محمد عبدالهی؛ برای تحلیل شرایط روز با رویکرد انتخابات 92، میبایست سطح تحلیل را از حالت نقطهای فراتر برد تا مجموعهی فرصتها و چالشهای موجود را با هم دید و بتوان تصویری به نسبت جامع از این انتخابات ترسیم کرد. به نظر میرسد انتخابات سال آینده، نسبت به انتخابات ریاستجمهوری دورههای قبل، رویدادی بسیار متفاوت خواهد بود؛ زیرا مؤلفههای انتخابات پیشرو حتی، فراتر از سال 88 است. به صورت مشخص این وجوه تمایز را در ابعاد داخلی، منطقهای و بینالملل میتوان مشاهده کرد.
قاعدتاً انتخابات ایران، به علت محوریت نظام جمهوری اسلامی در تحولات منطقه و جهان، تحلیل جزیرهای و مستقلی از فرآیند جهانی ندارد. بدیهی است که در این میان انتخابات شخصیت دوم کشور از اهمیتی مضاعف برخوردار است.
شاید در ابتدا نتوان مجموعهی تحولات منطقه و جهان را معطوف به انتخابات ایران تحلیل کرد، اما به نظر میرسد، در نهایت بسیاری از این تحولات در طول زمان، خود را در مسیر تأثیرگذاری بر انتخابات ایران تعریف خواهند کرد. به طور مثال، اگر از نگاه ناظر بیرونی به روند تحولات داخلی ایران نگریسته شود، بررسی مسئلهی مذاکرههای هستهای به عنوان مسئلهی اول کشور در حوزهی داخلی و بینالمللی در طول چند سال اخیر، بهخصوص در طول دولت دهم، مسئلهای است که چنانچه ابعاد، شواهد و قرائن آن به دقت بررسی شود.
این نتیجه حاصل میشود که در عمل غرب در دو زمین بازی میکند:
نخست، تولید فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی با ابزار اتهام حرکت ایران به سمت سلاح هستهای؛
دوم، مشغول سازی نظام جمهوری اسلامی با ابزار مذاکرهها.
در فرآیندهای سیاسی، بازههای زمانی 6 ماهه و یک ساله، زمانی طولانی محسوب نمیشوند. به نظر میرسد که غرب از هماکنون اوضاع ایران را در شرایط انتخابات 92 ارزیابی میکند. از این رو با توجه به چند دور از مذاکرههای اخیر، میتوان به این ارزیابی رسید که به طور مشخص غربیها درصددند که ایران را در زمین بازی که خود طراحی کردهاند، قرار دهند. زمینی که طراح، صحنه گردان و داورش غرب است. در این زمینه در مجموع و به طور مشخص، دستاورد ارزندهای که غربیها را به نقطهی عقبگرد یا پسرفت رسانده باشد، موجود نیست.
در مقطعی که در برابر تحریمها و در موضوع مذاکرههای هستهای ادبیات مقاومتی نظام جمهوری اسلامی و به طور مشخص رهبری، شدت یافت، فشارهایی از ناحیهی غرب طراحی شد و براساس آن، نوسانات بازار داخلی افزایش یافت تا در تحلیلها، نقش ارادهی عامل خارجی در تعیین ثبات یا بیثباتی اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران برجسته شود.
تهیهی برآورد آیندهپژوهی از تحولات سیاسی مستلزم دانستن تئوری بازیهاست، از این رو برای ارائهی تحلیلی اجمالی از فرآیند بازی طراحی شدهی غرب برضد ایران، میبایست به ادلهای که این موضوع را اثبات کند، اشاره داشت. در این زمینه برای رصد تحلیل غرب در مورد انتخابات 92 ایران یا فهم برنامههای آنها دربارهی سیاست داخلی ایران باید به بازیهایی که حریف در زمین خود برای ما طراحی کرده، اشراف داشت.
در این زمینه به عنوان نمونه میتوان به نوسانات بازار در طول ماههای اخیر اشاره کرد. به طور مشخص در مقطعی که در برابر تحریمها و در موضوع مذاکرههای هستهای، ادبیات مقاومتی نظام جمهوری اسلامی و به طور مشخص رهبری، شدت یافت، فشارهایی از ناحیهی غرب طراحی شد و براساس آن، نوسانات بازار داخلی افزایش یافت تا در تحلیلها، نقش ارادهی عامل خارجی در تعیین ثبات یا بیثباتی اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران برجسته شود.
