وی ادامه داد: عدم توجه به ظرفیتهای موجود در شهرستانها و نادیده گرفتن استعدادهایی که در این شهرستانها وجود دارد، منجر به این شده که بسیاری از نویسندگان و شاعران به پایتخت مهاجرت کنند. اگر رویه مهاجرت اهالی ادب به پایتخت در سالهای اخیر را در نظر بگیریم، میبینیم که مهاجرتی شبیه به مهاجرت روستانشینها به شهرها در حال جریان است. اگر نگاهی به نویسندههای فعال در مرکز بیندازیم، میبینیم که از هر 10 نویسنده شاخص حتما هشت تن از آنها اهالی شهرهای دیگر بودهاند.
داستانها گرفتار تمهای تکراری شدهاند
نویسنده کتاب «حافظ هفت» به تبعات مهاجرت نویسندهها و دلایل ایجاد این رویه اشاره کرد و یادآور شد: فضای بکری در شهرستانها وجود دارد که میتوانست فضای داستاننویسی ما را دچار تحول کند، اما به دلیل فاصله گرفتن نویسندهها و اهالی ادب از این محیط، این سوژهها نیز نادیده گرفته میشود. یکی از آسیبهایی که در چند سال اخیر دامن داستاننویسی ما را گرفته، تکرار تمها و فضاهای داستانی است. در اکثر کارهایی که در سالهای اخیر نوشته میشود، به ندرت میتوان اثری را یافت که حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد.
صحرایی یادآور شد: تمهای تکراری در حالی رخ میدهد که در شهرستانها موضوعاتی است که هنوز به آن توجه نشده است. گوناگونی اقوام در کشور زمینه و بستر مناسبی برای یافتن سوژههای جدید است، اما نویسندهها به دلیل فاصله گرفتن از این سوژهها، اغلب گرایش به فضای شهرنشینی و آپارتمانها و... دارند. بسیاری از داستاننویسان موفق در جهان از همین فضاهای روستایی و بومی آثار ماندگار خلق کردند که نمونه موفق آن را میتوان مارکز دانست که با استفاده از فضای زندگی در آمریکای جنوبی، «صد سال تنهایی» را نوشت.
«غم نان» نویسندهها را پایتختنشین میکند
برگزیده پنجمین جایزه ادبی جلال آلاحمد به دلایل ایجاد این رویه اشاره کرد و گفت: این موضوع دلایل متعددی دارد که در مجموع میتوان نبود زمینههای لازم برای فعالیت و غم نان را دو عامل اصلی خواند. نویسندههایی که در شهرستانها زندگی میکنند، معمولاً از امکانات پایتختنشینها محروم هستند. اگر فرصتی بیایند که اثری بنویسند، کتابشان یا دیده نمیشود و یا اگر ناشری داشته باشد، باید آن را در شهرستان و در گمنامی منتشر کنند.
صحرایی ادامه داد: «غم نان» مشکل دیگر نویسندهها است. البته قسمت اعظم این موضوع به نداشتن تعریف مشخص از نویسنده حرفهای بازمیگردد. مرکزنشینی نویسندهها از اینجا نشأت میگیرد که ما نقشه راه برای آینده داستاننویسی کشورمان نداریم. عموماً «نویسنده» به کسی اطلاق میشود که هر از چندگاهی کاری مینویسد، در حالی که باید «نویسنده» را کسی دانست که شغل او این است. اگر مشکلات اقتصادی برای شغلی به نام نویسندگی حل شد، دیگر کمتر میتوان شاهد مهاجرتها نبود.
انتهای پیام/
دیدگاه شما