مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 6. آبان 1393 - 16:20   |   کد مطلب: 14354
جنایت این چند روز اخیر رنگ و بوی دیگری هم دارد. این‌که چند فقره اسیدپاشی به یک شیوه انجام‌گرفته و اظهارنظرها و قضاوت‌های زود و بعضاً نابجا را به دنبال داشته و یادآور برخی جنایت‌های مشابه در اوایل انقلاب است.
وقتی جان مردم برای یک عده نردبان آمال شخصی می‌شود

واقعه اسیدپاشی این روزهای اصفهان، آنقدر تلخ و تکان‌دهنده است که شاید خواب را از چشمان بسیاری برده باشد. در اصل لفظ اسید و اسیدپاشی برای ما ایرانی‌ها یادآور چهره‌های سوخته‌ای است که باید ازین پس در انزوا و خاموشی به ادامه زندگی بپردازند. درد اسید سوزاننده است اما درد زندگی پس از اسیدپاشی سوزاننده‌تر است. عمده این اتفاقات اسیدپاشی مربوط به تسویه‌حساب‌های شخصی و بیشتر مربوط به مسائل زناشویی و داستان‌های عشقی می‌شد. انسان‌های بی‌رحمی که برای عقده‌گشایی در انتقامی نابرابر و غیرانسانی زخمی ابدی بر جسم و روح طرف حساب خود می‌گذاشتند. حالا دوباره این روزها زندگی چند خانواده آمیخته با اسید شده است. اصفهانی‌ها از ترس شیشه‌های ماشین را بالا می‌کشند! دوباره طبق معمول قربانی این نوع جنایت زنان هستند. اما جنایت این چند روز اخیر رنگ و بوی دیگری هم دارد. این‌که چند فقره اسیدپاشی به یک شیوه انجام‌گرفته و اظهارنظرها و قضاوت‌های زود و بعضاً نابجا را به دنبال داشته و یادآور برخی جنایت‌های مشابه در اوایل انقلاب است.

پس از فرار بنی‌صدر،نخستین رئیس‌جمهورمان و اعلام جنگ خیابانی سازمان مجاهدین خلق(گروهک منافقین) در 30 خرداد 60،تا سال‌ها اعضای این فرقه در خیابان‌های تهران به دنبال کسانی می‌گشتند که ظاهری حزب‌اللهی داشته باشند و با تیغ موکت بری و یا گلوله آن‌ها را مورد حمله قرار می‌دادند و در اکثر موارد نیز تیرشان به هدف می‌خورد و فرد موردنظر به شهادت می‌رسید. بدون اینکه اطلاعی از سوابق مقتول یا اندکی شناختی از وی داشته باشند وی را به کام مرگ می‌کشاندند. این نوع ترور و آدمکشی تا اواخر جنگ کم‌وبیش ادامه داشت و حاصل این نوع جنایت‌ها 17000 شهید بود که تقدیم انقلاب شد.

 23 ض

شهید طالب طاهری، شاهرخ طهماسبی، محسن میرجلیلی سه عضو کمیته انقلاب اسلامی بودند که توسط اعضای گروهک منافقین ربوده شدند و پس از شکنجه در یک‌خانه، بدنشان سوزانده شد.

متأسفانه همین روش در آن سال‌ها توسط قشری دیگر نیز به کار گرفته می‌شد. عده‌ای خودسر در سال‌های دهه شصت، آن زمانی که رزمندگان و بسیجیان واقعی در جبهه‌ها از دین و ناموس این ملت دفاع می‌کردند، جهاد حقیقی را در خیابان‌های تهران پی می‌گرفتند و با اسید و پونز و شیشه به جان دختران و زنان بی‌حجاب می‌افتادند. کسانیکه افراط دیروزشان امروز به تفریط کشانده شده و بردن نامشان تعجب‌آور است. اکبر گنجی، محسن مخملباف و کسانی که امروز به‌عنوان اپوزیسیون و مخالفان حکومت دینی و حامی آزادی برای زنان شناخته می‌شوند، زمانی منفورترین قشر ایران در چشم زنان این سرزمین بودند.

اما مهم‌تر از شیوه بکار گرفته‌شده توسط اسیدپاشان، زمان و مکان و قضاوت‌ها درباره این جنایت مهم‌تر است.

