در اندوه سالگرد ارتحال حکیم متاله
حق شناسی از عارف حق شناس
این روزها در محضر هر یک از علمای اخلاق و عرفان که بنشینی از اساتید خود به بهترین نحو و زیباترین شکل یاد می کنند و از آن ها تجلیل می کنند که نفس آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی چه ها کرده یا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی با یک جمله زندگی فلانی را از این رو به آن رو کرده یا آیت الله سید علی آقای قاضی با یک نگاه، دیگری را منقلب کرده و بسیاری از خاطرات دیگر از بزرگان و فحول گذشته اما غافلیم از قله های علمی و عرفانی که در عصر خودمان و در اطراف ما هستند چون آیت الله بهجت، آیت الله خوشوقت، آیت الله بهاءالدینی - که در ایام سالگرد ارتحال ایشان نیز هستیم- و علامه حق شناس که زیستی عارفانه دارند، در همین شهر قدم می زنند، کلاس درس دارند و ... و ناگهان با یک پیامک می فهمیم که « امروز صبح آیت الله حق شناس در گذشت، مراسم ختم ایشان ... » در غفلت از این که چه سرمایه عظیمی از دست رفته است.
اقلیم اخلاق و ساحت عشق بازی با خدا، هنوز از پیران و مرشدان حکمت پروری که شاگردان آن ها یادآور نکاتی ارزنده و راهگشای زندگی است، خالی نشده و بهره مندی از محضر شاگردان آن اساتید، فرصتی است که نباید از آن غفلت نمود و بایستی قدر آن را دانست.
علامه حق شناس از تبار بزرگمردانی بود که سالها مردم تهران خوشه چین محضر پرفیض ایشان بودند.
آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند. پدرشان علی صفاکیش، که در ایام کودکی فرزندان خویش وفات یافت در خیابان عین الدوله یا ایران کنونی سکونت داشت.
ایشان که تحصیلات خود در مقطع دبیرستان را در دارالفنون می گذراندند در اواخر دوره ی دبیرستان با یک انقلاب روحی از جمع فارغ التحصیلان دارالفنون جدا و شیفته ی مسائل معنوی و علوم دینی می شوند که هیچکس از دلیل آن اطلاعی ندارد!
سپس ايشان به سرزمين علم و ايمان يعني شهر مقدس قم رهسپار شد و در مسير نيل به درجه اجتهاد از دروس پربار آيت ا... سيد محمد حجت، حضرت آيت ا... بروجردي، آيت ا... سيد محمد تقي خوانساري، آیتالله سید علی حائری، میرزای تنکابنی و شیخ محمدحسین زاهد و همچنين درس فلسفه امام خميني بهره هاي فراوان برگرفت و در نهايت موفق به دريافت اجازه و تصديق اجتهاد از اساتيد گرانقدري همچون حضرات آيات عظام سيد ابوالقاسم موسوي خوئي، سيدمحمد حجت، محمدعلي شاه آبادي، سيداحمد زنجاني، شيخ ابوالقاسم اصفهاني و شيخ عبدالنبي عراقي گرديد. آنگاه به صلاحديد و پيشنهاد مرجع بزرگ جهان تشيع حضرت آيت ا... بروجردي، به تهــران عزيمت نمود و در آنجا رحل اقامت افكند تا جوانان تشنه علم و معرفت را از چشمه سار زلال معارف الهي و خصائص والاي انساني خويش سيراب نمايد.
ایشان با تسلط خود بر زبان های فرانسه و انگلیسی که در مدرسه دارالفنون فرا گرفته بود، به تدريس در علوم مختلف نقلي و عقلي پرداخته و سالها به عنوان جامِعْ المَنقول و المَعقول مدرّس علم منقول و علم معقول در مدرسه سپهسالار قديم را به عهده گرفتند و در حالی که مدتی ریاست مدرسه را دارا بودند در همانجا به تدریس مکاسب و کفایه در فقه و اصول و منظومه سبزواري در حكمت همت داشتند.
ایشان می فرمودند: «من برای آینده تحصیل به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف متوسل شدم، در خواب ایشان را زیارت کردم. آن حضرت در همان عالم رویا کمر مرا گرفتند و در نجف به زمین گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض کردم سوختم، سوختم. باز کمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمین نهادند. آنجا را موافق یافتم.» و بعدها وقتی به قم رفته بودند، در مدرسه دارالشفا که متصل به مدرسه فیضیه است حجره پیدا کرده بودند. «متصدی حجرات مرحوم شهید صدوقی بود کلید همان حجره ای را به من داد که در عالم خواب به من داده شده بود.» آیت الله حق شناس که در این دوره با حضرت امام رضوان الله علیه هم حجره شده بودند این موقعیت را یک فوز برای خود می دانستند و این موضوع را در جلسات مختلف می فرمودند.
آیت الله حق شناس به درس فقه آیت الله حجت(ره) می روند که تمام این دوره درس را نوشته اند و این تقریرات جزء نوشته های ایشان باقی است. در درس اصول هم به محضر آیت الله خوانساری(ره) حاضر می شوند و یک دوره تقریرات این درس هم هنوز باقی مانده است.
در این سال هنوز آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه در بروجرد به سر می بردند و به قم نیامده بودند. البته فضلای قم، ایشان را می شناختند و قدر و ارزش علمی ایشان را می دانستند.لذا گروهی از این فضلا تابستان ها به بروجرد می رفتند تا از محضر ایشان استفاده کنند. آیت الله حق شناس و نیز استاد شهید مطهری از این گروه بودند. در سال 1323 شمسی آیت الله العظمی بروجردی(ره) به در خواست و اصرار مکرر علمای بزرگ و فضلای قم، بعد از سفر به تهران برای معالجه، به قم وارد شده و برای زعامت حوزه و عهده داری مرجعیت در آن شهر ماندند.
در نهایت در امتحانات دروس آیت الله بروجردی(ره) به شاگرد اولی می رسند. ثمره زحمات ایشان اجتهادِ مطلق در علوم دینی بودکه مرتبتی بسیار بلند است، ایشان از پنج تن از بزرگان اساتید حوزه اجازه اجتهاد دریافت نمودند که از آن جمله می توان به اجازه آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالنبی عراقی(ره) و آیت الله حاج سید احمد زنجانی(ره) اشاره نمود. ایشان در دهه چهل سفری چند ماهه به عتبات عالیات داشتند. دراین سفر مرحوم آیت الله خویی به دیدن ایشان می آیند.
در تمام طول عمر مبارکشان و به ویژه در شروع انقلاب به جدیت از امام(ره) پیروی و افکار و نظرات ایشان را تایید می کردند و به شخص ایشان ارادت فراوان می ورزیدند. نقل شده است که فردی در محضر ایشان آیت الله حاج سید احمد خوانساری رضوان الله علیه را بر امام ترجیح داده است. ایشان به حدی ناراحت شده بودند که کمتر از ایشان دیده شده است. می فرمودند: امام از همه چیزش در راه خدا گذشته است. این در حالی بود در تشییع جنازه مرحوم آقای خوانساری(ره) ایشان فرمودند : آمده ام در این تشییع شرکت کنم که خداوند گناهان مرا بیامرزد؛ یعنی اینقدر به آیت الله خوانساری(ره) ارادت داشتند.
در گذشته دورتر، جوانان آن روز مسجد امین الدوله که شاگردان مرحوم آقای زاهد بودند و ایشان تربیت آنها را بعهده داشت، در تقلید به حضرت امام(ره) ارجاع داده بودند و آنها همه مقلد امام شدند که این مجموعه هسته مرکزی حزب موتلفه اسلامی و اولین یاران و همراهان مخلص امام (ره) بودند که بخشی از جریان نهضت و انقلاب اسلامی را تشکیل دادند.
یکی از ویژگی های برجسته ایشان مردم داری بود. ایشان در تمام دوران سخت جنگ، بمباران و موشک باران، با اینکه تهران خالی شده بود، تهران را ترک نکردند ، به مسجد می آمدند و به مشکلات مردم رسیدگی می نمودند.
جدای از تربیت شاگردان فراوان، از آثار و تالیفات این عالم گرانقدر می توان به چند مورد اشاره نمود: رسالهای در ارث زوجه، تقریرات فقه مرحوم آیتالله حجت، تقریرات اصول آیتالله خوانساری و تقریرات فقه و اصول آیتالله بروجردی.
این عالم ربانی در نهایت، در سن 88 سالگی دار فانی را وداع گفت و پیكرشان، در دوم مرداد ماه سال 86 از مسجد ارك تهران واقع در خیابان پانزده خرداد به سوی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تشییع و در همان مکان مقدس به خاک سپرده شد.
مقام معظم رهبری پس از رحلت این عالم ربانی درباره ایشان گفتند: «این روحانی پرهیزکار و پاک نهاد به دلیل تربیت جوانهای مومن و معرفت جو در دهها سال، حق بزرگی بر گردن همه مشتاقان معـارف اسـلامی دارد و امید است برکات ناشی از نفـس پاک و موثر ایشان همواره مستدام شود.»
بازخوانی تحلیلی - راهبردی از جنگ 33 روزه رژیم اسرائیل با حزب الله لبنان
ترس ماندگار صهیونیست ها از عظمت حزب الله در جنگ 33 روزه
مبارزه در زمین باتلاقی با یک پرنده!
افسانه شکست ناپذیری اسرائیل تنها با یک مثال نقض باطل شد! امروز افراد بسیاری نظیر رابرت فیسک معتقد اند که :«ارتش اسرائیل، که اهن وتلپ واحدهای نظامی نخبه و آوازه نیروهای تا دندان مسلحش همه جا را گرفته، نشان داده است که در سال های اخیر چیزی بیشتر از یک ارتش دست سوم نبوده است.» اما این باور جدید به واقع پس از حماسه جنگ 33 روزه اسرائیل و حزب الله لبنان رقم خورد. قبل از جنگ 33 روزه برآورد استراتژیست های نظامی اسرائیل آن بود که می توانند ظرف مدت 72 ساعت حزب الله لبنان را نابود کنند اما در زمان فشرده 33 روزه با ریخته شدن میلیاردها دلار آتش بر سر مردم لبنان و حجم بمب هایی بیش از جنگ 20 ساله آمریکا در ویتنام(1955-1975 ) ، نتیجه غیر قابل پیش بینی رقم خورد.حزب الله لبنان در یک نبرد نامتقارن(asymertic) چند سطحی و چند لایه بر ارتشی فائق آمد که خود را پنجمین قدرت نظامی دنیا معرفی می نمود! تهاجم اسرائیل از زمین و هوا و دریا با پشتوانه لابی های سیاسی و حقوقی(نهاد دست نشانده "سازمان ملل") در برابر کشوری انجام می پذیرفت که تا قبل از این جنگ مهم ترین خصوصیت آن اختلافات همیشگی طایفگی و قومی قبیله ای بود. تهاجم گسترده صهیونیست ها به منظور تامین امنیت مطلق برای رژیم نامشروع اسرائیل رقم خورد اما مقاومت حزب الله لبنان چشم انداز حداقل امنیت را هم برای صهیونیست ها به مخاطره انداخت. در این 33 روز اسرائیل 9000 سورتی پرواز جنگی انجام داد و حداقل 179000 گلوله توپ و موشک به سمت لبنان روانه کرد اما بهترین نتیجه این تعرض نظامی برای اسرائیل خسارت مالی روزانه 110 میلیون دلاری در طول جنگ 33 روزه بود.امنیت روانی اشغالگران صهیونیست در جنگ 33 برای همیشه از بین رفت . شلیک شدن 3465 موشک از طرف حزب الله به سمت ساکنان سرزمین های اشغالی ، امنیت پوشالی اسرائیل را از بین برد.یکی از وجوه برتری و ابتکار عمل حزب الله لبنان در این جنگ در عرصه "مدیریت روانی" جنگ بود که توسط شخص سید حسن نصرالله هدایت می شد؛ هدف قرار دادن مرحله به مرحله سرزمین های اشغالی، مابه ازاء اشغالگری را به طور طبقه بندی شده پاسخ می داد و از درون اسرائیل مخالفت هایی برای ادامه جنگ به وجود آورد.قدرت مانور حزب الله لبنان با راهبرد "شوک آفرینی" و " مختل کردن اراده و ابتکار دشمن" صورت پذیرفت. بعد از گذشت چندین سال هنوز هم تصور رویارویی مجدد با حزب الله یا ایران برای اسرائیل یک "معمای امنیتی" (security dilemma) است زیرا حزب الله لبنان(البته با کمک های وسیع ایران اسلامی) در جنگ 33 روزه فراتر از برآوردها ظاهر گشت و همواره این مسئله برای اسرائیلی ها وجود دارد که "نمی توان به تحلیل های موجود در مورد شیعیان" اکتفا نمود.
تهاجم وسیع و همه جانبه اسرائیل به لبنان در تیرماه 1385/ژوئیه 2006 که 33 روز به طول انجامید، نقطه عطفی در تاریخ تحولات منطقه است. جنگ 33 روزه که به تعبیری ششمین جنگ اسرائیل و اعراب خوانده می شود به اولین پیروزی واقعی مسلمانان در برابر صهیونیزم تبدیل شد.جنگ 33 روزه در مقایسه با جنگهای پیشین اسرائیل طولانی تر و در نوع خود بی نظیر و از ابعاد مختلف و متفاوتی دارای اهمیتی فوق العاده و منحصر به فرد است. در این نبرد سنگین و همه جانبه اسرائیل به اهدافی که پیش از جنگ با هماهنگی و حمایت آمریکا برای خود معین کرده بود دست نیافت، که نمونه بارزی از تکرار به مراتب سخت تر شکست و ناکامی سال 2000 در عقب نشینی از جنوب لبنان بود. برای اسرائیل نبرد در برابر شیعیان همانند مبارزه در زمین باتلاقی با یک پرنده می ماند! هرچه اسرائیل دست و پا می زند بیشتر در باتلاق فرو می رود و در طرف مقابل، پرنده شیعه بیشتر اوج می گیرد؛ امروز، حتی پس از گذشت چند سال شکست سال 2000 و شکست سال 2006 برای اسرائیل مفهوم ساده ای ندارد. صهیونیست ها با تمام ساز و برگ نظامی خود و با استفاده از روابط آشکار و پنهان قدرت سیاسی به جنگ لبنان آمدند اما رهبری شیعیان و همراهی مسیحیان و اهل سنت با حزب الله مبارزه ناشناخته ای را برای اسرائیل رقم زد. در این مصاف اسرائیل هر چه بیشتر برای رهایی از بند محاصره خود تلاش می کرد گرفتارتر می شد.
جو فروپاشی در رژیم پادگانی اسرائیل
بدون کوچکترین اغراق باید بگوییم؛ راهبرد های اسرائیل در جنگ 33 روزه ناکارآمد شد و آنها نتوانستند به اصول دکترین امنیت نظامی خود پایبند بمانند.محمد خواجه نویسنده مشهور لبنانی در کتاب "پیروزی دشوار: جنگ 33 روزه اسرائیل – حزب الله " دکترین نظامی اسرائیل را در 3 گزینه خلاصه می کند:1-تامین برتری قطعی نظامی 2-نپذیرفتن هیچ گونه شکست و 3- پرهیز از جنگ طولانی. در جنگ 33 روزه اسرائیل در هر سه مورد فوق شکست خورد؛ جنگ برخلاف جنگ های 5 گانه قبلی که روزهای آن از عدد انگشتان یک دست فراتر نمیرفت، 33 روز طول کشید، اسرائیل صراحتا شکست را در قالب صلح پذیرفت(به اعتراف گزارش 600 صفحه ای وینوگراد) و از همه مهمتر به طور عینی برتری قوای نظامی اسرائیل زیر سوال رفت.در جنگ 33 روزه در هر 5 بعد جنگ(جنگ دریایی،جنگ زمینی، جنگ هوایی ، جنگ اطلاعاتی – امنیتی و جنگ رسانه ای - سیاسی)، اسرائیل صدمات حیثیتی باورنکردنی خورد. غرق شدن ناوچه پیشرفته اسرائیلی ساعر در دریای مدیترانه، انهدام ده ها دستگاه تانک مرکاوا(بعد از جنگ 33 روزه تولید تانک مرکاوا متوقف شد!)، سرنگونی چندین بالگرد و کشته شدن 150 نظامی اسرائیل ضربه جبران ناپذیری به هیمنه شیطانی – پوشالی اسرائیل وارد نمود. در جنگ 33 روزه ضعف های شدید سیستم امنیتی – اطلاعاتی اسرائیل هویدا شد به گونه ای که برخی از تحلیل گران اسرائیلی ضعف اطلاعاتی ارتش اسرائیل و نفوذ حزب الله به اندرونی های تصمیم گیری اسرائیل را از عوامل اصلی شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه می دانند. در جنگ 33 روزه نبض افکار عمومی اسرائیل توسط سید حسن نصرالله مهندسی شد و جامعه اشغالگران برای اولین بار طعم تلخ "ناامنی" را حس کرد و واقعیت اشغالگری را لمس نمود. بعد از جنگ 33 روزه اعلام شد که 20000 اسرائیلی دچار آسیب های روانی شده اند و روند مهاجرت معکوس شدت گرفت.اسرائیل بعد از جنگ 33 روزه برای جبران ضعف های شدید خود بودجه نظامی اش را 10 درصد افزایش داد اما در رژیم پادگانی (garrison state) اسرائیل "جو فروپاشی" (cliamate of collapse) سایه انداخته است.
طراحی گسترده اهداف کور و کشتی جنگی آتش گرفته!