این موضوعی بود که شواهد و قرائن بعدی، بیشتر آن را اثبات کرد. به طور مثال با نزدیک شدن به مذاکرههای استانبول، غربیها با رویکرد مثبت در مذاکرهها حاضر شدند، در همین راستا خانم «اشتون» با ظاهری کاملاً متفاوت در این مذاکرهها حضور پیدا کرد. بنابراین چراغ سبز غربیها و منطق حضور فعال در مذاکره، به طور مستقیم و مشخص از سر میز مذاکره، افکار عمومی ایران را هدف گرفته بود.
شاهد بعدی این مسئله، واکنش شاذ جریان تجدیدنظرطلب داخلی نسبت به مذاکرهی استانبول بود. آنها در حالی مذاکرهها را دستاورد بزرگ دولت میدانستند که از زمان آغاز به کار دولت نهم، شاید حتی یک مورد نیز کرنش، تأیید و تمجید دولت در نظر جریان مخالف دولت وجود نداشت. واکنش آنها نسبت به مذاکرههای استانبول، دقیقاً دنبالهی سناریویی بود که غرب آن را کلید زده بود و عوامل داخلی، برای بارورتر کردن این پروژه، این خط روانی را دنبال کردند.
پس از مذاکرههای استانبول یک باره، به نحو کاملاً محسوس، شرایط معیشتی در داخل کشور به سوی ثبات حرکت کرد؛ بازار ملتهب سکه و ارز، آرامشی نسبی یافت و حتی در مواردی افت قیمت روی داد. آنچه که در مجموع، به عنوان حاصل مذاکرههای استانبول به افکار عمومی ایران مخابره شد، این بود که قاعدتاًارادهی عامل خارجی در ثبات داخلی مؤثر خواهد بود. حتی اتفاقهایی که در مذاکرههای بغداد رخ داد و در مسکو دنبال شد، ادامهی سیاست قدیمی و معروف چماق و هویج غرب بود، البته شاید زمینهی خوشبینانهی این مسئله این بود که غرب، اساس تئوری خود را مانور بر افکار عمومی و ایجاد نوسان اعتماد مردم ایران نسبت به غرب قرار داد.
اما آیا مجموعهی این رویدادها را بایستی در پازل مذاکرهها و مباحث هستهای خلاصه کرد؟ شواهد حاکی از این است که مجموعهی این موارد مقدمهی پروسهای است که از راه مهندسی رفتار اجتماعی، برای انتخابات 92 طراحی شده است. به عنوان نمونه، تنگتر شدن حلقهی تحریمها، با اجرای تحریمهای اتحادیهی اروپا عملیاتی میشود؛ آمریکا با وجود گرفتار بودن در معضلات و فشارهای داخلی و بینالمللی، مجدد به تنگتر کردن حلقهی تحریمها برضد ایران روی میآورد، زیرا پیامی که قرار است به داخل مخابره شود، مستلزم این مقدمه است.
بر این اساس میبایست، از بیرون حلقهی تحریمها تنگتر شود تا اوضاع ایران در داخل، به صورت «قرار گرفتن در لبهی پرتگاه جنگ» ترسیم شود. در این راستا، ادبیات غرب به نحو ملموسی، خشن میشود؛ این رویه، زمانی با اقدامی مضحک از ناحیهی کشوری مثل امارات اتفاق میافتد، زمانی دیگر، به صورت جدّیتر از ناحیهی عربستان سعودی پیگیری میشود، در دورهای نیز از سوی رژیم صهیونیستی، ادبیات جنگی شدت مییابد و همزمان با این اقدامها، فشار معیشتی نیز افزایش پیدا میکند.
به اعتقاد غربیها این تاکتیک در بیثباتی افکار عمومی داخلی نقش بسیاری دارد و انتظار طراحان آن بود که در پی این اقدامها، فرآیند فعالیتهای دیپلماتیک ایران مختل و مخدوش شود. از طرفی هم سیاست یک بام و دو هوای غرب در موضوع هستهای میتواند این بیثباتی را تشدید کند.
