لازم به یادآوری نیست که پرونده دیگر پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» به نام «ایران، جان پاکستان» که به بازیابی اثرات انقلاب ایران در نزدیک ترین کشور به ایران میپردازد همچنان ادامه خواهد داشت.
*تسنیم: آقای حسینی، فاز دوم پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» با گفتگوی امروز ما با شما آغاز میشود. هدف اصلی ما از این سلسله گفتگوها رسیدن به پاسخ این سوال بدیهی است که چه اتفاقی افتاده است که با گذشت سی سال از انقلاب ایران، آرمانهای انقلاب سال 57 ایرانیها برخلاف تصور اولیه همچنان در مرزهای جغرافیایی ایران محصور مانده است. این سوال ساده، اما ظاهرا پیچیدهای برای تاریخ معاصر ایران است. در عین اینکه ما نشانههای واضح و عجیبی در همه این سالها در سرتاسر دنیا از فراگیر شدن نشانههای عمیق حضور ایران و امام و رهبری در دورافتادهترین مناطق دنیا، در صحراهای آفریقا، در کوهستانهای پاکستان و... میبینیم، در عین حال هیچ تلاش سیستماتیکی شایسته آرمانهای انقلاب برای جهانی شدن آن نمیبینیم و در نتیجه هیچ حضور عمیق و پردامنهای در نبردهای فرهنگی و آرمانی امروز دنیا نداریم. فاز اول گفتگوی ما با مستندسازان ایرانی پیگیری شد. معتقد بودیم که مستندسازان ایرانی پیشقراولان سیستم البته غیردولتی انتقال فرهنگ و آرمان انقلابی هستند. خروجی گفتگوی ما با مستندسازان گرفتن انگشت اتهام اصلیترین مقصر این ماجرا به مدیریت فرهنگی بود و حالا فاز دوم این پروژه با مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران جلو خواهد رفت. شما اولین انتخاب ما هستید. دوست داریم در مورد این چهارسال مدیریت عالی شما بر هنر و فرهنگ ایرانی صحبت کنیم. برخی اوقات ما اصلا شک میکنیم که در دورهای اساسا نیت و اعتقادی به این گزاره وجود داشت: اینکه انقلاب ایران، انقلابی محدود به مرزهای جغرافیایی سرزمینی در جنوب غربی آسیا نیست. نیتی که ظاهرا دولت دهم به آن اعتقاد داشت.
*من به فراتر از این معتقدم. معتقدم که ما حتی اگر بخواهیم در داخل کشور هم اثرگذار باشیم باید نگاه جهانی داشته باشیم، وگرنه هجمههای فرهنگی بیگانگان ما را مشغول خودمان خواهد کرد. در ابتدای پیروزی انقلاب، امام خمینی (ره) بحث صدور انقلاب را بر همین مبنا مطرح کردند. صدور انقلاب یعنی اینکه پیام انقلاب، تفکری است که جاذبه دارد و جهانی است و اگر عرضه شود مورد اقبال مردم جهان قرار خواهد گرفت. وظیفه ما هم این است که این پیام را به دنیا برسانیم، هر مقدار که در این زمینه کوتاهی کنیم از آن طرف دیگران فکر و فرهنگ خود را غالب میکنند.