اسرائیل برای دست یابی به اهداف چند سطحی و گسترده خود، حملات نظامی هوایی، دریایی و زمینی را در ژوئیه 2006 آغاز نمود. این رژیم با توجه به تجارب قبلی خود از جنگ 1982 اینگونه تصور می کرد که می تواند به همه یا بخش هایی از اهداف از پیش تعیین شده دست یابد. در یک نگاه کلی می توان مهم ترین اهداف(هدف های کور!) خرد و منطقه ای اسرائیل را به صورت ذیل بیان نمود:
1. نابودی حزب الله لبنان و یا زمینه سازی برای خلع سلاح کامل آن؛
2. ایجاد تفرقه و جنگ داخلی در لبنان؛
3. از میان بردن پایگاه اجتماعی و سیاسی حزب الله در لبنان؛
4. جبران شکست ارتش اسرائیل در عقب نشینی از جنوب لبنان در سال 2000؛
5. برون فکنی مسائل داخل اسرائیل در رابطه با حماس و تشکیل دولت مستقل فلسطینی؛
6. ایجاد دولت دست نشانده در لبنان و تلاش برای شناسایی اسرائیل از طرف دولت لبنان؛
7. اعمال فشار بر سوریه برای حل مسائل بلندی های جولان و انعقاد قرارداد صلح با سوریه و شناسایی اسرائیل از طرف این کشور؛
8. رفع مشکلات اسرائیل با دول عرب به منظور برقراری روابط گسترده دیپلماتیک و اقتصادی با این کشور؛
9. برقراری صلح ظالمانه در خاورمیانه به نفع اسرائیل؛
10. مهار نیروهای مخالف اسرائیل در سطح منطقه؛
فاصله سال های 2006-2000 برای رژیم اسرائیل بسیار حساس بود،زیرا در این فاصله قدرت حزب الله زیاد می شد و رژیم اسرائیل به دلیل عقب نشینی از جنوب لبنان در معرض بحران، ضعف و سرشکستگی سیاسی و نظامی قرار گرفته بود، لذا حمله به لبنان دو هدف را توأمان تأمین می کرد: نخست: جبران شکست ارتش اسرائیل در سال 2000؛ دوم: پیروزی بر حزب الله لبنان و کسب قدرت و روحیه جدید ارتش اسرائیل. لذا سیاست قلع و قمع نیروهای حزب الله از یک طرف و زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی لبنان و حزب الله از سوی دیگر در کانون اهداف کور حمله نظامی بود. در صورت شکست حزب الله دو گزینه متصور بود: یا همانند سال 1982 ارتش اسرائیل در مناطق جنوب مستقر می شد و از آن به عنوان یک اهرم فشار بر دولت لبنان برای مذاکره و شناسایی اسرائیل استفاده می گردید و یا با وساطت سازمان ملل متحد، امکان حضور نیروهای چند ملیتی و به ویژه نیروهای ناتو فراهم می گشت و منطقه وارد مرحل جدیدی می شد که رایس از آن به عنوان خاورمیانه جدید نام برد، زیرا با ورود ناتو به جنوب لبنان، تعادل و توازن قدرت منطقه ای جدیدی شکل می گرفت که می توانست در راستای طرح خاورمیانه بزرگ باشد. با توجه به مطالب فوق، در جنگ 33 روزه اسرائیل برای رسیدن به اهداف کور خود از ابزارهای تبلیغاتی، جنگ روانی، ایجاد تفرقه و دشمنی میان طوایف و فعالان سیاسی لبنان استفاده کرد و تلاش نمود تا با فعال کردن اختلافات گذشته میان حزب الله با ارتش لبنان، گروه های مسیحی به ویژه مارونی و حتی فرقه های مسلمان، پایگاه سیاسی و اجتماعی حزب الله را از میان بردارد و از محبوبیت مردمی حزب الله بکاهد. در این رابطه ارتش اسرائیل از تمام امکانات زمینی، هوایی و دریایی خود برای قلع و قمع زیرساخت های اقتصادی، مواصلاتی، ارتباطی و ... لبنان استفاده کرد و عامل از بین رفتن آنها را حزب الله معرفی نمود. این اقدام اسرائیل می توانست در صورت شکست حزب الله به برقراری توازن قدرت جدیدی در میان نیروهای سیاسی لبنان در داخل و اعمال فشار همه جانبه بر دولت لبنان برای پاسخ به درخواست های اسرائیل منجر گردد.اما طراحی گسترده و چند وجهی صهیونیست ها با شکست در جنگ 33 روزه کاملا معکوس شد و تلاش آنها نتیجه ای جز قدرت مند شدن حزب الله و ایران نداشت. بعد از جنگ 33 روزه کارشناسان تحلیل کردند:« اسرائیل نتوانست حزب الله را شکست دهد، حزب اللهی که توانست هزاران راکت دوربرد و موشک را برضد آنها به کار گیرد و اسرائیل را به یک کشتی جنگی آتش گرفته که در حال غرق شدن است تبدیل کند. » هم چنین ولی نصر، که عضو شورای روابط خارجی آمریکا و از مشاوران جورج بوش در زمان جنگ 33روزه بود گفته بود: «جنگ [33 روزه]، حزب الله و ایران را به پرنفوذترین قدرتهای منطقه تبدیل کرد و شیعیان خشنود از پیروزی را به خیابانهای عراق، بحرین و عربستان کشاند. در این زمان بود که قدرتهای سنی مانند اردن، مصر و عربستان خود را غیر موثر و در کنار دیدند. حتی القاعده هم فقط تماشاگر قدرت گرفتن حزب الله بود»
جنگ 33 روزه بسیار متفاوت با 3 روزه و 6 روزه
با اعلان تشکیل رژیم منحوس اسرائیل اولین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948 رخ داد؛ پس از جنگ 78 درصد از خاک فلسطین به تصرف رژیم اسرائیل درآمد، اداره کرانه غربی به اردن، و نوار غزه به مصر سپرده شد و در جنگ شش روزه 1967 تمام خاک فلسطین به علاوه بلندی های جولان و صحرای سینا توسط رژیم اسرائیل اشغال شد و در جنگ کیپور 1973 که با همکاری مصر و سوریه علیه اسرائیل انجام شد به دلیل حمایت همه جانبه آمریکا، عملاً دول عرب نتوانستند سرزمین های اشغالی را آزاد نمایند و نتیجه خاصی بدست نیامد. اما در جنگ 33 روزه تهاجم گسترده اسرائیل با پیروزی رزمندگان مقاومت اسلامی پایان یافت و به تبع این موفقیت، معادلات داخلی لبنان، اسرائیل و منطقه دستخوش تغییر و تحولات جدید و اساسی گردید. اسرائیل در سال های 1948، 1978، 1982، 1993 و 1996 نیز به لبنان حمله نظامی کرده و هر بار زیان های مادی و انسانی زیادی را به ملت لبنان وارد نموده بود، اما از سال 1982 با ظهور حزب الله، عقب نشینی و شکستهای پیاپی در سیاست های تهاجمی اسرائیل آغاز شد و پیروزی حزب الله در حمله "2006" را می توان مرحله جدیدی در روابط اسرائیل با لبنان و حتی فاز جدید پیروزی جهان اسلام بر غرب قلمداد کرد. جنگ 33 روزه از ابعاد مختلف مورد توجه و دقت نظر محافل، کارشناسان و تحلیلگران سیاسی منطقه و جهان قرار گرفته است. این جنگ در نوع خود جنگی نامتقارن و یا فرانامتقارن قلمداد شده است. جنگ اسرائیل و حزب الله در سال 2006 سبک جدیدی از مبارزه را نشان داد. الگوهای عملیات های به کار رفته در این جنگ، با هیچ یک از جنگ های کلاسیک و حتی غیر کلاسیک مطابقت نداشت. سیستم «دفاع متحرک همه جانبه» حزب الله ترکیبی از اصول سنتی و کلاسیک با نوآوری های جنگ های نامتقارن و نیز اتکا به روحیه جهادی و شهادت طلبی بود. این جنگ ضمن اینکه آثار و نتایج ژئواستراتژیک آشکاری برجای گذاشت، مفاهیم نظامی و دکترین امنیتی اسرائیل را با پرسش ها و مشکلات جدی روبه رو ساخت و در معادلات منطقه ای، نمونه ای از بازدارندگی و قابلیت ایستایی موثر در برابر توان نظامی قدرتهای جهانی به ویژه آمریکا را نشان داد. برای کارشناسان بین المللی اگرچه واکنش سخت و وحشیانه اسرائیل قابل پیش بینی بود، اما مقاومت بی نظیر و ایستادگی رزمندگان حزب الله در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی به عنوان یکی از ارتش های مطرح و قدرتمند جهان غیر قابل انتظار و باورنکردنی بود. برخلاف جنگ های 3 روزه و6 روزه که نتوانست از هویت مسلمانان دفاع نماید حماسه جنگ 33 روزه آنقدر پراهمیت، افتخارآمیز و قابل اعتنا است که در متون تحلیل نظامی غربی سرفصلی بدان اختصاص داده شده است. به طور مثال استیون بیدل (Stephen Biddle) و جفری فریدمن (Jeffrey Friedman) در کتابی که در زمینه تحلیل جنگ 34 روزه(33 روزه ) نوشته اند به تبارشناسی جنگ 33 روزه پرداخته و اشاره کرده اند: «رویارویی حزب الله و اسرائیل نه جنگ منظم و کلاسیک بود و نه جنگ پارتیزانی؛ حزب الله لبنان از نقاط مثبت هردو روش استفاده می کرد.»
الاغ چلاق سازمان ملل و دیپلمات های آدم کُش!
بعد از اینکه اسرائیل متوجه شد در زمین سخت نبرد سرنوشتی به جز شکست ندارد از راه دیپلماتیک برای صلح چراغ سبز نشان داد.قطع نامه 1701 سازمان ملل در ذیل فصل 6 منشور سازمان ملل در قالب یک مقدمه و 19 ماده تدوین شد.هدف مواد قطع نامه مجبور کردن حزب الله به خلع سلاح بود : هدفی که حتی با جنگ و خونریزی 33 روزه نیز محقق نشد. در خوش بینانه ترین حالت به تعبیر رابرت فیسک همیشه زمانی " الاغ چلاق و ناتوان سازمان ملل، لنگ لنگان خود را به صحنه می رساند " که مردم بیگناه بسیاری کشته شده اند اما واقعیت این است که دیپلمات های کروات زده سازمان ملل به کشته شدن مردم لبنان رضایت داده بودند و تنها برای خروج اسرائیل از بحران قطع نامه 1701 صادر شد. از طرف دیگر،با وجود اینکه دو هفته از آتش بس گذشته بود، اسرائیل همچنان حریم هوایی و دریایی لبنان را در محاصره داشت و این برخلاف متن صریح و مشخص قطعنامه 1701 شورای امنیت درباره پایان دادن به محاصره هوایی و زمینی بود. معمولاً در هر مبارزه طرف شکست خورده زودتر صحنه را ترک می کند اما اسرائیل برای آنکه خود را پیروز جلوه دهد بر عملیات های کور و بی هدف خود ادامه می داد. شاید هم چون اسرائیلی ها نمی خواستند شکست را بپذیرند حاضر به ترک میدان نبودند. سوت پایان جنگ 33 روزه نواخته شده بود و ژنرال های اسرائیلی حتی اگر خودشان را از سقف حلق آویز هم می کردند؛ هیمنه پوشالی ریخته شده بدست نمی آمد. به هر ترتیب جنگ 33 روزه تمام شد و درس ها و عبرت های زیادی برای همگان بر جا گذاشت. از آنروز به بعد حزب الله قوی ترین جریان سیاسی، نظامی و مردمی در لبنان است. این جریان مردمی برای دومین بار پس از سال 2000، اسطوره شکست ناپذیری صهیونیست ها را در هم کوبید. آنها به سازشکاران و برخی مزدوران فریب خورده در میان اعراب وابسته، نشان دادند که حل مسئله فلسطین بنا بر فرموده امام خمینی(ره)، جز با مسلسل های متکی بر ایمان میسر نمی شود و تنها سلاح زور است که در برابر این رژیم کاراست.
سید حسن نصرالله: ما عضو حزب ولایت فقیه هستیم
مسلما همانطور که اسرائیل اعلام کرده بود اسرائیل جنگ 33 روزه را " تنها برای نابودی حزب الله" آغاز کرده بود اما همه ماجرا اینگونه نیست. اسرائیل حزب الله لبنان را بازوی منطقه ای ایران اسلامی می دید و برای تضعیف جبهه بین المللی مقاومت اسلامی به مصاف حزب الله رفته بود. در این جنگ سخت نظامی دستگاه شبهه ساز اسرائیلی ها شبهاتی را در مقابل همراهی و وحدت ایران و حزب الله تولید می کرد. یکی از اصلی ترین شبهات در جنگ 33 روزه این بود که حزب الله برای که می جنگد؟ در این راستا اولمرت گفته بود:«حزب الله در راستای هدف ایران که حذف اسرائیل از نقشه خاورمیانه است، با اسرائیل می جنگد» (اولمرت، ایرنا، 30/4/85) و جان بولتون ادعا کرده بود:«حزب الله لبنان به نمایندگی از ایران می جنگد» (بولتون، 25/4/85) جنگ روانی این شبهات متناقض و دوطرفه هم برای مردم ایران و هم برای مردم لبنان وجود داشت: از سویی برخی اصلاح طلبان (آمریکایی) در ایران این شبهه را مطرح میکردند که به چه دلیل باید هزینه های(مادی معنوی و سیاسی) جنگ 33 روز حزب الله از سوی ایران پرداخته شود و از طرف دیگر در لبنان این شبهه مطرح می شد که حزب الله به نیابت از ایران می جنگد.(امروز هم این شبهه متناقض دوطرفه در ایران و سوریه مطرح می شود.) این گونه شبهات برای جداسازی ایران از حزب الله تولید می شد که البته جنس رابطه حزب الله با ایران کوچکترین احتمالی برای چنین فرض موهومی به جا نمی گذارد. حزب الله در همه سطوح، از رهبران تا کادر و اعضای حزبی، لبنانی است و به مسائل این کشور در عرصه های مختلف، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توجه خاص دارد و در عین حال، حامل پرچم اسلام و به شدت متأثر از انقلاب اسلامی ایران است. سید حسن نصرالله خود را صراحتاً سرباز امام خامنه ای می داند. سید حسن نصرالله با افتخار اعلام کرده است عضو حزب ولایت فقیه است. رابطه حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی در جهان امروز یک رابطه ناشناخته و تعریف نشده است. جنس وحدت ایران و حزب الله از نوعی است که هرگز با روابط دیپلماتیک و توافق مسئولان دولتی و حکومتی بدست نمی آید. اصولا حزب الله خود را تابع فرامین رهبر انقلاب ایران و نه دولت ایران می داند. شیخ نعیم قاسم در این رابطه می گوید:«بدیهی است که میان نحوه مدیریت امور دولت اسلامی ایران و مدیریت حزب الله رابطه ای وجود ندارد، چرا که این دو، نهادهایی متمایزند که هر یک دارای ویژگی های خود در موقعیت خاص و برخوردار از دو نظام مدیریت متفاوت است، هر چند که در پایبندی و التزام به ارشادات و اوامر ولی فقیه که ناظر بر همه امت است، و منحصر به یک حوزه جغرافیایی نیست، مشترک باشند» هم چنین گفتنی است سید حسن نصر الله در پاسخ به پرسش های خبرنگاری مبنی بر اینکه اگر غرب به ایران حمله کند، شما چه کار خواهید کرد اظهار نموده بود: «حزب الله مدیون کمک ها و حمایت های جمهوری اسلامی ایران است. ما از ولایت فقیه که نمود آن را در شخص رهبری ایران می بینیم، اطاعت محض داریم و گوش به فرمان ولایت فقیه هستیم و در این باره، هرچه ولایت فقیه دستور دهند، آن را بدون چون و چرا و با تمام توان اجرا خواهیم کرد. دفاع از جمهوری اسلامی ایران یک مسئولیت شرعی است.»
پیروزی در جبهه های نرم به دنبال حماسه آفرینی در جنگ سخت
پیروزی حزب الله لبنان بر اسرائیل در جنگ 33 روزه دارای دو جلوه عمومی و نهانی است که هم حکایت از ثبت نخستین پیروزی قوی ترین گروه شبه نظامی جهان و دنیای عرب داشت و هم به ارتقای جایگاه و تقویت موقعیت منطقه ای ایران انجامید. ایران بر پایه تعاریف سنتی از قدرت منطقه ای، که هنوز هم اعتبار دارد، بزرگترین قدرت سیاسی- اقتصادی در بخشی از جهان است که مرزهای آن از شرق مدیترانه، شمال آفریقا، غرب آسیا، آسیای مرکزی و قفقاز می گذرد. این وضع جغرافیایی، ناگزیر به ایران، قدرتی ژئواستراتژیک بخشیده است که کشوری بالنده و موثر باشد.بعد از پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه قدرت ژئوکالچر مقاومت اسلامی تقویت شد و مدل مبارزاتی ایران و حزب الله کارایی و توانایی خود را نشان داد از همین رو محبوب جریانات اسلامی شد.برای «بوش» رئیس جمهور آمریکا جنگ 33 روزه لبنان فراتر از مبارزه اسرائیل با حزب الله بود، زیرا برای واشنگتن فرصتی بود تا با نفوذ ایران در منطقه مقابله کند و آنها امیدوار بودند تا با پیروزی اسرائیل در لبنان بتوانند توازن سیاسی در کل منطقه را تغییر دهند و ایران و گروههای تحت حمایت آن را تحت فشار بیشتری قرار دهند.اما بعد از جنگ روزنامه آمریکایی کریستین ساینس مانیتور نوشت: «این جنگ موقعیت منطقه ای ایران را تقویت کرده و نفوذ آمریکا را تحلیل برده است. مسأله لبنان مسأله ای بیش از حزب الله لبنان بود و به همین علت، اسرائیل و آمریکا به سرعت انگشت اتهام را به سمت ایران نشانه رفتند.» پس از جنگ 33 روزه نوام چامسکی گفته بود: «اکنون هویت سیاسی جدیدی بر پایه مفاهیم اسلامی در منطقه در حال شکل گیری است. این روند می تواند به قدرت یابی سیاسی این گروهها منجر شود که مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران است» هم چنین سیمور. ام. هرش نویسنده و خبرنگار مشهور آمریکایی می نویسد: «قدرت شگفت آور مقاومت حزب الله و توانایی مستمر آن برای پرتاب موشک به شمال اسرائیل با وجود بمباران مداوم اسرائیلی ها، ناامیدی بزرگ برای آن دسته از افراد در کاخ سفید به شمار می آید که مایل به زیر فشار قراردادن ایران هستند و آنها هم که معتقدند بمباران موجب پیدایش ناآرامی داخلی و شورش در ایران می شود، نیز ناامید شده اند»عواقب واقعی این شکست مفتضحانه پس از پایان جنگ به مرور هویدا شد و ظهور قطب قدرتمند مقاومت اسلامی مقدمات بیداری اسلامی نوین خاورمیانه را فراهم نمود.جنگ 33 روزه در تقاطع تاریخی تحولات معاصر قرار دارد . پیروزی های جبهه بیداری اسلامی در جبهه نبرد نرم پس از شکست اسرائیل در صحنه جنگ سخت با حزب الله لبنان تقویت شد.یکی از عوامل اصلی بهار بیداری اسلامی ارائه مدل قابل اتکا و افتخار آمیزی چون حزب الله لبنان از سوی انقلاب اسلامی ایران در منطقه بود.
