هر چند که تحصیل علم و دانش مفید بوده و حتی برای دخترخانمها لازم است (چرا که هرچه اطلاعات این قشر بالاتر باشد، میتوانند در تربیت نسل موفقتر باشند)، اما در این میان بسیاری از دختران موفق در عرصههای علمی هم هستند که علاقه دارند تا متناسب با رشتهٔ تحصیلی شان، در جامعه کاری داشته باشند تا بتوانند از علمشان بهره ببرند. اینجاست که مشکل بالاترین پلههای ترقی خودش را نشان میدهد! درست در جایی که دختران فارغ التحصیل با مدارج بالای علمی نمیتوانند شغل مناسبی پیدا کنند و چه بسا گرفتار معضل بیکاری میشوند.
به گزارش صدای دانشجو؛ آنچه مسلم است، بیشتر دختران فارالتحصیل در مدارج کارشناسی ارشد و دکترا هدف جذب بازار کار شدن در اجتماع را هم دنبال میکنند، حال آنکه بسیاری از مشاغل یا حقوق کمی برای زنان اختصاص میدهند یا به دلیل مشکلات بانوان از قبیل دوران بارداری و شیردهی، نیروی زن جذب نمیکنند. بر همین اساس فارغ التحصیلان بسیاری در جامعه بالای نردبام ترقی ایستادهاند و منتظرند تا یک گزینهٔ کاری مناسب خوشبختی تحصیلی آنان را به اوج خود برساند واین به سادگی میسر نیست.
محبوبه، دندانپزشکی خوانده و در دوران تحصیلش همیشه نمرات خوبی داشته است. به بسیاری از کلینیکهای دندانپزشکی سر زده، اما تقریبا همهٔ آنها جذب پزشک جدید نداشتهاند. او اینطور عنوان میکند: اگر بخواهم برای خودم یک مطب اجاره کنم گذشته از هزینهٔ بالایی که برای اجاره مطب باید بپردازم، لازم است تا دستگاههای تخصصی خریداری کنم و من تمام سرمایهام مدرک تحصیلیام است و هیچ پولی ندارم که بتوانم برای برپا کردن یک مطلب خرج کنم! از طرفی، خانوادهام هم چنین پولی ندارند که به من کمک کنند تا بتوانم از مدرک تحصیلیام بهره ببرم. هرچند که همه گمان میکنند دندانپزشکها خوب پول در میآورند ولی در چند سال اخیر فارغ التحصیلان بسیاری در این رشته میشناسم که بیکارند یا جذب کارهای بیارتباط با رشته تحصیلیشان شدهاند!
ساره، دانشجوی دکترای الهیات است. او معتقد است رشتهاش آنقدر خوب بوده که او توانسته مهارت کافی را در پاسخگویی به امور دینی بدست بیاورد، ولی از پیدا کردن شغل مناسب برای خودش حسابی ناامید است. او در باره معضل کار میگوید: متاسفانه رشتهٔ ما در جامعه خیلی دیده نمیشود! شاید به دلیل موازات تحصیل دانشجویان این رشته در دانشگاهها و تحصیل طلاب علوم دینی در حوزهها باشد و اصلا شاید بهتر بود این دو رشته در یک جا ادغام میشد یا در حوزه یا در دانشگاه. آیندهٔ شغلی خوبی در انتظار خودم نمیبینم و نهایتش این است که بتوانم با مدرک دکترا در رشتهام به معلمی بپردازم! هر چند که معلمی شغل خوبی است اما از نظر سطح درآمد چندان خوشایند من که قرار است با مدرک دکترا جذب این حرفه بشوم نیست.