روزهای امربه‌معروف و نهی از منکر

این اتفاق دقیقاً مصادف شده است با روزهایی که بحث امربه‌معروف معروف و نهی از منکر درباره بدحجابی بالاگرفته است. در 17 اردیبهشت امسال همزمان با گرم شدن هوا و کم شدن پوشش بانوان، عده‌ای از مردم در چند تجمع در تهران نسبت به وضعیت حجاب اعتراض کردند. این تجمعات که در مهرماه نیز ادامه داشت با واکنش‌ها و پوشش‌های خبری گسترده روبرو شد. همچنین اظهارنظر وزارت کشور مبنی بر نداشتن مجوز توسط این عده نیز سروصدای زیادی به راه انداخت.

 4 5

تجمعات امسال علیه بی‌حجابی

دومین تجمع در تاریخ 26 اردیبهشت‌ماه بعد از نماز جمعه برگزار شد. در آن‌سو نیز اما حامیان بی‌حجابی و آزادی زنان نیز بی‌کار ننشسته و مسیح علی نژاد، خبرنگار ضدانقلاب و فراری، با گشودن صفحه‌ای در فیس‌بوک با عنوان «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران» تصاویری از برداشتن روسری توسط زنان در ایران پخش کرد که به‌سرعت رواج پیدا کرد و این صفحه شهرتی جهانی یافت.  در ادامه این روند و ادامه سلسله تجمعات و همچنین راه‌اندازی کلاس‌های امربه‌معروف و نهی از منکر، جمعیت انصار حزب‌الله اقدام به تشکیل گروه‌های موتورسوار برای احیای فریضه امربه‌معروف و نهی از منکر نمود. این اقدام این گروه، با پوشش گسترده روزنامه‌های زنجیره‌ای اصلاح‌طلب روبرو شد و روزی نبود که این روزنامه‌ها خبری دراین‌باره چاپ نکنند. با واکنش وزارت کشور مبنی بر قانونی بودن هر نوع اقدام و گزارش صداوسیما و سخنان دبیرکل انصار، عبدالکریم محتشم، مبنی بر تمکین در برابر قانون برای هر اقدام و همچنین ابعاد سوء این مسئله، این اقدام منتفی شد اما به‌هرحال واکنش‌هایی منفی در جامعه برانگیخت. در پی این اتفاقات و واکنش‌ها ، مجلس تصمیم گرفت تا در مقام قانون‌گذار، فکری به حال احیای فریضه امربه‌معروف و نهی از منکر کند که منجر به مصوبه‌ای شد که به‌موجب آن، مراتب امربه‌معروف و نهی از منکر، قلبی، زبانی، نوشتاری و اقدام عملی است که مراتب زبانی و نوشتاری آن وظیفه آحاد مردم و دولت است و اقدام عملی آن تنها وظیفه دولت است مگر در مواردی که قانون به نحو دیگری تعیین کرده باشد. این مصوبه در حال بررسی بود که ناگهان اسیدپاشی‌های سریالی اصفهان رخ داد!!

چرا اصفهان؟!

اگر مسببین این جنایت اقدامشان برای ضربه زدن به امربه‌معروف و نهی از منکر و ماهی گیری از آب گل‌آلود باشد، شهر خوبی جهت پیاده کردن سناریوی خودشان انتخاب کرده‌اند. همه می‌دانند اصفهان در این فصل سال تقریباً خلوت است و اثری از توریست‌های داخلی و خارجی و بازدیدکنندگان آثار تاریخی اصفهان نیست اما تهران در همه‌سال شلوغ است و از طرفی امنیت اجتماعی بالاتری دارد و امکان دستگیری و به دام افتادن این مرتکبین بیشتر است. همچنین اصفهان شهری شناخته‌شده در دنیا و مقصد اصلی گردشگران خارجی است و با انتشار اخبار اسیدسوزی نگرانی خارجی‌ها از ورود به آن شهر و در کل ایران فراهم کند. همچنین اصفهان دارای بافت مذهبی است و این جریان می‌تواند اقدامات انجام‌شده را منتسب به عده‌ای مذهبی کند که از بی‌حجابی به تنگ آمده و می‌خواهد برای نجات شهرشان دست به اسیدپاشی برروی بی‌حجابان کنند!! اما بااین‌حال انصار حزب‌الله اصفهان انتساب این اقدام را به این گروه تکذیب کرد و رئیس حجت‌الاسلام کمیل گفت:« اسیدپاشی کار بسیار اشتباه و نادرستی است، اما کار کسی که آن را به عناصر حزب‌اللهی ربط می‌دهد، از اسیدپاش‌ها نیز بدتر است؛ به نظر من هرکس یک‌ذره وجدان و انسانیت داشته باشد، فکر چنین چیزی را به ذهن خود نمی‌دهد.»

