محمد عبدالهی؛ بر اساس فرمولهای آیندهپژوهی، مجموعهی تحولاتی که در «پیچ بزرگ تاریخی» در حال وقوع است، در دو وضعیت قابل طرح است: «وضع موجود و وضع مطلوب»؛ که برای رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب، داشتن راهبرد، امری ضروری است. این مدل در حالتهای مختلف برای سه گفتمان مطرح موجود (جریان اصلاحات یا همان فتنهگران سابق، حلقهی انحراف و جریان اصولگرایی) مطرح است:
الف) واکاوی وضع موجود و مطلوب در جریان اصلاحات؛
علیرغم اینکه درون جریان اصلاحات، وزنههایی همچون آقای «هاشمی» وجود دارند، این جریان در شرایطی به سر میبرد که میتوان از آن با عنوان جریان نیمه مرده یاد کرد. اصلاحطلبان در سال 88 به سراغ ظرفیتهای سخت، خیابانی شدن اعتراضها، آشوب و پاتک زدن به نظام رفتند اما پس از آنکه سرمایه و قدرت نرم نظام با مدیریت مقام معظم رهبری به میدان آمد و این بحران مدیریت شد، تئوری مطرح شده توسط آنان (تقلب) شکست خورد و در نتیجه دچار ریزش آرا شدند.
در ادامه زمانی که با مواجههی نیمه سخت نظام، روبهرو شدند، به سلسله اقدامهای نرم روی آوردند. این جریان بعد از آن، به علت افت شدید اقبال عمومی، دچار بحران جدّی مشروعیت شد که نتیجهی بحران مشروعیت، ایجاد بحران هویت برای آنها بود.
در نهایت با افزایش دامنهی اختلافها، بحران هویت عمیقتر گردید. تعارضهای درون گفتمانی جریان اصلاحطلبی، اتهام زنیهای مکرر به یکدیگر از جانب اپوزیسیون رادیکال خارج، سلطنت طلبان و جریان به اصطلاح متعادل داخلی، اقرار به ناکارآمدی مدل جنبش سبز، اقرار به توانمندی نظام در عملیات فرسایشی در مهار بحران شواهدی بر این مدعاست.
بهرهبرداری جریان اصلاحات از شکاف بین اصولگرایان
در حال حاضر به دلیل تمرکز سازمان یافته بر اختلافهای جریان اصولگرا، دعوای جاری و ساری و ضعف گفتمانی جریان اصلاحات، بروز نیافته و یا به بیانی دیگر به حاشیه رفته است. این همان گزینهی مطلوب غرب است زیرا همچنان غرب برگ برنده را دست جریان اصلاحطلب میداند.
در این راستا، حجم انعکاس اختلافهای داخلی به عنوان یک واقعیت از جریان اصلاحطلب یا وضعیتشناسی فتنه در رسانهها به میزان قابل ملاحظهای کاهش یافته است، به تناسب این موضوع، انعکاس گستردهی اختلافهای درون گفتمانی جریان اصولگرا، به نحو وسیعی شدت یافته است که با تحلیلی آماری میتوان این مسئله را به وضوح ملاحظه کرد. بر این اساس ما کاملاً در زمین حریف، بازی میکنیم.
به عبارت دیگر، ادبیات براندازانهی جریان اصلاحات برضد نظام که همچنان وجود دارد، در سایهی اختلافهای داخلی اصولگرایان، با مخدوش اعلام کردن عملیات مجرمانهی خود، جرئت یافته تا دوباره به صحنه باز گردد و امکان احیا پیدا کرده و حتی در حال مطالبهگری از نظام است.
مجموعهی این موارد، ذیل یک خط استراتژیک قابل تعریف است. اتاق فکر غرب چنانچه بخواهد دستاوردی جدّی در فضای سیاسی داشته باشد نمیتواند روی جریان اصولگرا- به عنوان جریانی منتسب به رهبری و نظام - و حلقهی انحراف- به علت اینکه چندان قابل اتکا نیست- حساب جدّی باز کند.
بنابراین در صورتی که غرب بخواهد در دوران گذار، روی گزینهای بدیل سرمایهگذاری کند، جریان اصلاحطلب به عنوان جریانی ماهیتاً غربگرا و به لحاظ گفتمانی کاملاً منطبق بر گفتمان مدرنیته، همچنان اصلیترین جایگزین وضع موجود آنهاست. از این رو اصلیترین سرمایهگذاری غربیها همچنان بر جریان اصلاحات است؛ البته با تغییر چهره و ائتلافهای تاکتیکی. بنابراین، تغییر شکل و اعتمادزایی در ساختار حاکمیت تا حدی که امکان حضور و بقا را برای آنها مهیا کند، راهبرد جدید اصلاحطلبان است.
