شیعیان عربستان سعودی اقلیتی مهم و برجسته به شمار میروند. بیشتر این جمعیت در استان الشرقیه، که از نظر اقتصادى بزرگترین منطقهی نفتى در عربستان است، زندگى میکنند. شیعیان در عربستان همواره مورد تبعیضهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی قرار میگیرند و هویتشان انکار میشود و به عنوان اقلیتی کوچک به هیچ وجه نمیتوانند خواستار این باشند که به نفوذ سیاسی زیادی در این کشور دست یابند.
از این رو، تبعیضهای مختلف در طول زمان گویای این واقعیت است که شیعیان همواره در فشار هستند و نمیتوانند بسان شهروندان عربستان از حقوق اولیهی خود بهرهمند گردند. در چنین فضای تبعیضآلودی، شیعیان در پاسخ به محدودیتهای موجود سعی نمودند تا با تأسیس جنبشهای انقلابی و بهرهگیری از راهکارهای مسلحانه، هویت شیعی را زنده نمایند.
در این نوشتار تلاش میشود تا به این پرسش پاسخ داده شود که قیام شیعیان متأثر از چه شرایطی است و در موج تحولات جهان عرب چه تهدیداتی را متوجه سلطنت آلسعود خواهد نمود؟ استدلال نگارنده این است که سیاست سرکوب و پاسخ قاطع حکومت از یک سو و تغییر شرایط داخلی و منطقهای از سوی دیگر موجب گردید تا شیعیان به سمت راهکارهای مسالمتآمیز و گفتوگو با حکومت، تغییر استراتژی دهند.
در واقع به حاشیه رفتن راهکار انقلابی با دولت سعودی منجر به بهبود وضعیت شیعیان استان شرقی گردید. هرچند که حاکمان سعودی متناوباً تبعیضها را علیه شیعیان روا میدارند و در این فضا، موفقیت اقلیت شیعی منوط به اتخاذ راهبرد چانهزنی و استفاده از فضاهای بهوجودآمده برای گفتوگو با حکومت است.
وضعیت شیعیان در عربستان
در واقع وضعیت و جایگاه شیعیان متأثر از جنبش احیای دینی و بازگشت به سلف صالح توسط محمد بن عبدالوهاب بوده است. اتحاد عبدالوهاب و محمد بن سعود در سال 1744 به پروژهی ساخت دولت در سال 1932 منجر شد. شیعیان عربستان از بدو تأسیس حکومت سعودی، به لحاظ گرایش شدید حکومت به وهابیت، تحت فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار گرفتهاند و هیچ گونه ابزاری برای ورود به سلسله مراتب قدرت در اختیار نداشتهاند. نابرابریها و تبعیض میان شیعیان با سایر اتباع عربستان کاملاً مشهود است.
دولت عربستان سعودی عملاً از ارائهی آمار رسمی در مورد اقلیتها، به خصوص شیعیان، خودداری مینماید. تخمین شمار شیعیان سعودی تا حدود زیادی امری ناممکن است، اما[بر اساس برآوردی کاملاً محتاطانه و محافظهکارانه] تخمین زده میشود که بین 5 تا 15 درصد از جمعیت عربستان و 33 درصد از جمعیت استان شرقی را تشکیل میدهند.
[1]
اما بر اساس آمارهای غیررسمی جمعیت شیعیان در عربستان بیش از یک میلیون و 700 هزار نفر برآورد شده است که اکثریت آنها در منطقهی شرقیه ساکن هستند. در میان آنها قطیف با 97 درصد، احساء با 60 درصد و دمام مرکز الشرقیه با 20 درصد مهمترین شهرهایی هستند که شیعیان اثنیعشری را در خود جای دادهاند. شیعیان اسماعیلی نیز در مناطق کوهستانی جنوب غرب عربستان و مجاور مرزهای یمن سکونت دارند که به لحاظ جمعیتی در اقلیت هستند.
