به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای دانشجو،امروز ۱۳ اردیبهشت است و هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید علیرضا شمسیپور، شهید عزیزی که با لبخند شیرین همیشگی و بهیادماندنیاش، همیشه در میدان عمل حاضر بود و جانانه پای کار انقلاب.شهیدی که هشت سال است که نیست اما یاد و نامش از ذهن ما نرفته و نخواهد رفت، شهیدی که هر روز دلتنگ اوییم و چشمانی که میخندید.و حالا روی سخنم با توست؛ علیآقا! سلام بر نام تو و روح بلند تو، دارم از تو مینویسم و تصویرت جلوی چشمانم راه میرود درست مثل این هشت سال سخت زجرآور!حتما داری میبینی که آدمها جدیدا چگونه پرپر میشوند! نفر به نفر، مثل دستهای که در یک عملیات جنگی لو رفته باشند. با دستهای بسته. خوشا به حال تو و رفقایت که خدا برایتان صبح شهادت را انتخاب کرد، نه شام مرگ را..!علیآقا...! با دیدن هر تصویر تازه یا تکراریات، به گذشته برمیگردیم. به گذشتهای که مرگ اینچنین بیوقفه روی سرمان نمیریخت. گذشتههایی که تو و امثال تو را داشت و حتما، آنروزها که بیشتر میخندیدیم و فرصت فکر کردن بیشتر به آرزوهایمان را داشتیم، به یُمن حضور بزرگمردانی چون تو و رفقایت بود. حتما آن روزها، هوا، هوای تمیزتری بود بخاطر نفسکشیدنهای شما.علیآقا...! حتما میدانی که این روزها هرچه فاصله بین ما و مرگ بوده برداشته شده. حسرت، دلمان را پر کرده. برایمان دعا کن پس. به تو مثل همان روزها که شوخیهایت برایمان تهِ خوشبختی بود، مثل همانروزها با آن خندههایِ بلندِ واگیردارت، نیاز داریم.
علیآقا..! رفیقِ تمام جوانهایِ خسته از روزگارِ شهر! همدمِ روزهای تنهاییِ ورزش! از تو چه پنهان، دلمان میخواهد برگردیم به گذشته، خودمان را به بیچارگی بزنیم. تو به قول آن دوست عزیزی که گفته بود هر وقت بخواهی جوان میشوی، هر وقت بخواهی نوجوان میشوی و هر وقت که بخواهی یک عابدِ غرق در خدا، زیر بغلهایمان را بگیری و کورمالکورمال، به آرامش پرتمان کنی...!علیآقا...! ما چند سال است که وسط زمین، انگار “جهانآرا”یی برای فرار از شکست در عملیاتها نداریم بدون تو. بدون تو همهچیز، خودِ بحران است در این شهرِ ناسپاس. کاش میشد برگردی...
منبع : فارس
دیدگاه شما