پروژه‌هایی برای ضربه به دین و نظام

هرچند تاکنون زنجیره‌ای بودن این حوادث تکذیب شده اما با توجه به موج رسانه‌ای و بازتاب‌های آن بعید نیست که همه این اتفاقات یک سناریو برای رسیدن عده‌ای به اهدافشان باشد. چراکه نظایر این نوع اقدامات زنجیره‌ای بسیار بوده است. برای مثال، پروژه سینما رکس آبادان در پیش از انقلاب که فصلی از تاریخ ماست را همه به‌خوبی یاد دارند. رژیم شاه برای بدنام کردن نیروهای انقلابی، اقدام به آتش زدن سینما رکس آبادان کرد. در فاجعه آتش‌سوزی عمدی سینما رکس آبادان که از سوی ساواک و عوامل رژیم پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست، ۳۷۷ نفر به طرزی فجیع کشته شدند. در جریان این آتش‌سوزی، تماشاگران سینما که در آن روز، حدود ۷۰۰ نفر بودند برای فرار از مهلکه به‌طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند!! انتشار این خبر و نمایش فیلم‏ها و عکس‏های این فاجعه، افکار عمومی را به‌شدت جریحه‌دار ساخت. اما رژیم شاه با متهم کردن نیروهای انقلابی در این حادثه ضد انسانی، قصد داشت تا انقلابیون مسلمان را افرادی متحجّر و مخالف با هُنر و ضد مردم نشان دهد که در این هدف خود ناکام ماند و مردم بیشتر حرف مخالفان که رژیم را در این فاجعه متهم می‌کرد، می‌پذیرفتند. امام خمینی نیز در محکوم کردن این حادثه فرمودند:« آنطوری که شواهد شهادت می‌دهد و در آن‌وقت شواهد زیاد بر این مطلب بود، سینما رکس را عمداً عمال آن شاه معدوم مخلوع آتش زدند و شاید نظرشان به این بود که اذهان ملت را منصرف کنند از نهضت و متوجه کنند به این مصیبت و ما زمینۀ جنایتکاری این رژیم را می‌فهمیم که یک عدۀ بی‌گناه را محصور کنند درجایی و آتش بزنند که ذهن مردم از خود آن‌ها منصرف بشود و متوجه به آن مصیبت بشود. ۱۳۵۹/۰۵/۲۸»

6صفحه آزادی‌های یواشکی این ایام بازار داغی پیداکرده بود تا بحث حجاب را با اسید پیوند بزند.