مجموعهی این تحولات را میتوان «پروژهی تلفیق فشارها»نامید. این پروژه هماکنون دستور کار اصلی غرب است. اصلیترین عامل مؤثر داخلی، در کارآمدی یا ناکارآمدی این پروژه، اقدامهای دولت است.
پرواضح است که سیاستهای بازدارنده یا تدارکات آفندی دولت در مقابل تحریمها در نهایت میتواند بسیاری از این معادلات را مجهول و یا ناکارآمد سازد. با تحلیل رفتار اقتصادی دولت، در طول 6 ماه اخیر و همچنین با بررسی برنامههای دولت برای ماههای آینده، میتوان کارنامهای مشخص از عملکرد دولت نهم، در زمینهی مقابله با پروژهی دشمن ارائه نمود و بدین وسیله رفتار دولت در زمینهی ناکام گذاردن تحریمها را مورد ارزیابی قرار داد. در این زمینه نظریههای مختلفی وجود دارد.
پروژهی تلفیق فشار هماکنون دستور کار اصلی غرب است و پیشبینی میشود که آثار جدّی داخلی آن، به طور مشخص، در نیمهی دوم سال 91 بروز یابد.
رویکرد حلقهی انحراف نسبت به تحریمها
بنا بر نظری در این رابطه میتوان گفت که به طور مشخص، حلقهی انحراف که متأسفانه خود را منتسب به دولت میداند - البته میبایست میان حلقهی انحراف و ماهیت دولت تفکیک قائل بود- چندان به شدت یافتن تحریمها بیرغبت نیست. پرواضح است که چه بسا به این بهانه با فرافکنی، بسیاری از ناکارآمدیهای اقتصادی دولت را به حساب تحریمها خواهند گذاشت.
قاعدتاً نزدیک شدن به انتخابات، زمان ارائهی کارنامههاست؛ بر این اساس چنانچه کارنامهی آنها در حوزهای مثل اقتصاد مخدوش باشد، چه بهانهای بهتر از این که وجود عامل خارجی به عنوان مانع اجرای صحیح برنامهها و سیاستهای دولت معرفی شود. مضاف بر این، همزمان با این فشار خارجی، میتوان به ادعای این جریان مبنی بر فشارهای داخلی توسط بدخواهان دولت نیز اشاره کرد که با قصد اخلال در سیستم مدیریتی کشور درصدد ناکام گذاردن برنامههای دولت بودند! این محوری است که در رسانههای حلقهی انحراف به وضوح قابل ملاحظه است.
متأسفانه رفتار حلقهی انحراف بر مبنای «تئوری توطئه» است. بر این اساس، مجموعهی نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی را ناشی از جریانهای خارج از دولت میپندارند و نقش تمامی عوامل جز مجریان را، در ناکارآمدیها برجسته میدانند. این تئوری، حامل اندیشهای خطرناک است.
کشوری که در مسیر استقلال گام بر میدارد و قصد دارد به تعبیر مقام معظم رهبری از «پیچ بزرگ تاریخی» عبور کند و در نهایت نقش الگوی منطقه را ایفا نماید، با طرح «تئوری توطئه» در عمل تمامی ناکارآمدیها را توجیه خواهد کرد و مانع دستیابی به نقطهی مطلوب خواهد شد. به نظر میرسد غربیها از این رویکرد استقبال میکنند.
اثرگذاری تحریمها و تحرکات حلقهی انحراف بر شکاف بین اصولگرایان
نتیجهی جدّی دیگری که این هجمه و فشار در پی دارد و چه بسا حلقهی انحراف واسطه و دلال در این مسئله محسوب میشود، متشتت کردن فضای جریان اصولگرایی است. تذکر مهم اینکه اگر خط رسانهای جریان اصولگرا به سمت برجسته نمودن و پژواک دادن اختلافهای ریز درون خانوادهی خود حرکت کند، یک خطای استراتژیک غیرقابل اغماض را مرتکب شده است.
