گزارش منابع سیاسی نشان میدهد رژیم صهیونیستی هفته گذشته درخواست عضویت خود را در اتحادیه افریقا به عنوان عضو ناظر ارائه کرده است. این درخواست هر چند با توجه به سفرهای زنجیرهای مقامات رژیم صهیونیستی به کشورهای افریقایی مثل آنگولا، اتیوپی، غنا، کنیا، نیجریه، اوگاندا و سودان جنوبی و قراردادهای تسلیحاتی و سرمایهگذاریهای اقتصادی اسرائیل در کشورهای قاره سیاه و بویژه دکترین نفوذ استعماری صهیونیسم بین الملل قابل تبیین است ولی با توجه به بحرانهای ساختاری فراوانی که صهیونیستها در خاورمیانه با آن دست به گریبان هستند و تصاویری که از جنایتهای اسرائیل علیه ملت فلسطین و غصب سرزمینهای اسلامی وجود دارد، اهمیت بیشتری مییابد.
واقعیت اینست که قاره سیاه از دیرباز، از جمله مناطق مورد توجه رژیم صهیونیستی بوده و جایگاه ویژهای در سیاست خارجی این رژیم داشته، به طوری که صهیونیستها با بهرهگیری از مشکلات اقتصادی و سیاسی حاکم بر این قاره تلاش کردهاند از تمام منافذ موجود برای تعمیم و تحقق اهداف نامشروع خود در این بخش از جهان بهرهبرداری کنند.
آغاز نفوذ جدی رژیم صهیونیستی را باید در دهه 60 میلادی جستجو کرد که دستگاه دیپلماسی این رژیم تلاشهای برنامهریزی شدهای را به منظور تحقق تفکرات "تئودور هرتزل" بنیانگذار صهیونیسم در قاره آفریقا پایهگذاری نمود، آنجا که هرتزل در کتاب خود پس از آنکه از کشور اوگاندا به عنوان سرزمین موعود برای گردآوری یهودیان آواره جهان یاد میکند مینویسد: "من که اکنون شاهد رهایی ملت یهود هستم، تمایل به آزادی و رهایی افریقا دارم." با همین گرایش ریاکارانه و طمعورزانه، رژیم صهیونیستی خود را با موج استقلال خواهی کشورهای افریقایی همراه نشان داد و مبادرت به برقراری روابط سیاسی با آنها کرد. هر چند سفارتخانههای رژیم صهیونیستی به سرعت در 32 کشور افریقایی تأسیس شدند ولی پس از مدتی همزمان با جنگ سوم اعراب و اسرائیل به دلیل محکومیت صهیونیستها به دلیل ارتکاب جنایت علیه کشورهای عرب و فلسطین و ادامه کمکهای همه جانبه اسرائیل به رژیم نژادپرست افریقای جنوبی، رابطه کشورهای افریقایی با رژیم صهیونیستی قطع شد.
قطع شدن روابط دیپلماتیک قاره افریقا با رژیم صهیونیستی هرگز به معنای عدم روابط پنهان استراتژیک و قطع نفوذ صهیونیسم در این قاره نبود و این روابط ساختاری همواره در جهت حفظ نفوذ استراتژیک اسرائیل ادامه داشت، تا آنکه در اواسط دهه هفتاد و طی نشست چند جانبه اسحاق رابین نخستوزیر اسرائیل با "سدارسنگور" رئیسجمهور سنگال و "فلیکس بوانیه" رئیسجمهور ساحل عاج، بار دیگر نشانههایی از نفوذ رژیم صهیونیستی در قاره سیاه نمایان شد ولی انعقاد توافقنامه ننگین کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، در واقع به معنای خاتمه دوران قطع روابط کشورهای آفریقایی با رژیم صهیونیستی بود.در دوران فترت نیز صهیونیستها بیکار نمانده و برای تحقق اهداف خود در آفریقا بدون آنکه به ظاهر، از مواهب تسهیلات دیپلماتیک برخوردار باشند، برخی شبکههای غیردولتی را در قاره افریقا راهاندازی کردند که اتباع اسرائیل و یهودیان در کشورهای مختلف این قاره تا حد نفوذ در هیاتهای حاکمه پیشروی کردند.
توجه ویژه رژیم صهیونستی به قاره افریقا در شش دهه اخیر هر چند از محورهای اصلی سیاستهای سلطه طلبانه این رژیم به حساب میآید ولی معطوف به دلایل متعددی است که اکنون در قالب درخواست عضویت اسرائیل در اتحادیه افریقا بروز کرده است. دلایل رویکرد پرحجم اخیر این رژیم در مقطع کنونی که با این درخواست، درحال شکل گیری است، میتوانند اینگونه احصاء شوند.