همچنین در سال‌های اخیر پروژه‌های ازین دست بسیار اتفاق افتاد. اقداماتی بود که یا برای زیرسوال بردن یک مسئله شرعی، حکومتی و مشغول کردن اذهان مردم انجام می‌شد. پروژه قتل‌های زنجیره‌ای در سال 77 که بعدها مشخص شد توسط گروهی خودسر و وابسته به اصلاحات انجام می‌شد تا مدت‌ها نوک پیکان را به سمت رهبری و نهادهای انقلاب ماند بسیج و سپاه نشانه گرفت. در آذرماه سال 77 بمبی خبری در فضای کشور ترکید. داریوش فروهر و همسرش، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده قربانیان این قتل‌ها بودند که توسط شخصی به نام مصطفی موسوی از کارکنان چپ وزارت اطلاعات انجام می‌گرفت. بعدها موسوی و همکارانش دستگیر و محاکمه شدند اما آنچه بود فضاسازی شدید روزنامه‌های زنجیره‌ای آن زمان اصلاح‌طلبان علیه رهبری بود و برای عده‌ای باور شده بود که این قتل‌ها توسط رهبری برای از میان برداشتن مخالفان انجام می‌شود. مقام معظم رهبری نیز در واکنش به این اظهارنظرها در تاریخ 18/10/77 در خطه‌های نماز جمعه در انتقاد از بوق‌های تبلیغاتی غربی‌ها و همچنین دنباله‌روی مطبوعات داخل کشور از رسانه‌های خارجی فرمودند:«در هیچ حادثه‌ای از حوادث اوّلِ انقلاب تابه‌حال – حوادث شیرین و حوادث تلخ – اتّفاق نیفتاده است که این بوق‌های تبلیغاتی یک کلمه بگویند که به نفع ملت ایران باشد؛ امیدی ببخشد، دل‌خوشی‌ای بدهد، تحسینی در آن باشد! در همه حوادث، این‌ها سعی کردند ضربه‌ای بزنند، سوءاستفاده‌ای بکنند، اصلی از اصول موردعلاقه مردم زیر سؤال ببرند و به حکومت ضربه تبلیغاتی و ضربه سیاسی بزنند؛ در این حادثه هم این‌گونه است. لذا بنده که بیست سال است از نزدیک با جزئیات برخوردهای تبلیغاتی با خودمان مواجهم، از این جنجالی که رادیوهای بیگانه در این حادثه درست کردند، تعجّب نمی‌کنم. البته از بعضی کارهای خودی‌ها تعجّب می‌کنم! از کار بعضی از این مطبوعاتی‌های خودی و رسانه‌های داخلی تعجّب می‌کنم! این‌ها درست مثل بچه بی‌عقلی عمل کردند که پدرش مثلاً در یک برخورد زبانی با یک آدم خبیثِ بدجنسِ بدزبانی درگیر باشد و این بچه بی‌عقل هم از روی بی توجّه‌ی به موقعیت، بنا کند پدر خودش را مثلاً مسخره کردن! این‌ها چنین موضعی گرفتند.» سپس به بهانه‌هایی که قصد دارند این جنایت را منتسب به جایگاه ولایت‌فقیه کنند اشاره کردند و فرمودند:« با توجّه به تجربه خودم در زمینه‌های گوناگونِ اداره کشور در طول این بیست سال و آشنایی با جریان‌های سیاسی داخلی و خارجی، من نمی‌توانم باور و قبول کنم که این قتل‌هایی که اتّفاق افتاد، بدون یک سناریوی خارجی باشد؛ چنین چیزی ممکن نیست. این قتل‌ها به ضرر ملت ایران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حکومت بود. یک گروه داخلی که جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بنای این کار را داشته باشند، در سطوحی از وزارت اطّلاعات که اهل تحلیل‌اند، امکان ندارد دست به چنین قتل‌هایی بزنند. این افرادی که کشته شدند، بعضی‌ها را ما از نزدیک می‌شناختیم. این‌ها کسانی نبودند که یک نظام، اگر بخواهد اهل این حرف‌ها باشد، سراغ این‌ها برود. اگر نظام جمهوری اسلامی اهل دشمن‌کُشی است، دشمنان خودش را می‌کشند؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنه‌های سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بی‌خطر و بی‌ضرر. بینی و بین‌اللَّه، فروهر و همسرش – این دو مرحوم – دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بی‌ضرر و بی‌خطر. این‌ها هیچ ضرری نداشتند. نه به‌جایی وابسته بودند – که ما آن را می‌دانستیم – (الآن کسانی در داخل فعالیت می‌کنند که یقیناً به دستگاه‌های خارجی وابستگی دارند؛ اما دستگاه با این‌ها کاری ندارد و به سراغ کسی می‌رود که واقعاً دشمنش بوده است) و نه اقتداری داشتند. حزبی با عناصر خیلی معدودی داشتند که سال‌های متمادی این حزب بود. این‌چنین دشمنی که در داخل کشور هست، مرتّب علیه نظام اطلاعیه هم می‌دهد، دیگران هم میگویند که بله؛ در داخل ایران مثلاً آقای فروهر اطلاعیه داد – داده باشد – اما کسی از مردم که او را نمی‌شناخت؛ کسی که با او آشنایی نداشت؛ کسی که تحت نفوذ و تأثیر حرفه‌ای او نبود. ایشان معروفیتی در میان مردم نداشت؛ نفوذی نداشت؛ دشمن بی‌خطری بود؛ انصافاً آدم نانجیبی هم نبود. البته ما دشمنانی هم داریم که انصافاً نجیب نیستند؛ اما مرحوم فروهر و مخصوصاً عیالش نه؛ آدم‌ها نانجیبی نبودند. حالا شما فکر کنید، کسی که مثل فروهر را می‌کشند، آیا می‌تواند دوست نظام باشد؟! می‌تواند برای نظام کار کند؟! چنین چیزی معقول است؟! من این را باور نمی‌کنم. آشنایی من با مسائل سیاسىِ این بیست‌ساله و قبل از این در دوران انقلاب – آشنایی با اشخاص، آشنایی با جریانات سیاسی، آشنایی با توطئه‌های گوناگونی که از اطراف دنیا همیشه در جریانش بوده‌ایم – اجازه نمی‌دهد که من باور کنم این کارِ عناصری است که با نظام مسئله‌ای ندارند و نمی‌خواهند علیه نظام کار کنند. بعضی از این دو، سه نفر نویسنده‌ای هم که متأسفانه در این حادثه کشته شدند، اسمشان را بنده هم نشنیده بودم. الآن بنده غالباً مجلات و کتاب‌ها و تازه‌های فرهنگ را می‌بینم. من آدمی نیستم که یک نویسنده و روشنفکر معروفی در کشور باشد و او را نشناسم. البته شاید مثلاً در بعضی از محافل فرهنگی یا غیرفرهنگی خارجی، این‌ها را می‌شناختند؛ اما در داخل آن‌قدر معروف نبودند که بنده اسم این‌ها به گوشم خورده باشد. بعضی‌هایشان را هم که اسم‌هایشان را شنیده بودم، جزو روشنفکران درجه‌یک این کشور نبودند. افرادی که مردم این‌ها را نمی‌شناسند، مردم از کتاب‌ها و نوشته‌ها و آثار فکری‌شان هیچ خبری ندارند و کسی از این‌ها حرفی نمی‌شنود، بُرد تبلیغی ندارند. آن دستی که به فکر می‌افتد بیاید این‌ها را تصفیه کند و به قتل برساند – یا در داخل خانه‌هایشان، یا در میان راه، یا در خیابان، یا در بیابان – مگر می‌تواند بیگانه نباشد و تابع یک نمایشنامه از پیش طراحی‌شده‌ای نباشد؟!