[2]
جمعیت شیعی که در مرزهای شرقی و در مرکز نفتی پادشاهی سعودی قرار گرفتهاند، به لحاظ عوامل جغرافیایی و اجتماعی، در مرزهای جامعهی سنی محصور شدهاند. توسعهنیافتگی منطقهای و محرومیتهای نهادی از عوامل اصلی اعتراض و شکایات اپوزیسیون شیعی میباشد. در حال حاضر شیعیان مناطق شرقی، به عنوان یکی از گروههای مخالف دولت سعودی، در این اندیشهاند که چگونه میتوانند، با ارائهی تفسیری دیگر از حکایات و روایات تاریخی، مبانی ایدئولوژیک و مشروعیت سیاسی رژیم حاکم را تضعیف کنند.
سیاستهای تبعیضآمیز حکومت
فرقهگرایی در عربستان سعودی پدیدهای شایع است و تبعیض ضدشیعی خود را به شکلهای گوناگون نشان میدهد. شیعیان در دوران حاکمیت سعودیها همواره در معرض تبعیضهای رسمی و تضییع حقوق اجتماعیشان در محورهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی قرار داشته و دارند.
به لحاظ تاریخی، نظام پادشاهی مسئولیت قابل توجهی در این رابطه دارد و سابقهی اعمال بسیاری از رویههای تبعیضآمیز به زمان تشکیل دولت و مراحل اولیهی توسعهی آن برمیگردد. در کشوری چون عربستان سعودی، که بنیانهای مشروعیت آن بر پایهی اصول وهابیت و اتحاد تاریخی با آن نهفته است، شیعهزدایی و ضدیت با شیعیان همچون یک اصل است و از قرن هجدهم میلادی تا به امروز شواهد تاریخی زیادی در این زمینه به چشم میخورد.
توضیح و تبیین اهمیت فوقالعادهی فتوا در این رابطه کمک زیادی به فهم موضوع میکند. برای نمونه، شیخ ناصر العمر، یکی از فعالان نوسلفی سرشناس، در سال 1993 یادداشتی برای هیئت کبارالعلما (کمیتهی علمای ارشد) در رابطه با نفوذ شیعیان در تمامی عرصههای حکومت فرستاد. این یادداشت تلاش میکرد تا توجه دولت را به اهمیت جایگاه شیعیان، که ادعا میشد در عرصههای آموزش، بازرگانی، کشاورزی و فعالیتهای تبلیغاتی رو به افزایش است، جلب نماید.
[3]
در واقع هدف این یادداشت متذکر شدن این مهم به دولت و علما بود که اتخاذ مواضع تساهلی و رواداری در قبال شیعیان ناگزیر موجب به مخاطره افتادن حکومت سعودی میگردد.
هرچند نگرش و رویکرد کلی دولت سعودی و بنیان مذهبی آن از مواضع و دیدگاه مذهبی فرقهی وهابیت در قبال شیعیان نشئت گرفته و شیعیان را از جایگاه همسطح و همتراز با سایر مسلمانان محروم نموده است، اما در این میان حکام سعودی مایل به اشاعهی نگرشی هستند که در آن علمای وهابی عامل اصلی و نیروی برانگیزانندهی نظام تحمیل آزار و شکنجه بر شیعیان هستند. این نگرش در حقیقت برای مقامات سعودی رضایتبخش است، چرا که مسئولیت بلایا و مصائب تحمیلشده بر شیعیان را از دوش آنان برمیدارد و علمای وهابی را در نگاه جامعهی شیعی مقصر جلوه میدهد.
در کشوری چون عربستان سعودی که بنیانهای مشروعیت آن بر پایهی اصول وهابیت و اتحاد تاریخی با آن نهفته است، شیعهزدایی و ضدیت با شیعیان همچون یک اصل است و از قرن هجدهم میلادی تا به امروز شواهد تاریخی زیادی در این زمینه به چشم میخورد.
شکلگیری جنبشهای شیعی
مجموعهی نابرابریها و برخوردهای بعضاً نژادپرستانهی حکام سعودی و فقهای وهابی در طول سالیان گذشته سبب تولد جنبشهای اعتراضی شیعیان و بروز ناآرامیهایی شده است که بررسی آنها میتواند زوایای آشکارتری را هویدا سازد. تبعیضهای سیاسی در کنار تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی، موجبات تبدیل شدن شیعیان به اپوزیسیون حکومت را فراهم و آنان را به جهتگیریهای نظام حاکم حساس کرده و باعث شده است تا نارضایتی خود را به اشکال مختلف ابراز کنند.