1 - رژیم صهیونیستی با اوج گیری بیداری اسلامی در منطقه و نیز افزایش آگاهی جهانی از جنایات اشغالگرانه و غاصبانه صهیونیستها، در انزوای شدید قرار گرفته است. از این رو صهیونیستها بار دیگر راهبرد دوران "بن گوریون" در دهه 50 میلادی را در پیش گرفته و براساس آن، برای خروج از انزوا، به سلطهطلبی در افریقا، آسیای مرکزی و قفقاز روی آوردهاند. از جمله محورهای کنونی صهیونیستها را، یافتن جایگزینی به جای مصر و کشورهای پیرامونی تشکیل میدهد. نکته مهم آنکه صهیونیستها با این رویکرد پیش دستانه در آفریقا درصدد هستند تا از گسترش بیداری اسلامی به این قاره جلوگیری کنند.
2 - از اهداف مهم اسرائیل، سلطه بر منابع انرژی و آبی در منطقه و جهان است. صهیونیستها در نوار غزه، سواحل لبنان، مناطق مرزی مصر با سرزمینهای اشغالی، دریای مدیترانه، قبرس، کردستان عراق، سودان جنوبی در کنار دهها کشور افریقایی دیگر به دنبال منابع انرژی میباشند.روند تحولات اخیر حاکی از تلاش صهیونیستها برای رسیدن به دریای سرخ و تسخیر کشورهای موسوم به منبع رود نیل یعنی اوگاندا، کنیا و اتیوپی است. صهیونیستها ادامه حیات جعلی و غاصبانه خود را منوط به سلطه بر منابع انرژی جهان و منابع آبی میدانند و از این رو برای دهههای آینده به دنبال سلطه بر این منابع حیاتی هستند. ضمن اینکه قاره افریقا به لحاظ اقتصادی و استعدادی که برای تبدیل شدن به بازار کالاهای اسرائیلی و برخورداری از ذخایر طبیعی و معدنی دارد، دارای اهمیت استراتژیک برای صهیونیست هاست.
3 - حضور نظامی و نفوذ اطلاعاتی در کشورهای کودتاخیز و بیثبات افریقایی از اهداف استراتژیک اسرائیل در این قاره میباشد. تجارت سلاح به این قاره که همه روزه درگیر جنگهای قبیلهای و مرزی است و ایجاد شکاف و تجزیه در کشورهای مسلمان این قاره از دیگر اهداف کلان صهیونیستها به شمار میآید که نمود عینی این امر را میتوان در تجزیه سودان مشاهده کرد که بخش جنوبی آن به پایگاهی برای سلطه صهیونیستها تبدیل شده و ادامه این سیاست در دیگر کشورهای افریقایی به وضوح قابل رویت است. البته صهیونیستها در این راه از بازیگران فرعی برای رسیدن به طرح سلطه بر آفریقا بهرهبرداری کرده و از سیاستمداران آمریکایی، فرانسوی و انگلیسی و سفرهای مقامات این کشورها به افریقا در جهت رسیدن به این هدف استفاده میکنند.
4 - صهیونیستهای غاصب این روزها با مهاجرت منفی سفر یهودیان به سرزمینهای اشغالی مواجه میباشند به طوری که حتی فالاشههای افریقایی ساکن مناطق اشغالی که خود را با بدترین شرایط نیز سازگار میکنند نیز خواستار بازگشت به افریقا هستند،به همین جهت، رژیم صهیونیستی پیگیر انتقال یهودیان لیبی، تونس و دیگر کشورهای افریقایی به سرزمینهای اشغالی است. صهیونیستها در این سالها تلاش کردهاند چنین وانمود سازند که یهودیان افریقا مورد تهدید بوده و این رژیم به عنوان ناجی، باید پیگیر حقوق آنها باشد، ادعایی که جهانیان آنرا به فریبی برای سلطه رژیم صهیونیستی بر این کشورها و تحقق اهداف اشغالگرانه و استعماری این رژیم میدانند.مجموعه این اهداف شوم، در بردارنده هشدارهای جدی برای کشورهای اسلامی و بویژه افریقایی در چارچوب ظهور دور جدید نژادپرستی و تهدیدات جدید امنیتی و استراتژیک در این قاره میباشد که به وضوح به دلیل بیعملی این کشورها در رویارویی با تهدیدات خارجی شکل جدیدی به خود میگیرد. آنچه در این میان به کشورهای مسلمان این قاره مربوط میشود اینست که با خیز برداشتن جدید صهیونیستها برای نفوذ در این قاره و بلعیدن آن مقابله کرده و مانع از تحرکات نژادپرستانه صهیونیستها در افریقا شوند.
دیدگاه شما