فکر میکردند ما میخواهیم ارتباط با غرب مسدود شود/ما میگفتیم این فرهنگ ایرانی و اسلامی ماست که برای غرب جاذبه دارد نه تقلید از آنها
البته این مسیر الزامات خاص خودش را دارد. اول اینکه ما باید هنرمندان و اصحاب فکر و فرهنگی داشته باشیم که بتوانند در سطح جهانی، کار ایرانی تولید کنند، بدون اینکه اسیر فرهنگ غربی شوند. یادم میآید در روزهای اولی که در وزارت فرهنگ کار خود را شروع کرده بودیم در جمع دوستان تئاتری گفتم که ما نباید به این اکتفا کنیم که فقط متنهای غربی را ترجمه و اجرا کنیم، که در این صورت برای جهان جاذبهای نداریم، همین نمایشها در جهان وجود دارد و بهترش را هم اجرا میکنند. باید به دنبال یک الگوی کار نمایش ایرانی باشیم تا بتوانیم جاذبهای داشته باشیم. البته این حرف به این معنا نیست که ما درهای فرهنگ را ببندیم. خیر، ما باید از اندیشه متفکران دنیا استفاده کنیم و دنبال تبادل فرهنگ باشیم اما باید بدانیم که در کشوری هستیم که غنای فرهنگی عظیمی دارد و آنقدر میراث گرانبها داریم که در قصه، داستان و رمان از آنها استفاده کنیم و نیازی به تکدیگری از دیگران نداریم. در همان جلسه بعضی اعتراض کردند که انگار میسر نیست و اینگونه تلقی کردند که گویا ما گفتهایم ارتباط با غرب مسدود شود! ما میگوییم دائم در تعامل باشیم، اما بدانیم که کشور ما سابقه و پیشینه فرهنگی درخشانی دارد. این نباید فراموش شود. باید توجه کنیم که این فرهنگ ایرانی و اسلامی است که برای دنیا جاذبه دارد و آنها کاملا مشتاقش هستند. ما تجربه این کار را هم داشتهایم. تولیداتی مانند سریالهای تلویزیونی که از قصههای قرآنی گرفته شده بود مثل فیلم «مریم مقدس (س)»، «مردان آنجلس» (اصحاب کهف) و «حضرت یوسف (ع)» در بسیاری از کشورها جاذبه زیادی ایجاد کرد و تماشاگران بسیاری را مفتون خود ساخت. چون نگاه متفاوتی داشت و تبعیت از نگاه غرب نبود.
*تسنیم: روی این الزامات تئوریک و بحثهای دامنهدار، معمولا ما مشکلی با هم نداریم. اما وقتی وارد اجرا میشویم اختلافات روشی شکل میگیرد. بحثهای مختلف و متفاوتی در مورد ارزیابی خروجی مستقیم مدیریت فرهنگی ایرانی در همه این سالها مطرح بوده است. بحثهایی که معمولا کفه انتقادی آن به قدری سنگین است که در طرف دیگر ماجرا چیزی باقی نمیگذارد.
*مسأله این است که همه انتظارات و توقعات نباید محدود به مدیریت شود. اتفاقی که معمولا میافتد. کار ما به عنوان یک مدیر این است که بتوانیم هنرمندان را در این موضوع قانع کنیم و انگیزه آنان را در این مسیر تقویت کنیم و کسانی را که احساس مسئولیت و انگیزه دارند مورد حمایت قرار دهیم.
البته در بحث انتقادات مدیریتی که اشاره داشتید، باید بدانیم که ما در مدیریت فرهنگی، همیشه مشکلی به نام بودجه و حمایتهای مالی داریم و متاسفانه ارزیابی عملکرد مدیریتی هم بر مبنای همین توزیع امور مالی صورت میگیرد. در این مسأله است که به قول شما اختلافات زیاد میشود.
خیلی ها تصور میکنند، بودجه و یارانههایی که در حوزه فرهنگ در اختیار دولت است باید به صورت مساوی تقسیم شود. اما این نه تنها عدالت نیست بلکه عین ظلم است. عدالت یعنی آن امکانی که وجود دارد در جای خودش بکار گرفته شود. ما یک نظام اسلامی هستیم. نظامی که برای خودش اولویتهایی دارد و اگر کسی در چارچوب این اولویتها کار کرد باید حتما حمایت شود.
قطعا یک مستندساز ایرانی در سوریه بیشتر از یک مستندساز جنگلها و سواحل شمال باید از سوی نظام ایران حمایت شود
مستندسازی که خود را در مخاطره مستقیم قرار میدهد و برای ساخت یک مستند به سوریه میرود، با کسی که در جنگلها یا ساحل شمال روی یک مسأله مربوط به طبیعت یا حیوانات کار میکند متفاوت است و باید در بحث حمایت و بودجه هم میان آنها تفاوت قائل شد. ما این را با صراحت در شعر، سینما و تئاتر میگفتیم و بحث کلی ما این بود که باید این نگاه در مدیریت حاکم باشد. شما مقایسه کنید شعری را که شاعری عاشقانه و برای دل خودش و زندگی خصوصیاش سروده است با شعری که در موضوع دفاع از مظلومان فلسطین است، ما اگر به این دو شعر نگاه مساوی داشته باشیم به نظر من عین ظلم است. برخی توقع داشتند که بدون توجه به مضمون، موضوع، اولویت و اثرگذاری از هر اثر هنری حمایت کنیم که از نظر ما پذیرفته نبود.