و دوباره پیدایی یک انحراف در جریان بیداری اسلامی
جنگ 33 روزه ضربه به عمق استراتژیک اسرائیل از نزدیکترین فاصله جغرافیایی بود. در این جنگ ایران به مقیاس بسیار مهم و کلیدی و سوریه در مقیاسی کوچکتر به عنوان دو متحد و پشتیبان اصلی و مهم حزب الله عمل نمودند.و در طرف مقابل اهداف اسرائیل و آمریکایی ها برای شکستن جبهه مقاومت حذف نزدیکترین حلقه جغرافیایی یعنی حزب الله لبنان بود. لازم است توجه شود میزان اشتیاق آمریکایی ها به جنگ افروزی در جنگ 33 روزه به حدی بود که معروف شده بود اسرائیل در جنگ نیابتی به نمایندگی از آمریکا برای جلوگیری از قدرت گیری ایران و قطب بیداری اسلامی(با هسته شیعی) می جنگد. اما جنگ 33روزه در ابعاد مختلف فرهنگی و سیاسی- نظامی در ارتقاء سطح موقعیت ایران در منطقه و فرامنطقه تأثیرگذار شد. این جنگ جایگاه نظامی- اطلاعاتی ایران را افزایش داد و توانایی ابزار بازدارندگی آن را تقویت نمود، همچنین توان تأثیرگذاری ایران در روند های مبارزاتی را بیش از پیش افزایش داد و موجب رشد جریان های اسلامگرای مورد حمایت ایران گردید.اما تحرکات جدید علیه سوریه درصدد قطع ارتباط خط مقدم مقاومت(حزب الله لبنان) با هسته فرماندهی مقاومت(ایران اسلامی) است.سوریه در حفظ ارتباط و انسجام جبهه اصیل مقاومت علاوه بر شانیت سیاسی دارای ملاحظات استراتژیک سرزمینی و جغرافیایی است. کمک های ایران به حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه از طریق سوریه صورت می گرفت و از این رو تحرکات جدید علیه بشار اسد را باید در استمرار همان جنگ 33 روزه تحلیل نمود. صهیونیست های غاصب قطع نامه 1701 را تنها برای تجدید قوا و نفس گیری مجدد می خواستند. نکته دیگر آن است که پس از جنگ 33 روزه آبروی نداشته جریان القاعده (جریان موازی مبارزاتی برای انحراف از مدل ایران اسلامی) بیش از پیش رفت و مبارزه به سبک "لبیک یا حسین" و شیعیان شهادت طلب محبوب مردم منطقه شد.از همین رو رونمایی از سبک جدید تروریست های سوری مخالف بشار اسد رونمایی از مدل جدید "جریان موازی" است.اسرائیل می خواهد مسئله اصلی دنیای اسلام نه غزه و کمپ دیوید بلکه بشار اسد و سوریه باشد. جنس اینگونه انحرافات از همان جنس انحرافات سابق است. جنس انحراف جدید هجمه علیه شیعه و مبارزه به سبک شیعه است. گرچه افرادی قبل از جنگ 33 روزه و البته پس از فرار اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000 این خط تحلیلی را به آمریکایی ها منتقل کرده بودند. به طور مثال ولی رضا نصر(مشاور کنونی باراک اوباما) در کتاب "خیزش شیعی: چگونه درگیری ها در اسلام آینده را شکل خواهد داد؟" کوشید آمریکا را متقاعد کند اتحاد مسلمین حول محور شیعه برای آمریکا از هر چیز خطرناک تر است. نصر گفته بود:«نیرو های حزب الله از روستاهای کوچک خود در جنوب لبنان بسیار بهتر از گونه ای که صدام حسین از بغداد دفاع کرده بود، دفاع کردند»اما به تعبیری دیگر نطفه اسلام آمریکایی جدید فردای جنگ 33 روزه بسته شد؛ عربستان سعودی و اسرائیل دو بازنده بزرگ جنگ 33 روزه بودند. از فردای پایان جنگ 33 روزه ارتباطات پیدا و پنهان اسرائیل و عربستان سعودی گسترده تر و عمیق تر شد.نماد این انحراف در همکاری دولت های مرتجع عربی با اسرائیل در شهادت عماد مغنیه متجلی شد. نیروهای امنیتی و نظامی حزب الله اگر چه با شهادت عماد مغنیه متضرر شدند ولی هم اکنون ده ها "عماد" پرورش یافته همان مکتب، عمود خیمه حزب الله در لبنان را علیه رژیم صهیونیستی برپا کرده اند. در صورت وقوع جنگ جدید عمادهای جدید در راه اند...
یادداشت تحلیلی 9 دی درباره امکان سنجی تهاجم نظامی به سوریه
آیا سومین جنگ جهانی از سوریه کلید خواهد خورد؟
گروه پژوهش های بین الملل 9 دی - در همین صفحه 9 دی پیش از این طیّ دو شماره، مفصّلاً درباره حوادث جاری در سوریه بحث هایی شده بود، با این وجود سرعت تغییر و تحوّلات در این منطقه ژئوپلتیک جهانی چنان فزونی یافته است که هر روز سئوالات و ابهامات جدیدی درباره آینده منطقه رقم
می خورد. یکی از کانونی ترین سئوالات راهبردی که تصویر مناسبی از آینده پژوهی در سوریه را بدست می دهد، مربوط است به امکان سنجی بروز جنگ نظامی علیه سوریه که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سرآغاز جنگ جهانی نوینی خواهد شد. بنابراین آنچه
می خوانید پژوهه ای است در این باره که "آیا منطقه در برهه ای کوتاه مدّت (منظور تا پایان سال 2012) شاهد یک تهاجم نظامی در سوریه خواهد بود یا خیر؟"
در حال حاضر تمام تنش ها در سوریه بر این حُکم استوار است که «بشّار اسد» برود یا بماند؟ گروهی تلاش می کنند او برود حتّی اگر نفر بعدی تا حدودی با وی اشتراک داشته باشد و در مقابل جبهه ای تلاش می کند او نرود. سئوال اساسی همه جبهه غرب و دشمنان مقاومت و معارضان جمهوری اسلامی همینجا خود می نماید: "از چه طریق می توان «اسد» را ساقط نمود؟". اتاق فکرهای غربی تمام راه های موجود را امکان سنجی می کنند، یک به یک آنها را آنالیز و بررسی می کنند و در نهایت کم هزینه ترین راه را بر می گزینند. بنابراین ما در اینجا روش "مهندسی معکوس" را مورد نظر قرار
می دهیم. تمام راه های سرنگونی «بشّار اسد» از نگاه غرب را می توان از هزینه کمتر به بیشتر در 5 دسته تقسیم نمود:
1- راهکارهای سیاسی داخلی و دموکراتیک
2- راهکارهای ضدّامنیت و کودتای نظامی
3- راهکارهای سیاسی خارجی و دیپلماتیک
4- راهکارهای معارضه سخت و جنگ داخلی
5- راهکارهای معارضه جهانی و تهاجم نظامی
نباید فراموش نمود هر کدام از راهکارهای بالا می توانند جداگانه یا بصورت تلفیقی زمینه ساز راهکار دیگری شوند. هر چند مقاومت و پایداری بشار و حمایت همه جانبه و اعتقادی نظام مقتدر جمهوری اسلامی از او همه نقشه ها را بی اثر کرده است. سخنان پر شور چهار شنبه شب سید حسن نصر الله در دفاع از بشار اسد نیز گرد یاس را در محافل صهیونیستی پاشیده است.
1. انسداد سیاسی آمریکا در مقابله با «بشّار اسد»
• طیف شناسی و تیپولوژی معارضان
از ابتدای سال 1390 ه.ش که درگیری ها در سوریه شروع شد، معارضان سوری با ائتلافاتی که انجام داده اند به دو جبهه جداگانه تقسیم شده اند: «شورای همبستگی ملّی برای تغییرات دموکراتیک» (معارضان داخلی) و «شورای ملّی سوریه» (معارضان خارجی). نگاهی به خواسته ها و تاریخ شکل گیری دو جبهه فوق نشان از آن دارد که این دو؛ تفاوت های ماهوی بسیاری با هم دارند. «شورای ملّی سوریه» که معارضه را در خارج سوریه رهبری می کند با صدور بیانیه تأسیس مورخه اکتبر ۲۰۱۱ رسماً شروع به فعالیت می کند. نکته اساسی درباره پیدایش شورای ملّی حاکی از غیر طبیعی بودن مسائل است. این مجموعه پس از چند اجلاس و نشست زنجیره ای در شهرهای آنتالیا، استانبول و آنکارای ترکیه، دوحه در قطر، بروکسلِ بلژیک و سان -ژرمنِ پاریس در فرانسه و تحت فشار رئوس مخالفان بین المللی مقاومت شامل: آمریکا، اتحادیه اروپا بویژه فرانسه، ترکیه، عربستان سعودی و قطر پایهگذاری شد. شورای ملّی موتلف از سه جریان اصلی: اخوان المسلمین سوریه (به رهبری «البیانونی»- که حدود ۴ دهه مخالف دولت دمشق هستند و ضمن مشی مسلّحانه بصورت سنتی از سوی «شاه حسین» پادشاه فقید اردن، «صدام حسین الّتکریتی» و شیوخ عرب خلیج فارس حمایت می شدند)، سلفی ها (به رهبری روحانی سلفی- سوری «شیخ عدنان العرعور») و «اعلامیه دمشق» (طرفدار غرب و عادی سازی روابط با «تل آویو» به رهبری اپوزیسیون جدا شده از حزب بعث: «عبدالحلیم خدّام») است. در این بین گروه های «اعلامیه دمشق» با گفتمان لیبرالی تحت حمایت فرانسه هستند و در عوض اخوانی ها و سلفی های معارض زیر چتر عربستان، قطر و ترکیه هرکدام با گرفتن سهمی در رهبری جریان «شورای ملی سوریه» بطور مصلحتی متحد شده اند. عمده چهرههای متنفذ این شورا سالیان درازی اروپانشین و کارمند مؤسسات بین المللی آمریکا در خاورمیانه بوده اند.
در مقابل «شورای همبستگی دموکراتیک» با رهبری معارضان داخلی رسماً مورخ ژوئن ۲۰۱۱ در دمشق اعلام موجودیت کرد. رهبران و فعالان همبستگی ملی اغلب از میان زندانیان سیاسی و ساکنان سوریه تشکیل می شوند و علیرغم اعضای «شورای ملّی سوریه» مزّه و مرارت اقدامات امنیتی- قضایی را چشیده اند. همبستگی ملّی از ۱۵ گروه و سازمان کردی، چپگرا، ملی و قومی عربی سازمان یافته که هسته مرکزی این جبهه ائتلافی را گروه «تجمع ملی دموکراتیک سوریه» تشکیل می دهد. این گروه حدود 30 سال پیش با باورهای ملّی- عربی و ناصرینی بعنوان معارض سنّتی دولت «حافظ اسد» پا به میادین سیاست گذاشت. از این روی همبستگی ملّی در کل دارای جایگاه و حمایت سنّتی بخشی از سوری هاست. هر قدر معارضان خارجی به رهبری شورای ملّی به دخالت بیگانگان، مشی مسلّحانه، هماهنگی با نهادهای فراکشوری و فرامنطقه ای، بر براندازی فوری اسد اصرار می ورزند؛ معارضان داخلی و در رأسش همبستگی ملّی با خشونت و ایجاد توطئه های طائفه ای، مداخله بیگانگان و مشی مسلّحانه علیه دولت مرکزی، سازش بر سر جولان و فلسطین مخالفند و ضمن دادن فرصت به «گفتگوهای اصلاحات ملّی اسد» قویّاً معتقدند مبارزات سیاسی و دموکراتیک بهترین راه حل برای دستیابی به «دولت مدنی دموکراتیک» در سوریه است.
جامعه موزاییکی معارضان
جوامع عربی بطور سنّتی دارای رقابت های دیرینه محلّی و قومی- قبیله ای هستند، مسئله ای که
نمی توان جامعه سوری را با ترکیبی از 26 قومیت، دین و مذهب از آن مستثناء دانست. عرب ها با اصرار بسیار بر اصل و نسب خانوادگی و وابستگی های قبیله ای در همه جای دنیا دارای جوامعی چندپاره و متکثّر هستند، همین ریشه سنّتی باعث می شود که معارضان سوری هم نتوانند با هم به اتّحادهای پایداری برسند. نگاهی به انتقادات سران اروپا و آمریکا از معارضه و مطالب نشریّات انگلیسی زبان نشان می دهد، یکی از مهمترین دغدغه های غرب نسبت به آینده «پروژه توطئه علیه سوریه» مربوط به این است که معارضان، ظرفیت تحرّک ذیل یک رهبری واحد را ندارند و از این منظر مدیریت آینده سوریه با مشکل مواجه است. بطور مثال اعلام طرح تشکیل «حکومت در سایه» از سوی «هیثم المالح» در اجلاس استانبول 2011 م. از منازعه زودهنگام بر سر قدرت حکایت می کرد. «اخوان المسملین سوریه» که زمانی تحت رهبری «شاخه دمشق» بوده در حال حاضر تحت رهبری انحصاری اعضای «شاخه های حمص و حماه» است؛ امری که به خودی خود رقابتی منفی در اخوان سوریه را ایجاد نموده است. از گذشته های دور شهرهای بزرگ حلب، حمص، حماه و دمشق با هم بر سر کسب منافعی از قدرت، سیاست و اقتصاد در رقابت بوده و هستند تا جاییکه حماه تحت قالب مرکز «معارضه سلفی» و حمص ذیل نام «معارضه چپ» بطور سنّتی در مقابل دمشق و حلب موضع داشته اند. ائتلاف «اعلامیه دمشق» (از ذینفوذان معارضه خارجی) که پیشتر و در سال 2000 م. با اعضای «تنسیق» (هسته مرکزی معارضه داخلی) به رهبری «حسن اسماعیل عبدالعظیم» مؤتلف شده بودند خیلی زود و بر سر مواضع نسبت به آینده منطقه و اسرائیل از هم جدا شدند. معارضان سلفی و اسلامگرای اخوان بطور ذاتی نسبت به لیبرال ها و سکولارها بدبین هستند و کُردها هم در رویکردی قدیمی نسبت به اسلامگراها ظنین هستند. از سوی دیگر عدم پوشش اقلیّت های مسیحی، دروزی، اسماعیلی و شیعی قویّاً مؤیّد این تئوری است که اختلاف ها در بین معارضان سوری غیر التیام بخش است؛ فاکتوری که باعث شده علیرغم گذشت 17 ماه از شروع ناآرامی ها و بر خلاف تلاش های فراوان ترکیه و غرب برای انسجام بخشی به معارضه داخلی و خارجی این اتّفاق به یک رؤیای دست نایافتنی مبدّل شود. این مسئله چنان جدّی است که اخیراً با تغییر ریاست «شورای ملّی سوریه» (معارضه خارجی) تنش ها و چند صدایی در این سازمان فزونی گرفته است.
از ماست که بر ماست
در کنار این بی اعتمادی رو به رشد در معارضه سوری آنچه بیش از همه غرب را نسبت به سرمایه گذاری برای یک تغییر دموکراتیک و نرم ناامید می کند مربوط می شود به خلاء محبوبیت در جبهه معارضان شریک آمریکا. معارضان خارجی در همان ابتداء نشستی در «سن- ژرمن پاریس» برگزار کردند که بعدها مشخّص شد این نشست تحت اشراف لابی صهیونیستی- فرانسوی «لیفی- هرتزوگ» برگزار شده است. این لابی همان تیمی است که مخالفان «شاخه فرانسه قذّافی» را تشویق به اقدامات مسلّحانه کرد که خیلی سریع مقدّمات مداخله نظامی ناتو در لیبی را توجیه می نمود. همچنین «الغامدی» از اعضای شاخص «شورای ملّی سوریه» (معارضه خارجی) که تابعیت آمریکایی نیز دارد در سال 2007 م. ضمن سفر به اراضی اشغالی در «کنست اسرائیل» (پارلمان) درباره مناسبات آتی سوریه و اسرائیل سخنرانی کرد. نباید این را نادیده گرفت که اکثریت سوری ها در مورد سرنوشت فلسطین، جولان و مداخلات صهیونیست ها در لبنان و بحث خلع سلاح حزب ا... لبنان با اصول حکومت «اسد» ها از حیث دینی و بنیادین همگرایی دارند، بنابراین بخشی از معارضه خارجی که مدافع غرب در این زمینه هاست در داخل سوریه از محبوبیت چندانی برخوردار نیستند و حتّی در صورت سقوط دمشق اینان گزینه مناسبی برای دست گرفتن حکومت نخواهند بود.
نوشدارو بعد مرگ سهراب
جالب است که بدانیم قبل از جنگ های دوقلوی «33 روزه» و «22 روزه» در سال های 2006 و 2007 م. برخی از رسانه های غالب جهانی بطور مداوم سعی داشتند تصویری که از «بشّار اسد» می سازند قرابت معناداری با اصلاحات مدنی داشته باشد تا جاییکه وی را «آتاتورک سوریه» بنامند. گذشته از این خود اسد به خاطر تحصیلات دانشگاهی در لندن، شخصیت جوان و علاقه عجیبش به شعر و ادبیات از ابتدای ریاست جمهوری در سال 2000 م. مبادرت به ایجاد یکسری اصلاحات نمود که بیشتر در غیر سوسیالیستی کردن اقتصاد سوریه نُمود می یافت. هر چند طرح های او بدلیل ادّعای دست داشتن سوریه در ترور «رفیق حریری» و سپس همکاری موثر با «حزب الله در لبنان» و «حماس در غزّه» کُند شد لیکن طرح راهبردی «پنج دریا» (ساخت اقتصاد سوریه در جهت تبدیل شدن به مرکز ارتباطی، تجاری و انرژی مدیترانه، خزر، دریای سرخ، سیاه و خلیج فارس) در سال های 2009- 2011 م. از طریق سفرهای دیپلماتیک سطح بالا همچنان ادامه داشت که به توطئه جدید تلاقی یافت. با شدّت گرفتن ناآرامی ها در سوریه «بشّار اسد» رئیس جمهوری این کشور خیلی سریع تصمیم گرفت به جای اهدای امتیازات ذلّت بار به طرف های خارجی توطئه، امتیازاتی سیاسی را با امید بازگشت روزهای عادّی به مردم کشورش تقدیم کند. شروع گفتگوهای فراگیر «اصلاحات ملّی» که بدستور ریاست جمهوری و توسّط استانداران با حضور اعضای حزب بعث هر استان، شهر و روستا و گروه های مخالف مردمی برگزار شد، قدم اوّل این اصلاحات بود. آزادی زندانیان سیاسی، لغو حالت فوق العاده امنیتی در کشور، تشکیل جلسات فراگیر برای اصلاح قانون اساسی و تدوین یک قانون اساسی جدید گام دوم دولت سوریه برای اصلاحات بود. بعد از آن با وجود موانع بسیار امنیتی و سیاسی انتخابات شورای محلّی، رفراندوم قانون اساسی جدید (مشارکت 58 درصدی) و انتخابات پارلمان (مشارکت 51 درصدی) یکی پس از دیگری برگزار گردیده است.
نکته اساسی درباره «طرح اصلاحات فراگیر ملّی سوریه» مربوط می شود به اینکه در سطح مردمی و سیاسی در بخش اعظمی از گروه ها و احزاب سیاسی داخلی بازتاب خوبی داشته است؛ ضمن اینکه توانست پتانسیل بالقوّه کُردهای سوریه برای جذب شدن به معارضه را مسکوت نماید و آنها را بطور موقّت با دولت همراه نماید. جبهه معارضه داخلی طبق رایزنی های فشرده «فدراسیون روسیه» و «جمهوری اسلامی ایران» در انتخابات پارلمانی شرکت کردند و حتّی در 46 حوزه انتخابیّه کاندیدا اعلام نمودند و همچنین اکراد سوریه بطور فعّال در این انتخابات شرکت نمودند. این اصلاحات چنان دورنمای جذّابی داشته است که کُردها با آغاز تشکیل کابینه جدید «ریاض فرید حجاب» در ابتدای تیرماه 1391 ه.ش خواستار دو سهمیه از وزارتخانه ها شوند، مضاف بر اینکه حدّاقل دو وزارتخانه از کابینه به معارضان داخلی اختصاص یافت. لذا معارضان داخلی بیشتر ترجیح می دهند در عوض همکاری با شرکای غربی حامی سقوط در فرآیندی معامله گرانه هر چه بیشتر به اصلاحات سریع و اساسی تر دست یازند. معارضه داخلی سوریه خوب می داند حذف تک حزبی و حکومت مطلق «حزب بعث» بر ارکان قدرت، محدود کردن دوره ریاست جمهوری، ایجاد امکان رقابت در انتخابات ریاست جمهوری و لغو حالت فوق العاده در عرض یکسال و اندی نمایشی نبوده است و به هیچ وجه نمی توان به راحتی از آن چشم پوشید.
