تسنیم: آقای مقدم تاکید زیادی دارید که آثارتان هر چه رو به جلو آمده علاوه بر ساده شدن، مردمی تر هم شده است. این مردمی شدن، محل سوءتفاهم بسیاری در همه این سالها بوده است. چیزی که فکر میکنم طرف دیگر آن افتادن به لبه بزرگ عامهپسندی و ابتذال است. فکر میکنید چه فرقی بین این مردمی شدن و عامه پسند شدن وجود دارد؟ این استدلال راه فرار البته ناموجهی برای عبور از ملامت عامهپسندسازی به خصوص در تلویزیون است.
مردم در زندگیشان، آرمان ها،ایده آل ها و آرزوهایی دارند. من تلاش کردم که آرزوهای روزمره مردم را در آثارم مخدوش نکنم، اما خودم را محدود به ماندن در همان قالب نکنم و خروجی کارم چیزی فراتر از آنها باشد. من زمانی که «چک برگشتی» را ساختم واقعا احساس خطر کردم. به نظر من آدم هایی خودشان را نامزد نمایندگی مجلس کرده بودند که شایستگی اش را نداشتند. «چک برگشتی» یک اخطار بزرگ بود، در عین حال همان مردمی بودنی که میگویم داخلش بود. حرف مردم بود، اما در آن گیر نکرده بود.
در بقیه سریالهایم هم همینطور، تلاش کرده ام که در عین پرداختن به معضل های مردم، جامعه را بشکافم و جور دیگری آن را کشف کنم. همیشه روی نکاتی دست گذاشتهام که به درد نسلهای آینده هم بخورد. همیشه هم از مسائل دم دستی و روزمره فرار کردهام. در همین «پایتخت»، همیشه این دغدغه را داشتم که بگویم وقتی بزرگتری در میان نباشد که همه احترامش را نگه دارند، سنگ روی سنگ بند نمی شود. پس وقتی این بزرگتر در کنار ماست؛ نباید او را فراموش کنیم و او را به خانه سالمندان بفرستیم. فکر نمیکنم کسی بتواند «پایتخت» را یک سریال عامهپسند بداند، در عین اینکه دقیقا در موضع و طرف مردم است.
تسنیم: چون بحث سادگی و مردمی بودن مطرح شد، دوست دارم این سوال را حتما همینجا بپرسم. شما در چند سریال اخیرتان با نویسندهای به نام سعید نعمتالله کار کردهاید. تنها چیزی که در این سریالها من را اذیت کرده است نحوه دیالوگهای سریال بود، دیالوگهای آهنگین و فاخر واقعا به سبک کاری شما، و این روند سریع حرکت شما به سمت سادهسازی و واقعیتگرایی محض نمیخورد. واقعا وصله ناچسبی است. همه چیز واقعی است و همه فضاها مثل زندگی خودمان است بعد حرفهایی را از دهان بازیگرها میشنویم که کسی در دنیای واقعی آنها را اصلا به زبان نمیآورد.
بالاخره سعید نعمتالله هم یک پروسه آزمون و خطا را دارد طی میکند. دیالوگهای کار آخرش را با کار اول مقایسه کنید، میبینید که دیالوگ ها خیلی به سمت شستهرفته شدن رفته است.سعید نعمتالله به شدت دارد پیش میرود و درهمین «مدینه»، سریال بعدی من دیالوگها به شدت محاورهایتر شده است.اما یک مورد را نباید فراموش کرد. دیالوگ نویسی و ادای آن توسط بازیگر اگر قرار باشد عین به عین شبیه واقعیت و مثل دیالوگهای کوچه و بازار باشد به همان سوال شما در مورد عامهپسندی نزدیک میشویم. یعنی خودمان را تا سطح معمولی ترین فرهنگ کوچه و بازار تنزل میدهیم. سعید نعمت الله دیالوگهایی مینویسد که در عین عامه فهم بودن، آهنگین است. در اینکه این حرفها از دهن همه در نمیآید با شما موافقم. اما فکر میکنم میشود یک کاراکتر در سریال این ویژگی را داشته باشد که با همه متفاوت باشد و همین عامل جذابیت کار باشد. وقتی شما دیالوگهای علی حاتمی را گوش میکنید، میفهمید چه میگوید ولی یک لحن شاعرانهای دارد که جذبتان میکند، دیالوگهای کیمیایی را که میشنوید میفهمید چه میگوید ولی احساس میکنید یک فرم دیگری دارد.
