گرچه تابستان امسال در برخی مناطق ایران به مانند گذشته گرمای همیشگی را ندارد، اما گویی که روایت اصلاحطلبان در عرصهی سیاسی کشور روایت دیگری است.
واقعیتهای پیدا و پنهان حکایت از آن دارد که از هماکنون جریان اصلاحات اسبها را زین کرده است برای روزهای داغ تابستان 1392؛ اگرچه که شاید تندروهایی چون احزاب منحلهی «مشارکت» و «مجاهدین» به همراه «ملی–مذهبی»ها و فعالین خارجنشین «فتنهی سبز» در ظاهر با شرطگذاری برای جمهوری اسلامی از هماکنون ردای تحریم را بر تن کرده باشند، اما تحرکات کم سابقهی «عبدالله نوری»، «سیدمحمد خاتمی» و حزب کارگزاران سازندگی و چهرههای رسانهای و حاشیهسازی چون «صادق زیباکلام»، خود گواهی است بر سازماندهی و سازوبرگ کامل بخشهایی از جریان دوم خرداد برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری یازدهم؛ اما آنچه که این روزها کار احزاب اصلاحطلب را سخت کرده است، کارنامهی غیرقابل دفاع این جریان در حوادث پس از انتخابات 88 است، با این حال این روزها اتاق فکر جریان دوم خرداد خواستار ورود به انتخابات آینده با کمترین هزینهی ممکن است.
توسل به مواضعی دو پهلو از سوی «هاشمی رفسنجانی»، «سیدمحمد خاتمی» و در مواردی تعدیل مواضع در برابر نظام و آنچه دعوت به ایدهی وحدت ملی و فراموشی کینههای گذشته خوانده میشود شواهد دیگری است برای اثبات این مدعا که اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدهاند که باید به قدرت باز گردند. از منظر استراتژیستهای دوم خردادی، عدم دستیابی به حداقل بخشهایی از حاکمیت به معنای نابودی گفتمان توسعهی سیاسی و جامعهی مدنی در ایران خواهد بود. اشخاصی چون «سعید حجاریان»، «عباس عبدی» و «سیدمحمد خاتمی»، به خوبی میدانند که دوری از قدرت به معنای حرکت اصلاحطلبان در پرتگاه تاریخیای است که ملی- مذهبیها بدان دچار شدند، خواهد بود.
اما به راستی راهبرد اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات آیندهی ریاست جمهوری چیست؟ آیا این بار هم به مانند دوم خرداد با کاندیدایی اختصاصی وارد میدان خواهند شد و یا اینکه با تغییر تاکتیک با استفاده از تضادهای جدّی میان اصولگرایان و با همراهی آشکار و یا پشت پرده با برخی افراد که با وجههی اصولگرایی در جامعه شناخته میشوند، اهداف خود را پیگیری خواهند کرد؟
همان که پیشتر بدان اشاره شد، در مورد شکل ورود این جریان به انتخابات ریاست جمهوری حرف و حدیـثها متفاوت است. تحلیلگران سیاسی در برابر سؤالهایی که بدان اشاره شد، حداقل دو سناریو را برای اصلاحطلبانی که این روزها خواستار تصاحب کرسی ریاست جمهوری آینده هستند، قابل تصور میدانند.
در اولین سناریو گروهی بر این باورند که جریان دوم خرداد انتخابات آینده را به عنوان سکوی پرش خود برای تصاحب قوهی مجریه در نظر گرفته است. در این چارچوب باید با حمایت از چهرههای میانهای چون «عارف» و «جهانگیری» و ارائهی کاندیدایی مستقل ضمن بسیج نیروهای سرخورده در سطح جامعه، به گونهای آرام ولی حساب شده اهداف مد نظر را پیگیری کرد. همان گونه که اشاره شد در این رهگذر چهرههای به ظاهر معتدل برای کاهش حساسیت افکار عمومی و اصولگرایان مد نظر هستند.
