بعد از انقلاب اسلامی، بر اثر فضای باز سیاسی که به وجود آمد، نوعی تضارب آراء و همافزایی نظری در بین نخبگان و مردم شکل گرفت. در سالهای ابتدایی برخی بزرگان نظام به تاسیس حزب بزرگ جمهوری اقدام کردند که پس از چندی و مشخص شدن برخی آسیبها به تعطیلی کشیدهشد. از آن پس دو رویکرد غالب در صحنهی سیاسی رخ نمود. که به راست و چپ شناخته شدند و راستها بیشتر افرادی بودند که دارای سوابق انقلابی و مبتنی بر اقتصاد بازار و معتقد به تکلیفگرایی سیاسی و مشخصاتی از این دست بودند. در سالهای 68 تا 76 رییس جمهور ایران از بین این جناح انتخاب شد. حضور و بروز هاشمی رفسنجانی در دوران دفاع مقدس و شعارهایی مبنی بر سازندگی کشور، مردم را به سمت رأی دادن به این کاندیدا سوق داد. راستها و چپها در خلال سالهای 73 تا 76 شروع به پوستاندازی کرده و در این فرآیند، چپیها که متشکل از مجمعهایی چون روحانیون مبارز با عضویت افرادی مانند خاتمی و کروبی، مجمع مدرسین، مجمع معلمین، و... بودند گوی سبقت را از جامعههای راست، ربودند. با این دورنمای محدود از دو سرهی طیف فکری در ایران سعی داریم شرایط جریان راست را که بعدها به اصولگرایان تغییر چهره دادند، بهخصوص شرایط و اتفاقاتی که نسبت به انسجام و اتحاد این جناح سیاسی گذشتهاست را مورد مداقه قرار دهیم. و پیرو این هدف، تمرکزمان به مهمترین صحنههای اتحاد در سیاست، یعنی انتخاباتهایی است که میتوانست بستر اینگونه همکاریها باشد.
اشارهای به اتحاد و وحدت
با رجوع به لغتنامهها گرچه میتوان به تعریفی ساده از مفهوم اتحاد و وحدت رسید، اما آنچه در طول سالیان متمادی بین برخی سیاسیون ما رایج بوده، نشانهی تعاریف متفاوت و گاه متناقضی است که در عملکرد سیاسی ایشان دیده شدهاست. اما در یک جمعبندی منطقی میتوان یادآور شد که اتحاد و وحدت نتیجهی تعاونی پیشینی است، یعنی افراد به واسطهی افکار و اهداف مشترک و مطلوبشان خواهان مشارکت میشوند و این مشارکت و تعاون، در طول زمان منجر به اتحاد افراد مشارک میشود. وحدت البته مرحلهای بالاتر از اتحاد است. در واقع وحدت یعنی یکی شدن شرایط و اهداف و گویا داراری ابعاد مختلفی است ولی اتحاد سطحی پایینتر است. یعنی کافی است حدی مورد نظر از مشترکات در اهداف روشن گردد تا اتحاد حاصل شود. در اینجا برای وصول سریعتر به منظور نوشتار، به انتخاباتهای مهمی که زمینههای اتحاد و عملیاتهایی اتحادسازانه نیز در آن دیده میشود را بررسی میکنیم.
دوم خرداد 76، اتحادی ضد هاشمی
با نزدیک شدن به پایان دورهی هشمی رفسنجانی گرچه برخی دلدادگان! ایشان ندای تمدید ریاست جمهوری ایشان را سر میدادند، اما با قطعی شدن برگزاری انتخابات ریاست جمهوری هفتم، جریان راست به تکاپو افتاد تا جریان مدیریت کشور را به اهداف انقلاب نزدیکتر کند و نگاه سرمایهدارانه و تا حدی تکنوکراتی اعضای دولت قبل نسبت به جامعهی اسلامی را تعدیل کند. لذا برای این هدف اکثریت ایشان دور حجةالاسلام والمسلمین ناطق نوری حلقه زده و ایشان را نامزد انتخاباتی جریان خود معرفی کردند. گرچه جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی نیز به این رویکرد نزدیک بود ولی توجه مردمی، بیشتر به آقای ناطق بود. میتوان گفت اتحاد در آن دوره دارای انسجام خوبی بود ولی به عللی از جمله، خفقان و سنگینی فضا در دورهی آقای هاشمی، خستگی عمومی از مدیریت یکنواخت دولت سازندگی، و بروز جریانات فکری و تبلیغات گسترده و نیز افکار جدید رقیب، این اتحاد آن نتیجهی مطلوب را به دست نیاورد.