در این حادثه نیز که مدت‌ها اذهان مردم را به خود مشغول کرد و باعث تشویش اذهان مردم شد، علاوه بر محکوم شدن نهادهای انقلابی و جناح ارزشی کشور و روحانیون انقلابی، غریزه رمان‌نویسی و داستان‌پردازی عده‌ای نیز بالا گرفت و سعی کردن تا چم‌وخم ماجرا را زیاد کنند. خلق واژه‌هایی مانند «عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» دقیقاً باهدفی مغرضانه بود تا مسئولان ارشد نظام ازجمله هاشمی رفسنجانی و وزیر اطلاعات وی را عامل این قتل‌ها معرفی کند. بعدها همین خیال‌پردازان رقم 4 نفر کشته‌شده در این قتل‌ها را به 120 نفر افزایش دادند. همان‌طور که عده‌ای قصد دارند رقم 4 مورد اسیدپاشی را بیش‌تر نشان دهند! اکبر گنجی، عمادالدین باقی، عباس عبدی ازجمله افرادی بودند که اتاق فکر مطبوعاتی این بحران را هدایت می‌کردند!

ترور حجاریان

روز بیست و دوم اسفندماه 1378، سعید حجاریان، عضو شورای شهر تهران و مشاور سیاسی خاتمی که این سال‌ها بیشتر به‌عنوان تئوریسین جریان اصلاحات شناخته می‌شود، هنگام ورود به ساختمان شورای شهر مورد سوءقصد و ترور قرار گرفت. خبرگزاری ایسنا دقایقی بعد گزارش داد ساعت 8:30 دقیقه صبح سعید حجاریان، عضو شورای شهر تهران، در حین وارد شدن به ساختمان خیابان بهشت مورد سوءقصد دو موتورسوار قرار گرفت. حجاریان بلافاصله پس از زخمی شدن توسط احمد حکیمی پور به بیمارستان سینا انتقال می‌یابد.