شرایط اجتماعیـاقتصادی و مذهبی شیعیان استان شرقی نقش بسیار مهمی را در روند سیاسی کردن و ظهور فعالیتهای سیاسی شیعیان ایفا کرده و فضای مناسبی را برای تکوین اپوزیسیون شیعه فراهم آورده است. در حقیقت عملکرد حکومت سعودی در رویارویی با رقبای داخلی، به ویژه شیعیان و حجازیها، نقش مؤثری را در بازآفرینی اختلافات مذهبی، اجتماعی و سیاسی کشور ایفا نموده است.
در واقع شیعیان از طرز تحریف و بازسازی وقایع تاریخی ناراضیاند. به طور کلی شیعیان در زمینهی بازسازی تاریخ و گذشتهی خودشان، موضع فعالی را اتخاذ کردهاند و قرائت موجود را نپذیرفتهاند. این موضعگیری شیعیان در اقداماتی چون بازنویسی تاریخ منطقهی خودشان، به خصوص الاحساء که اکثریت جمعیت شیعی را در خود جای داده، قابل مشاهده است. هرچند که در روایات رسمی تاریخ و در متون کلاسی عربستان، شیعیان از قلم افتادهاند، اما جامعه از طریق روشنفکران و نخبگان قرائت و تعبیر دیگری از تاریخ دارد که بر اساس آن شیعیان عبارتاند از گروهی فعال، دارای هویت منطقهای و جداگانه (نه کاملاً بیگانه) که در تاریخ حضور واقعی داشتهاند.
بر این اساس، در سال 1970 سازمانی انقلابی با نام سازمان انقلاب اسلامی شبهجزیرهی عربستان به وجود آمد که تا چندین سال فعالیتهای آن به صورت پراکنده بود. در سال 1975 این تشکل فعالیتهای خود را در منطقهی شیعهنشین شرقیه متمرکز ساخت و پس از قیام کعبه و منطقهی شرقیه،
[4] رسماً اعلام موجودیت کرد. چون این سازمان بر اساس ایدئولوژی اسلامی طرحریزی شده بود، تلاش داشت تا در وهلهی نخست به مردم آگاهی سیاسی دهد.
با توجه به اختلافات درونی و همچنین تبلیغات و فشارهای حکومت، سازمان دچار ضعف گردید. در سال 1987 کمیتهی مرکزی جنبش تصمیم گرفت تا پس از صدور فرمان عفو عمومی به وسیلهی پادشاه عربستان، به تدریج به کاهش تنش با رژیم سعودی اقدام کند. بدین ترتیب سازمان از یک گزینهی افراطی و تهاجمی به دیدگاهی متعادل و مدرن تغییر جهت داد.
سازمان انقلاب اسلامی در اوایل سال 1991 به «الحرکه الاصلاحیه» تغییر نام داد و اعلام کرد که خود را جنبشی وطنپرست میداند. سرانجام دولت سعودی به چند دلیل، که از جملهی آنها تحولات ایدئولوژیک جنبش اصلاحیه از حالتی انقلابی به اصلاحی بود، حاضر شد با نمایندگان جنبش گفتوگو و مذاکره کند. یکی از این رهبران شیخ حسن الصفار بود که در سال 1993 با قبول دعوت فهد به عربستان رفت. آلسعود طی مذاکراتی با سازمان، که منجر به پایان دادن به مبارزات آنها شد، توافق کرد که آزادی اعمال مذهبی در منطقهی شیعهنشین احساء تضمین گردد، اما پس از آنکه دولت به تدریج اوضاع را مهار کرد، از عمل به مفاد قرارداد خودداری نمود، به نحوی که تا کنون این قرارداد عملی نشده است.
[5]
این جنبش اصلاحطلب، که بارزترین جنبش شیعی است، با مصالحه و تسامح در برابر نظام، تأکید بر تحکیم موقعیت شهروندی شیعه در حکومت و مبارزهی صلحآمیز و سیاسی با هدف دستیابی به حقوق خود همانند شهروندان دیگر و مشارکت در ایجاد دمکراسی و اصلاح در کشور شناخته میشود. در حال حاضر، جنبش شیعیان در عربستان سعودی روند دووجهی و مسالمتآمیز خود را همچنان حفظ کرده است.
