مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 13. مهر 1392 - 8:22   |   کد مطلب: 8793
اساس وجود دانشکده های متفاوت، نشانه سكولار زدگى دانشگاه‏هاى اسلامى مى‏باشد چرا كه زائيده شدن دانشكده به معناى جدائى دانش‏هاى ديگر از الهيات مى‏باشد و به اين ترتيب ديگر دانش‏هايى چون علوم سياسى از الهيات جدا شده و الهيات سياسى معنا پيدا نمى‏كنند.
پارادایمی برای دانشگاه های اسلامی

آنچه که در این نوشته مطالعه میکنید، بخشی از انتظار از یک دانشگاه اسلامی می باشد البته ساختاری که از آن تحت عنوان "دانشگاه اسلامی" یاد میکنیم چندین سال نوری با دانشگاه هایی که در حال تحصیل در آن می باشیم فاصله دارد لذا بررسی وضعیت موجود و ساختارهایی که در حال حاضر در دانشگاه های ما درحال ادامه حیات می باشند از ابتدایی ترین مولفه های تبیین یک دانشگاه اسلامی می باشد.

ابتدا به تفسیر پارادایم و تناسب آن با دانشگاه اسلامی جدای از معنایی که ممکن است در ترجمه ها از آن استفاده شده باشد می پردازیم چرا که همیشه تبیین مفاهیم از حفظ معانی مهم تر می باشد. چنانچه پارادایم را به عنوان معرفت و ساختار متناسب و مناسب با هم تعریف نماییم، بایستی هرآنچه که از دانشگاه اسلامی به عنوان یک نهاد آموزشی و پرورشی می دانیم را با یک ساختار و معرفت متناسب باهم تعریف نماییم که در این صورت باید دانش و معرفت و شناخت اسلامی آن در دانشگاه ها حاکم گردد و ساختار دانشگاه بر اساس این نوع از دانش شکل گیرد، در غیر این صورت بحران گریبان گیر دانشگاه ها میگردد نظیر آن چیزی که هم اکنون نظاره گر آن می باشیم.  پارادایم معرفتی حاکم بر این نوع از دانشگاه که به ترسیم آن پرداختیم محتوایی بر اساس معقولات ثانویه فلسفی دارد که این معقولات چه از نوع ثانویه فلسفی وجودی و عینی(مثلا فلسفه مصطلح اسلامی) و چه ازنوع ثانویه فلسفی اعتباری(مثلا اصول فقه) معرفت دانشگاه و فلسفه علوم اسلامی را تشکیل میدهد. بازخوانى معارف اسلامى و دانش‏هاى مربوط براى رسيدن به اين دانش، به دليل اهميت شیوه پرداخت و نوع نگرش به اين دانش‏ها بسيار ضرورى است. خواندن اين دانش‏ها و محتواهای تولید شده تاكنون براى باز توليد سنت بوده ولى با این نوع نگرش بايستى نظريه توليد فكر و علم به عنوان واقعيت موجود در دنياى امروز مورد استفاده قرار گیرد، لذا مطالعه دانش‏هاى اسلامى بايد از دیدی وسیعتر و از منظر جهانی صورت گیرد. حال به تبیین معقولات ثانويه فلسفى می پردازیم که این معقولات، سطوح معنا سازى علوم انسانى و تجربه اسلامى را تشكيل داده و اين سطوح در نهايت به امور روزمره و يا واقعيت‏هاى تجربى خواهد رسيد؛ پس همين بر اساس سطوح متنازله معرفتى دانش تجربى و انسانى اسلامى شكل گرفته و متافيزيك اين دانش‏ها توليد خواهد شد. متا فیزیک تعریف شده نظام معنايى علوم انسانى و تجربى را تشكيل می دهد و انسجام محتوايى اين دانش‏ها را به سرانجام مى‏رساند. پس استخراج اين متافيزيك، جز اهداف اصلى معرفتى دانشگاه‏هاى اسلامى باید باشد كه ما آن را الهيات علوم انسانى (مثلاً الهيات اقتصادى ـ الهيات سياسى ـ الهيات فرهنگى ـ الهيات ارتباطى و...) و الهيات علوم تجربى (الهيات فيزيك ـ الهيات شيمى ـ الهيات زیست شناسی و...) و الهيات علوم انتزاعى (الهيات رياضى و الهيات موسيقى و الهيات و...) مى‏ناميم.  واضح و مبرهن است که دانشگاه های اسلامی نباید براساس شکل سازمانی سکولار باشد، يعنى با دانشكده جداگانه‏اى به نام دانشكده الهيات به معناى عام از ديگر دانشكده‏ها جدا شود. نمونه کوچکتری از این ساختار متاسفانه در صدا و سیما در حال پیاده سازی می باشد، به این ترتیب که شبکه های معارفی و قرآن به تبلیغ دین پرداخته و شبکه های دیگرکار خود را انجام دهند! چنانچه به اصل ماجرا بازگردیم اساس  وجود دانشکده های متفاوت، نشانه سكولار زدگى دانشگاه‏هاى اسلامى مى‏باشد چرا كه زائيده شدن دانشكده به معناى جدائى دانش‏هاى ديگر از الهيات مى‏باشد و به اين ترتيب ديگر دانش‏هايى چون علوم سياسى از الهيات جدا شده و الهيات سياسى معنا پيدا نمى‏كنند.  