موقع که به اصلاح ملغمهای از فروغ و عراق از محور سرپل ذهاب به ایران سرازیر شدند و تا کرند غرب پیش رفتند.بحبوحهای که حاج میرزا جلسه کرد و علم استقامت برداشت و بدون فوت وقت تنگه چهارزبر را نامی کرد.اما حکایت مو به موی مقاومت سوم و چهارم مرداد و غرب و پاهای حاج میرزا، حکایت به پا خاستن تا شفق است؛ ۴۰، ۵۰ نفری سد شدن و دوباره شب به سپیده دوختن است.زیر آسمان سربی هیمنه تصنعی شکستن و ایستادن است حتی بدون پا؛ غرب غریب آن روزها آبستن بود از ستونکشی چند هزار نفره این و آنی که از پی فروغ ره گزیده بودند در برابر خاک پاک ایران.و با توهمی که بنا بود تا تهران کشیده شود، نفربر و توپ و تانک به خط کرده بودند.ولی حاجمیرزا و پاهای بهشتی و رفقای غارش پروانگی کردند و یال و صخره را به تسخیر درآوردند؛ گویی آتش بی مهماتی و فریاد با دستان خالی، باز هم حماسه ساخت و دشت و کوه مأمنی شد برای رقص دلاورمردان در ميدان جهاد با منافقان.
شعله آتش کین منافقان و زبانه وطندوستی رزمندگان ما در تنگه چهارزبر به آسمان كشيد و خیلی از فروغیها در آتش سوختند با همان رقص جاودانه در صخره؛ معجزه هم به راه بود و بارقههایی از امید را متجلی میکرد، مثل كاميونی که به فرمان دل مهمات در كرمانشاه خالی كرد و اعجاز پشت اعجاز رقم خورد.خلاصه که غرب غریب؛ زیر پاهای گردانهای ۱۵۵ و ۱۵۴ لشكر انصارالحسين همدان به فرماندهی مشترک حاجميرزا سلگی تاب آورد تا نيروهای كمكی از جبهه جنوب حول و حوش ساعت پنج و بیست و پنج دقیقه صبح پنجم مرداد رسیدند و پیشروی این بار به سمت تنگه حسنآباد آغاز شد.نبرد تنگاتنگ از همانهایی که تن است در برابر وطن اوج گرفت و تعداد زیادی از منافقان را به هلاکت رساند.دیگر بار، نیروهای شجاع ملایری گردان ۱۵۱ مسلم بن عقیل به فرماندهی سردار حاج مصطفی طالبی به سمت ارتفاعات شمالی کورکور پیشروی کرد و ارتفاعات از قدوم منحوس فروغیها پاک شد.البته که گردان ۱۵۶ سیدالشهدا به فرماندهی حاج رضا محمد میرزایی سمت بالای یال شمالی ارتفاعات کورکور در تنگه چهارزبر مستقر شدند و گردان ۱۵۷ حبیب بن مظاهر به فرماندهی حاج علی اکبریپور در سمت پایین ارتفاع استقرار یافتند.گویی ارتفاعات کورکور و تنگه چهارزبر دور تا دور به واسطه گردانهای لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) پوشش داده و جاودانه شد. ایران جاودانه برای رزمندگان اسلام، نانوشته اسم رمز شد و طومار قشون چند هزار نفره را پیچید، به تعبیری عملیات «فروغ جاویدان» منافقان به شکست مفتضحانه ختم شد.
پاهای بهشتی، فروغ را شکست
آنچه تا اینجای مقال خواندید، برش کوتاهی از وقایعی است که دشمن با اسب زین شده به امید تاخت و تاز در ایران و تاج و تخت در تهران پيش گرفته بود.اما به سیاق همیشه سالهای جنگ، این عملیات طرحریزی شده و مثلا مو لای درزش نمیرود؛ با کرامت و رشادت همدانیها و پاهای بهشتی حاج میرزا همچون نگینی در تاريخ ایران درخشید.خودمانی بگویم اگر نبودند حاجميرزاها، زمانیها و میرزاییها و اگر نبود اعجاز؛ منافقان با عمليات فروغ جاویدان شاید بيشتر از این حرفها در خاک پاک ایران پيشروی میكردند اما به قول حاج حسین همدانی قهرمان گمنام مرصاد حتی روی برانکارد هم علم استقامت را زمین نگذاشت و تا آخرین نفسش ایستاد.هنوز که هنوز است وقتی جاده به بغل راهی تنگه چهارزبر و مرصاد میشوی، طنین لالههای همدانی که شمار آنها به ۱۷۰ شهید میرسد، فریاد «ما هستیم» سر میدهند و همین جاست که میطلبد با صد شبنم اشک لالههای روییده از خون مرصادیها را آبیاری کرد و رفت.