قیام شیعی و امکان یا امتناع سقوط آلسعود
در فضای سرکوب و تضعیف نهادهای شیعی، شیعیان به دنبال هویت خود، راهکارهای مختلفی از انقلابیگری تا گفتوگو و چانهزنی با حکومت را در پیش گرفتهاند، اما تا کنون به ایدهآل خود نرسیدهاند. جامعهی شیعی به 2 دلیل نتوانسته است یک جنبش اعتراضی دامنهدار و هدفمند را تشکیل دهد.
اختلاف بر سر استراتژیهای مبارزاتی و نگرش وهابی و سیاستهای تبعیضآمیز هدفدار حکومت 2 مانع اصلی در حرکت رو به جلو بوده است که دلایل این ناکامی را نیز میتوان این گونه تحلیل نمود:
1. استراتژیهای متفاوت مبارزاتی؛
فعالان سیاسی شیعه، امروز همچنان در مورد مسائل جاری در کشور اختلاف نظر دارند. برخی که در اقلیت قرار دارند معتقدند، از آنجا که حکومت به صورت جدی به عهد و پیمان خود در سالهای منجرشده به گفتوگو پایبند نبوده است، لازم است تا استراتژی مسلحانه تقویت شود. این رهبران، که دارای دیدگاه رادیکال هستند، عمدتاً بازداشت شدهاند یا در خارج از قلمروی پادشاهی عربستان به سر میبرند.
دیگر رهبران شیعی، که در اکثریت قرار دارند، بر این باورند که با وجود ناکامی حکومت در انجام کامل تعهداتش نسبت به جامعهی شیعی، پذیرش شرایط اندک بهبودیافتهی کنونی از بازگشت به حالت مقابله و درگیری بهتر است و توانسته است تا حدی به بهبود وضعیت رفاهی شیعیان در شرق عربستان و گفتوگو با حکومت بینجامد. با این حال، این دیدگاههای متعارض تا حدودی پتانسیل شیعیان سعودی را تحلیل داده است.
2. نگرش وهابی و سیاست سرکوب.
میتوان گفت که مخالفت با شیعیان، تا زمانى که وهابیت از ارکان و اجزاى اصلى رژیم سعودى باشد، از سوى دولت سعودی مورد حمایت قرار میگیرد و بنا بر مقتضیات زمان و برآوردهاى استراتژیک، به کار گرفته خواهد شد؛ همچنان که عربستان از این ابزار براى کنترل بخشهاى شیعهنشین خود و دیگر مناطق شیعهنشین در کشورهاى همجوار از جمله عراق و بحرین و گسترش وهابىگرى در نقاط دیگر از جمله آسیاى مرکزى، افغانستان و پاکستان بهره برده است.
این عامل سیاسی مهم بر سرنوشت شیعیان تأثیرگذار است و آنها را در تنگنا قرار میدهد. مسئلهی دیگر سیاست سرکوب از سوی حکومت است که به عنوان سیاست رسمی در برخورد با شیعیان عمل میکند و تا حد زیادی توانسته است به اهداف خود نائل آید.
با این حال، جنبش اعتراضی شیعیان در عربستان میتواند پیامدهایی را متوجه پادشاهی عربستان سعودی نماید که در این بین به 2 مورد اشاره میکنیم:
1. تضعیف مشروعیت؛
یکی از بحرانهایی که سیستمهای پادشاهی مطلقه معمولاً با آن دست به گریبان هستند مسئلهی مشروعیت است. همواره و به خصوص با توجه به تحولات منبعث از مدرنیته و حکومتداری جهانی، موارد متعددی از جمله حقوق اقلیتها و زنان، آزادی بیان، حقوق بشر، چرخش قدرت و سرکوب مخالفان، بنیانهای مشروعیت پادشاهی عربستان سعودی را هدف قرار داده و این مسائل هزینههای زیادی برای این حکومت به همراه داشته است.
در این میان، قیام ریشهدار شیعیان، به خصوص از 1975 و با تأسیس سازمان انقلاب اسلامی در استان شرقی عربستان، همواره ساختار قدرت در عربستان را متوجه خود ساخته است و با تحولاتی که منجر به قدرتگیری شیعیان در عراق گردید، وارد فاز جدیدی شد. بنابراین حرکتهای اعتراضی شیعیان میتواند در موج تحولات اخیر جهان عرب همچنان دولت سعودی را نگران خود سازد.
