مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 9. مهر 1391 - 8:51   |   کد مطلب: 2964
همین تفنگی كه این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، كلاشینكف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. كسی یك وقت به من هدیه كرده بود. كلاشینكف مخصوصی است كه برخلاف كلاشینكفهای دیگر، یك خشاب پنجاه تایی دارد.

غرض؛ حالا یادم نیست كلاشینكف خودم همراه بود، یا آن جا، گرفتم . همان شب اول رفتیم به عملیات. شاید دو، سه ساعت طول كشید و این در حالی بود كه من جنگیدن بلد نبودم.

فقط بلد بودم تیراندازی كنم. عملیات جنگی اصلا بلد نبودم. غرض؛ این، یك كار ما بود كه در اهواز بود و عبارت بود از تشكیل گروه‌هایی كه به اصطلاح آن روزها، برای شكار تانك می‌رفتند.

تانكهای دشمن تا « دوبه‌هردان» آمده بودند و حدوده هفده، هیجده یا پانزده، شانزده كیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپاره‌هایشان تا اهواز می‌آمد. خمپاره‌ 120 یا كمتر از 120 هم تا اهواز می‌آمد.

به هر حال، این تربیت و آموزشهای جنگ را مرحوم چمران درست كرد. جاهایی را معین كرد برای تمرین. خود ایشان، انصافاً به كارهای چریكی وارد بود. در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. به خلاف ما كه هیچ سابقه‌ نداشتیم. ایشان سابقه نظامی حسابی داشت و از لحاظ جسمانی هم، از من قویتر و كار كشته‌تر و زبده‌تر بود.

لذا، وقتی صحبت شد كه « كی فرمانده این عملیات باشد؟» بی تردید، همه نظر دادیم كه مرحوم چمران ، فرمانده این تشكیلات شود. ما هم جزو ابواب جمع‌ آن تشكیلات شدیم. نوع دوم كار ، كارهای مربوط به بیرون اهواز بود.

از جمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شكستن حصر آبادان بود كه از « محمدیه» نزدیك « دارخوین» شروع شد. همین آقای « رحیم صفوی» سردار صفوی امروزمان كه ان شاء الله خدا این جوانان را برای این انقلاب حفظ كند، جزو اولین كسانی بود كه عملیات شكستن حصر را از چندین ماه قبل شروع كرده بودند كه بعد به عملیات « ثامن‌الائمه» منجر شد.

دیدگاه شما

آخرین اخبار