درحالیکه ما همین الان اولویتهای زیادی داریم که روی زمین مانده است و کمتر کسی به سراغ آنها میرود. مثل جنایتهای آمریکا در منطقه و سیاستهای دوگانهای که آنها دارند. حال که آنها ما را به نقض حقوق بشر متهم میکنند، اگر موارد متعددی از نقض حقوق بشر در آمریکا ارائه کنیم ورق برمیگردد و از حالت انفعال خارج میشویم و ابتکار عمل را بدست میگیریم زیرا از قدیم گفتهاند در بسیاری مواقع بهترین دفاع حمله است آنهم در جایی که حق با ماست. کمتر کسی به سراغ این مسائل رفته است.
*تسنیم: از لابهلای حرفهایتان متوجه شدم که احتمالا کاملا متوجهید که وقتی به بحث حمایتها وارد شویم دوره وزارتی شما در معرض انتقادها قرار میگیرد. فرمودید که گلایههای زیادی از شما از سوی آدمهایی که نسبتی با آرمانهای انقلاب ندارند میشود. اما ما در گفتگوهایمان با آدمهای متعهد فرهنگی و هنری، همه آنهایی که انقلابی هستند و دنبال پیگیری این آرمانها، متوجه میشویم که اتفاقا همانها، از سیاستهای حمایتی ارشاد گلهمندند. اما قضایا به این سادگی هم نیست. من به شخصه از حرفهای این دوستان انقلابی به فرضیهای در مورد نوع مدیریت شما رسیدهام: آقای حسینی، در دروان مدیریتش، شخصا پیگیر حمایت از تولیدات انقلابی بود، اما این پیگیری در مواردی به بدنه منتقل نشد و نهایتا نتیجه نداد. از چند نفر از مستندسازان شخصا شنیدم که خود وزیر به ما زنگ زده است و پیگیر مشکل شده است، اما این پیگیری همیشه گرهگشا نبوده است و با مقاومتهایی در زیرمجموعه مواجه شده است.این یک سیستم مدیریتی پردامنه در سیستم مدیریت فرهنگی در ایران است. آدمهای انقلابی مدیر و پیگیری که در رأس سیستم قرار میگیرند و با عدم همراهی بدنه عملا به اهداف خود دست پیدا نمیکنند.
*البته من این حرف را به صورت کلی قبول ندارم. موارد فراوانی داشتیم که من شخصا قولش را داده بودم و بعد هم بدنه همکاری کرد و به ثمر رسید.
اما این هم درست است که بعضی جاها آنطوری که ما میخواستیم همراهی و همکاری نبود. به طوری که ما مجبور میشدیم، خودمان فعال شویم و به شهرستانها و استانها و خارج از کشور برویم تا کار زمین نماند. به این دلیل که میدیدیم که با نشستن و فقط کار ستادی کردن، کار آنطور که باید جلو نمیرود. و اگر بخواهیم صبر کنیم تا به آن سیستم و نیروی انسانی مطلوب برسیم که با یک اشاره و یا فرمان کار در تمامی سطوح بهراحتی انجام شود، با عمر چند ساله مدیریتی فقط باید در انتظار آن شرایط ایدهآل بود که تحقق آن به عوامل متعدد گره میخورد و چه بسا در حد یک آرمان و یا رؤیا باقی بماند.
نمیتوانیم برای اصلاح ساختارها صبر کنیم/روحیه انقلابی میخواهیم/ تا تحقق اصلاح اداری باید خود مدیریت مستقیم وارد شود
فرض کنید مستندی میخواهد در سوریه، در این موقعیت بحرانی ساخته شود و موانع بوروکراسی باعث تعویق آن میشود. گریزی نیست جز اینکه شخصا کاری پیگیری شود تا زمان از دست نرود و اقدام لازم صورت گیرد، لذا صبر کردن تا زمان اصلاح ساختار موجب معطل ماندن و از دست دادن فرصتهای گرانبها میشود.
بههرحال این معضل در مدیریت وجود دارد و برای حل آن، باید افرادی با روحیه انقلابی داشته باشیم که در سطوح مختلف با این ایدهها و آرمانها همراهی کنند. باید آدمهایی را در بدنه داشته باشیم که اهمیت مسائل انقلابی را درک کنند اما تا آن زمان و تا تحقق اصلاح اداری چارهای نیست جز اینکه در جاهایی خودمان وارد شویم و مستقیم حمایت کنیم تا کار به نتیجه برسد.
