این امر زمانی بیشتر نمود پیدا میکند که پیش از این نیز لندن میزبانی دو نشست میان سران پاکستان و افغانستان را بر عهده داشته است. بررسی کارنامه انگلیس نشان میدهد که این کشور سابقهای طولانی در دخالت در امور پاکستان و افغانستان دارد چنانکه پاکستان، زاده توطئه انگلیسی برای تجزیه هند است.
در مقطع کنونی نیز انگلیس برای حفظ منافع خود به چند دستاورد از این نشست نیاز دارد؛ نخست نمایش چهرهای مثبت و صلحطلب از خویش در میان ملتهای این کشورها که بخشی از آن با ادعاهای حقوق بشری نظیر حمایت از ملاله یوسفزی، دختر پاکستانی که از سوی طالبان مورد حمله قرار گرفته بود صورت میگیرد. دوم کاهش تنش میان پاکستان و افغانستان در چارچوبی که برای اجرای اهداف منطقهای انگلیس گام بردارند. سوم اجرایی ساختن مذاکره با طالبان حتی با تجزیه پاکستان و افغانستان و واگذاری بخشهایی به طالبان. چهارم زمینهسازی نظامی برای حضور بلندمدت در این کشورها در حالی که در ظاهر ادعای خروج از افغانستان در سال 2014 را مطرح می سازد.
با توجه به این اوضاع میتوان گفت که اهداف سران لندن از نشست سهجانبه بسیار بیشتر از کشورهای دعوتشده به این نشست یعنی افغانستان و پاکستان است. البته نباید فراموش کرد که انگلیس یک نقش حاشیهای را نیز ایفا میکند و آن بازی نیابتی به جای آمریکاست؛ آمریکایی که تلاش دارد تا در هر صورت حضور خود در افغانستان و پاکستان را اجرایی سازد و به این منظور نیز به حمایتهای انگلیس چشم دوخته است.
انگلیس که در ظاهر نقش منجی حقوق بشر برای ملتها و محوری برای پایان بحران سیاسی و رویکرد به آشتی سیاسی میان همسایگان را ایفا میکند، در باطن تلاش دارد تا از تنشهای موجود میان همسایگان و بحرانهای جاری در منطقه برای تحقق اهداف بلندمدت خویش که سیطره بر کل منطقه است، بهرهگیرد چنانکه لندن همزمان با رویکرد به پاکستان و افغانستان، نیمنگاهی نیز به هند دارد و سعی میکند با تحریک این کشور، در نهایت شبهقاره را در سیطره اهداف خود قرار دهد.
دیدگاه شما