به بیانی دقیقتر کسی نمیتواند منکر اختلاف سلیقه و یا حتی اختلاف رویکرد در بافت جریان اصولگرایی باشد. اما نبایستی این اختلافها را با توجیه «رقابت مثبت درون خانوادهی انقلاب» به صورت دعوای درون خانوادگی تعریف کرد که در این صورت غفلتی بسیار بزرگ روی داده است. بر این اساس اینکه اصولگرایان هیچ رقیب یا دشمن دیگری ندارند، به عنوان مقدمهی استدلال برخی جریانهای منتقد اصولگرایان محسوب میشود و این در حالی است که یک سیاستمدار حاذق به خوبی درک میکند که در حال حاضر شرایط اصولگرایان به گونهای است که رقبایی جدّی در صحنه دارند.
رقبای اصولگرایان در صحنهی انتخابات
در فضای سیاسی حال حاضر، اصولگرایان با رقبا یا به تعبیر بهتر، با مخالفینی روبهرو هستند که نوع مواجهه با آنها از سنخ رقابت حزبی و سیاسی و معطوف به انتخابات نیست، بلکه از نوع درگیری گفتمانی است؛ زیرا به لحاظ مبنایی و معرفتی تفاوتهای متعددی با یکدیگر دارند.
1. حلقهی انحراف؛
واقعیت این است که حلقهی انحراف، با در دست داشتن بخشی از شریان سیاسی و اقتصادی کشور، در ساختار حکومتی دارای نفوذ هستند. با توجه به مجموعهی اتفاقهای 3 سال اخیر میتوان گفت که ظرفیت اخلالگری آنها، ظرفیت کمی نیست، بنابراین نفوذ ساختاری آنها را نمیتوان نادیده گرفت.
رویکرد حلقهی انحراف، نسبت به ولایت فقیه و تعریف آن از مقولهی جمهوریت و اسلامیت نظام تعریفی مخدوش است. همچنین اصرار بر ادبیات اومانیستی، پلورالیستی و سکولاریستی در ادبیات حلقهی انحراف مشهود است؛ به عنوان مثال از بیداری انسانی سخن میرانند و در اوج قیامهای مردمی و بروز گفتمان نوظهور اسلامخواهانهی مردم منطقه که به تعبیر رهبر انقلاب «بیداری اسلامی» نامیده شده، گفتمان رقیبی با عنوان «بیداری انسانی»، تولید میشود و سیاست دیپلماسی منفعل نیز در همین راستا قابل ارزیابی است.
این موارد نشاندهندهی این است که مرکز مولد حلقهی انحراف، با پوشش سکوت استراتژیک یا توبهی تاکتیکی، همچنان حیات دارد و به تولید اندیشههای رقیب مشغول است. بنابراین، دیدههای عمقنگر نمیتوانند منکر این حقیقت شوند که این حلقه همچنان وجود دارد.
2. جریان فتنه؛
جریان فتنه نیز یکی دیگر از مخالفین و رقبای اصولگرایان محسوب میشود که قرار است در قالب و ظاهری نو، با نماد و پرچمی جدید دوباره حضور داشته باشد. این تلقی که جریان فتنه، جریانی کاملاً مردهمحسوب شود، اشتباهی بزرگ است. جریان فتنه به یک معنا جریانی مرده و به یک معنا جریانی است که همچنان حیات دارد. به این معنا جریانی مردهمحسوب میشود که به دلیل ریزش اجتماعی گسترده، سرمایهی آشوب خود را از دست داده است.
اما آیا میشود این را معادل کرد با اینکه جریان اصلاحات به عنوان بخش عمدهای از جریان فتنهگران سال 88 وجود خارجی ندارد؟ آیا میتوان گفت فاقد اتاق فکر و لیدر است؟ حتی اگر فرض بر این باشد که ارتباط داخل با خارج این جریان تا حد زیادی مخدوش شده است، ارتباطات مویرگی آنها با خارج را همچنان نمیتوان نادیده گرفت. به بیانی دیگر اتاقهای فکر خارج نشین آنها در حال حاضر نیز فعال بوده و در حال طراحی و تئوری پردازی برای آنچه در داخل قرار است دنبال شود، میباشند.