آنقدر کار کردیم که آیندگان هم مجبور شوند ادامه دهند
علاوه این برای حل این مشکل آنچه ضرورت دارد طرح مطالبه در سطوح مختلف است. باید مطالبات جامعه، اهالی فرهنگ و هنر و رسانهها بهگونهای شود که هر مدیر و کارشناسی را وادار کند که از تعلل در انجام کارها بهویژه اقدامات اساسی و انقلابی پرهیز کند. تحرک و پویایی مدیران ارشد باید بهگونهای باشد که در بدنه نیز تحولآفرین شود. شاید یکی از دلایل پرکاری و تلاش بیوقفه در این دوره و حجم کار گسترده در کشور این بود که زیرمجموعهها وادار به کار مضاعف شوند و حتی آیندگان هم مجبور شوند همه یا بخشی از آن کارها را دنبال کنند. چون اینها یک مطالبه میشود. مثلا برپایی هفتههای هنری استانها یا هفتههای فرهنگی خارج از کشور و دهها اقدام دیگر بهگونهای تثبیت شده که تعطیل کردن آنها به سادگی میسر نیست و سوالات جدی را بههمراه خواهد داشت.
دائم شایعاتی مطرح میشد که وزیر میرود و استیضاح میشود و کار وزارت لنگ میشد
واقعیات دیگری هم البته وجود دارد در آن تلقی که شما نسبت به مدیریت دارید. باید حتما توجه کنیم که بخشی از این تصویر نبودن ارتباط مدیریت با بدنه به دلیل فشارهای زیادی است که روی وزراء بود. دائما شایعاتی مطرح میشد که فلانی میرود و میماند و... اینها باعث میشد که بدنه کارکردش پایین آید. وقتی یک مدیری در یک مسئولیتی حداقل 4 سال ثابت قرار دارد، حرفهایش هم به زیرمجموعه درست انتقال پیدا میکند اما وقتی حواشیای از طریق رسانهها ایجاد میشود که وزیر قرار است عوض شود، یا به مجلس برای استیضاح برده شود، مشخص است که بدنه هم آن کارکرد درست را نسبت به مدیر نخواهد داشت و آن همراهی لازم را ندارد.
آن هم جای وسیعی مثل وزارت ارشاد که در گذشته میگفتند مجمعالجزایری است که هر معاونتی برای خودش خودمختار عمل میکند و با امکاناتی که دارد دستش باز بوده و انسجام، همراهی و تبعیت آنها از مدیر ارشد چندان ساده نیست! البته ما سعی میکردیم با اقدامات گسترده از جمله تشکیل جلسات منظم کاری و هماهنگی، حضور فعال در برنامه های ستادی، استانی، معاونتها، سازمانها، گرفتن منظم گزارشها و تذکرات لازم را دادن و... مثل یک نخ تسبیح بخشهای مختلف مجموعه را به هم وصل کنیم و اگر این کارها را هم نمیکردیم اصطکاکهای فراوانی در خود مجموعه بهوجود میآمد.
تا جایی که ممکن بود سعی میکردیم این ارتباط گسترده و نزدیک بین مدیریت و بدنه را ایجاد کنیم. جلسات هفتگی شورای معاونین هیچگاه تعطیل نمی شد. با توجه به این که بیش از دویست و پنجاه سفر استانی داشتیم اما در این مدت جلسات هفتگی تعطیل نشد، شاید ناچار میشدیم که روزش را تغییر دهیم اما سعی میکردیم در طول هفته جلسه تشکیل شود. چون معتقد بودیم که باید با بدنه تعامل پایدار داشته باشیم و اخبار و اطلاعات به معاونین هم باید منتقل شود. البته انتظار ما این بود که این جلسات را معاونین هم با مدیران خودشان داشته باشند. اما میدیدیم در مواردی این اهتمام وجود ندارد و تصمیمات به مجموعه کارکنان شریف و یا اهالی فرهنگ و هنر بهموقع منتقل نمی شود.