از همان ساعات اولیه نشر خبر ترور، بازار اظهارنظرهای سیاسی داغ می‌شود. عوامل جنگ روانی قتل‌های زنجیره‌ای این بار نیز دست به کر شده و فاز دیگری از یک عملیات روانی را کلید می‌زنند. کسری نوری، اکبر گنجی، محمد عطریانفر، علیرضا علوی تبار با حضور در دفتر روزنامه صبح امروز، به مدیرمسئولی حجاریان، ضاربان وی را مخالفان جنبش اصلاح‌طلبی معرفی می‌کنند. ابوالفضل فاتح، مدیرعامل ایسنا نیز در تحلیلی جدی قتل حجاریان را هم‌راستا با ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای و اهداف ناتمام آن عنوان کرد. محسن آرمین نیز در یک اظهارنظر صریح این ترور را کارگروه‌های سازمان‌یافته داخلی و خارجی ندانست و آن را یک کار محفلی عنوان کرد! لفظ محفلی در تحلیل‌های روزهای بعد نیز کاربرد داشت!(همین لفظ بعدها نیز درباره قتل‌های محفلی کرمان به کار گرفته شد.) اما انتخاب حجاریان برای غوغا سالاری در فضای پرالتهاب سیاسی آن روزها می‌توانست تبدیل به یک فتنه سیاسی شود. جریان اصلاحات این فرصت برای التهاب آفرینی و متهم کردن شخصیت‌های شاخص سیاسی – دینی، مراجع تقلید، نهادهای نظامی و انقلابی بهره فراوان بردند. چند روز از سال 79 نگذشته بود که واحد اطلاعات سپاه اعلام کرد برخی از مظنونین این ترور را دستگیر و به وزارت اطلاعات تحویل داده است. متهم اصلی و ضارب سعید عسکر، دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه آزاد و دوستش محسن مجیدی- که موتور را میراند- اقدام به ترور حجاریان کرده‌اند. انتشار تصویر سعید عسگر در روزنامه‌ها نشان می‌داد که دوباره توطئه‌ای برای خدشه‌دار کردن نهادهای انقلابی علی‌الخصوص بسیج در کار است.

7

نمونه‌ای از توهین‌ها به آیت‌الله مصباح در روزنامه‌های اصلاح‌طلب

در این ترور شخصیت‌های مختلفی علی‌الخصوص آیت‌الله مصباح یزدی و جایگاه نماز جمعه و صداوسیما منشأ خشونت‌آفرینی و مجوز قتل افراد معرفی شدند. در آن زمان آیت‌الله مصباح در سخنرانی‌های نماز جمعه قم به تشریح نظام سیاسی اسلام می‌پرداخت که به مزاج اصلاح‌طلبان خوش نمی‌آمد.

اما پنجاه روز پس از دستگیری مظنونین اصلی این جنایت رازی از پرده برون افتاد که نشان داد همه جوسازی‌های اصلاح‌طلبان از اساس یک عملیات روانی بوده است. در جریان این پرونده شخصی به نام محمدعلی مقدمی دستگیر شد. مقدمی از اعضای فعال جبهه مشارکت بود و کسی نمی‌توانست این حقیقت را انکار کند. مقدمی وظیفه داشته تا صبح روز ترور، با دادن نامه‌ای به حجاریان وی را برای دقایقی متوقف کند تا عسگر بتواند کارش را به‌خوبی انجام دهد. همچنین پدر سعید عسگر از اعضای فعال حزب مشارکت و رئیس آموزش و پرورش شهرری بود. پس از برگزاری دادگاه ضارب ین حجاریان، وی راضی به شکایت شخصی نشد و متهمین صرفاً به خاطر برهم زدن نظم عمومی  و اقدام علیه امنیت ملی محاکمه شدند. سعید عسگر به‌رغم اینکه به پانزده سال حبس محکوم‌شده بود یک سال بعد از زندان آزاد شد ولی دوباره در خرداد سال 82 به خاطر حمله وحشیانه به خوابگاه دانشجویی طرشت با شکایت محمدباقر قالیباف، فرمانده وقت نیروی انتظامی دستگیر و محاکمه مجدد شد. وی هم‌اکنون آزاد است و در سال 88، در ستاد میرحسین موسوی حضوری فعال داشت.

