مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 6. آذر 1392 - 15:09   |   کد مطلب: 9701
محمدرضا میر
افسانه ی مبارزه
سعید می گفت: سرسختی بیشتر معامله ی بهتر در پی دارد. دیگر از سعید، این کهنه سرباز جانباز به حاشیه رانده شده، خبری نبود؛ چون مبارزه در سختی محبوبیت نداشت در بین اکثریت.
افسانه ی مبارزه

روزی روزگاری در یک سرزمین افسانه ای مردمی افسانه ای از نژادی افسانه ای -که اگر نصرت الهی نبود الآن فسیل آنان هم یافت نمی شد- زیست می کردند با تفکراتی مخصوص خویش.
اقلیتی از این مردم خاکستر راحتی سوزانده ی خود را به دریا ریخته بودند و در اصل برای اجرای احکامی که حکم خدا می دانند مبارزه می کردند با شیطان و مسخره می شدند! ولی بهانه ی مبارزه ی آنان برای اکثریت، راحتی نسل های آینده بود به خیال خودشان. مبارزه می کردند چه شیاطین در بین آنان رسوخ کرده بودند "و شیطان اهل معامله نبود" به چیزی کمتر از بردگی آنان راضی نمی شد. ولی فقط اقلیت این را می دیدند. آنان پیری داشتند که جادوهای شیطان اعظم را برملا می کرد و اگر به تنهایی نمی توانست برملا کند، به همه می گفت که این جادو چه گونه نیست می شود. تلک الایام نداولها بین الناس تا کسی رئیس این جمهور(اقلیت به اضافه ی اکثریت) شد که به گفته ی خودش انتظارش را نداشت و کمی کوتاه آمد در برابر شیاطین و این تجربه ی خوبی شد تا تعدادی هم باور کنند شیطان را و اهل معامله نبودن او را و بر تعداد اقلیت افزوده شد. البته عده ای هم شیرینی با شیطان بودن را تجربه کردند و شیرینی آن به اقلیت ضربه ها زد. بعد از او کسی آمد که یک دفعه بزرگ شده بود و مبارزه را دوست می داشت اگرچه راه ضربه خوردن و رسوخ را باز گذاشته بود بخاطر بی تجربگی اش. بعد از او شیخی آمد که امید بدهد و داد. ولی نه به آن اقلیت... . او اهل دمکراسی بود ولی اقلیت دمکراسی را نمی پسندیدند که می پنداشتند اکثریت نمی بینند شیطان را.
در افسانه هاست که قبل از شیخ در جهنمی که محل مذاکره با شیطان بود، سعید نامی در آلماتی با مبارزات قوی امتیازات گسترده ای گرفته بود از شیطان ولی راضی نمی شد به این امتیازها که او بیشتر می خواست برای ملت. سعید می گفت: سرسختی بیشتر معامله ی بهتر در پی دارد. دیگر از سعید، این کهنه سرباز جانباز به حاشیه رانده شده، خبری نبود؛ چون مبارزه در سختی محبوبیت نداشت در بین اکثریت. گذشت تا صد روز شد بالا رفتن علم شیخ. او آمد در جعبه ی جادو، خانه به خانه با کلیدی در دست گشت و برای هر کدام از مردمش سخن ها گفت. از همه چیز گفت و از هیچ چیز نگفت. مهمترین چیزی که نگفت این بود که اگر با شیطان مذاکره نمی کرد و حداقل چند ماهی دست روی دست و دست روی دل برخی، می گذاشت حداقل همان پیشنهادها که به سعید شده بود به او هم می شد و در این صورت فرستاده ی او به سرزمین کفر، محبوبیت بیشتری را به همراه می آورد. او رئیس قبلی را می کوباند هر از چند گاهی و متوجه نبود با بد گفتن از رئیس قبلی، مبارزه را بد می کند در بین مردمش چراکه مهمترین نماد رئیس قبلی پرچم مبارزه بود نه اشکالاتش و این، اقلیت را آزار می داد ولی اقلیت سکوت کرده بود فعلا بخاطر دستور پیر خویش. حتی او از وزرایش هم خواست که بکوبانند علم به دوش قبلی را. او نگفت که چرا مجریان این جعبه ی جادو اینقدر او را می مالانند و نوازش می کنند و تفکرات سلیقه ای و شخصی خود را در سوال ها پنهان کرده اند و بی طرف نیستند.با این وجود شیخ گفت که این جعبه طرف ما نیست.استغفرالله.به قول شهیدی باید صدا و سیما و آن ساختمان شیشه ای اش را شخم کرد. او نشان داد از فیسبوک هم دقیق اطلاع دارد که پیجی هست به نام: روحانی مچکریم . او نمی دانست که این دست سخنان تهییج می کند همگان را به عضویت در فیسبوک و خداوند در این فیسبوک جایش خالی بود وتنها شیطان بود و تسخیر قلوب او مردمان کشور را و کمرنگ شدن مبارزه. ولی برای اقلیت خوش آمد که از زبان شیخ بلند شد این صدا که باید به درون تکیه کنیم ولی اقلیت تا آن لحظه این را بیشتر در زبان شیخ دیده بودند... . البته او نگفت که روزی روزگاری اگر در مسئله ی اتم کوتاه بیاید از همین حربه شیطان برای کوتاه آمدن از مسئله ی موشک استفاده خواهد کرد و ... . او نگفت که با کلید خویش مشکلات کوتاه مدت را رفع خواهد کرد یا بلند مدت را و نگفت که اصلا کلید خویش فقط برای قفل انتخابات معجزه می کرد یا نه. او در گزارش خویش نگفت که پیر ما گفت که مایوس کردن دشمن راه پیروزی است نه مذاکره. شیخ نگفت که اگر مذاکرات را ادامه می دادند و کمی بیشتر سرسختی و مبارزه می کردند، از هتل اینترکنتیننتال بیرون نمی انداختند آقای سفیر و انصاره را.
بقیه ی این داستان به ما نرسیده است.
یاعلی مدد

دیدگاه شما

آخرین اخبار