اگر آن انگیزه و اهتمامی که در اعضای دولت بود به مدیران و بقیه سطوح هم تعمیم پیدا میکرد قطعا نتایج درخشانتری میگرفتیم، ولی بازهم نسبت به گذشته اگر نگاه کنید میزان کارهایی که در دولت دهم انجام شده و به ثمر رسیده بسیار زیاد است و اصلا قابل مقایسه با گذشته نیست.
*تسنیم: ما در پیگیری پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» به فرضیه دیگری هم رسیدیم. آن هم اینکه محدود شدن سیستم انتقال آرمانهای انقلاب ایران به ابزارهای سیاسی، عامل اصلی این کندی و رکود در جهانیشدن انقلاب ایران است. اینکه ما در همه این سالها تصمیم گرفتیم که بهجای فیلم، شعر و یا داستان؛ بیانیه، سخنرانی و اطلاعیه ابزارهای انتقال آرمانها باشند و بهجای فیلمساز، شاعر یا نویسنده، سخنگوی وزیر خارجه، سفیر و رئیسجمهورمان حرفمان را بزنند. چه قدر با این فرضه موافقید؟
*من با شما تا حدودی همعقیدهام. در سیاست این انتقال صورت گرفته است و در فرهنگ کمتر کار شده است. نمونه واضح آن هم مقایسه تعداد سفارتخانه ها و رایزنیهای فرهنگی ما در کشورهای مختلف دنیاست که نهایتا با این همه افزایش در دولت دهم، تازه تعداد رایزنیها به 70 مورد رسیده است.
علیرغم اینکه امام خمینی (ره) و رهبر معظم اهتمام خاصی به مسائل فرهنگی داشتند، متاسفانه در سطوح دیگر این نگاه وجود نداشته و به فرهنگ بهای کافی داده نشده است و به تأثیرگذاری فرهنگ توجه شایسته صورت نگرفته است.
هنوز در بنا کردن نگاه جهانی بر محور فرهنگ گیر کردهایم
من فکر میکنم ما هنوز در قسمت اول که باید نگاه جهانی را بر محور فرهنگ بنا کنیم متوقف شدهایم. نمیخواهم بگویم مشکلات ربطی به مسائل مالی ندارد اما مهمتر از همه، نوع نگاه ماست. بدون سرمایه نمیشود گامی برداشت. اما بدون نگاه درست، دچار عقبگرد هم میشویم.
قبول ندارند سفیری که انتخاب میشود نماینده وزارت خارجه نیست، سفیر نظام جمهوری اسلامی است
بعضی حتی قبول ندارند سفیری که انتخاب میشود، فقط نماینده وزارت خارجه نیست و سفیر و نماینده نظام جمهوری اسلامی است. همانطور که استاندار صرفا استاندار وزارت کشور نیست و نماینده دولت در آن استان است. این نگاه سیاسی خاص بر سیاستهای کلی تبلیغی نظام حاکم بوده است. درحالیکه امروز همه میدانیم که دیپلماسی فرهنگی چقدر مهم است و بعضی از کشورهایی که به داشتن نگاه صرف اقتصادی مشهورند مثل چین، در حال سرمایهگذاری عظیمی در عرصه فرهنگی در اغلب نقاط دنیا، بهخصوص آسیا و آفریقا هستند.
سردی روابط خارجی با فرهنگ تبدیل به گرمی میشود
بخشی از ضعف در این مسأله به این دلیل است که سفرایی داشتیم که واقعا به مباحث فرهنگی اهمیت کافی نمیدادند و چه بسا در مواردی نیز مانع از برخی کارهای فرهنگی میشدند، چون قائل به اهمیت مسأله نبودند. در سالهای اخیر مواردی را داشتیم که از طرف مدیریت سیاست خارجی میگفتند در فلان کشور هفته فرهنگی برپا نکنید، چون الان در شرایطی هستیم که رابطه سیاسی ما خوب نیست و ما میگفتیم اتفاقا حالا وقتش هست که با اقدامات فرهنگی سردی روابط خارجی را به گرمی تبدیل کنیم ولی معمولا گوش شنوایی نبود. یک نوع محافظهکاری غالب بود که فرهنگ را به حاشیه میبرد. من فکر میکنم رهبر معظم انقلاب هم در ارتباط با چنین رفتارهایی فرمود: «من یک انقلابی هستم، دیپلمات نیستم». ما به نهادهایی نیاز داریم که جسارت داشته باشند و خطرپذیر باشند.