قتل‌های محفلی کرمان

قتل‌های محفلی کرمان به قتل‌هایی گفته می‌شود که در سال ۱۳۸۱ در کرمان اتفاق افتاد و آن ۶ تن خودسر تعدادی از شهروندان کرمانی را به قتل رسانیدند. این افراد در چندین مرحله به اعدام محکوم شدند. اما در یک مرحله به دلیل رضایت برخی خانواده‌های مقتولین حکم اعدام برخی از آن‌ها لغو شد. در سال ۱۳۹۲ چهار نفر از متهمان این پرونده حکم نهایی اعدام را از دیوان عالی کشور دریافت کردند و حکم جهت اجرا ابلاغ گردید. ادعای این افراد که خود را بسیجی می‌خواندند این بود که مقتولین افرادی مشروب‌فروش و یا فاحشه بوده‌اند و برای انجام قتل‌ها متوسل به استخاره شدند. آن‌ها دریکی از ادعاهای خود گفتند که یکی از اعضای محفل به قم رفته بوده و در درس یکی از آیات عظام شرکت کرده و پس از بازگشت یک نوع تجویز شرعی از بیانات ایشان احساس کرده است!! اما دادگاه به دنبال مطرح‌شدن این مسائل از دفتر ایشان کتاب استعلام کرد و دفتر آیت‌الله قویاً مسئله را تکذیب و اعلام کرد که این‌گونه صلاحیت‌ها مربوط به قوه است و هیچ‌کس حق ندارد چنین مجازات شرعی را اعمال کند. ادعای دیگر متهمان و خصوصاً رهبر گروه این بود که از طرف فرمانده یگان بسیجشان به‌نوعی مجوز صادرشده بود که با این مصادیق برخورد قهر‌آمیز داشته باشند. به همین جهت فرمانده بسیج منطقه به دادگاه احضار شد و او هم به‌شدت ادعاهای متهمان را تکذیب کرد و گفت این‌ها گروهی خودسر بوده‌اند که به‌دوراز تصمیمات سلسله‌مراتب فرماندهی به این اقدامات خلاف قانون دست می‌زدند.

9 8

ظاهر مذهبی قاتلین در نگاه اول باعث می‌شود تا وابستگی آن‌ها به نهادهای انقلاب مانند بسیج و سپاه به ذهن متبادر شود.

ندا آقا سلطان

ایام پس از انتخابات سال 88 هر اتفاقی ممکن بود روی دهد. خیابان‌های تهران آشفته از خرابکاری و اغتشاش عناصر فرصت‌طلبی بود که مردم را با ادعای تقلب در انتخابات به خیابان‌ها کشانده بودند. در بین سلسله اتفاقات فتنه 88، ماجرای قتل دختری به نام ندا آقا سلطان باعث جلب‌توجه اقشار مختلف مردم و به‌ویژه رسانه‌های بیگانه به ایران شد. به دنبال انتشار خبر و فیلم کوتاهی از صحنه کشته شدن ندا، فضای مجازی پر از ابراز احساسات درباره وی شد. شخصی به نام آرش حجازی دو روز پس از قتل ندا در استودیو بی‌بی‌سی حاضر می‌شود و از ابعاد قتل ندا می‌گوید. وی هنگام کشته شدن ندا درصحنه حضورداشته و قاتل ندا را یکی از موتورسواران شبه‌نظامی بسیج معرفی کرد. آقا سلطان در خارج کشور به‌عنوان نماد اعتراض شناخته شد و مجله تایم آمریکا وی را به‌عنوان ده نماد اعتراض در دنیا معرفی کرد و اوباما با مشاهده فیلم قتل او این فیلم را مایه دل‌شکستگی خواند!! ترانه‌های مختلفی برای وی خوانده شد. اما کم‌کم مشخص شد قتل او بهانه خوبی برای فضاسازی علیه نظام است. خانواده وی بارها به گفتگو با شبکه‌های خارجی پرداختند و صدای آمریکا مستندی از وی در گفتگو با خانواده‌اش ساخت. شخصی بانام کاسپین ماکان که تنها 2 ماه قبل با ندا نامزد شده بود پس از کشته شدن وی بارها در شبکه‌های ضدانقلاب تحت عنوان «نامزد ندا آقا سلطان» حاضر شد و ضمن همراهی با آشوب‌طلبان به اتهام زنی علیه نظام اسلامی پرداخت.

0

انتشار تصویر دیدار شیمون پرز با نامزد ندا پرده از سناریوی از پیش طراحی‌شده ضدانقلاب برداشت که با گرفتن جان یک دختر بی‌گناه، خون وی را سوخت ماشین آشوب‌طلبان کردند.

 