آنالیز
در کل امکان سنجی 4 معیار بالا و راهپیمایی های حمایتی مردم از نظام کنونی در استان های مختلف سوریه براحتی اثبات می کند آمریکا و متّحدینش نمی توانند «راهکار سیاسی داخلی و دموکراتیک» را برای اسقاط دولت «بشّار اسد» دنبال نمایند، آنها حقیقتاً در تقابل با «بشّار اسد» به یک انسداد سیاسی رسیده اند. چنانچه این راه را انتخاب نمایند باید منتظر انتخابات آتی ریاست جمهوری در سه ساله آینده باشند، انتظاری که اصلاً معلوم نمی کند کاندیدای پیروز در راستای منافع آمریکا باشد. از طرف دیگر آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه قصد ندارند یک دوره سه ساله دیگر را صبر کنند تا «جمهوری اسلامی» همچنان سیر صعودیش را امتداد بخشد.
2. شکست کودتای نوژه در سوریه
تا اینجا می دانیم که اگر هر کسی جای آمریکائی ها و. صهیونیست ها باشد با شرایط موجود هرگز از راهکارهای سیاسی در داخل سوریه برای فروپاشی دولت اسد استقبال نمی کند. در کنار این گزاره منطقی باید اشاره کرد که غرب از سال ها پیش به یک عملیات اطّلاعاتی گسترده در ارتش و حزب بعث سوریه مبادرت ورزیده است و بسیاری از تئوریسین ها و استراتژیست های آمریکائی- صهیونیستی به صورت لجام گسیخته ای به یک کودتای درون حزبی یا کودتای نظامی در سوریه امیدورا شده اند. در طرح هایی از سنخ کودتا بر روی نقش آفرینی سه گروه برای حذف «بشّار اسد» طراحی و محاسبه شده است: 1- ارتش، 2- حزب بعث و 3- بخشی اندک از علوی ها.
جنگ ژنرال ها
نکته اساسی درباره «کودتای نظامی ارتش» این است که رژیم سیاسی سوریه یک ساختار تمام عیار نظامی است. «حافظ اسد» بنیانگذار حکومت سوریه خود افسر ارتش بوده است و حتّی قبل از او نیز آمریکا و شوروی برای به دست گرفتن عنان سوریه روی نظامیان و افسران امنیتی حساب ویژه ای باز می کردند. «بشّار»، «باسل» (در یک حادثه رانندگی فوت شده است) و «ماهر» اسد سه نظامی زاده ای هستند که سال ها از عُمر خویش را با مسئولیت ها و آموزش های نظامی سپری کرده اند؛ در کل حرف اوّل و آخر در سوریه را نظامی ها می زنند. در چنین رژیمی که مناسبات سیاسی در حدّ اعلاء با مناسبات نظامی- امنیتی تنیده است بی شک بهترین و کم هزینه ترین راه حل فروپاشی، کلید زدن یک کودتا است. هر چند با به قدرت رسیدن «حافظ اسد» هرم قدرت در ارتش وارونه شد و علوی ها رفته رفته جای سنّی ها در پُست های عالی و ستادی را گرفتند ولی این حقیقت که بدنه اصلی ارتش شامل نظامیان سنّی مذهب است را نمی توان کتمان کرد. ضمن اینکه بخش عظیمی از فرماندهان عالی حلبی (اهل شهر حلب) که بعد از کودتای «حافظ اسد» جای خود را به علویان دادند در حال حاضر سعی می کنند صندلی های از دست رفته را باز پس گیرند. برای مثال چندی پیش برای احتمال سنجی گزینه کودتای نظامی «ژنرال حکمت شهابی»، «رئیس سابق ستاد مشترک ارتش سوریه» (بین سال های 1974- 1998 م.؛ وی بعد از برکناری ساکن ایالات متّحده بوده است) به دمشق اعزام شد. طبق گزارش ها «ژنرال شهابی» یکی از مهره های مورد اطمینان آمریکا است، به خانواده ای بورژوا از شهر «حلب» منتسب است و نفوذ فوق العاده ای بر روی تجّار سنّتی این شهر دارد. با بازگشت دوباره وی به سوریه «ژنرال مصطفی طلّاس»، «وزیر دفاع سابق سوریه» در گفتگویی با شبکه «روسیا الیوم» ادعا کرد که «ژنرال شهابی» با سازمان های جاسوسی آمریکا مرتبط بوده است. وی گفت: «مقامات اتحاد جماهیر شوروی سابق در اوایل دهه 80 از قرن میلادی گذشته به مرحوم حافظ اسد ابلاغ کرده بودند که ژنرال حکمت شهابی با سازمان سیا همکاری می کند. اما مرحوم حافظ اسد برای حفظ افسران ارشد حلبی در نیروهای مسلح و جایگزینی تدریجی ژنرال های علوی به جای ژنرال های حلبی، وجود حکمت شهابی در رأس ستاد ارتش را تحمل می کرد.». چندی پیش نیز «صدای آمریکا: VOA» در گزارشی از نشست تخصّصی «انستیتو سیاست خاورمیانه واشنگتن» (WINEP- تأسیس شده توسط یکی از مدیران AIPAC در 1985 م.) به نقل از «آندرو جی تَبلر» (مدیر ارشد سیاست عربی مؤسّسه) نوشت: «کودتای نظامی علیه اسد را به عنوان یک راه احتمالی برای انتقال قدرت در سوریه باید در نظر گرفت.». این در حالی بود که «تئودور کتوف» (سفیر سابق آمریکا در سوریه) طیّ همین نشست به عدم توانایی راهکارهای نظامی و قطعنامه های شورای امنیّت برای برکناری اسد اذعان کرده بود. به آنچه گفته شد این را هم اضافه نمایید که برخی معتقدند حکومت سوریه هر اندازه در امور نظامی کلاسیک و اطّلاعاتی خُبره و زُبده است در امور مربوط به واحدهای امنیت داخل و ضدّ اطّلاعات از ضعف های ساختاری رنج می برد. مسئله ای که در خبر دست داشتن یکی از مقامات امنیّتی سوری در عملیات انتحاری «ساختمان امنیّت ملّی سوریه» در دمشق مورّخ 28/4/1391 به وضوح دیده شد، عملیاتی که طیّ آن وزیر دفاع سوریه و رئیس سازمان امنیت سوریه کشته شدند و معاون ستاد مشترک ارتش و معاون وزیر کشور نیز به شدّت مجروح شدند.
کودتای اشرافیت نوکیسه
احتمال کودتای بعث سوریه وقتی قوّت می یابد که مشخّص شود مهمترین مانع جریان اصلاحی «بشّار اسد» بدنه نیمه فاسد، لَخت و پر نفوذ حزب بعث بوده است، نظامیان سرشناسی که به هیچ وجه حاضر نیستند در کسب منافع و قدرت با دیگر مردم سوری به یک اندازه و عادلانه سهیم باشند، پس اسد هر روز بیشتر از گذشته شاهد پیش نرفتن دستوراتش در یک بحران همه جانبه است. تا پیش از اصلاحات سیاسی اسد اغلب قریب به اتّفاق نمایندگان پارلمان هر چند در ظاهر وابسته حزب نبودند امّا همه مردم می دانستند اینها در واقع وابستگان حزب هستند، و از آنجا که حزب فراگیر نبود مشکلات زیادی برای حاکمیت ایجاد می کرد. «بشّار اسد» بعد از اصلاح قانون اساسی و رفراندوم آن، وقتی همه خود را برای انتخابات پارلمانی آماده می کردند، گفت: «ما از تعدد احزاب در سوریه حمایت می کنیم و حزب بعث اگر خواهان بقا در عرصه است باید علاوه بر بدست آوردن پایگاه مردمی برای ادامه حضور رقابت کند.». (6/2/1391) این جمله خیلی واضح از اعتراض ها و فشارهای دورن حزبی به اسد و اختلاف دیدگاه او با شورای مرکزی حزب پرده بر می دارد؛ حزبی که اکثریت اعضای شورای مرکزی آن سنّی مذهب هستند و با توافقات نانوشته طیّ دوره حاکمیت «اسد» ها برخی از شریانهای اقتصادی کشور را در دست گرفته اند. هر چند به سختی می توان بین حزب و امرای ارتش تفاوتی قائل بود ولی برخی از کارشناسان عقیده دارند در صورت بیشتر شدن شکاف بین اسد و حزب بعث، آن قسمت از حزب که جزء ارتش نیست بیشتر از رژیم فاصله می گیرد.
برادر علیه برادر
علوی ها در خوش بینانه ترین آمارهای موجود چیزی حدود 15 درصد کلّ جمعیّت سوریه را در بر می گیرند، این در حالیست که بیش از 70 درصد جمعیّت متعلّق به سنّی مذهب هاست. پُر واضح است که اگر حکومت علوی «بشّار اسد» ساقط شود یک نسل کُشی واقعی علیه اقلیّت های علوی، شیعی و اسماعیلی سوریه توسّط سلفیّون با حمایت اسرائیل و آمریکا به بار خواهد نشست. این دورنمای تاریک باعث می شود گروهی کوچک امّا مهمّ در بین علوی های سوریه شکل بگیرد که در تفکّری تسامحی در برابر اخذ امتیاز و البته مصّونیّت عشیره ای در سوریه بدون اسد با سناریوی غرب همکاری نمایند. معمولاّ نوشته های «سرکیس نعّوم» برای همه آنهایی که بطور مداوم اخبار دست اوّل عربیِ خاورمیانه را پیگیری می کنند، قابل تأمّل است. او حین ارتباط گرفتن با ذینفوذان سیاست خارجی و نهادهای اطّلاعاتی ایالات متّحده و کشورهای غربی مخلوطی از اخبار پشت پرده صحیح و غیر صحیح را نشر می دهد با این توجّه که بخشی از این داده ها قابل تأمّل هستند. وی در اثنای یادداشتی در فروردین 1391 ه.ش می نویسد: «نخستین دیدارم در واشنگتن با دیپلماتی کارکشته بود. او همچنان امور جهان عرب را پیگیری میکند به گونهای که او را جزء «اصحاب امور» می دانند ... پرسید: نظرت درباره اینکه گفته می شود ممکن است علوی ها بشار اسد را سرنگون کنند و با دیگران وارد مذاکره شوند، چیست؟ ... سوری ها مهاجران بزرگ و گسترده ای در آمریکا دارند که اکثرشان مسیحی هستند. امّا آنها همگی با نظام اسد هستند و از اسلامگرایان میترسند. این مسئله است که آمریکایی ها آن را بسیار جدّی میگیرند به خصوص در سالی که انتخابات ریاست جمهوری در پیش است.». بنابر این برخی معتقدند لابی مسیحی- سوری با ثروت کلانش تلاش می کند یک حکومت علوی و میانه رو همچنان باقی باشد. البته اتّکا کردن به این کُد خیلی توجیه منطقی ندارد چرا که علویان در حال حاضر با جدّیت مدافع بشار اسد هستند.
آنالیز
به رغم آنچه گفته شد باید بگوییم احتمال کودتای سوری هر چند قابل ارزیابی است و صد البته کوتاه ترین راه برای حذف اسد است ولی در در عالَم واقع از امکان عملیاتی شدن فعلاً عاجز است. چند هفته پیش خبرنگاری توانست با یکی از مسئولین اطّلاعاتی- امنیتی «رژیم غاصب قدس» گفتگویی مهم ترتیب دهد، مهمترین قسمت مصاحبه آنجا بود که خبرنگار می پرسید: چرا اسرائیل روی یک کودتای نظامی علیه اسد هیچ اقدامی نمی کند؟ و طرف جواب داد: ما روی این مسئله خیلی کار می کنیم ولی مشکل این است که تا زمانیکه ایران حامی اسد است، نظامیان برای تدارک یک کودتای واقعی جرأت ندارند. این تحلیل صهیونیستی دقیقاً به همان مطلبی اشاره دارد که معتقد است نظام سوریه در امور امنیت داخل و ضدّ اطّلاعاتی ضعف های عمیقی دارد، ضعف هایی که با کمک مشاوران عالی قابل جبران می باشد. بنابر این خوب است بدانید در ایّام شروع بی ثبات سازی سوریه تا به حال دو کودتای سوریه مانند کودتاهایی از سنخ نوژه در نطفه خفه شده است.
3. آقای دیپلمات لطفاً رو به دوربین فقط بخندید!
فقط به خاطر مقاومت
«بشَار اسد» بعد از مرگ «حافظ اسد» و در نطق ایراد قسم برای ریاست جمهوریش به جمله ای اشاره نمود که به گفته دیپلمات های سابق ایران از قبل تعبیه نشده بود و عبارتی فی البداهه بوده است: «می گویند صلح خوب است، ما هم قبول داریم صلح خوب است ولی چرا ما 9 متر از دریاچه [دریاچه طبریّه] عقب نشینی کنیم، خوب چرا آنها [اسرائیل] 9 متر عقب نمی روند». یکی از مهمترین مسائل راهبردی بلندی های جولان مربوط است به «دریاچه طبریّه» که تخمین زده می شود چیزی حدود 50 درصد آب شُرب شهرک های صهیونیستی از آن تأمین می شود؛ دریاچه ای که اگر سوریه عزم کند آن را از یوغ اسرائیل خارج کند، صهیونیست ها برای تأمین آب آشامیدنی به سختی خواهند افتاد. وقتی کوس نا آرامی های برنامه ریزی شده در سوریه بلند می شد سفیر این کشور در واشنگتن فرا خوانده می شود تا از او بخواهند در قبال سه امتیاز تمامی تحریم ها و فشارها از گردن سوریه برداشته شود: 1- عدم وجود پایگاه مقاومت فلسطینی در اراضی سوری، 2- عدم پشتیبانی از حزب الله لبنان و 3- کاهش روابط با جمهوری اسلامی ایران. با پا فشاری حکومت سوریه بر اصول حمایتی اش از مقاومت، عملاً پنجره دیپلماسی از طریق تهدید یا تطمیع مستقیم بسته شده است. ولی همچنان می توان راه های دیپلماتیکی یافت که با تنگ تر کردن فضا بر کشورهای همسایه و متّحد سوریه یا تطمیع آنها، سوریه را وادار به تسلیم نمود.
محور ارتجاع عربی علیه سوریه
سوریه بعد از شروع نا آرامی ها خیلی زود با طرحی از پیش تعیین شده، بدست محور ارتجاع عربی از اتّحادیه عرب اخراج گردید و متعاقب آن کشورهای حامی سوریه به: ایران، روسیه، چین، عراق، لبنان و کویت تقلیل یافتند. در این بین کویت نه به عنوان حامی که تا حدودی سعی کرده است در قاموس یک ناظر بیطرف در مذاکرات بین المللی نقش ایفاء کند. از طرفی لبنان با نا آرام شدن «طرابلس» تا حدود زیادی کارکردهای خود برای دفاع از همسایه اش را از دست داده است. عراق نیز هر چند سعی کرد تا حدّ امکان جلوی قاچاق سلاح به سوریه سد کند لیکن بدلیل مشکلات عدیده اقتصادی مردمش در مناطق هم مرز با سوریه، اکثریت بودن بافت جمعیّتی سنّی در این مناطق و البته اوضاع نا به سامان دولت مرکزی عراق (بدلیل پروژه «طارق الهاشمی» در این کشور)؛ توفّق چندانی نداشته است. بنابر این همینکه دولت عراق ذیل فشارهای بین المللی، اجازه لشگرکشی نظامی از طریق خاکش را به طرف های ثالث نمی دهد؛ حالتی ایده آل برای سوریه است. با این اوضاع جمع دوستان موثر «بشّار اسد» به ایران، روسیه و چین محدود شده است. از آنجا که چین در مناسبات خارجی مخصوصاً در حوزه های منطقه ای مربوط به روسیه بصورتی اتوماتیک تابع سیاست های «کرملین» است، باید اذعان نمود که ادامه بازی دیپلماتیک غرب علیه «بشّار اسد» فقط از مجرای دو بازیگر اصلی یعنی: ایران و روسیه- چین امکان پذیر است. غرب سعی می کند با روش های گوناگون این دو بازیگر را در قبال سوریه یا همراه سناریوی جاری خویش نماید یا حدّاقل آنها را در این مورد منفعل کند.
متّحد لغزش ناپذیر
پیشتر و در شماره 46 نشریه گفتیم که تغییر در نظام سوریه قدمتی 45 ساله دارد و آنگاه به طرح مشترک و کاملاً سرّی بریتانیا- آمریکا موسوم به طرح «مک میلان- آیزنهاور» در 1957 م. اشاره شد و همچنین به «پروژه قرن جدید» در سال 2007 م. توجّهتان جلب شد. مبرهن است که حجم بالای فشارهای امروزی به سوریه از عزمی فرا منطقه ای برای تغییر رفتار حکومت «اسد»ها در راستای پروژه های جهانی ماسون ها ناشی می شود. این پروژه آمریکایی- اسرائیلی درست زمانیکه از سال 2001 م. «جُرج دبلیو بوش» تصمیم گرفت به حمایت لجستیک و نظامی مخالفان دولت اسد از طریق پایگاه «اینجرلیک ترکیه» بپردازد جدّی تر شده بود، این همان سالی است که مردم جهان شاهد واقعه مشکوک «11 سپتامبر» بودند و حین آن بنای یک «جنگ صلیبی نوین» برای دست یازدین به جمهوری اسلامی ریخته شد. از بین کشورهایی که «بوش» آنها را جزء «محور شرارت» برشمرد، کار «عراق» و «افغانستان» یکسره شده، «کره شمالی» هم به فراموشی سپرده شده و فقط «جمهوری اسلامی ایران» باقیمانده است. لذا همانطور که «حزب الله لبنان» در «جنگ 33 روزه» خاکریز پهن جمهوری اسلامی به شمار می رفت در حال حاضر نیز سوریه خاکریز جمهوری اسلامی است و بر خلاف بازی های رسانه ای که طرفین منازعه را غرب- روسیه معرّفی می کنند، این ایران است که یک طرف طناب را گرفته و طرف دیگر به شرکای منطقه ای و فرامنطقه ای ایالات متّحده وصل است. منازعه ای که در حال حاضر می بینیم واقعاً به یک تقابل نفس گیر فرامنطقه ای تبدیل شده است، در حالیکه ایران در مرکزیت خاورمیانه قرار دارد و ایالات متّحده در نیمه کره شمالی قارّه آمریکا ولی «جنگ محورها» تمامی خاورمیانه، شاخ و شمال غربی آفریقا را در بر گرفته است. هر روز که یک محور غربی فرو می پاشد در محوری از محورهای منتسب به جمهوری اسلامی شاهد تنش جدیدی هستیم و در ازای آن هر روز که تنش جدیدی در محورهای ایران رخ می دهد شاهد تنش متقابل در محورهای آمریکا هستیم؛ بنابر این باید بدانیم جنگ محورهای قرن 21 که در حال حاضر دچار آنیم یک جنگ تمام عیار سرد بین جمهوری اسلامی و ایالات متّحده آمریکاست.