انتخابات شوراها، گام اول برای بازتعریف هویتی
شورای شهر اول تهران را اصلاحطلبان قبضه کردند. اینها که دولت، مجلس و شورای شهر را مال خود میدانستند به این اندوختهی مردمی مغرور شدند و پس از مدتی شورا، جایگاه تصفیهحسابهای شخصی و غرضورزیهای سیاسی قرار گرفت. به طوری که در فرآیند انتخاب مسئولین شهری اختلال ایجاد شد و شورای شهراصلاحطلب به دستور وزارت کشور اصلاحطلب از ادامهی کار منع شد. در این هنگام برخی چهرههای جوان طیف راست تحت توجه افراد باسابقه، هویت جدیدی را شکل دادند. این گروه که شاخصترینشان عبارت بودند از علی لاریجانی، حداد عادل، توکلی، احمدی نژاد، فدایی، پور محمدی، زاکانی و... با فراخوانی افراد هم فکر و دارای زمینهی اتحاد، شروع به سازماندهی جریانی کردند که نه تنها با آزادی و عدالت تحت تلقین اصلاحطلبی مشکلی نداشت بلکه درصدد بازطرح این شعارها که از اهداف انقلاب نیز بود همت گماشتند. با تمرکز بر روحیهی خدمت و عمران و آبادانی کشور و رفع مشکلات مردم، نام آبادگران را برخود نهادند. این گروه توانست در انتخابات شورای شهر دوم پیروز شود. این زمان مصادف میشود با مجلس ششم که قاطبهی آن را اصلاحطلبان تشکیل میدادند. در این دورهی شوراها، آبادگران با نگاهی دوباره به ارزشهای اصولی انقلاب، کمکم شروع به تجدید تعریف اصولگرایی کردند و به لزوم پایبندی به آرمانهای امام(ره) تأکید ورزیدند.
مجلس هفتم، تداوم هویت منسجم
هفتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی در نخستین روز اسفند ۱۳۸۲، درحالی برگزار شد که دهها نمایندهیاصلاح طلب مجلس ششم، استعفا داده و در ساختمان مجلس متحصن شده بودند. این افراد و برخی همقطارانشان در دولت که با استعفاهایی خائنانهمآب به رهبری و تصمیماتی تشنجزا در فضای سیاسی کشور، زمینهی برخی حوادث مانند فتنهی 78 را فراهم کرده بودند و با تصویبها و برخی اقدامات آب به آسیاب دشمن میریختند، حالا که هنگام بازرسی از اقدامات خیانتبارشان در قبال نظام اسلامی مردم ایران فرا رسیده بود شروع به توجیه کارهای خود و اعتراضاتی کردند که با ایستادگی شورای نگهبان این زیادهخواهیها به جایی نرسید و برخی از این نمایندگان برای ادامهی پروژهی خود راهی شبکههای ضد ایرانی ای چون BBC شدند که سلامتیان، حقیقت جو و ... از جملهی ایشان هستند. در این انتخابات، تشکلهای ریشهداری چون جامعه روحانیت مبارز و حزب موتلفه اسلامی از "ائتلاف آبادگران ایران اسلامی" حمایت کردند. اتحاد شکلگرفتهای که از زمان انتخابات شوراها پابرجا ماندهبود در این دوره نیز مفید واقع شد. هویتی به نام آبادگران رفته رفته محبوبیت خود را افزایش داد از جمله نمایندگان متحد در این دوره میتوان به حداد عادل، باهنر، ابوترابی، و... اشاره کرد.