این را هم لحاظ کنید که اگر مردم دیالوگها را نفهمند با شخصیت ارتباط برقرار نمیکنند اما مردم شخصیتهایی را که نعمتالله خلق کرده است هنوز دوست دارند. اگر دیالوگها پس زننده باشد مانع ارتباط مردم میشود. قصه و گفتوگو های زیبا هرچند برای مخاطب کمی ناموزون است اما دلنشین است و سعید همیشه سعی میکند چاشنی دلنشینی را به دیالوگهایش اضافه کند.
تسنیم: آقای مقدم در بیشتر آثار شما و به ویژه در «پایتخت» جنس قابلتوجهی از آرمانگرایی وجود دارد، اما این آرمانگرایی با شیوه معمولی که ما از آرمانگرایی در رسانههای ایرانی ذهنمان داریم متفاوت است.پرسروصدا نیست. نمیخواهد بدون مقدمه انقلاب کند، شلوغش نمیکند، تو سر بقیه نمیزند که شما ماندهاید و من رفتهام... و در عین حال تعارف ندارد. رودربایستی نمیکند و آرمانش را لای زرورق نمیپیچد که به مذاق همه خوش بیاید.
من آرمانگرایم ، اما بی سروصدا. این جنس آرمانگرایی برگرفته از درونیات خودم است. در زندگی خصوصی، اجتماعی و کاریام اگر به ایدهآلی فکر کنم، خودم و دیگران را با حداکثر تلاش ممکن به سمت آن ایدهآل سوق میدهم، تلاش زیادی میکنم که به آن ایدهآل برسم، اما در عین حال با آرامش و متانت و صبوری این کار را میکنم. به هیجان و جنجال کاذب و سروصدای بیهوده اعتقادی ندارم.در خانواده هم همینگونه بودهام؛ در دشوارترین اوضاع من آرامترین فرد بوده ام ولی حرفم را به کرسی نشاندهام.
در «پایتخت 3» عین آرامش به ایدهآلم رسیدم، بدون این که بخواهم شلوغش کنم و تظاهر کنم
در «پایتخت» به خصوص در سری سومش، فضا به شدت برای شلوغکاری و جنجال مساعد بود، برای مثال در ضبط صحنه های کشتی که تماشاگران بسیاری جمع شده بودند و امکانات صحنهای بسیاری را به کار بسته بودیم، همه چیز بر جنجال و طغیان دلالت داشت. اما من در عین آرامش به ایدهآلم رسیدم، بدون این که بخواهم شلوغش کنم و تظاهر کنم. به نظرم جامعه ما هم به این گونه مدیریت نیاز دارد. مدیریتی که با آرامش و متانت و بدون پیش داوری به سمت جامعه ای ایده آل حرکت کند. این فلسفه بزرگ من برای زندگی و کار است.
تسنیم: یکی از اصلیترین تفاوتهای مهم «پایتخت» با سریالهای اجتماعی این چند ساله این است که «پایتخت» تاریخ و جغرافیا دارد. دقیقا مربوط به مختصات جامعه سال 90 تا 93 ایران است، بسیاری از اشارات و بخشهای حتی اصلی سریال را اگر در جریان مسائل روز جامعه نباشید نمیفهمید، اشارات به شدت بهروزی در مورد مسائل سیاسی روز جامعه دارد و دقیقا در بطن یک بستر اجتماعی حال جریان دارد.
«پایتخت» فرزند زمانه خودش است. ممکن است که حرف های بسیاری داشته باشد که به درد نسل های آینده هم بخورد، اما پویایی این سریال به این دلیل است که از دل همین امروز برخاسته است. این رویه من است. در «چک برگشتی» هم همین بود، ما در یک بازه زمانی دو ماهه چک برگشتی را نوشتیم و ساختیم؛ در همان دوران سکه از 730 هزار تومان به یک میلیون و چهارصد هزار تومان رسید.این نوسان های قیمت جامعه را ملتهب کرده بود و همین التهاب در «چک برگشتی» جریان داشت.