جریان اصلاحطلب به عنوان جریانی ماهیتاً غربگرا و کاملاً منطبق بر گفتمان مدرنیته، همچنان اصلیترین گزینهی بدیل اتاق فکر غرب است. از این رو اصلیترین سرمایهگذاری غربیها همچنان بر جریان اصلاحات است؛ البته با تغییر چهره و ائتلافهای تاکتیکی. بنابراین، تغییر شکل و اعتمادزایی در ساختار حاکمیت که امکان حضور و بقا را برای آنها مهیا کند، راهبرد جدید اصلاحطلبان است.
آیندهی ارزشی و مطلوب جریان اصلاحات
اما بنا بر آنچه که گفته شد، وضع مطلوب جریان اصلاحات چیست؟ در پاسخ باید گفت ورود حداکثری در انتخابات 92 یکی از پایینترین احتمالات برای جریان اصلاحات است، زیرا ورود حداکثری برای آنها، اساساً قابل تعریف نیست. اینکه بتوانند به چارچوب نظام برگردند و خطای استراتژیک 88 را جبران کنند، امکان تنفس داشته باشند و فرصت حضور مجدد در ساختار حاکمیت پیدا کنند، برای آنها مهمتر از این است که مستقیم سکان اجرایی را به عنوان امری تقریباً ناممکن در دست بگیرند.
از این رو مجموعهی تحرکات اصلاحطلبان در زمینهی انتخابات، ذیل عملیات فریب قابل ارزیابی است. این اقدامها، مقدمه یا به تعبیری تختهی دایو پرتاب آنها به جلو است که الزاماً نمیتواند انتخابات سال96 باشد زیرا تا آن زمان غرب، نمیتواند ایران را با این شرایط تحمل کند.
میبایست به این نکته توجه داشت که اعتقاد اسراییلیها این است که چنانچه جمهوری اسلامی از این «پیچ بزرگ تاریخی» عبور کند به مرحلهی مصونیت رسیده است و این میتواند به معنای نابودی تمامی منافع و آرمان غربیها تلقی شود پس از نظر آنها قرار نیست ایران از این «پیچ بزرگ تاریخی» عبور کند.
در روند تغییر چهره و «بازگشت به نظام» جریان اصلاحطلبی، دو گزارهی محتمل وجود دارد:
1. ائتلاف تاکتیکی با طیفی از اصولگرایان و به تعبیر آنها اصولگرایان معتدلتر، مانند: «قالیباف یا محسن رضایی.»؛
2. ائتلاف تاکتیکی و مقطعی با حلقهی انحرافی.
اینکه این ائتلافها به چه میزان مشهود است و تا چه حد زیرپوستی و تا چه مقدار در میان جریان اصلاحات پیرامون این موضوعات، اتفاق نظر وجود داشته باشد، محل بحث است. بنا بر آنچه که اشاره شد، آیندهی ارزشی و مطلوب جریان اصلاحطلب، رسیدن به جایگاهی است که بتواند مجدد شرایط بقا داشته باشد. آیندهی ممکن آنها نیز رسیدن به حداقل این وضعیت، یعنی دستیابی به حداقل شرایط حضور مجدد است؛ که از نظر آنها ممکن است گرفتن مهر تأیید از نظام برای پرچمدار این جریان (خاتمی) باشد. علاوه بر آن احتمال حضور سیدحسن خمینی نیز بارقههایی از امید را در این راستا برای اصلاحطلبان پدید آورده است.
البته براساس تصور آنها این کار، امکان پذیر است. در این راستا، تحقق بخشی از آیندهی ممکن و حرکت به سوی آیندهسازی و تحقق آیندهی مطلوب را، در حذف یا کمرنگ شدن فشار و هالهی امنیتی و سیاسی اطراف خود میبینند.
ب) واکاوی وضع موجود و مطلوب در حلقهی انحراف.