الهام، مدرک کارشناسی ارشد الکترونیک دارد. او خیلی آرام و متین صحبت میکند و وقتی از آینده شغلیاش میپرسم، میگوید که از این بابت بسیار دلسرد است. او اینطور ادامه میدهد: تمام آرزوی دوران دبیرستان معطوف به قبولیام در رشته برق بود و بعد از قبول شدن با خودم عهد بستم که این رشته را تا مقطع دکترا ادامه بدهم. در سالهای اول که جذب دانشگاه شده بودم کارهای پاره وقت دانشجویی با درآمد پایین انجام میدادم اما بعد از اینکه مدرک کارشناسی ارشدم را گرفتم، یکسال مدام به دنبال کار بودم. هر روز روزنامه میخریدم و به دنبال کاری در ارتباط با رشتهام میگشتم. اما چیز مناسبی پیدا نکردم. او معتقد است شاید بتواند در شرکتهای خصوصی کارهای بیربط به رشتهاش از قبیل منشیگری پیدا کند ولی هدفش از تحصیل این نوع کار نبود!
دلارام، کارشناسی ارشد ارتباطات دارد. او در یکی از خبرگزاریهای معروف کار میکند. وقتی راجع به تصورات زمان دانشجوییاش از کار میپرسم، میگوید: سال اولی که دانشگاه قبول شدم اصلا گمان نمیکردم که شانس بیاورم و برای کار جذب یک خبرگزاری بزرگ بشوم. آن موقعها نهایتا فکر میکردم میتوانم یک روزنامه نگار ساده بشوم. اما هنوز هم معتقدم که شانس آوردهام! بسیاری از هم کلاسیهای زمان دانشگاهم هنوز دنبال کار مورد علاقهشان میگردند. بعضیهایشان ازدواج کردهاند و قید کار کردن را زدهاند بعضیهای دیگر هم در شرکتها و ادارهها جذب کارهای متفاوت با رشته تحصیلی شان شدهاند. این یک حقیقت است که در جامعهٔ ما به اندازهٔ تمام فارغ التحصیلان در همهٔ رشتهها کار مرتبط وجود ندارد و باز هم این یک حقیقت است که در جامعهٔ ما بسیاری از افراد در جایگاه مخصوص به خودشان ننشستهاند! ما در همین خبرگزاری، داریم افرادی را که با رشتههای نامرتبط به کار خبرنگاری، استخدام شدهاند و همین باعث میشود که نیاز سنجیهایمان در امور شغلی بر مبنای درستی شکل نگیرد.
فاطمه، یکسال است که دورهٔ پزشکی عمومیاش را از دانشگاه آزاد تمام کرده. تمام افراد خانواده آنها پزشکند و او از اینکه یک پزشک عمومی باقی بماند احساس خوبی ندارد و یکسال تلاش کرده تا در آزمون دکترای تخصصی شرکت کند و تازه چند روز است که متوجه شده در رشته زنان و زایمان دانشگاه شهید بهشتی قبول شده است. از آینده شغلیاش میپرسم و با خنده میگوید: قطعا مثل پدر و مادرم که پزشک هستند یک مطب اجاره میکنم و به طبابت میپردازم، اما بیشک اگر خانوادهام پزشک نبودند نمیتوانستم به این راحتی از آینده شغلیام مطمئن باشم! شاید مجبور میشدم خانه دار بشوم به دلیل هزینههای بالای اجاره مطب و خرید وسایل و تجهیزات پزشکی. شاید هم میتوانستم جذب یکی از بیمارستانها بشوم. به هر حال آینده شغلی همهٔ پزشکها یا فارغ التحصیلان پزشکی در جامعه خوب نیست! یکی از همکلاسیهای من بعد از گرفتن پزشکی عمومی بوتیک زده است! هر چند که من معتقدم شانس پزشکها حتی اگر بیکار بمانند از سایر رشتهها بیشتر است چرا که اگر یک خانمی پزشک باشد و خانه داری کند میتواند باز هم از علمش بهره ببرد و به طبابت همسر و فرزندانش بپردازد ولی بقیه رشتهها نمیتوانند با خانه داری از علمشان تمام و کمال استفاده کنند.