بخش مهمی از موفقیت «پایتخت» هم به دلیل چسبندگیاش به شرایط بهروز مردم است.اگر این ویژگی را از «پایتخت» بگیریم خیلی بیبو و بی خاصیت میشود. مثال بارز آن هم موضوع محیطبانان است که در سریال مطرح شد. این مسئله دقیقا برگرفته از صفحه حوادث روزنامهها بود. ما میدیدیم که در هر روز در روزنامهها نوشته میشود که یک محیطبان را با تیر زدهاند یا از اتوبان همت گوزن زرد کمیاب را سوراخ سوراخ کردهاند یا 156 محیطبان شهید شدهاند و دو محیطبان منتظر قصاصاند. به قدری جامعه نسبت به این قضیه حساس شده بود که وقتی در سریال ما این مسئله را مطرح شد، مردم سریع درکش کردند و واکنش نشان دادند.
برگ برنده «پایتخت»در فرزند زمانه خود بودن است
یا مسئله رونمایی از لباس تیم ملی فوتبال که به دلیل مشکلاتی که بین تلوزیون و فدراسیون فوتبال بود هیچ انعکاسی در تلویزیون پیدا نکرد. تیم ملی ما به جام جهانی رفته است و ما وظیفه داریم که به این تیم روحیه دهیم.باید آنها را شارژ کنیم و برایشان تبلیغ کنیم تا حداقل این تیم وقتی به جام جهانی رفت سه تا بازیاش را خوب ببازد. ولی تلویزیون این رویداد بزرگ را نمایش نداد. ما عین صحنه را با جزئیات بازسازی کردیم و از تلویزیون پخش کردیم تا بگوییم این مراسم باید پخش میشد. یک اتفاق به این قشنگی افتاده است و مردم به خیابان ها آمده اند و تا صبح شادی کردند ولی ما انعکاسش ندادیم. این موضوعات است که سریال «پایتخت» را بهروز و واقعی میکند. بنده معتقدم برگ برنده «پایتخت»در فرزند زمانه خود بودن است.
تسنیم: فکر نمیکنید با این رویه؛ اثرتان تاریخ مصرف دار میشود؟ 5 سال بعد هم میتوانند «پایتخت» را مثل امروز ببیند و از آن لذت ببرند؟ یا اینکه اصلا مشکلی در این تاریخمصرف دار بودن یک سریال تلویزیونی نمیبینید؟
اشکالی ندارد، ممکن است الان هرکسی چک برگشتی را ببیند فکر کند تاریخ مصرفش تمام شده است، این اشکالی ندارد. این فیلم در زمان خودش به خوبی التهابات جامعه را مورد توجه قرار داد و آرامشی به جامعه داد. این وظیفه من است. حالا اگر دوستان کار بهتری میسازند و فیلمهای جهان شمولی میسازند که آن دنیا و سیارات دیگر را هم مورد توجه قرار میدهد، حرفی نیست. اما به نظر من حتی اگر حرف جهان شمول میزنیم اول باید مردم خودمان این حرف را درک کنند. اول مردم ایران باید با فیلم ارتباط برقرار کنند بعد آن را به تمام دنیا بدهیم. نمیشود در این سرزمین یک فیلمی ساخت که مردم این سرزمین آن را نفهمند. من به این کار اعتقادی ندارم.
به لحاظ حسی «پایتخت1» را انتخاب میکنم
تسنیم: انتخاب شما از بین سهگانه «پایتخت» کدام یکی است؟
به لحاظ حسی «پایتخت1» را انتخاب میکنم. دلیلش هم این بود که در «پایتخت 1» همه چیز خام بود. کاراکترها و شخصیتها تازه شکل گرفته بود و تازه داشتند خودشان را پیدا میکردند. مثل یک زندگی واقعی. روابط تازه شکل گرفته بود و کارکترها تازه با شهر آشنا میشدند. ولی به لحاظ تکنیکی «پایتخت 3» بسیار تکنیکیتر، پختهتر و با حرفهای اساسیتر و با قصهای تاثیرگذارتر است. اما به به لحاظ حس مستندگونه پایتخت یک حس بهتری دارد و دارای سادگی بیشتری است.