در طول سالهای اخیر نفوذ این حلقه در ساختار اداری کشور، قوی و رو به تزاید بوده است؛ کارتلسازیهای اقتصادی آنها، مؤثر بوده به حدی که بخشهایی از آن در حال حاضر مشهود و قابل ارزیابی نیست و در آینده نمایان خواهد شد؛ ضربات و لطماتی که در بافت فرهنگی وارد کردهاند، باعث گردیده بنیاد زیرساختهای فرهنگی کشور سست شود و در عمل فرصتهایی در اختیار جریانهای فکری التقاطی یا حتی تجدیدنظرطلب قرار گیرد که البته در حال حاضر چندان مشهود نیست و آثار آن در آینده آشکار خواهد شد.
در نهایت مجموعهی این دلایل سبب گردید به واسطهی خطاهای راهبردی آنها و نیز مقاومتهای نظام در مقابل این حلقه، سرمایهی اجتماعی حداقلی و ممکن برای آنها مهیا نشود و حتی گاه در مقاطعی با ریزشهایی نیز همراه شود.
به طور مثال، در موضوع خانهنشینی رئیسجمهور، حلقهی انحراف 3 خطای راهبردی داشت:
خطای اول، استنباط غلط آنها از استقبالهای گستردهی استانی این بود که از فردای خانهنشینی هجمهی گستردهی اجتماعی برضد نظام تولید خواهد شد. این تصور، خطای بزرگی بود، زیرا بعد از خانهنشینی، افزون بر آنکه واکنش خاص اتفاق نیفتاد بلکه نقطهی عکس آن نیز روی داد؛ به این معنا که بسیاری از هوادارانشان احساس کردند به علت زاویهای که با ولایت در حال روی دادن است، باید در هواداری خود تجدیدنظر کنند.
خطای دوم، این بود که تصور میکردند شبکهسازی مؤثری دارند، در حالی که در عمل شبکهای وجود نداشت، حتی شوراهای استانی آنها به میدان نیامدند و شبکهی نخبگانیشان نیز با همکاری نکردن، در عمل ناکارآمد ظاهر شد. به عنوان مثال، نامهی معروفی که در بین استاندارها توزیع شده بود، با تعداد محدود و غیرقابل باوری از امضا مواجه گردید.
خطای سوم، خطای برآورد نسبت به واکنش نظام بود. تصور آنها این بود که نظام هیچ واکنشی نشان نخواهد داد، چرا که با خانهنشینی شخص اول اجرایی کشور، نظام در موضع انفعال قرار خواهد گرفت.
ورود به عرصهی انتخابات از منظر گردانندگان حلقهی انحراف، باید با نوعی «شوک اجتماعی» همراه باشد. این شوک میتواند ورود گزینههای جنجالسازی نظیر مشایی به عنوان کاندیدای انتخابات، با فرض اولیهی رد صلاحیت و ایجاد کنش و واکنشهای پیرامون آن باشد. این سناریو با هدف ایجاد هزینه برای نظام و ایجاد «بنبست ساختاری» طراحی میشود تا در نهایت نظام را به کرنش و پذیرش گزینهی تحمیلی به دلیل نیاز به رأی مردم وا دارد.
خاستگاه جریان انحراف به واسطهی از دست دادن ظرفیتهای اعتماد نخبگانی - که برخاسته از هیئتها، جماعتهای مذهبی طرفدار ولایت بود- در اثر رفتارهای ناصواب، بسیار مخدوش شد. آنها برای جبران این نقیصه، درصدد سرمایهگذاری روی طبقه و قشر خاکستری برآمدند که این گزاره نیز ناکام ماند، زیرا با وجود هزینههای کلانی که انحرافیون متقبل شدند، این قشر حاضر به اعتماد حداکثری به این جریان نشد. به عنوان مثال، روزنامهی «هفت صبح» با هزینههای میلیاردی درصدد جلب نظر قشر خاکستری برآمد، ولی در عمل توفیق چندانی نداشت.
از سوی دیگر، این جریان برای گذار، به سمت جلب نظر جریان اصلاحات حتی در حد ائتلاف تاکتیکی، حرکت کرد اما به واسطهی اینکه جریان اصلاحات به حلقهی انحراف به عنوان رقیب میداندار صحنه نگاه میکند، باز هم در این زمینه توفیقی حاصل نشد.
بنابراین در عمل سرمایهی اجتماعی آنها تا حد زیادی از دست رفته است. افت سرمایه و اعتماد اجتماعی به صورت کاملاً مشهود در صحنهی اجتماع قابل ملاحظه است زیرا بسیاری از شعارهای داده شده توسط این جریان، پوچ و توخالی از کار درآمد و حتی در بعضی از شعارها به لحاظ گفتمانی عقبگرد صورت گرفت. در این راستا، حتی از ناحیهی بزرگان نظام هشدار داده شد که شما به وسیلهی این شعارها از مردم اعتماد جلب کردهاید، مبادا از شعارهایتان برگردید.