بهاره، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، اما میگوید: از بچگی عاشق شعر و ادبیات و نثرهای مسجع بودم و شاید همین باعث شد این رشته را تا مقطع دکترا ادامه بدهم. اما رشتهٔ ما واقعا رشته ای برای افراد علاقمند است. بیشتر دوستانم که بدون علاقه به این رشته آمدند نه تنها لذت نمیبردند بلکه مدرکشان برای کار و استخدام به دردشان نخورد! فارغ التحصیلان رشتهٔ ما غالبا به سمت تدریس خصوصی و استخدام در مدارس غیر انتفاعی با حقوقهای پایین میروند و با توجه به مدرک بالای ما، درآمد حاصل از این نوع کارها متناسب با درجهٔ علمی ما نیست و به همین سبب معمولا عدم رضایت شغلی بین بچههای ادبیاتی موج میزند. بهاره معتقد است که پلههای ترقی برای دختران جامعه ما اگر همراه با ازدواج و بچه دار شدن باشد، نتایج خوبی خواهد داشت اما اگر به صرف گرفتن مدرک دکترا و بعد استاد دانشگاه شدن یا کار با سمتهای مدیریتی و بالا باشد یک سراب است و هیچ وقت حاصل نخواهد شد مگر در موارد خیلی کم.
سمیه، مدرک کارشناسی ارشد مهندسی نرم افزار دارد. او دو سال است که مدرک کارشناسی ارشدش را گرفته و در یک دفترخانه رسمی مشغول به کار شده است. او میگوید: قصد داشتم بلافاصله بعد از گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در آزمون دکترا شرکت کنم اما شرایط مالی خانوادهام اجازه نداد. در همان سالها ازدواج کردم و دو سال بعد بچه دار شدم و حسابی خیال گرفتن دکترا را از یاد بردم تا اینکه روزهای خانه داری برایم سخت شد و حوصلهام سر میرفت. روزنامه گرفتم و دنبال کار گشتم ولی اکثر ادارهها برای جذب نیرو، فردی را میخواستند که تجربه کاری مرتبط یا لا اقل سابقه کاری داشته باشد. خب فرض بگیرید دانشجویی که بکوب درس خوانده و تا مقطع دکترا پیش رفته است، چطور وقت داشته که کار کند و سابقه کاری مرتبط با رشتهاش آن هم مثلا سابقه کاری ۵سالهٔ مرتبط با رشتهاش داشته باشد؟ برای همین دیدم نمیتوانم به این سادگیها کار پیدا کنم و به اقوام و آشنایان سپردم و یکی از دوستانمان که دفتر خانه ثبت اسناد رسمی داشت من را برای کار آرشیو کارهای ثبتیشان دعوت به همکاری کرد.
سحر، کارشناسی ارشد شیمی کاربردی دارد. او که حالا یک خانم خانه دار است درباره معضل بیکاری برای دختران جوان و خانمها اینطور ادامه میدهد: وقتی که مدرک کارشناسیام را تازه گرفته بودم خیلی به دنبال کار گشتم. متاسفانه رشتهام طوری بود که بیشتر کارخانهها نیاز داشتند و مسافت زیادی را برای رفت و آمد به کارخانه باید میگذراندم. گذشته از محیط خشک و مردانهٔ کارخانهها، علاقهای به کار در این مدل مجموعهها نداشتم و برای همین خودم را مشغول درس خواندن برای کنکور کارشناسی ارشد کردم و فکر کردم اگر مدرک کارشناسی ارشدم را بگیرم میتوانم کار بهتری پیدا کنم اما بعد از گرفتن کارشناسی ارشد هم بازار کار مناسبی برای خودم پیدا نکردم و چون خیلی رشتهام را دوست داشتم و دلم میخواست حتما کار مرتبط با شیمی انجام بدهم، ناچار شدم قید کار کردن را بزنم. کمی بعد ازدواج کردم و حالا از اطلاعات شیمیاییام (!) در خانه داری و خرید محصولات شوینده خوب و چیزهایی از این قبیل استفاده میکنم.
* گزارش از حمیده اسلامی
دیدگاه شما