اما کارنامهی سیاه بسیاری از اصلاحطلبان در فتنهی 88 و شرایط جامعهی ایران امکان رقابت جدّی کاندیدای مستقل را از اصلاحطلبان در این دوره سلب کرده است. شکست بسیاری از چهرههای معتدلی چون«مصطفی کواکبیان»، «حجتالاسلام علیخانی» و «محمدرضا خباز» در انتخابات مجلس نهم از جمله عللی است که برخی در رد این تحلیل ارائه میدهند.
اما کارنامهی سیاه بسیاری از اصلاحطلبان در فتنهی 88 و شرایط جامعهی ایران امکان رقابت جدّی کاندیدای مستقل را از اصلاحطلبان در این دوره سلب کرده است. سهم خواهی و دیدگاههای به نسبت ساختارشکنانهتر نیروهای نزدیک به احزاب منحلهی مشارکت و سازمان مجاهدین نیز مانع جدّی دیگری است که در این مسیر، قدرت مانور جریان دوم خرداد را به شدت کاهش داده است.
سهم خواهی و دیدگاههای به نسبت ساختارشکنانهتر نیروهای نزدیک به احزاب منحلهی مشارکت و سازمان مجاهدین نیز مانع جدّی دیگری است که در این مسیر، قدرت مانور جریان دوم خرداد را به شدت کاهش داده است. با مد نظر قرار دادن همین علل است که برخی از تحلیلگران بر این باورند که با معرفی افرادی چون عارف و جهانگیری شاهد تشدید شکاف میان طیف دموکراسیخواه سکولار (تندرو) و اصلاحطلبان سنتی خواهیم بود.
این عده بر این باورند که نوع نگرش مردم به کارنامهی اصلاحطلبان و تضادهای داخلی ظرفیت رأی آوری کاندیدای مستقل را تقریباً برای اصلاحطلبان غیرممکن کرده است. تجربهی نامطلوب انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم و تشدید اختلافها با مجموعههای سنتی، بسیاری از اصلاحطلبان را نگران کرده است.
اما گروهی دیگر از تحلیلگران بر این باورند که اصلاحطلبان برای حفظ موجودیت سیاسی خود چارهای جز مشارکت در ساختارهای سیاسی برای تصاحب قدرت ندارند. از این رو تنها راه پیش رو استفاده از اختلافهای جریان اصولگراست. در این عرصه، تنشهای موجود میان مجلس و دولت بسیار مطلوب ارزیابی میشود.
سر باز کردن اختلافها در جریان اصولگرا که با نقش آفرینی مخرب حلقهی انحراف و برخی جوّ سازیها در مجلس هشتم آغاز شد، این روزها با تداوم ساختارهای مدیریتی گذشته در مجلس نهم و تداوم حاشیه سازیهای برخی نزدیکان چهرهی جنجالی دولت بهترین امکان را برای بهرهبرداری انتخاباتی جریان دوم خرداد فراهم کرده است.
در این نگرش سر باز کردن اختلافها در جریان اصولگرا که با نقش آفرینی مخرب حلقهی انحراف و برخی جوّ سازیها در مجلس هشتم آغاز شد، این روزها با تداوم ساختارهای مدیریتی گذشته در مجلس نهم و تداوم حاشیه سازیهای برخی نزدیکان چهرهی جنجالی دولت بهترین امکان را برای بهرهبرداری انتخاباتی جریان دوم خرداد فراهم کرده است. در این رهگذر شراکت در قدرت با ارائهی کاندیدایی مشترک با برخی اصولگرایان و یا حلقهی انحراف، شاه کلید این طراحی در حلقهی اتاق فکر جریان دوم خرداد محسوب میگردد. در این رهگذر دو انتخاب پیش پای جریان دوم خرداد قرار دارد.
گزینه اول ائتلاف با جریان انحرافی است اما ظاهراً خود اصلاحطلبان اصالتی برای این جریان قائل نیستند، از این روز به نظر نمیرسد این گزینه جدی باشد اما به هر حال این دو جریان اشتراکات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بسیاری دارند که میتواند آنها را به هم نزدیک کند اما اینکه این نزدیکی در چه زمانی و در چه قالبی باشد مطلبی قابل تأمل است.