از این رو، به لحاظ محتوای اعتقادی، شرایط ساختاری، میزان طبقات اجتماعی هوادار، به نحو محسوسی دچار تنزل شدند. بنابراین وضع موجود حلقهی انحراف نیز، وضعیت مطلوبی نیست هر چند که بروز داده نمیشود. آنان به دلیل اینکه حتی در درون گفتمان خود نیز نتوانستند با یکدیگر کنار بیایند، متأسفانه به یک الیت محدودِ دارای فساد اقتصادی و رانتخواری سیاسی مشهود رسیدهاند. با توجه به آنچه که اشاره شد، در این وضعیت، حلقهی انحراف دچار نوعی نگرانی جدّی نسبت به آینده است که برای گذار از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب، بهخصوص در انتخابات 92، آیا با اقبال عمومی مواجه خواهند شد یا نه؟
وضع مطلوب و آیندهی ارزشی این حلقه، توسعهی قدرت ساختاری است. به اعتقاد آنها ساختارهای موجود در عمل نمیتواند پاسخگوی تئوری انقلاب اسلامی باشد، از این رو میبایست این ساختارها از بین رفته و ساختاری جدید ایجاد شود، تحقق این اهداف، مستلزم توسعهی قدرت سیاسی است که حذف موانع قانونی، از ملزومات آن به شمار میرود. آنها «قانون» و «رهبری» را دو مانع جدّی بر سر راه تحقق اهداف خود میدانند و معتقدند این دو مانع، میبایست تغییر ماهیت یابند.
در همین راستا ورود به عرصهی انتخابات از منظر گردانندگان حلقهی انحراف، بایستی با نوعی «شوک اجتماعی» همراه باشد. این شوک میتواند ورود گزینههای جنجالسازی نظیر مشایی به عنوان کاندیدای انتخابات، با فرض اولیهی رد صلاحیت و ایجاد کنش و واکنشهای پیرامون آن باشد.
این سناریو با هدف ایجاد هزینه برای نظام و ایجاد «بنبست ساختاری» طراحی میشود تا در نهایت نظام را به کرنش و پذیرش گزینهی تحمیلی وا دارد. تئوریسینهای انحراف بر این اعتقادند که نظام به دلیل نیاز به رأی مردم در شرایط کنونی، در تنگنای انتخاب قرار داشته و در نهایت، مقاومت استصوابی چندانی نخواهد داشت.
در مجموع، این همان آیندهی مطلوب حلقهی انحراف است که کمتر به زبان میآورند. از این رو میتوان مشاهده کرد که حتی در ادبیات گفتاری خود از ذکر اینکه قانون و ولایت فقیه موانع جدّی آنهاست اکراه و ابایی ندارند! تعرض به حوزهی نظام فقاهتی اسلام و بیان اینکه این گفتمان توان مدیریت جهانی را ندارد، همین پیام را دارد.
یکی دیگر از وجوه ادبیات آنها، همان طور که در گذشته اشاره شد، بروز ایدهی بیداری انسانی است که داعیهی فراگیری و فراگفتمانی دارد. آیندهی ممکن این نحله، حضور در دورهی بعد است. از این رو به نظر میرسد که آنها نمیخواهند سکوهای قدرت را به راحتی از دست دهند و در این مسیر به سمت آیندهسازی و ترسیم آیندهی مطلوب پیش میروند.
نگاه غرب به حلقهی انحراف چیست؟
باید توجه داشت که نگاه غربیها به حلقهی انحراف بسیار نگاه جالبی است. غربیها به هیچ عنوان اعتماد لازم را به حلقهی انحراف ندارند زیرا این حلقه در نظر آنها جریانی باثبات و دارای عقبهی اجتماعی و آیندهی سیاسی نیست. از این رو حلقهی انحراف را به واسطهی خصوصیاتش، یک جریان جاده بازکن یا تابوشکن میدانند که اگر قرار باشد برای اصلاحطلبان دوران گذاری طی شود، این حلقه میتواند نوک پیکان مناسبی باشد.