پارادايم ساختارى دانشگاه‏هاى اسلامى، یعنی تمام آنچه که از ساختار یک دانشگاه اسلامی از آن یاد میکنیم، حل شدن دانشكده الهيات در ديگر دانشكده‏ها و در گام بعدى وظايف اين دانشگاه استخراج الهيات متفاوت به توجه به موضوعات سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى است؛ به همين ترتيب، دانشكده‏ هاى اين دانشگاه‏ها نيز دانشكده‏ هاى تركيبى و طراحى اين دانشكده‏ها از نظر معرفت و ساختار متناسب با هم از ضرورت های اولیه می باشد. مهمترين مسئله بعد ازمتافيزيك دانش در اين دانشگاه‏ها، "مسئله روش شناختى" مى‏باشد كه بايستى با توجه به معقولات ثانويه منطقى تبیین و بررسی گردد. معقولات ثانويه منطقى كه فلسفه منطق اسلامى را تشكيل مى‏دهد مبناى روش‏شناسى علوم انسانى در حوزه‏هاى علميه مى‏باشد كه هنوز به حوزه دنيا روش‏شناسى امروز، وارد نشده و بعنوان يك سنت خام مانده است. بازخوانى و تبیین اين منطق در طول تاريخ تكون با توجه به فلسفه روش‏شناختى جديد، بسيار مهم است و اين امر فقط در دانشگاه‏هاى اسلامى قابل اجراست. حال که این پارادایم آرمانی تبیین شد میتوان بیش از پیش به بحران‏ها و انحرافهای پارادايمى دانشگاه‏هاى اسلامى پى برد. اولين بحران پارادايمى دانشگاه‏هاى اسلامى گم كردن یا فراموشی متافيزيك اسلامى دانش مى‏باشد، يعنى يك نوع آگاهى متافيزيكى لازم است تا از وضعیت موجود و گمشدگی ناشی از آن، نجات پيدا كرد. در پى اين از خود گم گشتگى و خود آگاهى است كه نظريه‏سازى و باز توليد معنا توسط دانشگاه‏هاى اسلامى آغاز خواهد شد. بحران‏زدگى پارادايمى، دانشگاه‏هاى اسلامى را تا سرحد مريضى غربزدگى و مرگ فرهنگى و معرفتى خويشتن، پيش برده است (مثل برخى از دانشگاه‏هاى اسلامى قم) زيرا هدف اوليه اين دانشگاه‏ها، تلفيق اسلام با علوم انسانى جديد و دادن تفسيرى جديد از اسلام مطابق با روز و سپس نقد علوم انسانى غربى از راه ايجاد علوم انسانى اسلامى، بوده است ولى چون با گم‏شدگى متافيزيكى روبرو گشته‏اند، پس ناخودآگاه متافيزيك دانش غربى اتخاذ و باطن آنها غربى شده و به مرور زمان اين غرب زدگى معرفتى در دانش آموختگان آنها آشكار شده است. گم گشتگى متافيزيك ناشى از قرائت تكرارى متافيزيك اسلامى از فارابى، ملاصدرا و ملاهادى سبزوارى است كه بدون ناظريت به جهان امروز و مسائل آن، متن خوانى مى‏شوند و زمانى كه توسط غيرمتخصصين به عنوان ناظر به روز تفسير مى‏شوند آنگاه است كه يك تفسير سطحى و غيرمنسجمى ارائه مى‏شود كه هر خواسته ‏اى را به استهزاء و تنفر مى‏كشاند. عامل ديگرى كه باعث ادامه اين گم‏گشتگى شده، عدم شناخت دقيق غرب توسط اين دانشگاه‏ها بوده است كه همواره به ميوه دانش غربى (يعنى دانش‏هاى تكنيكى) و نه ريشه آنها (يعنى دانش‏هاى تئوريك و متافيزيكى آنها) پرداخته است. پس دانشگاه‏هاى اسلامى مصرف دانش تكنيكى غربى را اصل قرار دادند تا جايى كه متافيزيك حاكم بر آنها را تكذيب كردند و در نتيجه به صورت ناخودآگاه تسليم متافيزيك غربى حاكم بر علوم انسانى شدند و غرب‏گرايى دولت بازسازى بعد از جنگ تا حال سبب شد كه ساختار غرب‏گرايى اين دانشگاه‏ها نيز اوج بگيرد.  نتيجه اين گم‏گشتگى، احساس شكست است كه گريبان برخى از دانشمندان و دانشگردانان اين دانشگاه‏ها را گرفته است؛ احساسى كه ناشى از بحران است و نه واقعيت. براى اينكه اين دانشگاه‏ها از اين حال خارج شوند، زمان كافى لازم است تا با شناخت دقيق اين بحران و نقطه‏هاى شروع آن، بار ديگر آرامش به دانشگاه‏ها برگردد.  

دانشگاه‏هاى اسلامى سه دوره داشته‏اند كه اولين دوره آن طى دو دهه گذشته به كسب دانش‏هاى غربى براى نيروسازى انسانى در اين دانشگاه‏ها صرف شده و وارد دوره دوم شده است.

دوره دوم، دوره رشد نيروى انسانى به عنوان نيروهاى فكرى قوى و سازمان يافته است. دانشگاه‏هاى اسلامى اكنون در اين وضعيت بوده و نيروهاى كمّى خود را به نيروهاى كيفى تبديل مى‏كنند.

دوره سوم، دوره آينده آنهاست كه سعى در جذب جهان در خود و محلى كردن جهان دارند كه يك نوع تسلط جهانى را براى آنها به ارمغان مى‏آورد و به اين ترتيب دانشگاه‏هاى اسلامى، دانشگاه‏هاى جهانى خواهد شد.

دیدگاه شما

آخرین اخبار