مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 24. مهر 1393 - 16:22   |   کد مطلب: 14272
پرونده ای در باب مهدهای کودک
مهد های سرگرداني
روزگاري صاحبان سرمایه در اروپا که به نیروی کار ارزان احتیاج داشتند به استخدام زنان و دختران در کارگاه ها و کارخانه پرداختند؛ اما برای این کار یک مشکل اساسی وجود داشت و آن بچه های خردسالی بودند که در زمانی که مادرشان در محل کار حضور میافت به نگهداری و آموزش احتیاج داشتند.
مهدکودک

روزگاري صاحبان سرمایه در اروپا که به نیروی کار ارزان احتیاج داشتند به استخدام زنان و دختران در کارگاه ها و کارخانه پرداختند؛ اما برای این کار یک مشکل اساسی وجود داشت و آن بچه های خردسالی بودند که در زمانی که مادرشان در محل کار حضور میافت به نگهداری و آموزش احتیاج داشتند. از همین رو مهد کودک ها برای نگهداری و آموزش کودکان تاسیس شدند.به همین جهت فردریک فریبل، اولین مهدکودک را در سال ۱۸۴۰ میلادی در آلمان تاسیس کرد اما خیلی ها مدعی تاسیس اولین مهدکودک ها در جهان بوده و هستند...
موفقیت فریبل در تاسیس موسسه پیش دبستانی در آلمان این نوع موسسات را با همین لقب «کیندرگارتن» جهانی کرد و بعد از آلمان در کل اروپا و جهان تکثیر پیدا کرد.

اولین مهدکودک در ایران 
در ایران هم حدود ۴۰ سال پیش خانمی ایرانی و فارغ التحصیل روان شناسی از فرانسه که نویسنده کتاب کودکان بود، اولین مرکز نگهداری و پرورش کودکان را بنا نهاد. این خانم، توران میرهادی بود و آن مرکز، کودکستان نامیده شد.
در چند سال اخیر بدلیل اجتماع مهدکودک ها و مراکز پیش دبستانی دعوای بلند مدتی بین بهزیستی و آموزش و پرورش بر سر نظارت بر مهد ها صورت گرفت. کودکان 3 ، 4 و 5 ساله زیر نظر بهزیستی و کودکان شش ساله تحت پوشش آموزش و پرورش بودند و بدلیل اجتماع آنها وحدت مدیریت از بین میرفت که در نهایت مجلس نظارت عاليه بر كودكان سنين 4، 5 و 6 ساله به عهده آموزش و پرورش گذاشت و همچنین اعلام کرد اگر بهزيستي هم بخواهد متولي آموزش اين كودكان باشد، آموزش و پرورش بايد بر آن نظارت داشته باشد.
اما آنچه که در این دعوا ها مغفول ماند آموزش هایی بود که به کودکان داده می شود. در ایران کودکانی که به دلایل مختلف مهد کودک می روند آموزش هایی را می بینند که برخی از آنها نه تنها سنخیتی با فرهنگ و نیاز های جامعه ما ندارد بلکه ضد ارزش های جامعه ایرانی- اسلامی است .
به گفته کارشناسان امر تربیت و پرورش امری شخصی و امر آموزش سازمانی است. درواقع آموزش، عقلانیت و سازمان می خواهد ولی پرورش را خود شخص باید پیدا کند. همه همت این است که آموزش تبدیل به پرورش و دانش تبدیل به بینش شود.
در دوران کودکی تقریبا تا ۷ سالگی بیشتر امر پرورش لازم داریم، چرا که در این دوران زبان مشترک ناپیداست و کودکان با محبت و به صورت فردی و از طریق ارتباط مستقیم با مادر می توانند پرورش پیدا کنند.

سوال اساسی این جاست،آیا ایده مهد کودک می تواند ایده مناسبی برای پرورش کودکان در این سنین باشد؟
این در واقع تقدم جامعه بر خانواده است، یعنی آموزش بر پرورش مقدم می شود. آموزش یعنی جامعه سعی می کند کودک را به جای پرورش، فقط آموزش بدهد و دیسیپلین اجتماعی اش را اجرا کند. مهدکودک از بحث های سوسیالیستی و جامعه گرایی مثل افلاطون گرفته شده است. او در «جمهوریت» خود این بحث را آورده و بعد مارکس آن را گرفته و در دوره مدرن بازتولیدش کرده است. مهدکودک یعنی تقدم دولت و جامعه بر خانواده و تربیت استاندارد به وجود آوردن، آموزشی استاندارد که همه را یکپارچه و یک شکل بار می آورد.