ریاست جمهوری 84 ، پیروزی توأم با شکست
ائتلاف آبادگران ایران اسلامی که تا به حال توانسته بود قدم به قدم اعتماد عمومی را جلب کند و بدون وابستگی سیاسی به خوبی جواب اعتماد مردم را داده بود حالا به مقصد ریاست جمهوری میرسد. در این دوره ائتلاف با برگزاری جلسات متعدد و ایجاد تشکلهای دانشآموزی، دانشجویی و امثال آن یادآور حزب بزرگ جمهوری اوایل انقلاب گردید. طبق تصمیماتی که در جلسات پایانی این جمع گرفته شد، قرار بر این شد که فردی که بیشترین سبد رأی را در نظر سنجیها دارا باشد به عنوان نامزد انتخاباتی، به مردم معرفی شود. اما در مقاطع پایانی با اینکه نظرسنجیها پیشرو بودن قالیباف را نشان میداد، احمدینژاد که با مشارکت و اتحاد با سایر آبادگران توانستهبود به شهرداری تهران برسد، و وجههای بیشتر از قبل کسب نماید سری دیگر در بر گرفت و بر طبل جدایی از تصمیمات آبادگران کوفت. هرچند در تبلیغات انتخاباتی احمدی نژاد، تصاویری از مهر و نشان آبادگران دیده میشد اما جز ابزار تبلیغات، ماهیتی نداشت. به این ترتیب گرچه احمدینژاد به عنوان فردی از آبادگران ایران اسلامی به پیروزی رسید، اما در کنار آن شکست قابلتوجهی را به ماهیت ائتلاف آبادگران وارد آورد.
انتخابات مجلس نهم و گلایههای آیتالله مهدوی کنی
احیای اتحاد و همدلی در بین اصولگرایان که از سال 84 کُمَیتش لنگ میزد، به قدری دشوار بود که بزرگان اصولگرایی، از آبان ماه 90 تلاشهایشان را برای این امر شروع کردند. روحانیت و به طور دقیق جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، محور وحدت اصولگرایان برای انتخابات مجلس نهم قرار گرفتند. 26 دیماه منشور اصولگرایی از سوی جامعتین منتشر شد. برای ایجاد وحدت میان اصولگرایان الگوی 5+6 جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم مبنا قرار گرفت و زمینهها و اقدامات اولیه برای تشکیل گروه 7+8 اصولگرایان فراهم شد. کمیته 7 نفره گروه 7+8 که به نام کمیته داوری شناخته میشود، شامل حسینی بوشهری، عباس کعبی، تقوی، ابوترابی فرد، ولایتی، حداد عادل و حبیب الله عسگراولادی است. کمیته 8 نفره این گروه که کمیته اجرایی وحدت اصولگرایان است نیز شامل حسین فدایی، علیرضا زاکانی، محمدرضا باهنر، متکی، سیدمهدی خاموشی، کاظم جلالی، باقری لنکرانی و علی اصغر زارعی میشود. هرچند عدهای به عنوان نمایندگان یکی از گروههای اصولگرا در این کمیته عضو شدند اما به علت شدت انقلابی بودن و خلوص زیاد، از مجاهدان پارسا و انقلابیهای صریح سبقت گرفته و در اقدامی سوپرانقلابی دست به صدور لیستی جداگانه زدند!