با تمام تفاسیر بالا سوریه نشان داد که قرار نیست مناسبات راهبردی خویش با «جمهوری اسلامی» و محور مقاومت را به هیچ وجه قطع نماید و این یعنی تغییر رفتار سوریه امکان پذیر نیست. روزنامه آمریکایی «نیویورکر» هفته پاپانی تیرماه نوشت: «حافظ اسد، رئیسجمهور سابق سوریه درباره علت حمایت از تهران در جنگ ایران و عراق گفته بود، تاریخ ثابت خواهد کرد، در روزی که تمامی کشورهای عربی مقابل سوریه
می ایستند، ایران تنها کشوری است که از دمشق حمایت میکند.» تصمیم گیران در سوریه به خوبی می دانند ایران برای آنها نه یک متّحد تاکتیکی (مانند چین) و نه یک متّحد راهبردی (مانند روسیه و عراق) که یک متّحد اعتقادی و ایدئولوژیک است و مهمتر اینکه می دانند نظام اسلامی ایران نه یک نظام پراگماتیست که دارای ساختاری دینی و ایدئولوژیک است و هرگز حاضر نیست منافع کوتاه مدت را با مصالح بلند مدت معاوضه نماید. داخل پرانتز و خیلی واضح به برخی کارشناسان در «وزارت امور خارجه» و مشاوران سیاست خارجی «مجلس» توصیه می شود شدیداً از تئوری پردازی برای رفتن «بشّار اسد» چشم پوشی نمایند چرا که در صورت پیروزی کودتای جاری علیه دولت سوریه کسانی که جایگزین نظام حاکم می شوند به هیچ وجه با ایران یک اتّحاد بنیادین نخواهند بست.
اخیراً نیز «هنری کیسینجر»، استراتژیست پُر آوازه صهیونیست- آمریکایی و عضو شاخص «شورای روابط خارجی ایالات متّحده آمریکا» که کلیّات و خطّ مشی های اصلی دولت فدرال در امور خارجی را ترسیم می نماید؛ طیّ یادداشتی در نشریّه «تایمز» درباره سوریه، حزب الله لبنان و ایران صحبت های شایان توجّهی نموده است. قبل از اشاره به مهمترین فراز از این مقاله باید گفت وی اصولاً به ندرت مقاله می نویسد و در واقع تقریر یک مقاله از طرف چنین شخصیّتی نشان از اهمیّت موضوع دارد. «هنری کیسینجر» می گوید: «تنها راه حل حفظ اسرائیل حذف حزب الله لبنان است و تنها راه حذف حزب الله قطع ارتباط لجستیکی آن با ایران از طریق سوریه است.» ما امروز و بعد از سخنرانی 14 بهمن 1390 ه.ش رهبر معظّم انقلاب اسلامی دیگر احتیاط خاصّی نداریم که بگوییم مهمترین کانال ارتباطی ایران با مجاهدین حزب الله حین جنگ «33 روزه» و پیش و پس از آن از طریق استان های غربی سوریه بوده است. علیرغم آنچه برخی سعی
می کنند دفاع ایران از اسد را به مذهب علویش نسبت دهند باید گفت حمایت بنیادین و اعتقادی جمهوری اسلامی از حکومت اسد نه بر سر مذهب که بدلیل آینده «حقیقت جاوید مقاومت» است؛ چه آنکه علوی گری با تشیّع تفاوت های ماهیتی فراوانی دارد و البته مذهب هیچ کسی توجیه گر نقایص او نمی تواند باشد. جمهوری اسلامی به رهبری امام خامنه ای
می داند که بزرگترین آرمان انقلاب اسلامی استکبار ستیزی است که در حال حاضر غدّه آن در اسرائیل قرار گرفته است؛ لذا همانطور که رهبر حکیم انقلاب اسلامی فرمودند مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران اسلامی حمایت از جنبش های ضدّ اسرائیلی در هر جایی از دنیاست. به همین دلیل است که با مطرح شدن قضیه ایجاد «گروه تماس سوریه» در مجامع بین المللی این طرح خیلی زود به گور سپرده می شود، چرا که ایران چاشنی اصلی یک تماس موفّق با «بشّار اسد» است و این چاشنی به هیچ وجه حاضر نیست در شرایط فعلی روی گزینه ای غیر «بشّار اسد» تمرکز نماید به عبارت بهتر تهران یک متّحد بنیادین برای دمشق است و از متّحدین استراتژیک یک گام با ثبات تر است.
دلّال روسی
پروژه سوریه جزء معدود پروژه های آمریکایی است که هر روز نام یک مُدل بر آن اطلاق می شود. تکنسین های فروپاشی در معتبرترین اتاق فکرهای ایالات متَحده روزی از مُدل لیبیایی برای سوریه نام می برند، روزی مُدل مصری و امروز این مُدل یمنی است که بسیار به گوش می رسد. نقطه تمرکز این مُدل قطعاً روی روسیه استوار است، چرا که ایران به هیچ وجه تماس های محرمانه برای بحث درباره یک گزینه میانه با غرب را نخواهد پذیرفت ولی روسیه همیشه نشان داده است در جهان سیاست دلّال ماهری است. البته این خوی روسی توجیه منطقی ساده ای دارد:
روسیه یک ابر قدرت مضمحل شده است که می تواند شاخصه های شوروی را فقط در بعضی از حوزه ها یدک بکشد. از وقتی «ولادیمیر پوتین» توانست به مرد شماره یک «کرملین» تبدیل شود کوشید تا جایی که ظرفیت دارد میراث شوروی را به «فدراسیون روسیه» باز گرداند. میراثی که بدلیل یک افتضاح بزرگ ایدئولوژیک و شکست اندیشه های سوسیالیستی- مارکسیستی فقط در عرصه های سخت، نیمه سخت و دیپلماتیک قابل بازیابی است، برگشت روس تبارها به دوران طلایی قدرت نرمشان و تأثیر شگفت انگیز موسیقی و رمّان هایشان بعید به نظر می رسد. بنابراین «پوتین» سعی می کند با گرفتن ژست میهن پرستانه و با یادآوری دوران شوروی تا می تواند حق کشورش در عرصه های نظامی، اطّلاعاتی و دیپلماتیک را کسب کند. در همین راستا «روسلان پوخوف»، «مدیر مرکز آنالیز استراتژی و تکنولوژی مسکو» به «نیویورک تایمز» می گوید: «روسیه برای حفظ موقعیت خود به عنوان یک قدرت بزرگ و همچنین مقابله با برخی گروههای تندرو از حکومت سوریه حمایت میکند ... بسیاری از روس ها بر این باورند که سرنگونی حکومت اسد، به معنای از دست رفتن آخرین متحد روسیه در خاورمیانه خواهد بود و آخرین آثار قدرت باقی مانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی را پاک می کند.». «هنری کیسینجر» نیز وقتی اوّلین آمار انتخاباتی ریاست جمهوری اخیر روسیه اعلام می شد، درباره شخصیّت «پوتین» گفت: «من فکر نمیکنم پوتین آنطور که به نظر میرسد، تمایلات ضد غربی داشته باشد. او قبل از هر چیز یک میهنپرست واقعی روس است که بشدت تحت تاثیر حوادثی قرار دارد که در دهه 90 در این کشور اتفاق افتاده است.». لذا روسیه برای سوریه در بهترین حالت یک متّحد استراتژیک خواهد بود.
این تفکّر راهبردی روس ها خود را در عرصه دیپلماتیک نشان می دهد؛ درست زمانیکه فشارها به اسد در حال افزایش بود و روسیه دو قطعنامه پیاپی «شورا امنیت» را وتو کرده بود، یک پایگاه تحلیلی به نقل از «وزیر امور خارجه آمریکا» نوشت: «کلینتون روز گذشته با ابراز امیدواری درباره اینکه نشست اواخر هفته جاری روسیه با اتحادیه عرب بتواند به همراه کردن مسکو در قبال تحولات سوریه بینجامد، تلاش های [فشارها] اعمال شده به روسیه را عمیق توصیف کرد.». دو روز بعد از این خبر نیز روزنامه «کامرسانت» به نقل از یک منبع خبری در کنگره آمریکا نوشت: «مقامات واشنگتن امکان ارائه اطلاعات فنّی- تاکتیکی در خصوص سیستم دفاع ضد موشکی مدرن شده به طرف روسی را بررسی می کند. بدین ترتیب کاخ سفید می تواند امیدوار باشد که به مذاکرات با روسیه که در اواخر سال 2011 بخاطر مخالفت نمایندگان جمهوری خواه متوقف ماند، باز گردد.». همین گزاره از زبان سخنگوی وزارت دفاع آمریکا و سپس در تماس تلفنی اوباما- پوتین نیز شنیده شد. تماسی که در آن پوتین به خاطر از سرگیری مذاکرات سپر موشکی آمریکا، کمک های شایان آمریکا برای عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی و البته افزایش سریع مبادلات اقتصادی؛ عمیقاً از طرف آمریکایی تشکْر کرده بود. بعد از این بود که «سرگئی لاوروف»، مرد شمار یک سیاست خارجی روسیه در نشست مشترک وزرای خارجه روسیه و اتّحادیه عرب گفت: «فرصتي براي تصويب قطعنامه اي درخصوص سوريه در شوراي امنيت وجود دارد چنانچه در آن عزمي براي سيطره مخالفان مسلّح بر سوريه وجود نداشته باشد.». (22/12/1390) سپس لاوروف چند روز قبل از سفر تهران در حالیکه لحن خود در قبال «بشّار اسد» را تعديل كرده بود گفت: «شخص براي روسيه مهم نيست ... هر گونه مداخله نظامي خارجي در مناقشه سوريه بر خلاف نظر كرملين است.». همزمان با این اظهارات یک کارشناس روس وابسته به «مؤسّسه تحقیقات سیاست خارجی و ابتکارات مسکو» اعلام کرد: «اکنون مسکو به طور فعّال در حال بررسی گزینه به اصطلاح «یمنی» است، بدین ترتیب که «بشّار اسد» بصورت داوطلبانه از سمت ریاست جمهوری کناره گیری کند و امکان دارد روسیه پیشنهاداتی را هم ارائه داده باشد. واشنگتن ماهرانه دو گزینه را پیش روی روسیه قرار داده است که عبارتند از: یا روسیه به این کشور کمک کند تا از طریق مسالمتآمیز اسد از حکومت کنار برود یا اینکه آمریکا از راه نظامی برای رسیدن به این هدف استفاده خواهد کرد. ... بدین ترتیب آمریکا با دستان روسیه اسد را بر می دارد و روسیه هم فکر می کند که سوریه را نجات داده است.».
آنالیز
آنچه از شرح بالا بدست می آید اینکه رسیدن به یک گزینه دیپلماتیک از طریق فشار هزمان با تطمیع روسیه می تواند مسائل را برای غرب هموار نماید؛ چرا که روسی ها تنها خطّ قرمزی که متصوّرند مربوط به عدم مداخله نظامی در سوریه است. هر چند تا امروز روسیه وارد معامله محتمل نشده و بر حفظ بشار اسد پافشاری کرده است.
4. تجارت سعودیِ تروریسم
از روزی که نا آرامی ها در سوریه گسترش یافته است رسانه های مدافع مقاومت در منطقه از فارسی زبان گرفته تا عربی زبان و رسانه های همراه با سوریه از انگلیسی زبان گرفته تا روسی زبان بطور مداوم درباره چگونگی تسلیح مخالفان سوریه بدست آمریکا، اسرائیل، فرانسه، ترکیه، قطر، عربستان سعودی و اردن گزارش های متنوّعی پخش کرده اند. از آنجا که مخاطبان در معرض این اخبار بوده اند فقط به نکاتی اشاره می شود که در تحصیل پاسخ به ما کمک می کند. اهداف غرب از آنچه آن را افزایش معارضه مسلّحانه و اعمال تروریستی در سوریه می نامیم بطور عمده در چهار دسته قابل ارزیابی است: 1- ایجاد جنگ مذهبی که می تواند کشور سوریه را در سطح ملّی حتّی اگر از این سناریو جان سالم به در برد از استانداردهای مقاومت و کارآمدی بین المللی خارج کند، 2- فرسایشی شدن جنگ داخلی بمنظور مضمحل کردن مشروعیّت حکومت «بشّار اسد» در میان مدّت که باعث می شود مردم و گروه های سیاسی نسبت به حمایتشان از حکومت مرکزی تجدید نظر کنند، 3- زمینه سازی برای یک مداخله نظامی بین المللی از طریق «بند هفت منشور سازمان ملل» یا «اصل R2P» و 4- در صورت شکست پروژه خانه امنی در لایه های پنهان اجتماعی سوریه وجود داشته باشد تا در آینده بصورت اقتضائی به عنوان اهرم فشار علیه دولت سوریه به کار رود.
اخیراً یک مرکز مطالعاتی در آمریکا سندی را منتشر کرد که در آن بطور مفصّل درباره زوایای مختلف معارضه مسلّحانه در سوریه و ماهیت گروه های تشکیل دهنده این سنخ اعتراض ها تحقیق شده بود. این سند اذعان می کرد که تا اویل سال 2012 م. بسیاری از کارشناسان بر این عقیده بودند که تنها راه حل موجود برای پایان دادن به خشونت ها در سوریه، حمایت مادّی از معارضان است. سند مدّعی می شد از زمانیکه مقامات آمریکا حین تماس با اسد، خواستند از قدرت کناره گیری کند و عدم تحقّق این مسئله منجر به بسته شدن سفارت های آمریکا و کشورهای اروپایی در دمشق شد؛ این مقامات بدین نتیجه رسیده اند که باید بیشتر به راهکارهای سیاسی فکر شود. در حال حاضر تصمیم سازان آمریکایی به این می اندیشند که اختلافات موجود بین معارضان دموکراتیک و معارضان مسلّح در طولانی مدّت فقط باعث بحرانی تر شدن (چند لایه شدن جنگ های دموکراتیک) اوضاع می شود، از این جهت چنین تجویز می کنند که هر تصمیمی برای مسلّح کردن مخالفان نباید به کُندی و فرسایشی انجام شود. از این منظر نهادهای اطّلاعاتی آمریکا باید خیلی زود ارتباط خود با رهبران شبه نظامی معارضه را ارتقاء بخشند، چرا که معتقدند هر چه مخالفان سیاسی دچار لغزش و خطا شوند، رهبران شبه نظامی می توانند نقشی کلیدی در آینده سوریه بازی کنند. گزارش می افزود رویکرد تقابلی ارتش سوریه نسبت به گروه های مسلّح هر چند در کوتاه مدّت به نفع سوریه بوده است و عقب نشینی های ناگزیر و گاهی تاکتیکی را در پی داشته است لیکن در یک جریان میان مدّت می تواند علیه اسد تمام شود چرا که ارتش نتوانسته است بطور کامل این گروه ها را منهدم نماید. کارشناسان غربی چنین ابراز می کنند که تقابل ارتش سوریه علیه معارضه مسلّحانه مقدّمات افزایش قارچی این نوع معارضه را فراهم کرده است. از طرفی گزارش هیچ ابایی ندارد که بگوید «ارتش آزادی بخش سوریه» که ظاهراً این گروه ها را تحت رهبری گرفته در عمل کانال های سازمانی مشخّصی ندارد و این گروه ها بطور کاملاً پارتیزانی در مناطق نزدیک به همدیگر در مسائل تاکتیکی و لجستیکی یاری می رسانند، این در حالیست که در ظاهر از حرکت ذیل یک سازمان واحد طفره
نمی روند. سند مذکور تأکید می کرد که مخالفان مسلّح هر چند به ایجاد منطقه امن و لجستیک برای سازماندهی های عملیاتی خود تمایل نشان می دهند و دنبال ساخت مناطق خودمختارند ولی در عمل نمی توانند به چنین هدفی دست یابند. بنابر این تئوریسین های آمریکایی در لفّافه پیشنهاد می دهند که در آینده رویکرد پارتیزانی و شبیخونی باید دنبال شود به شرطی که اینطور وانمود شود که هدف ایجاد یک منطقه امن طولانی مدّت است؛ در اینصورت است که ارتش مجبور به محاصره کلاسیک منطقه و استفاده از تسلیحات سنگین می شود. همچنین با تشویق گروه هایی که فقط مشتاقند با عملیات های چریکی راه واحد های امنیّتی حکومت را سد کنند، در عمل سعی کرده این دو سنخ از فعّالیت مسلّحانه را اولویت بدهد. سند مدّعی می شد که گروه های مخالف مسلّح معترف شده اند که اکثریت اعضایشان را مردم عادّی و سنّی مذهبان تشکیل داده اند. تحقیقات میدانی نشان می دادند که گروه های مسلّح به هیچ وجه دارای انگیزه های واضح دینی و رادیکال نیستند و از درون مایه های سکولار و ملّی در مبارزاتشان استفاده می برند و برای اسلام نمی گنجند در حالیکه اسلام را الهام بخش می دانند [معارضان مسلّح ایدئولوژیزه شده اند]، حتّی مشاهدات اثبات می کند که اکثر آنان از شُرب خمر، اعمال بزهکارانه رویگردان نیستند و قرائت نماز و امثالهم پدیده غالبی در گذر روز این گروه ها نیست. از این جهت مقامات آمریکا نگران هستند! که با پُر رنگ شدن حضور القاعده در سوریه طیّ ماه های اخیر و مشکل مخالفان در تأمین تسلیحات ضدّ جنگ افزارهای سنگین؛ بیم می رود این گروه ها خیلی زود صبغه ای رادیکال بگیرند و حتّی به زعم گزارش این امکان بالقوّه وجود دارد که در میان مدّت چیزی خشن تر از القاعده در سوریه متولّد شود. در کل تصویری که از گروه های مخالف نشان داده می شود در بطن خود اینطور القاء می کند که ظرفیت ایجاد یک جنگ قدرت بین مخالفان وجود دارد.
آنالیز
لذا جنگ داخلی می تواند با توجّه به ضعف ها و جغرافیای سوریه هنوز به عنوان یک گزینه ای که می تواند مقدّمات فروپاشی اسد را فراهم آورد، مطرح باشد. افزایش تروریسم در سوریه احتمال پایینی دارد که رأساً برای اسقاط نظام استفاده شود ولی می تواند کاتالیزوری برای مداخلات نظامی یا کاهش مشروعیت «دولت سوریه» مورد استفاده قرار گیرد. عدم کارآزمودگی بخشی از نیروهای امنیّتی سوریه و به ویژه ارتش آن در جنگ های شهری و نا کارآزموده بودن در مقابله با توطئه های قومیّتی و امنیّتی باعث می گردد که مردم برای پیوستن به مخالفان مسلّح تهییج شوند، ضمن اینکه سختی های معیشتی مردم به تسریع این فرآیند کمک می کند. با این وجود پُر فایده بودن راهکار جنگ داخلی در سوریه برای غرب تا حدود زیادی به عکس العمل رژیم سوریه بستگی دارد، چنانچه ارتش بتواند در مقابله با تروریست ها از فاز کلاسیک و متصلّب خارج شود و آنان را به سمت اختلافات درونی و جنگ قدرت سوق دهد؛ تا میزان بالایی می توان امیدوار بود سوریه از بحران فعلی خارج شود. بحرانی که دولت با حفظ همراهی معارضان سیاسی و کُردها که در مهمترین نقاط سوق الجیشی و کوهستانی سوریه مستقرّند می تواند به راحتی مخالفان مسلّح را خلع یَد کند. ارتش سوریه باید خیلی سریع به جای رویکرد اخراج مخالفان از مناطق امن و باصطلاح «پاکسازی» با استفاده از رویکرد چریکی و جنگ شهری موجودیت این گروه ها در مناطق مختلف را منهدم نماید، نباید فراموش کنیم که گروه های مسلّح بعد از عقب نشینی از مناطق امن شان عمدتاً از مناطقی که در آنها تولّد یافتند فاصله چندانی نمی گیرند، چرا که ساز و کار جذبی این گروه ها و قدرت مبارزاتی شان تا حدودی زیادی به فاکتورهای قومیّتی و محلّی بسته است. بنابر این چنانچه ارتش نتواند این بحران را حل کند، «بشّار اسد» باید مداوماً منتظر بحران های سیاسی، دیپلماتیک و مداخله خارجی باشد.