در بعضی کشورها که به ما میگفتند هفته فرهنگی برگزار نکنید و ما برگزار کردیم اتفاقا بسیار تأثیرگذار بود. یک فضای جدیدی در آن کشور و مطبوعات و رسانههایش ایجاد کرد و حتی زمینه مذاکرات بعدی با مسئولین آن کشور را ایجاد نمود و خلاصه روابط را تلطیف کرد.
ما اعتقاد داریم که حتی با کشورهایی که رابطه سرد سیاسی و اقتصادی داریم، اقدامات فرهنگی میتواند کمک مؤثری برای گرمی و توسعه روابط باشد، اما این نگاه هنوز غالب نشده است. مثالهای متعددی در این باره هست که میتوانم با توجه به آنها بگویم که حتی کسانی که از لحاظ سیاسی با ما مخالف و در مسیری دیگر هستند با بهرهگیری از ظرفیت فرهنگ قابل جذب هستند. به دلیل اینکه فرهنگ ما در دنیا شناخته شده است و این ظرفیت را دارد که خیلی از فاصلهها، نگاههای منفی و تصویر سازیهای غلطی که راجع به جمهوری اسلامی ایجاد شده را تبدیل به نگاه مثبت و واقعبینانه کند.
بعضی با دیدن یک فیلم سینمایی، نمایشگاه عکس و یا تولیدات دیگر فرهنگی ما موضعشان تلطیف و در نهایت تغییر میکند. بنابراین در وهله اول در بحث انتقال فرهنگی، وزارت خارجه خیلی می تواند مفید باشد، درست است که در حال حاضر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مجمع جهانی اهل بیت (ع)، مجمع تقریب و دیگر نهادها فعالیت میکنند و اثرگذار هستند، اما کافی نیست. باید این عزم و اراده و نگاه فرهنگی در سفرای ما هم وجود داشته باشد.
در قانون برنامه پنجم پیشبینی شده که برای اقدامات مهم اقتصادی، صنعتی و... پیوست فرهنگی الزامی است. به نظر من در فعالیتهای وزارت خارجه و سفارتخانهها نیز اقدامات فرهنگی بایستی الزامی باشد.
*تسنیم: برای اینکه به وضوح بیشتری برسیم، اشاره کردید که به عینه مشاهده کردهاید که در کشورهایی، یک ابزار فرهنگی چهقدر موثرتر از ابزارهای سیاسی قدم برمیدارد. کمی از این نمونهها برایمان بگویید.
*سال گذشته که بخاطر حوادث سوریه با ترکیه اختلاف نظر داشتیم به آنکارا رفتیم و در آنجا یک هفته فرهنگی برگزار کردیم که بازتاب مثبت وسیعی داشت. کل شهر پوشش تبلیغاتی داده شده بود و حتی در بخشهای مهم خبری رادیو و تلویزیون ترکیه گزارش و مصاحبه مربوط به مراسم انعکاس گسترده داشت. این خیلی به ما کمک کرد. استقبال خوب مردمی و طراحی خوب برنامهها سبب شد که ما از هفته فراتر برویم و بگوییم یک سال حضور جمهوری اسلامی ایران در ترکیه و یک سال حضور فرهنگی ترکیه در جمهوری اسلامی ایران. آنها موافقت کردند تا سال 2013 سال حضور فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ترکیه شود و نه تنها در مرکز کشور بلکه در هر استانی از ترکیه که بخواهیم نمایشگاه محصولات فرهنگی و هنری برگزار کنیم و برنامههای هنری اجرا نماییم، و متقابلا آنها هم این فرصت را در سال 2014 میلادی داشته باشند. با اینکه آن زمان گفته میشد که اختلاف نظر سیاسی داریم، در زمینه فرهنگی به جاهای خوبی رسیدیم. اقدامات فرهنگی بهویژه با کشورهایی که اشتراکات تاریخی داریم چنان تأثیر دارد که حتی سیاستمداران نمیتوانند مانع شوند و در واقع افکارعمومی به آنها اجازه نمیدهد.