ساختارشکنیهایی که حلقهی انحراف در طول 7 سال گذشته انجام داده است، به حدی عمیق بود که حتی جریان اصلاحات در مدت حیات سیاسی خود نتوانست به آن جامهی عمل بپوشاند. از این رو برای باز کردن مجدد مسیر جریان اصلاحات، کارآمدترین جریان، حلقهی انحراف است؛ زیرا قدرت انتحار بالایی دارد. اما در عین حال غرب اعتقادی به بقای آنها ندارد چرا که فاقد گفتمان و عقبهی اجتماعی هستند. حلقهی انحراف به لحاظ گفتمانی، التقاطی است و حتی جریان اصلاحطلبی در مقایسه با این حلقه، گفتمان مبناییتری دارد. در واقع گفتمان حلقهی انحراف التقاطی است از: «اومانیسم، سکولاریسم، حجتیه و گزارههای صوفیگرایانه.»
همواره در طول تاریخ، گفتمانهای التقاطی فاقد مبنا بودهاند و به صورت جریانهای موسمی وجود داشتهاند. تعبیر غربیها از این حلقه، تکرار وضعیتی گذرا در تاریخ ایران است. از این رو اساساً سرمایهگذاری غرب روی حلقهی انحراف، جدّی نیست. شواهد حاکی از این است که هر چند حلقهی انحراف هنوز بر وضع مطلوب خود اجماع ندارند اما برای دستیابی به آن در حال تهیه و تعریف راهبرد هستند.
زاویهی دید جریان اصلاحطلب داخلی نسبت به حلقهی انحراف نیز برگرفته از نحوهی نگرش غرب به این حلقه است. با نگاهی به مقالههای «جلالیپور» و «عباس عبدی» و توجه به توصیف آنها از حلقهی انحراف، این موضوع قابل فهم است که توصیف آنها از انحراف، به عنوان یک جریان منسجم سیاسیِ آیندهدار نیست و به نظر میرسد که تحلیل آنها اشتباه نباشد.
جریان اصولگرا
متأسفانه وضع موجود جریان اصولگرا به واسطهی نفوذهایی که در داخل این جریان صورت گرفته، وضع مناسبی نیست. به این معنا میبایست در این مقطع حساس تاریخی به انسجام گفتمانی و رفتاری رسید که در حال حاضر این موضوع در جریان اصولگرا اولویت بالایی ندارد. اما همانطور که اشاره شد، نباید این مسئله پژواک داده شود.
تیتر روزنامههای اصلاحطلب شاخص مناسبی برای درک وضع مطلوب جبههی غربگرا و حتی انحراف در کشور است. مطلوب در جریان یاد شده افزودن بر آتش اختلافهای داخلی اصولگرایان است. در فضای سیاسی امروز کشور، این فرضیه که جریان اصولگرایی فاقد رقیب میباشد، باطل است. از این رو باید در قبال دشمن مشترک، اتحاد و انسجام داشت.
متأسفانه بخشی از شرایط موجود جبههی اصولگرایی ناشی از غفلت، بخش دیگری ریشه در تغافل و بخشی دیگر آن منبعث از اقدامهای عناصر نفوذی است، به نحوی که صورت مسئله را به گونهای دگرگون مطرح میکنند و بدین ترتیب اصولگرایان را دچار خطای استراتژیک میکنند.
متأسفانه بخشی از شرایط موجود جبههی اصولگرایی ناشی از غفلت، بخش دیگری ریشه در تغافل و بخشی دیگر آن منبعث از اقدامهای عناصر نفوذی است، به نحوی که صورت مسئله را به گونهای دگرگون مطرح میکنند و بدین ترتیب اصولگرایان را دچار خطای استراتژیک میکنند.
چنانچه با وجود عملیاتهای بیرونی، این وضعیت به همین سبک و منوال تداوم یابد، آیندهی نگران کنندهای در پیش است، اما اگر اصولگرایان به انسجام گفتمانی و رفتاری نزدیک شوند، میتوانند تنور انتخابات رقابتی را گرمتر کنند و در مشارکت حداکثری که مطلوب مقام معظم رهبری نیز میباشد، مؤثر باشند.
تا اینجا چنانچه اختلاف سلیقهها منجر به تکثر نشود، مطلوب است. به طور قطع و یقین مدل تحلیلی انتخابات مجلس با مدل تحلیل انتخابات ریاستجمهوری متفاوت است. اگر تکثر در یکی فرصت باشد در دیگری میتواند تهدید محسوب گردد. در شرایطی که رقبای جدّی در صحنه وجود داشته باشند، تکثر تهدید خواهد بود.