نتیجه‌گیری

به‌هرحال دیر یا زود مسببین این جنایت دستگیر خواهند شد. اگر عاملان این جنایت‌ها افرادی با دغدغه‌های شخصی و مشکلات روانی باشند که در دادگاه محاکمه می‌شوند و خود اسیدی خواهد بود بر ادعای واهی افرادی که قصد داشتند این سلسله اسیدپاشی‌ها را مرتبط با بحث امربه‌معروف و نهی از منکر بدانند. اما ممکن است که با دستگیری عاملان این جنایت با چهره‌هایی روبرو شویم که ظاهری مذهبی دارند و در صحبت‌هایشان دم از داشتن فتوا برای اسیدپای و فریضه نهی از منکر بزنند. لذا اینجا نیاز به هشیاری مردم و دستگاه امنیتی و قضایی است که با روشنگری مانع از پدید آمدن یک معضل امنیتی برای کشور شوند. شکی نیست در صورت کشف شدن حالت دوم از متهمان، تا سال‌ها دو فریضه الهی امکان ظهور و روز پیدا نکنند و هرگاه کسی قصد تذکر لسانی به یک بدحجاب را داشته باشد با عنوان «اسیدپاش» و «قاتل» خطابش کنند! چراکه اذهان عمومی نیز آماده‌شده تا بمبی خبری در فضای کشور منفجر شود و احساسات جریحه‌دار مردم را علیه اقشار مذهبی با دغدغه نهی از منکر بشورانند. برخی شخصیت‌های سیاسی نیز این چند روز در همین مسیر حرکت کرده و اسیدپاشی‌های اخیر را مرتبط با فریضه نهی از منکر دانسته‌اند. متأسفانه رئیس‌جمهور نیز در قضاوتی عجولانه و البته در لفافه دو مسئله «نهی از منکر» و «اسیدپاشی» را به هم مرتبط دانست. ایشان چند روز پیش در زنجان گفت:« اینکه امربه‌معروف و نهی از منکر یک وظیفه همگانی است بدان معناست که ۷۵ میلیون جمعیت کشور آمر به معروف و ناهی از منکر هستند و باید به یاد داشته باشیم که این فریضه الهی یک عمل متقابل نیز محسوب می‌شود…  مبادا روزی کلمه امربه‌معروف و نهی از منکر که باید وسیله ارتباط نزدیک‌تر جامعه به یکدیگر و دعوت همگان به خیر و نیکی باشد، به‌ وسیله‌ای برای تفرقه و جدایی تبدیل شود… اساس امربه‌معروف و نهی از منکر ایجاد امنیت، برادری، کرامت انسانی و احترام به یکدیگر است و مبادا که منکر تنها به یک مسئله خلاصه شود و دروغ، تهمت، رشوه‌خواری و بورسیه‌های تقلبی منکر پنداشته نشوند و از صبح تا شب فقط یک مسئله و آن‌هم بدحجابی به‌عنوان منکر مطلق تلقی گردد.» هرچند روحانی صریح این دو مسئله را به هم پیوند نزد اما کنارهم قرار دادن بدحجابی و امربه‌معروف ذهن‌ها را بم سمت ماجرای اسیدپاشی معطوف کرد.

فائزه هاشمی نیز در اظهارنظری سریع گفت:« اسیدپاشی‌های رخ‌داده یک مسئله عمومی است و نه شخصی و انتقام‌جویانه. به همین دلیل باید گفت وظیفه مسئولان در کشف و مجازات واقعی مرتکبین بسیار سنگین است…. این موضوع خاطرات تلخ زیادی را به یاد می‌آورد که خاطیان و مرتکبین هنوز که هنوز است مجازات نشده‌اند یا محکومیت‌های بسیار کوچک یا نامرتبط با جرم دریافت کرده‌اند و آخر معلوم نشد که آن را هم گذراندند یا نه؛ مثل ضارب آقای حجاریان یا موضوع قتل‌های ناموسی در کرمان. به‌هرحال عمل مسئولان در این قضیه اسیدپاشی می‌تواند روشن کند که این مورد ازاین‌دست بوده یا نه. مننظر می‌مانیم و می‌بینیم». و گویا فراموش کرده در دوران ریاست جمهوری پدرش زنان از کمترین حق برای پوشش برخوردار بودند و با زنانی که اندکی بدحجاب بودند چه برخوردی می‌شد که دست‌آخر باعث شد خاتمی با شعار آزادی روی کار بیاید!

در تظاهرات روزهای اخیر در مقابل دادگستری اصفهان نیز، پلاکاردها و دست‌نوشته‌هایی در محکوم کردن نهی از منکر دیده می‌شد و حتی علائم فمینیستی در دست تجمع‌کنندگان بود.

12 11

لذا دستگاه‌های امنیتی کشور باید مراقب باشند تا با توجه به فضای کنونی کشور و جوسازی‌های روزنامه‌های زنجیره‌ای و رسانه‌های ضدانقلاب، با توجه به پیشینه تاریخی ین دست اقدامات، مانع از موج‌سواری عده‌ای از جنایت رخ‌داده برای هموطنانمان شوند و اجازه سوءاستفاده به کسی ندهند.

دیدگاه شما

آخرین اخبار