در فضای سرکوب و تضعیف نهادهای شیعی، شیعیان به دنبال هویت خود، راهکارهای مختلفی از انقلابیگری تا گفتوگو و چانهزنی با حکومت را در پیش گرفتهاند، اما تا کنون به ایدهآل خود نرسیدهاند. اختلاف بر سر استراتژیهای مبارزاتی و نگرش وهابی و سیاستهای تبعیضآمیز هدفدار حکومت 2 مانع اصلی در حرکت رو به جلوی آنها بوده است.
2. اپوزیسیون فعال؛
یکی از اهداف اصلی عربستان، در بُعد ساختارهای داخلی، همواره این بوده است که تلاش نماید حکومت را بدون مخالف نشان دهد و در این رهگذر بنیانهای مشروعیت خود را مستحکم نماید. حضور اقلیت معترض شیعی و حرکتهای سازمانی و اعتراضی آنها در درون عربستان سعودی نشان داده است که عربستان سعودی، به رغم ادعاهای مقامات خود برای آرام نشان دادن فضای داخلی، یک اپوزیسیون فعال و ریشهدار دارد. در واقع تاریخ مبارزات و چانهزنیهای اپوزیسیون شیعه در عربستان گویای این امر است که آلسعود با مخالفان داخلی مواجه است و در صورت عدم تأمین منافع و خواستههای آنها، حاکمیت با بحران جدی داخلی روبهرو خواهد شد.
جمعبندی
در پایان باید گفت که جنبش اعتراضی شیعیان در عربستان همواره یکی از نگرانیهای مقامات سعودی در سالهای اخیر به شمار میرود و به خصوص در موج تحولات جهان عرب در سال 2011 موسوم به بیداری اسلامی این نگرانی مضاعف گردیده است. اینکه در این شرایط قیام شیعی چه پتانسیلهایی برای سرنگونی آلسعود دارد منوط به تحلیل شرایطی است که در بالا بدان اشاره گردید.
در واقع پیوند ساختار قدرت با ایدئولوژی وهابیت، قدرت سرکوب حکومت، ضعفهای ساختاریـنهادی، اختلاف در نگاه مبارزاتی و همچنین فقدان حمایتهای خارجی باعث شده است تبعیض علیه شعیان تداوم داشته باشد و برونرفت از وضعیت موجود بدون توجه به واقعیتها ثمربخش نخواهد بود. از این رو، رهبران و نخبگان شیعی میبایست، ضمن پذیرش واقعیتهای موجود و در پیش گرفتن استراتژیهای مسالمتآمیز مبتنی بر گفتوگو و تعامل، ارتباط خود را با دیگر گروهها از جمله اسلامگرایان میانهرو و دیگر گروههای لیبرال و شبکههای داخلی افزایش دهند.
تأکید بر وحدت ملی، همزیستی، همکاری و محوریت اسلام برای از بین بردن تردیدها نسبت به عدم وفاداری به رژیم سعودی از جمله استراتژیهایی است که در سالهای اخیر از سوی رهبران شیعی طراحی گردیده و منجر به بهبود وضعیت شیعیان شده است و تداوم آنها در فضای جدید میتواند این وضعیت را بهتر هم بکند. (*)
[2]عباس نادری، «بررسی جامعهشناختی نظام سیاسی عربستان سعودی»، فصلنامهی سیاست خارجی، ش 3، پاییز 1388، صص 812 و 813.
[3] . Shaikh Nasir Bin Sulaiman al-Omar al-rafida fi bilad al-tawahid (The Rejectionists [i.e the Shiis] in the Land of Monotheism): see
http://www.alsunnah.com/rafiadah/1.htm. accessed on 17 February 2001.
[4]در سال 1368 حدود 1000 نفر از مسلمانان بیدار و متعهد عربستان سعودی به سوی مسجدالحرام رفتند و در آنجا متحصن شدند. پلیس مزدور عربستان روی مسلمانان مبارز در صحن مقدس بیتالله الحرام آتش گشود و آنان را به خون غلتاند.
[5]نجف زراعتپیشه، برآورد استراتژیک عربستان سعودی (سرزمینیـسیاسی)، تهران، ابرار معاصر، 1384، ص 204.
* کامران کرمی، کارشناس مسائل خاورمیانه/ انتهای متن/
دیدگاه شما