5. جنگ جهانی سوم
دورنمای ایجاد یک جنگ همه جانبه توسّط ناتو مانند لیبی، یا بصورت چند جانبه مانند عراق یا از طریق لشگر کشی ذیل قوانین سازمان ملل مانند افغانستان در حال حاضر برای غربی ها بسیار تیره است. وجود مشکلات عدیده ناشی از بحران اقتصادی، جنبش های مردمی در اروپا و آمریکا، رشد روز افزون قدرت نظامی، ژئواستراتژیک و راهبردی قطبِ منطقه ای و فرامنطقه ای جمهوری اسلامی و همچنین اصرار روسیه و چین در «شورای امنیّت سازمان ملل» بر وتوی قطعنامه های زمینه سازی قانون شدن مداخله در سوریه؛ دست ها را در این نوع تهاجم نظامی بسته است. اگر ناتو بخواهد بسان لیبی «منطقه پرواز ممنوع» اعلام کند باید با پدافند مستحکم روسی- ایرانی «ارتش بشّار اسد» دست و پنجه نرم نماید، جنگی هوایی که هزینه هایش بصورت نمایی بالا می رود. وقتی جنگنده های تُرک طیّ ماه گذشته در انجام مأموریت اطّلاعاتی ناتو وارد فضای پروازی سوریه شدند باورشان نمی شد که پدافند سوریه بتواند هاپیماهای آنان را رهگیری و منهدم کند ضمن اینکه اگر این احتمال را هم می دادند عمیقاً بر این باور بودند که سوریه جرأت به جان خریدن یک بحران ببین المللی را ندارد؛ ولی ارتش سوریه نشان داد اگر قرار باشد اتّفاقی هم بیفتد به مراتب با بعث عراق تفاوت دارد و حاضر نیست سنگر را بدون تدافع خالی نماید. از سوی دیگر اگر دول معارض سوریه و مقاومت اسلامی قصد لشگر کشی زمینی داشته باشند لاجَرم باید محدوده ای ارضی و وسیع را برای هلی بُرن نیرو و تجهیزات و به عنوان مرکز لجستیک در نظر بگیرند؛ آنها در حال حاضر در این مورد در فقر به سر می برند. عراق که قرار بود با طرح «طارق الهاشمی» در برهه گذار دولت جدید به جای دولت «نوری المالکی» دچار هرج و مرج شود و خیلی راحت از مرز شمال غربی آن علیه سوریه استفاده شود با درایت مرجعیت عامّ عراق آیت الله «سیستانی» نقشه غرب را به هم ریخت. اردن نیز اکنون دچار انقلابی همه جانبه در داخل است و نمی تواند بار تحمیل فشارهای ایران، عراق و سوریه علیه خویش را تحمّل کند و تا حالا جواب مثبتی به طرف غربی نداده است. لبنان نیز که قرار بود با نا آرامی در «طرابلس» منطقه شمالی هم مرز با سوریه، تأمین ارضی جنگ را عهده دار شود با درایت حزب الله لبنان مبنی بر کنار کشیدن از تقابل خیابانی با هواداران 14 مارس و سلفی ها همه نقشه ها را نقش بر آب کرد. و امّا تُرکیه که درباره سوریه اظهارات تُندی ایراد می کند به دلایلی از در اختیار گذاشتن زمین سر باز زده است. اوّل آنکه همین نشریّه پیشتر در خبری از هشدار جدّی سران نظام اسلامی ایران به «رجب طیّب اردوغان» نسبت به همراهی با آمریکا و اسرائیل در قبال سوریه خبر داده بود؛ هشداری که اردوغان نمی تواند براحتی با آن کنار بیاید. دوم اینکه اردوغان در حال حاضر به خاطر سیاست های خارجی جدیدش درباره سوریه زیر قیچی احزاب مخالف اعم از اسلام گرا، ملّی گرا، چپ و سکولار قرار دارد، چرا که تُرک ها به هیچ وجه نمی پسندند اقتصادشان که بتازگی و در سایه تنش زدایی سر و سامان گرفته به یک باره دچار شوک حاصل از یک مداخله نظامی در منطقه شود. از طرف دیگر همه به یاد دارید که اردوغان دو سال پیش چطور توانست از فضای روز عاشورا در ترکیه استفاده کند و خود را بین اسلام گراهای تُرک محبوب تر کند، این همان سخنرانی سراسری است که دکتر ولایتی هم به نمایندگی از ایران (علیرغم نظر ابتدایی برخی از بزرگان نظام) در آن حضور یافت. اخبار عاشورای سال گذشته امّا قصّه غصّه های اردوان بود، او بخت حضور سخنرانی در مراسم را نیافت و تقریباً تمام سخنرانان علیه سیاست های جدید دولتش لب به انتقادات تُندی زدند و این نشان از هیجان بالای مردم در میدان عاشورای سال پیش داشت. برخی که با ترکیه از نزدیک ارتباط دارند می گویند مردم تُرک عمیقاً تحت تأثیر روحیه انقلابی امام خمینی (ره) و جمهوری اسلامی هستند، مسئله ای که اردوغان را درباره سوریه محدود تر می کند. همچنین برخی تخمین می زنند که کُردهای علوی در کوهستان های شرقی ترکیه و همجوار با سوریه چیزی حدود 18 میلیون جمعیت داشته باشند، جمعیتی که هر چند در اقلّیت به سر می برد امّا بدلیل تمرکز سکونتی و یکپارچگی قومی در مقابل تُرک ها، خطر ملموسی به نظر می رسند. از این گذشته با شروع درگیری در منطقه و کمک ترکیه به متخاصمان، اردوغان باید بار فشارهای ارمنستان که اخیراً متّحدی تاکتیکی برای سوریه شده را به جان بخرد و دوباره مجبور شود درباره تعارضات مرزی با این کشور وارد چلنج شود.
آنچه گفته شد به هیچ عنوان باعث نمی گردد غرب و شرکای منطقه ایش از ادامه سیر متوقّف نمودن «بشّار اسد» دست بردارند. هر چند «داوود اغلو»، «وزیر خارجه ترکیه» بعد از نشست ژنو از شکست طرح ترکیه برای سقوط دمشق سخن به میان آورد و «عبدالله گُل» در موضعی انفعالی اذعان کرد که کشورش خصومتی با سوریه ندارد امّا احتمال یک حماقت فراگیر از طرف غرب و شرکایش خارج از منطق نیست. ما می دانیم که غربی ها مجبورند به خاطر منافع خودشان و مصالح قوم یهود در اسرائیل یکبار برای همیشه اسد را سر جایش بنشانند، اگر قرار نیست سوریه رام شود آنها هیچ ابایی ندارند که به زبان زور سخن بگویند، همانطور که علیرغم یک منطق استوار به عراق حمله کردند و آن را به یک باتلاق تاریخی برای فرزندان آمریکا مبدّل نمودند. «جان مک کین» در مارس 2012 م. گفته بود: «سئوال مدّ نظر سیاست آمریکا این نیست که آیا در سوریه دخالت نظامی بکند یا خیر؟ ما می توانیم مطمئن باشیم که همسایگان سوریه این کار را به تدریج انجام خواهند داد؛ خطر اصلی برای منافع آمریکا این است که یکی از این کشورهای بخواهد خود برنده این جریان باشد.». در همین راستا «کوفی عنّان» که پیشتر تأکید می کرد طرح 6 مادّه ایش به هیچ عنوان به تغییری در سوریه نمی اندیشد در نشست ژنو (تیر 1391 ه.ش) صریحاً اعلام کرد که سوریه به مرحله برگشت ناپذیر رسیده است و دستور کار ژنو را انتقال قدرت در سوریه عنوان کرد؛ هرچند که ژنو مبنایی حقوقی، مشروع و ضمانت ارجایی نداشته باشد. از همان ابتدا که طرح عنّان به زبان ها افتاد دیپلمات های غربی با هر زبانی که بلد بودند سعی کردند اینطور جای بیندازند که «فرستاده ویژه سازمان ملل» و مأموریت وی آخرین پنجره باز برای اصلاح در سوریه است، اکنون با اتمام مأموریت نظاران بین المللی در سوریه قرار است شورای امنیت درباره ادامه طرح عنّان یا توقّف آن نظر بدهد. سوریه از کشورهای عضو می خواهد با ادامه طرح موافقت کنند و در عوض آمریکا با شرط اینکه ضمانت اجرایی طرح «بند هفت منشور سازمان ملل» باشد با این نظر سوریه موافق است. واضح است که نشست ژنو بازی رسانه ای بوده است برای آنکه طرف های درگیر در سوریه اعلام کنند: «آب از سر اسد گذشته است، چه یک وجب چه صد وجب!».
با این حال نباید به همین راحتی حُکم به شروع سومین جنگ جهانی داد. تقریباً بر تمامی کارشناسان امور خاورمیانه ثابت شده است که اگر قرار باشد «بشّار اسد» برود در آخرین روزهای کاریش در دولت سوریه تصمیم می گیرد تمام تجهیزات نظامی مانند موشک های دور بُرد و بمب های بمب افکنهایش را یکباره بر سر اراضی اشغالی خالی کند، واضح است که یک رئیس جمهور مخلوع به انبار تسلیحاتیش که برای تمامیّت ارضی کشور خریده شده بعد از فروپاشی هیچ احتیاجی ندارد؛ اسرائیلی ها واقعاً از این تصمیم بسیار محتمل اسد هراس دارند چرا که می دانند اسد با سقوط هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد چون ایران یا حتّی روسیه حاضرند به وی پناهندگی مادام العُمر بدهند. از این گذشته جمهوری اسلامی در چند ماهه اخیر که شیب به سمت مداخله نظامی علیه سوریه و مقاومت افزایش یافته است، یکپارچه شور و حرارت شده است، رهبر معظّم و شجاع انقلاب اسلامی در دو سخنرانی سراسری (نماز جمعه 14 بهمن و مراسم 14 خرداد) پیشین به صریح ترین حالت ممکن غرب و بویژه شرکای منطقه ایش را در قبال یک مداخله نظامی علیه کمربند مقاومت تهدید کردند. استراتژیست های غربی می دانند تهدیدهای ایران در حال حاضر امکان وقوع دارد همین حالا که آمریکا ناوهایش را به خلیج فارس آورده است خوب می داند اگر ایران اراده کند می تواند در چندین محور غرب را مستأصل کند: مراکش، بحرین، عربستان، ترکیه، سوریه، لبنان، یمن و نهایتاً اراضی اشغالی، ضمن اینکه هنوز بسیاری از کارشناسان غربی نمی دانند منظور رهبر جمهوری اسلامی از نا متعیّن بودن تهدیدهای ایران چیست. به هر حال پیش بینی درباره اینکه آیا امسال دنیا شاهد سومین جنگ جهانی خواهد بود یا خیر کاری دشوار است و بستگی به توابع چند متغیّره دارد لیکن همه ما این را می دانیم که بسیاری از کارشناسان خُبره و ظرفیت عظیم نیروهای بسیجی و نظامی نظام اسلامی منتظرند تا با شروع یک جنگ احتمالی در منطقه صحنه خاورمیانه را برای همیشه بر هم بزنند و نظمی نوین در جهان پایه ریزی کنند. نظمی که بی شک زمینه ساز ظهور منجی موعود خواهد بود. تفکر شیعی و نظام جمهوری اسلامی به مکتب عاشورا و انتظار و با تاسی به خط سرخ حسینی و خط روشن مهدوی زنده است .
فتنه گری این بار در سال 92 تکرار می شود؟
هاشمی رفسنجانی و پایه گذاری مجدد شبهه افکنی در انتخابات
تردید افکنی در سلامت انتخابات از جمله کلیدواژه های همیشگی سخنان هاشمی در چند سال اخیر به ویژه در آستانه هر انتخابات تأثیرگذار در کشور است. هاشمی رفسنجانی با تحرک بخشی در فعالیتهای سیاسی خود همواره کوشیده است تا آنچه خود میخواهد را از صندوق های آراء بدست آورد. در این بین اگر مردم بر طبق بصیرت و بینش سیاسی خود به آنچه او خواسته عمل نکرده و بالعکس گفتمان انقلاب اسلامی را پیگیری نموده اند، وی گام های شبهه افکنانه در سلامت انتخابات را افزایش داده و اساس انتخابات را زیر سوال برده است.
این جمع بندی است که حاصل رفتارهای سیاسی هاشمی در چند سال اخیر به شمار می رود و بالطبع در آستانه هر انتخابات انتظار تکرار آن از سوی هاشمی انتظاری بی جا محسوب نخواهد شد.هاشمی رفسنجانی در آستانه انتخابات سال 88 هم بارها چنین اظهارات شبهه افکنانه ای در فضای سیاسی کشور تزریق ساخت. آن هنگام او منبر نمازجمعه، ریاست خبرگان رهبری و وزانت سیاسی بیشتری در میان سیاسیون داشت و از این جایگاه به نحو احسن در پیشبرد اهداف خود بهره
می برد. چنانچه در همایش 30 سال قانونگذاری در مجلس شورای اسلامی در سال 87 – همایشی که لاریجانی با شعار وحدت ملی همه زاویه داران با انقلاب و حتی چهره های اپوزوسیون را دور هم جمع کرده بود- در همین رابطه گفت: اگر مردم احساس کنند رأی شان در سرنوشت آنان بی اثر است و متولیانی پیدا شوند که رأی آنها را هر جوری که می خواهند بخوانند آنگاه دلسرد
می شوند چون مردم مسلمانند و هیچ وقت به کشور خیانت نمی کنند. او در هر موقعیت دیگر هم سخنانی از این دست بر زبان جاری ساخت تا بدین شیوه تاثیرگذاری بر فضای سیاسی کشور داشته و از این طریق به مدیریت و مهندسی آراء انتخابات – بر اساس آنگونه که می پسندد- بپردازد. اوج این القائات اما در نامه بدون سلام و والسلام هاشمی در سال 88 دیده شد که در آن به صورت واضح و صریح، خط تقابل با نظام اسلامی را هویدا کرد.
اینها همه در حالی بود که رهبری فرزانه انقلاب اسلامی بارها و بارها خواص و مسئولین را از دمیدن روحیه یأس و نومیدی، همچنین القای بی اعتمادی عمومی در جامعه بر حذر داشته و به خصوص در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری، به خواص توصیه فرمودند که خط دشمن در داخل را که همانا اعتمادزایی از انتخابات، القای شبهه تقلب و تردید افکنی در میان مردم است، دنبال نکنند.
در همین زمینه مقام معظم رهبری در اول فروردین سال 88 در جمع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی بیان فرمودند: «من مىبينم بعضىها در انتخاباتى كه دو سه ماه ديگر انجام خواهد گرفت، از حالا شروع كردهاند به خدشه كردن. اين چه منطقى است؟ اين چه فكرى است؟ اين چه انصافى است؟ اين همه انتخابات در طول اين سى سال انجام گرفته است - در حدود سى انتخابات - مسئولان وقت در هر دورهاى رسماً متعهد شدهاند و صحت انتخابات را تضمين كردهاند، و انتخابات صحيح بوده است؛ چرا بيخود خدشه مي كنند، مردم را متزلزل مي كنند، ترديد ايجاد مي کنند؟ كه البته در ذهن مردم عزيز ما با اين حرفها ترديد ايجاد نخواهد شد.»
ایشان همچنین در 14 خرداد ماه سال فتنه در جمع عزاداران خمینی کبیر در مرقد مطهر آن راحل عظیم الشأن فرمودند: «از دو سه ماه قبل از اين، راديوهاى بيگانه شروع كردند به بدنام كردن و مخدوش كردن چهرهى انتخابات در كشورمان، براى بدبين كردن مردم. گاهى گفتند: اين انتخابات نيست، انتصابات است. گاهى گفتند: اين يك بازى كنترل شدهى درون حكومت است؛ گفتند: اين كانديداها خودشان دارند بازى مي كنند؛ نامزدهاى مختلف كه مىبينيد با هم اختلاف نظر دارند، اينها همه ظاهرسازى است، بازى است. گاهى گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتى يك چيزى گفتند. مقصود از همه اين تخريب ها يك چيز است و او اينكه مي خواهند ملت در انتخابات، مشاركت قوى و نمايانى نكند؛ اين را مي خواهند. ملت عزيز ايران! ملت باهوش و بيدار ايران! ملت تجربه شده و آزموده ايران كه در طول اين سى سال از اين همه گردنههاى سخت عبور كرديد! بدانيد؛ با مردمسالارىِ شما مخالفند. مي خواهند پشتوانه نظام را كه مردم هستند و آراء مردم است، از نظام بگيرند؛ واى به حال آن كسانى كه نادانسته، از روى غفلت، همان حرف آنها را تكرار كنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند. آنها دارند اميد را از مردم مي گيرند. ملت ايران سرافراز است به اينكه توانسته در طول اين سى سال مسئولين را خودش معين كند. مسئولين بلندمرتبه نظام از صدر تا ذيل به وسيله مردم انتخاب شدهاند؛ رهبرى هم به وسيله مردم انتخاب مي شود با واسطه انتخابات خبرگان، رياست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، شوراهاى گوناگون؛ اين جزو افتخارات نظام است، مي خواهند اين را از مردم بگيرند؛ چون
مي دانند نظام با اين مستحكم مي شود.»معظم له همچنین در خطبه های تاریخی 29 خرداد سال 88 نیز فرمودند: «مي خواهند اعتماد را بگيرند تا مشاركت را بگيرند، تا مشروعيت را از جمهورى اسلامى بگيرند. اين، ضررش به مراتب از آتش زدن بانك و سوزاندن اتوبوس بيشتر است. اين، آن چيزى است كه با هيچ خسارت ديگرى قابل مقايسه نيست. مردم بيايند در يك چنين حركت عظيمى اينجور مشتاقانه حضور پيدا كنند، بعد به مردم گفته بشود كه شما اشتباه كرديد به نظام اعتماد كرديد؛ نظام قابل اعتماد نبود. دشمن اين را مي خواهد.اين خط را از پيش از انتخابات هم شروع كردند؛ از دو سه ماه پيش از اين. من اول فروردين در مشهد گفتم هى دارند دائماً به گوشها مي خوانند، تكرار مي كنند كه بناست در انتخابات تقلب بشود. مي خواستند زمينه را آماده كنند. من آنوقت به دوستان خوبمان در داخل كشور تذكر دادم و گفتم اين حرفى را كه دشمن ميخواهد به ذهن مردم رسوخ بدهد، نگوئيد. نظام جمهورى اسلامى مورد اعتماد مردم است. اين اعتماد آسان به دست نيامده، سى سال است كه نظام جمهورى اسلامى با مسئولانش، با عملكردش، با تلاشهاى فراوانش توانسته اين اعتماد را در دل مردم عميق كند. دشمن مي خواهد اين اعتماد را بگيرد، مردم را دچار تزلزل كند. اين هم يك نكته.» اما هاشمی رفسنجانی با حمایت و پشتیبانی فکری، عقیدتی و گفتمانی از فتنه گران سال 88، القای عدم اعتماد مردم به نظام اسلامی و مسئولین را بی توجه به نهی صریح رهبری ادامه داد گرچه فعالیت او باعث شد که اعتماد عمومی مردم به خود را از دست دهد و بیش از پیش در جامعه منزوی گردد که نشانه این انزوا از دست دادن تریبون نمازجمعه و جایگاه ریاست خبرگان بود. مع الأسف اما اینهمه ناکامی باعث نشد تا هاشمی رفسنجانی از گذشته عبرت گرفته و به تصحیح رفتارهای سیاسی خود پردازد.