ریاست جمهوری یازدهم، ریاست اختلاف بر اتحاد
با نزدیکی به انتخابات ریاست جموری یازدهم، بسیاری بر این باور بودند که پس از فتنهی 88 و گوشهگیر شدن قاطبهی افراد جریان اصلاحطلبی، رقابت در بین اصولگرایان معنادار است به خصوص که نتایج انتخابات مجلس نهم نیز این ایده را تایید میکرد. اما با هرچه نزدیک شدن زمان انتخابات و نیز تأیید صلاحیتها این نظر تا حدی منسوخ شد. ولی کنارهگیری عارف تا حدی تحلیلهای سابق در باب کمشدن شانس پیروزی اصلاحطلبان را تأیید کرد. در این دوره افراد مختلفی از جریان اصولگرایی شرکت داشتند، به قدری که پشتیبانان و حامیان نامزدهای ریاست جمهوری سال 84 خود به نامزدهایی بدل شده و شرکای سابق خود را به مبارزه طلبیدند. اما با کنار رفتن پردهی اعلام نتایج تایید صلاحیتها، قالیباف، ولایتی، حداد عادل، رضایی، جلیلی، غرضی، روحانی و عارف باقی ماندند. مهمترین اتحاد در این دوره در قالب ائتلاف سه گانهی اصولگرایی تعریف میشد که قالیباف، حداد و ولایتی آن را تشکیل میدادند. هرچند از همان ابتدا به گوش میرسید که در نهایت یک نفر از این ائتلاف باقی میماند و دیگران از او حمایت میکنند، اما با گذشت روزها از این اتفاق رأی، در واپسین روزهای تبلیغات انتخاباتی حداد عادل بدون اشاره به ائتلافش با ولایتی و قالیباف به نفع اصولگرایی کنار رفت. از طرف دیگر عارف نیز تلویحاً با حمایت از روحانی کنارهگیری کرد. تا حسن روحانی با 7/50 درصد آراء به ریاست جمهوری انتخاب شود.
فلسفه وحدتشکنی
همانطور که در ابتدای این نوشتار آمد امکان رسیدن به وحدت بسی سخت است ولی کسب اتحاد امکان عقلی بیشتری دارد. در این بین ما با افرادی مواجهیم که از حیث حدود شرعی و با نگاهی اسلامی و اصالة الصحة باید به آنان نگریست. افرادی که در 76، جمعیت دفاع از ارزشها را حمایت و ایجاد کردند، و کار را به جایی رساندند که ارزشهایی توسط دولت بعد زیرپا گذاشته شد و یا زمینهی بیاحترامی به آن ارزشها را به وجود آورد (جلوگیری از تدفین شهدای عزیز مردم مسلمان ایران و ...)، در سال 82 به شکل دیگری و در سال 84، با حمایت اولیه از هاشمی و احمدینژاد در دور دوم، که تحلیلگران را از شناخت رفتار انتخاباتی خود ملول ساختند، افرادی که در 86 با شکستن ترکیب 5+6 نقش منفیای را بازی کردند و در انتخابات 88 اگر فرصت مییافتند و در انتخابات90 با اهدای لیستی جدید، خدمتی عجیب به مردم ایران کردند که به راستی نتایج آن را در مجلس دیدیم_ مجلسی که بعد از تشکیل، تمام نمایندگان اصولگرایش تقریباً در تمام موارد هم رأی هستند_ در انتخابات 92 نیز با عَلَم کردن فرد مورد نظر خود به روند یکهتازانهی خود ادامه دادند. در نگاهی به نوع رفتار این افراد، که نمیتوان نام جریان یا جبهه برآن گذاشت، باید اذعان داشت این اشخاص، افرادی دیندار و دغدغهمند بودهاند. لکن بدنهی اجرایی این افراد بایستی تاملات و تحملات سیاسی خود را افزایش دهند تا در عرصهی سیاست که اغلب صحنهی انتخاب بین بد و بدتر است آنچه را که خیر است برگزینند.
نتیجه گیری
با نگاهی به روند اتحاد در بدنهی اصولگرایی میتوان نتیجه گرفت، اکثر قریب به اتفاق اصولگرایان خواستار اتحاد و وحدت در راه اهداف انقلاب اسلامی بودهاند. اما همواره افراد و گروههایی بوده اند که خواسته یا ناخواسته به این هدف خدشه وارد کردهاند. به نظر دیدبان بایستی نسبت به این افراد دو راهکار را در پیش گرفت. پیشنهاد اول این است که با راهنمایی بزرگان مورد قبول این افراد، از مواضع وحدتشکنانهی ایشان جلوگیری کرد. راهکار دوم این است که این افراد را از دایرهی اصولگرایی جدا کرد و در تعاملات دروناصولگرایی از ورود آنها جلوگیری کرد و آنها را مورد بایکوت قرار داد.
برخی منابع:
1-دارابی،علی: جریانشناسی سیاسی درایران، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، 1388- ص 240.
2- http://khabaronline.ir/detail/201274/Politics/election
دیدگاه شما