تسنیم: آقای مقدم این چند وقته زیاد در رسانهها شنیدهایم که از اصطلاحی تحت عنوان «سبک سیروس مقدمی» استفاده میکنند. حتی من سریالهایی را دیدهام که در موردشان میگویند به سبک سیروس مقدم ساخته شده است. خودتان هم به این حرف قائل هستید که یک سبک در سریال سازی تلویزیون به وجود آوردهاید؟ اگر معتقدید برایمان تعریفش کنید
این سعادت را داشتم که هیچوقت در کلاس درس سینما ننشستم
من هم شنیدهام، در این حد که میگویند سیروس مقدم مولف است و یک سبک جدید تالیف کردهاست را قبول ندارم، ولی این گزاره که سر و شکل و سوژههایی که مقدم انتخاب میکند با دیگران متفاوت است را به شدت قبول دارم. علت این موضوع هم این است که من این سعادت را داشتم که هیچوقت در کلاس درس سینما ننشستم. ننشستهام که همه آن قواعدی را یاد بگیرم که همه شبیه به هم به کار میبرند. قانونمندیهای کلاسیکی که وجود دارد را هیچوقت رعایت نکردم. من اعتقاد دارم تکنیک و سبک باید در خدمت محتوا و فضا باشد. این یک سری قواعد از پیشتعیین شده و قطعی نیست. من بارها در سریال «پایتخت» خط فرضی را شکستم. چیزی که به لحاظ قواعد کلاسیک فیلمسازی غلط است و باید به من نمره صفر دهند. ولی به لحاظ فضاسازی و القای فضای حسی به مخاطب بشدت موفق و درخشان بود. همین است که سر و شکل کار مقدم را با دیگران متفاوت میکند. در آیندهام هم اینگونه کار میکنم. انتقال حس صحنه به بهترین و سریعترین شکل به مخاطب و ایجاد تعلیقی که مخاطب به خودش اجازه ندهد حواسش از سریال پرت شود، این مهمترین مسئله در سبک من است. این ویژگی ها را من یاد گرفتهام، تجربی هم هست و شبیه کار هیچکس هم نیست. خدا را شکر میکنم که تا حالا هیچکس به من نگفته است که تو کارت شبیه فلانی است. ولی دهها بار به من گفتند که فلانی و فلانی دارند شبیه تو کار میکنند.
تسنیم: آقای مقدم؛ حالا در ابتدای سال 83 شمسی،در جایگاه منحصر به فردی در رسانههای ایرانی ایستادهاید، «پایتخت» مهمترین اتفاق رسانهای عید پر اتفاق ایرانیها بود و حالا دیگر اوضاع برای شما حسابی فرق کرده است، دیگر کسی منتظر سنجش کیفیت کاری از شما نیست، در تیتراژ اسم سیروس مقدم بخورد همان ابتدا طیف عظیمی از آدمها پایش مینشینند. کمتر کارگردانی را به خصوص در تلویزیون سراغ داریم که به این جایگاه رسیده باشد، دوست دارم به گذشته بازگردید و کارنامه خودتان را دوباره نگاه کنیید. اگر به اختیار شما بود از این کارنامه پرفراز و نشیب چه نقاطی را حذف میکردید؟ چه مسیرهایی را عوض میکردید؟
اگر من دانش امروزم را، 10 سال پیش داشتم در بخش زیادی از کارهایم بازنگری میکردم، مثلا بعضی از لحنهای شاعرانه و ادیبانه «پلیس جوان» را میتوانستم به روزتر و یا عامیانهتر کنم.
اگر سکانس چای خوردن هما و نقی را 10 سال پیش میساختم عزای عمومی اعلام میشد
در «نرگس» و یا «ریحانه» صحنهها و لحظاتی هست که اشک تماشاگر درمیآورد، و امروز لزومی در آنها نمیبینم. امروز میتوانم حسیترین لحظات را طراحی کنم بدون اینکه در آن تلاش کاذبی انجام دهم و سوز بیهوده ایجاد کنم تا اشک تماشاگر درآید. مثل صحنه چای خوردن با نعلبکی نقی با هما در قسمت آخر سریال «پایتخت 3». اگر من این سکانس را 10 سال پیش میساختم عزای عمومی در جامعه اعلام میشد، اما من احساس کردم همین مقدار کافی است و نیازی نیست بیشتر مردم را متاثر کنیم.