چنانچه از مدت ها پیش با دمیدن در فضای سیاسی به ریل گذاری مطلوب خود برای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری مشغول شده است. او از یکسو با افزایش دیدارهای سیاسی، کاندیداهایی را در سپهر سیاست ایران معرفی کرده است. سید حسن خمینی، ولایتی، جهانگیری، نجفی، عارف، قالیباف، لاریجانی، آل اسحاق، متکی و... همگی در حالی از سوی هواداران رسانه ای و سیاسی هاشمی در فضای رسانه ای مطرح می شوند که فضای عمومی کشور اساساً انتخاباتی نبوده و وی از این طریق می کوشد تا دولت را در سال پایانی زمین گیر سازد. از سوی دیگر در اقدام سلبی دیگری وی به جریان اصیل انقلاب اسلامی پرداخته و شاخصه های این جریان را مورد هجو قرار می دهد . بحث ضرورت مذاکره با آمریکا، نام بردن از بیداری اسلامی به نام جعلی - آمریکایی بهار عربی، به کار بردن کنایه هایی که همگان جهت آن را موسسه امام خمینی(ره) و شخصیتی نظیر آیت الله مصباح یزدی دانستند و سخنان اخیر او در زمینه بدست گرفتن امور توسط تندروها، همگی را در همین قالب می توان جاگذاری کرد. چنانچه او در همین رابطه در هفته گذشته گفت: نباید اجازه دهیم عده ای تندرو به جای مردم تصمیم بگیرند، تشدید آلودگی جامعه به دروغ و فساد بیش از مشکلات اقتصادی مردم را آزاد می دهد.اما مهمترین وظیفه ای که هاشمی اینک بر دوش خود احساس می کند ادامه بحث شبهه افکنی در انتخابات همیشه آزاد، شفاف، قانونی وسالم در جمهوری اسلامی است؛ چنانچه او با کلید زدن صریح بحث انتخابات ریاست جمهوری از هم اکنون، برای بار دیگر به القای شبهه در سلامت انتخابات پرداخته است. او در سخنانی که در جمع تندترین دانشجویان حامی جریان فتنه بیان کرده ،گفته است: «برگزاری قانونی شفاف و آزادانه همه مراحل انتخابات آینده ریاست جمهروی اعتماد و امید را بیش از پیش در عرصه عمومی جاری خواهد ساخت.»حال جای این پرسش مطرح است که تدارک شبهه افکنی در سلامت انتخابات با چه ابزاری توسط هاشمی در حال تهیه است؟ دستگاههای امنیتی و قضایی چه تدبیری برای جلوگیری از فتنه انگیزی دوباره هواداران هاشمی رفسنجانی در انتخابات آینده اندیشیده اند و حال که هاشمی - پایه گذار شبهات اعتمادزدا از نظام- بدین صراحت به میدان آمده و بار دیگر اندیشه های کهنه خود را در معرض امتحان قرار داده، تدابیر رسانه ای لازم برای مواجهه با این شبهه پراکنی ها چیست؟
نظرسنجی برنامه هفت و شوک دیگری به جریان روشنفکر نما
وقتی مردم "مراد بیک" را به "هامون" ترجیح می دهند
هفته گذشته در برنامه هفت به مناسبت چهارمین سال درگذشت خسرو شکیبایی یک نظر سنجی هوشمندانه در مورد ماندگاری نقش هایی که زنده یاد شکیبایی ایفا کرده، برگزار شد و نتیجه ای شگفت رقم خورد . به اعتقاد نگارنده نتیجه این نظر سنجی از دید اهالی هوشمند رسانه مغفول ماند و تنها روزنامه هفت صبح در یکی از تیتر های گل درشت خود بدان پرداخت . در این نظر سنجی از بینندگان برنامه هفت خواسته شده بود در مورد ماندگار ترین نقش خسرو شکیبایی اظهار نظر کنند. گزینه های مطروحه در این برنامه عبارت بود از :
1- مراد بیک در روزی روزگاری
2- رضا در کیمیا
3- حمید در هامون
4- رضا در خانه سبز
5- عمو رحیم در اتوبوس شب
6- امیر حسین در دستهای خالی
بعد از اعلام این مسابقه بسیاری حدس می زدند که هامون با توجه به فضایی که مطبوعات و رسانه های روشنفکری حدود بیست سال در مورد این فیلم به راه انداخته بودند بیشترین آرای ممکن را کسب خواهد کرد. در نهایت تعجب «مراد بیک» سریال روزی روزگاری بیشترین آرای ممکن را از آن خود کرد و با میزان شصت و سه درصد در جایگاه نخست قرار گرفت. در سوی دیگر این رقابت هامون توانست شش درصد از آرای تماشاگران برنامه هفت را از آن خود کند. بعد از نظرسنجی هایی که در مورد اخراجی ها و آژانس شیشه ای در برنامه پارک ملت اتفاق افتاد و این دو فیلم با توجه به نگاه ارزشی سازندگانشان با اقبال عمومی مواجه شدند؛ می توان این اتفاق را یک رویداد فرهنگی تمام عیار تلقی کرد اما نکته اینجاست که برنامه پارک ملت را شاید عامه مردم دنبال کنند ولی هفت مخاطبانی کاملا سینمایی دارد و باید از جنبه های مختلفی این رویداد را بررسی کرد. ضمن اینکه جبهه روشنفکری در همین نظر سنجی قبلاً شکست دیگری را در ایام جشنواره متحمل شد و فیلمهای ارزشی از دید کاربران هفت در جایگاه بالاتری ایستادند. البته باید همیشه واژه ای کاش را در مورد فعالین جبهه فرهنگی انقلاب به کار برد. ای کاش مدعیان فتح سنگرهای فرهنگی انقلاب نسبت به نتایج این نظر سنجی عنایت بیشتری می داشتند و با کمی تفکر و تعقل بدان می پرداختند.
در این میان باید به دوستانی که منتقد روند فعلی برنامه هفت هستند یادآوری کنیم که اگر تیم قبلی همچنان گرداننده این برنامه بود، قطعا از قرار دادن گزینه غیر سینمایی مراد بیک خودداری می کرد تا کفه ترازو به سود جبهه روشنفکری سنگین تر شود. اما شاید شمایی که در همین چند سطر نگارنده را همراهی کرده اید این پرسش برایتان پیش آید که کسب آرای شصت و سه درصدی مراد بیک درمقابل آرای شش درصدی هامون چرا شکست فاجعه باری برای روشنفکران، شبه روشنفکران و روشنفکر نمایان به حساب می آید؟ چرا این آرای شصت و سه درصدی مهم جلوه
می کند ؟
نخستین موضوع قابل توجه این است که اغلب کسانی که برنامه هفت را پیگیری میکنند علاقه مندان سینما هستند و این مدیوم بخشی از دغدغه های آنان به حساب می آید. اغلب کسانی که تا پاسی از شب این برنامه را همراهی میکنند علاقه مندان جدی سینما هستند .پس رای این طیف به مراد بیکی که اصلا شمایل روشنفکری ندارد، توبه می کند، خداشناس است و در نهایت به انقلاب جنگل می پیوندد توجه مخاطبان هفت را بر می انگیزد و جالب اینجاست هامون با وجود تبلیغات فراوان نشریات روشنفکری در مورد این فیلم، در جایگاه نازلی قرار می گیرد. این انتخاب مردمی – سینمایی حاوی چند نکته عمده است.
1- روشنفکرنمایی ، روشنفکرگرایی و هر آنچه مرتبط به این جریان است برای مردم جذاب نیست
2- عصر دوران روشنفکرزدگی و گرایشات اینچنین در ایران نیز به سر آمده است ،کما اینکه این جریان پوچ، اباحه گر و مبتذل نگر دورانش سر آمده است و روشنفکر نمایی تنها ژست به شمار می رود. البته دلایل تمام شدن جریان روشنفکری را در انتها با ذکر یک مثال تشریحی روشن خواهیم نمود.
اما باز گردیم به گره گشایی از داستان حکایت چند ساله هامون گرایی و هامون بازی. از همان دوره که این فیلم در ایران به نمایش درآمد بسیاری ازمجلات و روزنامه های که توسط افرادی با گرایش سکولار اداره می شد تصمیم گرفتند با درشت نمایی عجیب و غریب فیلم هامون سنگر سازی نمایند و از همان دوران تا کنون تقریبا دویست ویژه نامه مختلف درباره این فیلم منتشر شده است.
هر کدام از قلم به دستان جناح روشنفکری سعی می کردند که با برجسته نمایی پوچ انگارانه هامون، روشنفکرانی که در جریان انقلاب سر به زیر برف فرو برده بودند دوباره رخ نمایی کنند و چهره عیان سازند. جالب اینجاست که مازیار اسلامی منتقد سینما بارها و بارها در نشریات و روزنامه های مختلف از گیشه شلوغ و پر ترافیک هامون سخن بر زبان می راند گویی مردم ایران سالها انتظار هامون را می کشیدند و حتی از گفتگویی که سال 1353 مهرجویی با کیهان کرده بود و از علاقه اش برای ساخت هامون گفته بود، مثال های اغراق آمیز و افسانه ای از هامون می ساختند.
با این پروپاگاندایی که نشریات روشنفکری که وجه غالب مطبوعات در این سالها هستند ،به راه انداخته بودند و مناقشه های فراوانی که بر سر این فیلم پدید آمد، روشنفکران با حقه های فرهنگی رسانه ای دائما تلاش می کردند که این فیلم را به عنوان نماد دهه شصت نشان دهند که با این نظر سنجی رسما قایق روشنفکران به گل نشست. این طیف که مدیریت رسانه و نشریات سینمایی را بر عهده دارند سالها تلاش کردند هامون را به یک جریان در سینمای ایران بدل سازند، تئاتری با عنوان هامون بازان روانه صحنه کردند و هر از گاهی برایش ویژه نامه مبسوط و مفصلی چاپ کردند. همه این کنش های شبه فرهنگی حکایت از این دارد که جبهه بی سنگر روشنفکری کماکان برای خود سنگر تراشی میکنند و امروز سنگر دیگری برای خود تعریف میکنند.
امروز این جبهه پشت مجسمه اسکار فرهادی پنهان شده است، فرهادی ای که به محض ورود به ایران حاضر نشد حتی با یکی از این نشریات حتی گفتگوی چند دقیقه ای داشته باشد.
اگر فرهادی و مهرجویی را به خوبی بشناسید خواهید فهمید که فرهادی و مهرجویی – امروز- گرایشات مردمی خود را دیگر پنهان نمی کنند و تا می توانند از جبهه روشنفکر هراس زده می گریزند. مانند آن روزهایی که فرهادی تلاش می کرد فیلمش همزمان با اخراجی ها 3 اکران شود و در جلسات خصوصی عنوان می کرد همزمانی اکران باعث مردمی تر شدن اثرش می شود.
وی می گفت: اگر درشرایط دیگری فیلم اکران شود قطعا به دام فیلم های فروش خاص می افتد و همین موضوع موید آن است که فرهادی دوست داشت فیلمش را علاقه مندان سینما تماشا کنند. حتی چندین سال قبل علاقه مند بود که درباره الی با اخراجی ها 2 رقابت کند تا به فروش بیشتری دست پیدا کند. در مورد درباره الی هم فرهادی به همین سبک و سیاق تلاش می کرد فیلمش همزمان با اخراجی های (2) اکران شود . شاید اگر درباره الی همزمان با اخراجی های 2 اکران می شد جایزه اسکار به این فیلم می رسید. تنها دلیلی که هم واضح و مبرهن است نوع جبهه سازی است که فرهادی می دانست نشریات روشن فکری به راه می اندازند و رقابت با ده نمکی او را پیش می اندازد. با این حساب روشنفکری، منوّرالفکر زده هم برای فیلمسازی که روزنامه نگاران و منتقدان منتسب به این سنگر زوال گزیده، سعی میکنند با ایستادن در پشت اثر فرهادی سنگر تازه ای را بیابند. ضمن اینکه از وجود جبهه و سنگر کذایی شبه روشنفکران تنها فیلمساز منتسب به این گروه نفع می برد و گرنه حساب جبهه روشنفکری که عیان وتکلیفش کاملا مشخص است. راستی تعریف جبهه روشنفکری مگر نه همین مجلات و روزنامه های ضاله ای نیست که سردبیرانش حق التحریر روزنامه نگاران خود را بالا می کشند و پرسش عمیق تر این است مگر خط اول جبهه روشنفکری همین نشریات نیستند، مگر نه این است که بی بی سی و صدای آمریکا از تفاله های همین نشریات پر می شود. نمی خواهیم آنچنان از بحث اصلی دور شوم اما این نظر سنجی حکایت از آن دارد که ذائقه انقلابی گری و انقلابی خواهی مردم به مراد بیک گرایش بیشتری دارد تا حمید هامون.
نکته مهمتر این است که طریقت فرهنگی ، گونه اش با ژانر روشنفکری در تعارض است و سینماگران و نشریات این گروه نمی توانند برای مردم سلیقه سازی کنند. در نهایت علاقه مندان سینما که تا پاسی از شب بیدار هستند به نقش ماندگاری از عموخسروی سینما رای می دهند که هیچ تجانس و تناسبی با حمید هامون ندارد و جالب اینجاست که منورالفکران که مدعی پرشمار بودن مخاطبان فیلم هامون هستند و دائما به مخاطبان خود هامون را حقنه می کنند اما نتیجه ای که در برنامه هفت نمود پیدا می کند بر خلاف خواست روشنفکران است و جالب اینجاست که در نهایت شرق گرایی انقلابی– اسلامی متجلی در مراد بیک بر غرب زدگی هامون بازان فسلفه زده غالب می شود و نتیجه همان می شود که شصت و سه درصد به شمایلی ماندگار از خسرو شکیبایی رأی می دهند.
مراد بیک دزد سر گردنه ای است که اگر نمک بخورد نمکدان نمی شکند و درنهایت به دلیل همان شمایلی فطری به اصل خویشتن رجعت می کند و به دلیل روحیه جوانمردی که در درونش متبلور می شود در پایان به قیام جنگل می پیوندد اما حمید هامون سمبل روشنفکران آنقدر در جهان بیرونی و ذهنی خودش آشفته است که نمی دانند میان «علی عابدینی» و همسرش« مهشید» کدام را باید انتخاب کند. این سمبل روشنفکری که لق می زند میان جهان موازی و جهان واقع؛ واقعا چه جذابیت مردم پسندی دارد که باید ماندگار شود؟ اما به رقم همه تبلیغات روشنفکران و با علم به اینکه هنوز سنگرهای فرهنگی انقلاب فتح نشده است، هامون باز به دلیل نگاهی ضد مردمی که در آن جاری است توسط همان توده ها به کناری گذاشته می شود.
نگاه امروز منتسبان به روشنفکری چیست ؟
مهرجویی خالق هامون و امثالهم که در دهه شصت میلادی مجالی برای سنگرسازی روشنفکران فراهم کردند امروز به همان آرمانهای دهه شصتی نیشخند می زنند. این طیف خاص که فرزندانی همچون عبدالرضا کاهانی و مانی حقیقی دارند، امروز فهمیده اند که باید از شیفتگی و ذوب شدن در جریان روشنفکری جدا از مردم، دست شست، با همان دست تطهیر شده با مردم دست در دست داد و در آغوش توده ها جاری شد. اگر فیلم نارنجی پوش به صورت حداقلی با اقبال توده ها همراه می شود تنها دلیلش همراه شدن مولف با عامه مردم است. جبهه منفعل روشنفکری هم باید درک کند که دیگر از شعارهای بیضایی وار باید دست شست. بیضایی روزی در سر کلاس به شاگردانش می گفت که روشنفکرم، پس باید گام اول را من بردارم و توده ها با من روشنفکر همراه شوند. فحوا و پیام این شعار کمی ضد مردمی است، امروز حامد آبان نارنجی پوش است که با مردم همراه می شود نه حمید هامون. مهرجویی از عمد لباس کهنه شکیبایی در آن فیلم را امروز برتن حامد بهداد می کند تا بیانیه های دیروزش در مورد مردم گریزی و ضد مردم بودن را پس بگیرد.
اتفاقا فیلم های مردمی ساختن و به توده ها نزدیک تر شده را می توان به صورت بسیار ظریف در همین نظر سنجی های روشنگرانه برنامه هفت جست.
وودی آلن گفت روشنفکری و کافه نشینی مرد. به زعم خود بر خلاف جبهه روشنفکری وودی آلن را یک ضد روشنفکر تمام عیار می دانیم. این استنباط و مصادیق روشنفکری را می توان در تمامی آثار آلن به روشنی دریافت مثلا فیلم آنی هال یک فیلم کاملا ضد فمنیستی است. برای ارزیابی و به عمق رسیدن همان فیلم مشهوری که جبهه روشنفکری دائما قربان صدقه اش می رود کافیست داستانش را ساده کنیم. به راحتی متوجه خواهیم شد در همان فیلمی که روشنفکران حلوا حلوایش می کنند می توان رگه های ضد روشنفکری را جست. آلوی سینگر یک برنامه ساز تلویزیونی است که با زنی عامه به نام آنی آشنا و سبب رشد و ارتقا آنی می شود. آنی به محض آنکه ظرفیت های سوادی و حقوقی اش ارتقا می یابد با وجود شیفتگی نسبت به آلوی از او تمکین نمی کند. وودی آلن در این فیلم به سادگی نشان می دهد ایدئولوژی فمنیست با بستر سازی در قالب آگاهی کاذب دادن به جامعه زنان، موازنه روابط زناشویی را بر هم می زند. با توجه به فضا و جو جاری در دهه هفتاد و شامورتی بازی های مکتب اگزیستانسیالیسم و فضای جاری در فضای روشنفکری که پرچمدارش سارتر و دوبوار بودند در فیلم آنی هال، آلن این شمایل و نسبت این مدل روابط مردی - زنی را به سخره می گیرد.