سفر کاروان هنرمندان ایرانی در فتنه 88 به اروپا به دلیل همکاری نکردن سفرا، انجام نشد/ صرف احتمال خطر صورت مساله را پاک میکند
در جمهوری آذربایجان هم همینطور، در شرایطی در آنجا هفته فرهنگی برگزار میکردیم که بعضیها مخالفت میکردند و میگفتند ممکن است برنامه شما را به هم بزنند، اما برنامه برگزار شد و چه تاثیرات مثبتی هم داشت. یا حتی در دوران فتنه 88 میخواستیم گروهی هنرمند را برای شکستن آن جو ضد ایرانی به اروپا بفرستیم، اما عدهای از سفرا همکاری نکردند و دلیلشان هم این بود که ممکن است ضدانقلاب و سلطنتطلبان برنامه را به هم بزنند و برای ما بد شود. صرف این احتمال باعث شده بود که صورت مسأله را بخواهند پاک کنند. درحالیکه اگر به چنین احتمالاتی بخواهید بها دهید هیچوقت جرأت اقدام نخواهید داشت و از فوائد قطعی بخاطر ضرر احتمالی باید صرفنظر کنیم که عاقلانه نیست.
*تسنیم: آقای حسینی، قبول دارید که بخشی از کندی و نقص در این فرآیند متوجه رسانههاست. علاوه بر اینکه رسانهها در این 4 سال زیاد رابطه خوبی با فعالیتهای بدون جنجال دولت پیدا نکردند فکر میکنم بخش مهمی از کارهای فرهنگی این دوره درگیرو دار بحثهای جنجالی در رسانهها تلف شد.
*متاسفانه همینطور بود. من چون خودم سابقه کار رسانهای داشتم همیشه سعیام بر این بود که با رسانهها در تعامل باشم و آنها هم بیایند و کمک کنند. معتقدم که وقتی قرار است کار فرهنگی انجام شود، باید ابتدا و حین اقدام زمینهسازی و فرهنگسازی هم صورت بگیرد تا کار پیش برود. باید توجیهی در مورد کارهای درست صورت بگیرد تا عدهای بیجهت در مقابل کارهای درستی که اصلا نمیدانند چیست نایستند. گاهی اوقات سوءتفاهمهای زیادی بهوجود میآمد و رسانهها در مقابل یک کار درست موضع مخالف میگرفتند و مشکلساز میشدند، درحالیکه انتظار همراهی و همکاری از آنها وجود داشت.
صدنفر هنرمند را به لبنان فرستادیم تا حزبالله را ببینید رسانهها موضع گرفتند/ کارهای مثبتمان منفی جلوه داده میشد
برای نمونه یادم میآید که صد نفر هنرمند را اعزام کردیم به لبنان با این قصد که روحیه رزمندگان حزبالله را ببینند. روحیه شهادتطلبی آنها را ببینند و عظمت امام، انقلاب و مقام معظم رهبری را در کشوری دیگر و در مرزهای رژیم اشغالگر قدس مشاهده کنند و انگیزه تولید آثار ارزشی و در خصوص مقاومت در آنها ایجاد شود.
چنین سفری با این بار فرهنگی و آثار ارزشمند انجام شد. آنوقت بعضی رسانهها به دلیل عدم اطلاع کافی موضع گرفتند و گفتند سفر محرمانه هنرمندان به لبنان. بهجای اینکه همراهی کنند و خداقوتی بگویند برخوردهای اینچنینی کردند. البته ما خیلی هم انتظار تقدیر و تشکر نداشتیم، اما انتظار داشتیم که وقتی یک کار صد درصد مثبت انجام میشود، حداقل جلوی آن ناایستند.
این ناهماهنگی از سوی برخی رسانهها وجود داشت و بعضا کارهای مثبت، منفی جلوه میکرد. من فکر میکنم در آینده مدیریت باید وقت بیشتری برای رسانهها بگذارد، نه فقط برای مصاحبه، بلکه باید با مدیران رسانهها هماهنگی شود و تبیین شود که چه اقداماتی انجام میدهیم و چه اهدافی را دنبال می کنیم. البته این در صورتی است که آنها خودشان خواهان باشند که گاهی اوقات رقابتهای سیاسی در این هماهنگیها مشکل ایجاد میکند. اما حداقل با آنهایی که انگیزه دارند باید این هماهنگیها را انجام دهند. به یاد دارم که گاهی در صداسیما هم این ناهماهنگی به ما به شدت ضربه میزد.
دیدگاه شما