دومین گزینهی پیش پای اصلاحطلبان، استفاده از تضادهای درون خانوادگی میان جریان اصولگرایی است. در این رهگذر تشکیل فراکسیونی جدا از سوی برخی اصولگرایان در مجلس جدید و زدن ساز مخالف با جریان اصولگرایی در خصوص گزینههای مطرح برای ریاست مجلس و حفظ مدیرت پیشین بر ساختار مجلس نهم علیرغم تغییر بیش از 200 نفر از نمایندگان فعلی به نسبت مجلس هشتم، مورد استقبال و همراهی چهرههای اصلاحطلب قرار گرفته است تا جایی که گفته میشود جریان اصلاحطلب پیروزی خود را در تعمیق شکاف بیشتر بین اصولگرایان و نه حتی موفقیت صددرصدی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم جستوجو میکند.
به باور اصلاحطلبان حمایت از برخی چهرههای مطرح اصولگرا که عمدتاً از جریان غیرارزشیتر این جناح انتخاب شدهاند و بعضاً دارای نگرشهای معتدلتری در قبال اقدامهای ساختارشکنانهی اصلاحطلبان هستند، به منظور تشدید اختلافها در مجموعهی اصولگرا، اهمیت و نتیجهای قابل توجه دارد. شاید به همین دلیل بود که چندی قبل صادق زیباکلام از چهرههای نزدیک به جریان دوم خرداد به اصلاحطلبان توصیه مینماید که در انتخابات آینده به جای معرفی فردی اصلاحطلب، روی افرادی از جبههی اصولگرا سرمایهگذاری کنند. در این راستا تشدید شکاف میان مجلس و دولت و موج سواری بر معضلات کنونی جامعه همچون گرانیهای اخیر برای رو در رو قرار دادن اصولگرایان به نحوی جدّی در دستور کار قرار دارد.
اما جایگاه جریان انحرافی در این سناریو چیست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت به نظر میرسد که جریان انحرافی با حاشیه سازیهای گاه و بیگاه خود خواسته و یا ناخواسته در سناریوی اصلاحطلبان به ایفای نقش میپردازد. چرا که این حاشیهها در عمل نتیجهای جز تشدید اختلافهای مجلس و دولت و کاهش اعتماد به کارآمدی مدیریت اصولگرایان در میان مردم به همراه نخواهد داشت. یکی از استراتژی ها آن است که در صورت تشدید تنشها در میان اصولگرایان و ایجاد سرخوردگی در مردم، جریان دوم خرداد میتواند با زیر فشار قرار دادن رهبری و مردم، خود را به عنوان تنها راه نجات کشور از وضعیت موجود معرفی کند.
تشدید شکاف میان مجلس و دولت و موج سواری بر معضلات کنونی جامعه همچون گرانیهای اخیر برای رو در رو قرار دادن اصولگرایان به نحوی جدّی در دستور کار اصلاح طلبان قرار دارد. یکی از استراتژی ها آن است که در صورت تشدید تنشها در میان اصولگرایان و ایجاد سرخوردگی در مردم، جریان دوم خرداد با زیر فشار قرار دادن رهبری و مردم، خود را به عنوان تنها راه نجات کشور از وضعیت موجود معرفی کند.
در راستای همین خط فکری است که رسانههایی چون «اعتماد» و «شرق» علیرغم برخی اشتراکات در مبانی با جریان انحرافی این روزها سکاندار مباحث معیشتی و مبارزه با جریان انحرافی شدهاند.
به باور نگارنده، مشکل جدّی دیگری بر سر این رفتار اصلاحطلبان وجود دارد که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. تجربهی تاریخی دو انتخابات گذشتهی ریاست جمهوری نشان میدهد اصولگرایانی که جریان دوم خرداد میتواند برای کاندیدای مشترک روی آنها حساب کند شاید در انتخاباتهایی چون مجلس شورای اسلامی و شوراها از شانس به نسبت خوبی برای ورود به این ساختارها برخوردار باشند، اما در مقیاسی ملی چون انتخابات ریاست جمهوری، این شانس بسیار اندک خواهد بود.(*)
*رضا عابدی گناباد؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی
دیدگاه شما