قصه توهم رجوی و این و آن و صدام، تا دنیا دنیاست از یادها نمیرود، عملیاتی که برای انجامش ۳۰ تیپ رزمی و هر تیپ ۱۷۰ تن نیروی رزمی(۲۰ زن و ۱۵۰ مرد) در اختیار داشت و حتی با نیروهای پشتیبانی به ۲۸۰ تن هم میرسیدند.عملیاتی که دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود و تعداد کل نیروی آن حدود ۵ هزار و ۲۰۰ نفر و در صحنه حدود ۷ هزار نفر برآورد شد اما ایرانی و همدانی با دستان خالی در قالب عملیات مرصاد با رمز «یا علی» هیمنه عملیات فروغ جاویدان را با وجود پشتیبانی هوایی و توپخانهای عراق شکست.عملیات مرصاد از سال ۶۷ به بعد میعادگاه رزمندگان همدانی شد و صخره و یال کوههای منطقه قدمگاهشان؛ باید پا بگذاری جای پاهایی که بهشتی بودند و زیارت کنی نقطه به نقطه مرصاد را.مرصادی که برای همدانیها عطر شهید حاج میرزا سلگی را تداعی میکند و یادآور حماسه روی برانکارد است؛ وقتی تاریخ معاصر را تورق کنی و به روز و ساعت مرصاد برسی کلام حاج میرزا از اوجب واجبات میشود.
تفسیر «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» در تنگه چهارزبر
حاج میرزا عاشقانه عملیات مرصاد را مو به مو تعریف و عینک ته اسکانیاش را حائل اشکهای دلتنگی میکرد و هوای شهدای مرصاد به جانش میافتاد؛ حالا برشی از عملیات فراموشنشدنی مرصاد را از زبان شهید حاج میرزا سلگی مسئول ستاد مشترک سپاه انصارالحسین(ع) همدان و سکاندار فرماندهی عملیات مرصاد تا زمان فرا رسیدن نیروهای کمکی در تنگه چهارزبر میخوانیم «مرصاد یک عملیات خلقالساعه و فوری ـ فوتی بود و چون عملیاتهای دیگر از قبل برنامه خاصی نداشت.حتی تقسیم مأموریت بین یگانها صورت نگرفت و میتوان گفت این عملیات اختتامیه جنگ بود و از طرف منافقان و به دستور رجوی با نام «فروغ جاویدان» رخ داد. آنها به طور ناگهانی از مرزهای غربی کشور وارد خاک وطن شدند و فکر میکردند که به خاطر ضعف نیروهای نظامی ایران، خستگی مردم بعد از هشت سال جنگ و پذیرش قطعنامه موفق خواهند شد. خوب به یاد دارم، چهار یگان در پادگان شهید شهبازی چهارزبر مشغول آماده شدن برای حضور در جبهههای جنوب به دلیل حمله دیوانهوار صدام در لحظات پایانی بودیم که مطلع شدیم دشمن از غرب وارد خاک ایران شده و از کرند و اسلامآباد هم عبور کرده بنابراین شهید هادی فضلی از بچههای اطلاعات را فرستادیم تا خبر دقیق بیاورد. من آن زمان رئیس ستاد مشترک لشکر بودم و چون فرمانده در جنوب بود بنده فرماندهی عملیات را بر عهده گرفتم؛ بچههای گردانهای ۱۵۴، ۱۵۵ و ۱۵۱ را در تنگه حسنآباد و تنگه مرصاد مستقر کردم. اولین شهدایمان هم در تنگه حسنآباد جام شهادت نوشیدند؛ حتی برای مقابله، از بچههای آشپزخانه خواستم یک دستشان ملاقه و دست دیگرشان اسلحه باشد.
منافقان زمانبندی کرده بودند که بعد از هفت هشت ساعت به همدان برسند؛ اگر مجاهدتهای بچههای دارالمجاهدین و دارالمومنین در ساعات اولیه نبود شاید این اتفاق میافتاد، ما با خاکریز و کمین در تنگه راه آنها را سد کردیم و آن شب اول خیلی سخت و فشرده گذشت و من در آن شب معنی آیه «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» را با جان و دل درک کردم. شهید صیاد شیرازی فردای عملیات از ایلام با هلیکوپتر به ما پیوست و در ابتدا اطلاعات خواست و بعدها در خاطراتش این عبارت نوشت شد که «عدهای چون ملائکه در پشت خاکریزها جلوی منافقان ایستاده بودند و آنها جز بچههای همدان نبودند».روز دوم هم شهید سردار همدانی به منطقه آمد و خیال ما کمی راحت شد هرچند او فرمانده این عملیات نبود اما از هیچ کاری دریغ نکرد و کارها را سر و سامان داد و این باعث تقویت روحیه بچهها شد. در این عملیات، همدان فرماندهان بزرگی همچون شهیدان مبارکی، ملکی و... را از دست داد. خلاصه اینکه سه روز جنگ تن به تن و طاقتفرسا داشتیم و در نهایت بعد از سه روز دشمن با تلفات بسیار عقبنشینی و از راه و بیراهه فرار کرد.راستش را بخواهید از نظر من بازگو کردن این خاطرات توسط بازماندگان جنگ خیلی سخت بوده و هست و اگر رهبر انقلاب بر بازخوانی جنگ تأکید نداشتند کسی راضی به این کار نمیشد اما، امر ولایت فقیه است و باید بر روی چشم گذاشت».
دیدگاه شما