ايده آل ترين سن براي فرستادن كودكان به مهد چه سني است؟
بهترين سن سه تا پنج سالگي است، البته اين موضوع باز هم بستگي دارد به قواي شناختي كودكان. كودكاني كه قدرت تكلم بهتري دارند يا يادگيري شان بهتر است و زودتر به اين توانايي مي رسند، يعني حالت وابستگی به مادر در آن ها كم تر مي شود، مطمئن مي شوند اگر از مادر فعلا جدا شوند، دوباره مي توانند او را ببينند و او از بين نرفته است و مي توان آن ها را به كس ديگري سپرد. در سه سالگي مي توان اين بچه ها را به مهد كودك فرستاد. همچنين هر چه دراين سن، تعداد مراقبان كودك كم تر باشد، بهتر است،چون حس اعتماد در آنها بهتر شكل مي گيرد.
می توان از مهم ترین آسیب های این سیستم را، در روحیه کودکان جستجو کرد، اولین آسیب پرخاش گری است. بچه ها در این سیستم بی عاطفه و بی خلاقیت بار می آیند و در آینده افرادی خشن می شوند که آثار آن را در جامعه امروز هم می‌توان مشاهده کرد. در چنین حالتی فرزندان می تواند والدین خود را به خاطر پول بکشند یا به خاطر شهوت جنسی شان یا ثروت، دزدی های کلان می کنند و حتی آدم می کشند و به راحتی دروغ می گویند. این همه پرخاشگرهای روانی-اجتماعی، افسردگی، اعتیاد در سن جوانی و طلاق همه بخاطر مهدکودک گرایی و تقدم جامعه بر خانواده است.
شاید اکثر والدین بر این باور هستند که چنانچه فرزندانشان به مهد کودک نروند، نمی توانند مهارت های لازم اجتماعی را کسب کنند! والدین باید در نظر بگیرند که کسب مهارتهای اجتماعی لازم در کنار چنین آسیب هایی است که ذکر شد. تنها حالتی که می توان برای مهدکودک تاثیری غیر از این موارد قائل بود، برای بچه های پنج و شش ساله و آن هم یکی دو ساعت در روز است نه بیشتر. قبل از این سنین بچه ها چون خیلی عاطفی هستند دچار مشکل می شوند. مثلا بچه های آغوشی به شدت مشکل پیدا می کنند.
شاید تنها فایده مهدکودک این باشد که شخصیت فردی تقویت پیدا می کند و بچه های مهد کودک، پرخاشگری، دروغ گفتن، دوگانگی عمل کردن و مخفی کردن احساسات را خیلی خوب فرا می گیرند!
تاثیر مستقیم مربیان بر شکل گیری شخصیت کودکان کاملا مشهود است، از تاثیرات عمیق عاطفی تا رفتارهای اجتماعی. ممکن است مربیان خود تحت تاثیر عوامل و فشارهای اجتماعی رفتارهای نامناسبی بروز دهند که در کودکان نهادینه شده و حالت انتقام را بپروراند. بچه ها را برای رفتارهای یکپارچه و همگانی کردن، می ترسانند خشونت بکار می برند، از خشونت های چشمی گرفته تا حرکتی، با صدای بلند حرف می زنند، حتی ممکن است فریاد بزنند جهت فراهم کردن محیطی یکنواخت برای کنترل کردن بچه ها، این مشکلانتی است که متاسفانه در مهدکودک ها در حال اوج گرفتن است.
البته با تغییر سطح آگاهی و حساسیت شغل مربیان، هم اکنون آموزش های خوب و موثری نیز دراین رابطه صورت گرفته است که دیگر با چنین رویکردی مربیان رفتار نمی کنند، منتها اثر سوء دیگر در جایگزنی این رفتارها در حال شکل گیری است، مثلا کلاس رقص های متنوع، تعمیم رفتار روابط آزاد دختر و پسر در آینده را می تواند دربر داشته باشد.
پیشرفت محوری که متاسفانه در جوامع روز به روز در حال گسترش چشمگیری است، باعث می شود والدین کودکان هر دو به کسب درآمد مشغول شوند و همواره تلاش افزون تری جهت کسب ارتقای سطح پایگاه اجتماعی خود انجام دهند که در این صورت از زمان کافی برای تربیت و پر کردن فضاهای لازم مخصوصا عاطفی کودکان خود فاصله می گیرند.
متاسفانه شاخص پیشرفت در جامعه اسلامی ما با شاخصه های جوامع غربی در بعضی مواضع در حال نزدیک شدن می باشد.
ما باید بدانیم و باور داشته باشیم خانواده بزرگترین سرمایه عاطفی و حتی اقتصادی است، ما اگر خانواده را به عنوان یک سرمایه اجتماعی و حتی اقتصادی نبینیم و یک بعدی جلو برویم، خانواده نابود می شود. آمارها از سیر صعودی طلاق و رواج آزادی جنسی حکایت دارد.
مسئولان، و در راس پیکان این هرم، خانواده ها هستند که باید از این خواب غفلت بیدار شوند، وقتی خانواده ها از هم پاشیده و آدم های تنها در جامعه زیاد شد، به آلمان امروز تبدیل می شویم. خودکشی ها، افسردگی ها هنجارهای اجتماعی شیوع و رواج پیدا کرده و زندگی و علم و کار بی معنا می شود.

دیدگاه شما

آخرین اخبار