اگر تجربه امروز را 4 سال گذشته داشتم در بسیاری از لحظات خشن و دلخراش «تا ثریا» تجدیدنظر میکردم. لحظههای خشن در «زیر هشت» برای کاراکترهام طراحی نمیکردم. یا سریالی مثل «مزرعه کوچک» را با یک فرم و با تیم دیگری میساختم. خیلی نسبت به گذشته خودم منتقد هستم علتش هم این است که زندهام و میدانم چقدر راه دارم تا مسیر درست را پیدا کنم.
تسنیم: من منتظر بودم که در مورد سریالهای اصطلاحا ماورائیتان هم چیزهایی بشنوم. اما چیزی نگفتید. اگر به گذشته برگردید همان «اغما» و «روز حسرت» را میسازید؟
یک سکانس از نماز و یک سکانس از نتیجه خداترسی در همه کارهایم است
ببنید دو تا چیز است که اعتقاد قلبی من است و من از آنها نمیگذرم، یکی این که من نماز نخوانده زیادی دارم، هر سریالی که میسازم یک سکانس نماز در سریالهایم قرار میدهم و اعتقادم این است که بخشی از نمازهایم را جبران میکند تا به وقت ادای آنها برسم. بحث دوم هم بحث خداترسی است، یعنی آدمها احساس کنند که خدایی آن بالا وجود دارد و شما اگر 23 ساعت و 59 دقیقه هم سرش کلاه میگذارید آن یک ثانیه آخر دیگر نمیتوانید به کسی دروغ بگویید و در همان یک لحظه که تنها هستید، باور کنید در همان لحظه، خداوند بهشت و جهنم این دنیایتان را میسازد. در هر سریالی که ساختم و یا میسازم صحنهای از نماز و سکانسی از خداترسی با این هدف که بینندهام بداند نیرویی بالاتر و قوی تر از تمام نیروها وجود دارد که همه چیز را مدیریت میکند وجود دارد. علاوه بر این که اتفاقی هم از بعد از همکاری من با خانم غفوری از سریال «چاردیواری» تا به امروز افتاده است که نتیجهاش را در سریالهایم میبینید.. زمانیکه سریال چاردیواری را برای اولین کار به ما سفارش دادند نذر کردیم هر سال برویم پابوس امام رضا و از آن زمان به بعد در سه گانه «پایتخت» و «زیر هشت» و بقیه سریالها سعی کردیم نشانهای از حضور امام رضا در سریالهایمان باشد .
در همه سریالهایم این مباحث دینی بوده است. حالا ممکن است در «اغما» و «روز حسرت» باشد که نمادهای برجسته تری نیاز داشتند و براساس یک رهنمودهایی دینی نوشته شدهبودند و جا داشت به صورت درشتتری به سمتش برویم یا اینکه در سریالهایی این چنینی که مایه اصلی کار این مباحث نبود.
کار دینی این نیست که صبح تا شب سکانس نماز در فیلم داشته باشیم
تفاوتی هم نمیکند، کار دینی به این معنا نیست که صبح تا شب سکانس نماز در فیلم داشته باشیم، اگر در یک سکانس نشان بدهی که مال حرام چه عواقبی در زندگی دارد، یا احترام کوچکتر به بزرگتر را نشان دهیم بزرگترین کار دینی را کردهایم.
کارکرد دینی «پایتخت» بیشتر از «اغما» و «روز حسرت»
تسنیم: آقای مقدم هنوز باور ندارید که «پایتخت» کارکرد دینیتری نسبت به «اغما» و «روز حسرت» داشت؟
چرا، الان دیگر به این نتیجه رسیدهام که تاثیرات بیشتری داشت و تاثیرات کار دینی حالا دیگر هر چهقدر غیرمستقیمتر باشد بیشتر است.
تسنیم: خوشحالیم که سرانجام به این نقطه رسیدهاید. منتظر «مدینه» میمانیم و دوست داریم ثمره دوران جدیدتان را در ماه رمضان مسال ببنیم.
انتهای پیام/
دیدگاه شما