بنابراین رسیدن به وجه معقول و مطلوب، مستلزم اتحاد و وفاق است. در این شرایط، بازدارندگی و دفع خطر تهدیدهای بیرونی ممکنتر خواهد بود و قدرت مانور حاکمیت در مواجهه با مشکلات را بالاتر خواهد برد. قاعدتاً وقتی دعوا، خانوادگی باشد، نوع مواجهه با بحرانها نیز متفاوت خواهد بود؛ اما چنانچه انسجام وجود داشته باشد، نوع و سطح برخورد با بحرانها قدرتمندانهتر خواهد بود.
جمعبندی و نکات پایانی
طبق شواهد، در انتخابات 92 رقابت بین گفتمانی شکل خواهد گرفت؛ یعنی این بار افراد و جریانها محل رقابت نیستند، بلکه گفتمانها، محفل رقابتها خواهند بود. از این رو باید رصد کرد که چه گفتمانهایی مجال حضور و رقابت دارند. شاید یکی از اصلیترین این رقابتها بین دو گفتمان صورت بگیرد:
1. گفتمان مذاکره؛
برای فرار از فشارهای معیشتی و تنگناهای اقتصادی موجود؛
2. گفتمان مقاومت؛
برای حفظ استقلال و کیان کشور.
به نظر میرسد مطلوب غرب رساندن نظام به این نقطه است که افکار عمومی بین دو گفتمان مذاکره و گفتمان مقاومت، مجبور به انتخاب است. این تلاشی است که غربیها به جد دنبال میکنند و مجموعهی مهندسی رفتار سیاسی بیرونی نسبت به نظام، حول این محور رقم میخورد. در این قالب تحلیلی میتوان رفتارهای داخلی و خارجی را تحلیل کرد. نمیتوان منکر این بود که حلقهی انحراف و جریان فتنه در رفتار، گفتار، پنهان و آشکار طالب مذاکره هستند. بر این اساس، حاصل جمع فرمولهای موجود این است، آنچه که میتواند نظام را از این وضعیت نجات دهد، سناریوی جام زهر 2 و تمکین به مذاکره است و همهی تلاشها در راستای رساندن نظام به این نقطه رقم میخورد.
هر چند تحلیل گفتمان مذاکره- مقاومت، گفتمان تک عاملی است. اما در تحلیل دوعاملی و چندعاملی، گزارههای دیگری نیز وجود دارد. برای مثال میتوان از گفتمان خدمت-عدالت، به معنای رویکرد عملگرا ولی اصولگرایانه نام برد. افزون بر موارد پیش گفته مروری بر سناریوی امنیتی غرب برای تولید چالشهای انتخاباتی در نیمهی دوم سال ضروری است. در این بین یک نکتهی مهم، تئوری آنتیپیچ است، آنتیپیچ عبارت است از تولید پیچ امنیتی با این هدف که ایران نتواند از «پیچ بزرگ تاریخی» عبور کند.
در این بحث که مقدمات آن از هماکنون مشهود است، موضوعات اقتصادی و بهخصوص تحریمها نقش مؤثری دارند. در تحریم، کاهش سطح تولید و افزایش دستمزد رخ خواهد داد. این مسئله، افزایش سطح مطالبات و توقعات را در داخل به دنبال خواهد داشت. افزایش حجم واردات میتواند جبران کننده باشد اما در عین حال میتواند تورمزا نیز باشد که در نتیجه مجدد باعث افزایش سطح نارضایتیها خواهد شد.
نارضایتیهای اقتصادی با همراهی برخی جریانهای سیاسی داخلی میتواند با کاتالیزورهایی تشدید شده و به آشوب تبدیل شود. در حال حاضر این آشوبها در مرحلهی نخست از جنس اقتصادی-اجتماعی است اما میتواند با موجسواری جریانهای سیاسی به اعتراض سیاسی تبدیل شود. در واقع این همان هدفی است که غرب دنبال میکند و در پی آن است که در عمل نظام را به این نقطه برساند که تنها عامل حیاتبخش و راه برونرفت از این شرایط، مذاکره است.
به بیانی دیگر این سناریو که به سناریوی جام زهر2 معروف است به گونهای طراحی شده است که، حاکمیت مجبور شود برای برونرفت از این شرایط، امتیاز دهد. پر واضح است که در این شرایط، فضای رسانهای اصولگرا نباید به سمت تشدید دعوای درون خانوادگی برود. اصلیترین گزارهی مقاومتی در این شرایط، حفظ وحدت گفتمانی و تبعیت بیچون و چرا از مقام معظم رهبری است.
دیدگاه شما