اصلاحطلبان قصد دارند خود را درون نظام تعریف کنند و اینگونه القا کنند که متنبه شدهاند تا با تاکتیک فریب، شرایط احیا و بقا را برای خود مهیا سازند. اینکه آقای خاتمی در رسانهها خود را درون خانوادهی نظام تعریف کند، آیا برای سیاستمدار حاذق کفایت میکند، تا خطر جریان اصلاحات را به طور کلی منتفی بداند؟
به نظر میرسد، تجربهی سالهای گذشتهمانند انتخابات دوم خرداد 76 در حال حاضر راهگشاست. در دورهای که اکثر تحلیلگران و حتی خود اصلاحطلبان بر این باور بودند که جریان اصلاحات، در انتخابات جایگاهی ندارد، شرایط به نحوی رقم خورد که خروجی آن، اتفاقی بود که شاید بسیاری از تحلیلگران تصور آن را نمیکردند. در عالم سیاست مطلقاندیشی مردود است و مجموعهی گزارههای تحلیلی، بر مبنای فرضیاتی استوار هستند، بر این اساس است که میبایست درصدی برای تحقق همهی فرضیاتِ ممکن لحاظ کرد و در جمعبندیها به آن توجه داشت.
بدیهی است که هر کدام از این گروهها (حلقهی انحراف و جریان اصلاحات) اهدافی دارند که در شرایط فعلی، بقا و حضور، از هر چیز دیگر برای آنها مهمتر است. احیا و ماندگاری این دو گرایش که گاه در نقاطی با هم دارای تلاقی هستند و حتی پروژهی مشترکی روی میز دارند، نکتهی بسیار مهمی است.
تکرار این تأکید ضروری مینماید که، در چنین شرایطی چنانچه فرض کنیم رقیبی وجود ندارد و با این توجیه غلط که رقابت را درون گفتمانی کنیم، تا بهترینها یا اصلحترینها انتخاب شوند، درگیر اشتباه استراتژیک بزرگی شدهایم. میبایست فرصت داد تا در شرایطی بهتر و مساعدتر راجع به مسئلهی رقابت درون گفتمانی طراحی دقیقتری کرد.
سرمایهگذاری غرب بر شکاف اصولگرایان
به نظر میرسد هماکنون «دعوای سر پیچ» مطلوبترین گزینهای است که غرب به آن میاندیشد. از این رو همهی آنچه که در فضای بینالمللی در حال روی دادن است - که کاملاً منطبق با رویکرد اصلاحطلبان داخلی نیز میباشد- رساندن ایران به نقطهای ذیل عنوان «دعوای درون گفتمانی جریان اصولگرایی» است که توجه ویژه نکردن به این مسئله، اشتباهی بزرگ است.
بالا رفتن سطح درگیریهای داخلی در طیف اصلی هوادار حاکمیت (جریان اصولگرا) به طور مشخص پیام خاص «توجه نکردن به دشمن خارجی» را مخابره میکند. به عبارت بهتر، هر چه اذهان مردم، گروهها و تصمیمگیران، معطوف به داخل شود، به همان تناسب از میزان توجهات به تحولات بینالمللی کاسته خواهد شد. به نظر میرسد این گزاره، بهترین عیار و شاخص برای سنجش میزان موفقیت فرمول دشمن است. بر این اساس برای درک میزان کارآمدی راهبرد دشمن، سنجش سطح درگیریهای داخلی راهکاری مؤثر است.
وقتی به تعبیر رهبر انقلاب، «پیچ بزرگ تاریخیِ» نظام جمهوری اسلامی در حال طی شدن است، طبیعتاً نتیجهی منطقی آن، کاهش سطح اختلافها، نمایش وحدت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی میباشد، چرا که به تعبیر ایشان، یکی از وجوه و مزایای این نمایش وحدت، الگو معرفی کردن نظام جمهوری اسلامی در منظر نظامهای در حال شکلگیری منطقه است.
به این تعبیر، در حال حاضر که برخی کشورهای منطقه از مرحلهی براندازی به مرحلهی نظامسازی رسیدهاند، اگر ایران بتواند به موقع و در این نقطهی عطف، خود را به عنوان یک حکومت اسلامی با سطح پایین اختلافهای داخلی، سطح بالای مشروعیت سیاسی و رضایتمندی مردم و وحدت حول محور ولایت فقیه تثبیت کند، توانسته است خود را به عنوان الگویی کارآمد، در مقابل مدلهای رقیبی همچون؛ دموکراسیخواهی غربی، بهار عربی یا تئوریهای متفاوت انقلاب که ارائه میشوند، معرفی کند.
دیدگاه شما