اخیر آلن فیلمی به نام «نیمه شب در پاریس» ساخته است و در ادامه همان بیانات سینمایی اش نشان
می دهد. روشنفکری اباحه گر، کتابچه منحوسش دیگر گشوده نخواهد شد و با پایان یافتن عصر فیتز جرالد و هینگوی دورانش به سر آمده است. و مهرجویی و هامون های امروز مهرجویی این موضوع را کاملا درک میکنند، مهرجویی هم به عنوان خالق هامون، ساحت مقدس روشنفکرگرایی اش را بقچه کرده و گرایشات اثر عامه پسندانه اش را هویدا می سازد.
دکتر ابراهیم رزاقی در گفتگوی با 9 دی:
حمایت از تولید ملی یعنی بازگشت به تلاش و مجاهدت
دکتر ابراهیم رزاقی، اقتصاددان برجسته و استاد بازنشسته دانشگاه تهران است که همواره منتقد سياستهاي اقتصادي سرمایهداری و حامي به كارگيري الگوی اقتصاد اسلامي و نسخههاي بومي پيشرفت براي كشور بوده است. با او كه دو دهه پيش كتابي در موضوع «الگوي مصرف و تهاجم فرهنگی» نوشته است، درباره تحريمهاي اقتصادي جديد عليه كشورمان و راهكارهاي مقابله با آن گفتگو كرديم که البته بحث به سياستهاي اقتصادي سه دولت اخير نيز كشيده شد.
آقاي دكتر، همانطور كه ميدانيد تحريمهاي اقتصادي عليه ايران از سوي اروپا و آمريكا چند هفته است كه وارد مرحله جديدي شده است. مسئولان دولتي معتقدند كه تحريمهاي جديد بسيار هوشمندانهتر و سختتر از تحريمهاي سابق است و موجب گرانيهاي اخير نيز شده است. به نظر شما اين تحريمها نسبت به گذشته چه تفاوتي دارد؟
- بيش از 30 سال است كه تحريمهاي اقتصادي اروپا و آمريكا عليه جمهوري اسلامي شروع شده بنابراين ساختار كشور در مقابل كليت تحريمها مقاوم شده و همانطور كه رهبر معظم انقلاب اسلامي فرمودند ملت ما اكنون در مقابل تحريمهاي ناجوانمردانه غرب، واكسينه شده است. اما اين كه تحريمهاي جديد آيا تفاوتي با تحريمهاي قبلي دارد يا نه، پاسخي كاملاً روشن دارد. طبيعي است كه تحريمهاي جديد، بدترين نوع تحريمها است و ذاتاً تحريمهاي جديد، بايد سختتر و گستردهتر از تحريمهاي پيشين باشد. همواره پس از آن که فشارها و برنامههای دولتهای غربی علیه ایران، نتیجه نمیدهد آنها برنامههای جدیدتر و تحریمهای شدیدتری را لحاظ میکنند. بنابراین ذکر این حرف که «تحریمها نسبت به گذشته، شدیدتر است»، اساساً تکرار بدیهیات است. هماكنون غربيها به تنها چيزي كه فكر ميكنند به زانو درآوردن جمهوري اسلامي و از هم پاشيدن اقتصاد ايران است، كه البته چنين اهدافي را در گذشته هم داشتند. به هر ترتيب با نگاهي به شواهد عيني ميتوان اذعان كرد دشمنان نظام، در يك سال اخير تمام تلاش خود را معطوف به اين كردهاند كه از لحاظ اقتصادی وضعيت ايران را نابسامان كنند. واقعيت آن است كه غربيها در اين حوزه خيلي تلاش كردهاند. تحريم بانك مركزي، گسترش محدوديتهاي بانكي و در پايان تحريم نفتي ايران نمونهاي از اين واقعيات است البته ما کشور بیتجربهای در برابر تحریمها نیستیم که از مسئولان بپذیریم فلان مشکل حاد اقتصادی، صرفاً نتیجه تحریمها بوده است.
پس با توجه به اين واقعيات و همينطور اظهارات دولتمردان كه نابسامانيهاي اخير اقتصادي كشور را به تحريمها مربوط ميدانند، بايد بيش از گذشته نگران باشیم؟
- ببينيد، نگراني درمان درد نيست. بايد اقدامات اجرايي انجام داد. متاسفانه غفلتهاي زيادي از سوي نهادهاي تصميمگير اقتصادي رخ داده كه بايد آنها را جبران كرد. نبايد از تشديد تحريمها براي توجيه بيتدبيريها و غفلتها در حوزه اقتصاد، استفاده كرد.
منظورتان از بيتدبيريها و غفلتها در حوزه اقتصاد، چيست؟
- غفلتهايی كه نهادها و مسئولان تصميمگير اقتصادي كشور در سالهاي اخير مرتكب شدهاند، بسيار زياد است. ولي مطمئناً مهمترين غفلتي كه در اين سالها رخ داده - كه اگر رخ نميداد، اقتصاد كشور در برابر تحريمها بسيار مقاومتر ميشد- كاهش وابستگي درآمدهاي دولت به نفت است. متاسفانه به رغم تمام تلاشها در دولتهاي مختلف، هيچ گاه وعده خروج از اقتصاد نفتي رنگ واقعيت به خود نگرفته است. هم حضرت امام (ره) و هم مقام معظم رهبري بر موضوع اقتصاد بدون نفت تاكيد بسيار داشتهاند، اما متاسفانه دولتها با وجود اين كه خروج از اقتصاد نفتي جزو برنامههايشان بوده است، هيچ وقت نتوانستند چنين وعدهاي را محقق كنند.
به نظر شما همين تحريمهاي پي در پي و تشديد فشارهاي خارجي، مانع تحقق برنامههاي دولتها براي كاهش وابستگي به نفت نبوده است؟
- حتي پذيرش فرضي كه مطرح كرديد هم در نتيجه كار كه همان نافرجام بودن برنامههاي دولتها در كاهش وابستگي به نفت است، خللي ايجاد نميكند. اما تحليل بنده اين است كه هر سه دولت هاشمي، خاتمي و احمدينژاد با اين كه يكي از برنامههايشان خروج از اقتصاد نفتي بود، اما مسير را اشتباه رفتند. به عنوان مثال در دولت آقاي هاشمي، به جاي آن كه مسير تصميمگيريهاي كلان دولت به سمت اقتصاد بومي و خروج از اقتصاد نفتي برود، به سمت ترويج مكاتب ليبرالي رفت. ما در سال 1368 و با پايان يافتن جنگ تحميلي، به جاي اين كه از فرصتهاي بالقوه كشور بهرهمند شويم، به سراغ نسخههاي بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول رفتيم و از اين نهادهاي غربي براي پيشرفت اقتصادمان درخواست برنامه كرديم. بدين ترتيب از آنها برنامه گرفتيم و همان برنامهها را به عنون مدل توسعه اقتصاد ايران، اجرايي كرديم. بنابراين آنچه پس از چند سال در اقتصاد ايران رخ داد، نه تنها كاهش سهم نفت از اقتصاد نبود بلكه سال به سال سهم نفت از بودجههاي دولت افزايش يافت. در دولت آقاي خاتمي هم بيشتر رويكرد به اصطلاح توسعه سياسي مدنظر بود لذا به جز يكي دو سال پاياني دولت اصلاحات، در اين دوره توجه ريشهاي به مشكلات اقتصاد كشور نشد و همان روندهاي دولت هاشمي تداوم یافت. متاسفانه، در دولت آقاي احمدينژاد نيز همان روال گذشته تكرار شده است. اگرچه مشخصه و شعار اصلي آقاي احمدينژاد، اصلاح سياستهاي اقتصادي دو دولت قبل، تصميمگيري بر مبناي عدالت، خروج از اقتصاد نفتي و آوردن پول نفت بر سر سفرهاي مردم بود، اما در عمل چنين شعارهايي محقق نشد. دولت احمدينژاد حتي با اجراي طرح هدفمندي يارانهها كه خاستگاه آن كاملاً برگرفته از طرح تعديل اقتصادي هاشمي است، كار را به اينجا رسانده كه ماهانه پول نقد ميان مردم توزيع ميكند و در عمل، چيزي هم هدفمند نشده است. نتيجه عملكرد هر سه دولت در حوزه اقتصاد، يكي است چون رويكرد و برنامهشان يكي بوده، هرچند شعارها و كلامشان متفاوت بوده است.
طيف اقتصادداناني چون شما همواره اين انتقادات را مطرح كردهاند. به هر حال با توجه به برنامههاي ناموفق اقتصادي دولتها، از شما به عنوان يك اقتصاددان مسلمان انتظار ارائه راهكار ميرود. چه راهكاري براي اقتصاد كشور پيشنهاد ميكنيد؟
- توصيه اصلي بنده كه از گذشته هم بارها آن را مطرح كردهام و در شرايط كنوني و حتي براي آينده اقتصاد ايران هم آن را مفيد ميدانم، بازگشت به فرهنگ كار و تلاش است. متاسفانه فرهنگ كار و تلاش از جامعه ايران، رخت بربسته و جاي خود را به دلالي و سوداگري داده است. الان وضعيت اقتصاد ايران اينگونه شده است كه هر كس ميخواهد ثروتي به دست آورد منابع مالي و پول خود را به جاي سرمايهگذاري در بخش توليد، به سمت خريد دلار و سكه و مسكن ميبرد. اين وضعيت، نتيجه محتوم اجراي برنامههاي بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول - اين دو نهاد مستقر در خاك آمريكا – است. شما فكر ميكنيد با وجود حاكم بودن چنين فرهنگي بر اقتصاد كشور، ميتوان تحريمها را دور زد؟ بايد مقداري به گذشته برگرديم و ببينيم كه در جنگ تحميلي 8 ساله دنياي غرب عليه جمهوري اسلامي، از چه راهكارهايي استفاده شد كه كوچكترين لطمهاي به حيات جمهوري اسلامي وارد نشد. بايد همچون دوران جنگ، اكنون در عرصه اقتصاد، مجاهدت و جهاد كرد.
نمود اين مجاهدت اقتصادي را چه ميدانيد؟
- استفاده از كالاي ايراني. بايد فرهنگ استفاده از كالاهاي ايراني را ترويج كنيم. بايد ياد بگيريم كه ديگر از كالاهاي مصرفي خارجي استفاده نكنيم. واقعيت اين است كه در اين شرايط با مصرف كالاهاي خارجي بر ضد منافع ملي عمل ميكنيم. الان شرايط اقتصاد كشور، ويژه است و بايد با مصرف كالاي داخلي، پايههاي اقتصاد ايران را تقويت كنيم. لذا تحليل بنده اين است كه اگر ميخواهيم از اين مرحله به سلامت عبور كنيم بايد با مصرف كالاي داخلي، وضعيت را مديريت كنيم. مسئولان تصميمگير هم اگر به اين تفكر برسند كه راهكار اقتصادي كشور مصرف كالاي داخلي است، دنبالهروي تحريمها نميافتدند و از تحريم اين كالا و آن كالا، نگران نميشوند و بازارهاي داخلي ما به هم نميريزد. با ادامه الگوي مصرف در شكل كنوني، اميدي به توسعه اقتصادي نيست.
ريشه مصرفزدگي جامعه ايران يا الگوي نادرست مصرف آن را چه ميدانيد؟
- ریشه آن به غربیها بازمیگردد. ببینید پس از بحران اقتصادي كشورهاي صنعتي بخصوص در سال 1929 آنها براي خروج از اين بحران، بر افزايش مصرف تكيه كردند و با رد صرفهجويي و پسانداز بر طبق نظريه مصرف كمتر، مردم را به مصرف بيشتر به منظور بالا بردن حجم تقاضا براي مصرف كالاهاي توليدي انبوه تشويق كردند. اما اين نظريه به ديگر كشورهاي دنيا همچون ايران نيز تعميم داده شد و اين به ضرر كشورهاي توسعه نيافته و جهان سومي است. به همين دليل است كه ميگويم نسخههاي صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني، به نفع ما نيست. در هر حال، واردات بیرویه کالای خارجی نشاندهنده بیاعتقادی دولت به بخش تولید داخلی است. به دلیل تورم سالیانه، هزینههای تولید در ایران افزایش یافته كه از این رو مصرفکنندگان هم به دلیل قیمت کمتر و كيفيت مناسبتر به تولید داخل پشت میکنند. البته واردات به خودي خود بد نيست. دولت باید واردات را به گونهای هدایت میکرد که رشد تولید داخل را به همراه داشته باشد، بعضی از کشورها مانند چین، کره، مالزی و تایوان نيز واردات زیادی دارند، اما این واردات با صادرات بالاتری توأم است. اين در حالي است كه در کشور ما نه تنها تولیدات داخل را صادر نمیکنیم، بلكه قدرت رقابت با تولیدات خارجی را هم از توليدكنندگان داخلی میگیریم. نخستین و مهمترین پیامد واردات در کشور، بیکاری هموطنان و فرزندانمان است. در کشورهاي غربي و توسعه يافته اگر مصرف بالايي دارند به همان ميزان توليد ميکنند. ميزان اشتغال در آنجا بالا است. در کشور ما اگر در سالیان اخیر سالانه 50 ميليارد دلار واردات را صرف توليد ميکرديم شايد نزديک به 5 ميليون شغل جديد ايجاد ميشد و نرخ بیکاری را واقعاً - نه در آمار- کاهش میدادیم. بخش عظيمي از درآمد نفت صرف واردات کالاهاي مصرفي شده است كه اين امر منجر به رکود سرمايهگذاري در کشور شده، اين در حالي است كه با توجه به تهديد تحريم ها عليه ايران، اين امر (واردات بي رويه کالا به داخل) ميتواند ضربه پذيري اقتصاد ايران را دو چندان کند.
گفتگو با مازیار بیژنی کاریکاتوریست متعهد کشور
کاریکاتوریست های متعهد استعداد دارند؛ اما پایگاه، نه!
گروه فرهنگ 9 دی: مازیار بیژنی نیاز به معرفی ندارد اما گفتگو با او بهانه میخواهد. بهانه ما برای این گپ و گفت کوتاه، برگزاری مسابقه بین الملی کاریکاتور وال استریت بود. هرچند که این موضوع واقعا هم فقط بهانه ای بود تا سر صحبت را با آقا مازیار باز کنیم و بعد درباره کاریکاتور و کاریکاتوریست های داخلی و خارجی حرف بزنیم. اگر هنوز بیژنی را بیاد نیاورده اید بهتر است به کاریکاتورهایی که همیشه یک زنبور در آنها مشغول نیش زدن مفسدان، مال مردم خورها، ضد انقلاب و... است مراجعه کنید. این شما و این هم حرفهای آقای زنبور نشان!
از مسابقه بين الملي كاريكاتور وال استريت شروع كنيم. چند اثر به دبيرخانه مسابقه رسيد؟
از حدود 50 كشور شركت كننده داشتيم و نزديك 1500 اثر رسيد. از آنها هم 99 اثر بعنوان اثر برگزيده وارد مسابقه شد.
انتخاب عدد 99 بخاطر همان 99 درصد معترض آمريكا بود؟
نه، كاملا تصادفي بود. ما بعد از اينكه آثار را ديديم و انتخاب كرديم، وقتي شمرديم ديديم 99 تا شده است. اين هم از كرامات اين مسابقه بود!
كيفيت كارها در چه حدي بود؟
اين را فقط من نمی گویم بلكه داورهاي ديگري هم كه آثار را ديده بودند اعتقاد داشتند كه سطح مسابقه خوب بوده و آثار خوبي رسيده است. كارهاي تكراري كم بود و چهره هاي معتبري هم كه جزو مطرح ترين چهره هاي كاريكاتور جهان هستند شركت كرده بودند كه اين براي يك مسابقه كاريكاتور يك اعتبار محسوب مي شود.
آقاي بيژني اين چندمين مسابقه كاريكاتور بين المللي است كه با موضوعات ضد استكباري و متعهدانه در ايران برگزار مي شود. برگزاري اين دست مسابقات آيا توانسته تاثير قابل توجهي در جريان كاريكاتور جهاني داشته باشد؟
در جو فعلي كاريكاتور ايران و جهان كه عمدتا رفته اند سراغ مسابقات بين المللي خنثي و بي خاصيت حتما مهم و تاثيرگذار بوده است. اگر اينها هم نبود كه ديگر همه در جشنواره هاي آمريكايي و اروپايي راجع به چيزهايي كه نمي شود گفت كاريكاتور مي كشيدند. مثلا جشنواره گذاشته اند راجع به شراب و شرابخواري و جايزه هاي خوبي هم مي دهند. خب در اين شرايط طبيعي است كه كاريكاتوريستهاي جهاني بروند و در اينها شركت كنند. اين جبهه جهاني هم شكل گرفته و تا حدودي هم افراد آن مشخص شده اند اما ما پايگاه مركزي براي اين موضوع نداريم و هر كس ساز خودش را مي زند. كارهاي ما خيلي پراكنده و متشتت است. جايي نيست كه اين فضا را مديريت كند.
خانه كاريكاتور نمي تواند اين نقش را ايفا كند؟
اولين مسئله اين است كه چنين تعريفي جزو وظايف خانه كاريكاتور نيامده است. حالا بگذريم از درگيري هايي كه با سازمان فرهنگي هنري شهرداري دارد و سر موضوعاتي در برابر خانه كاريكاتور مقاومت مي كنند.
برگرديم به بحث خودمان، همان جبهه جهاني كاريكاتوريستهاي آزاده و ضد استكباري.
بله، بنابراين وجود اين مسابقات حتما مهم و تاثيرگزار است. اما الان كه چند سال است از شروع اين دست مسابقات كه گفتيد مي گذرد بايد به فكر آسيب شناسي آنها هم باشيم تا نتايج بيشتري بگيريم. يكسري ضعف ها مثل تكراري بودن يا موازي كاري در اين حوزه به چشم مي آيد كه بايد رفع شود. مثلاچند تا نهاد با هم شروع مي كنند به كار كردن جشنواره بيداري و هيچ كدام هم با هم همكاري نمي كنند. خب اينها اتلاف بودجه و سرمايه و وقت است. اگر همين نهادها با هم هماهنگ بشوند و كار بزرگتري انجام دهند حتما كار بهتري صورت مي گيرد. تكراري شدن موضوعات هم يكي از اشكلات است. از اين جشنواره و مسابقه، كاريكاتور را مي برند به آن يكي؛ كم كم شبيه تجارت مي شود تا مسابقه و هنر!
منظورتان از موضوعات تكراري چيست؟ چون بالاخره يكسري موضوعات وجود دارند كه براي ما مهم هستند و بايد روي آنها كار كنيم.
تا حالا چند سري مسابقه كاريكاتور با عنوان تروريسم برگزار شده است. چقدر تروريسم؟! آنها يك توپي انداختند در زمين ما و ما هم همه اش داريم با آن بازي مي كنيم. ميدان بازي متعلق به آنهاست. حالا ما هر چقدر كاريكاتور درباره تروريسم بكشيم جواب خاصي نمي گيريم. بايد موضوعاتي پيدا كنيم كه در زمين آنها باشد. مثلا در جشنواره اي كه براي همين تروريسم بود كلي اثر عليه فلسطيني ها ارسال شده بود. بالاخره در تصوير كه نمي شود بين عمليات استشهادي و انتحاري تمايز قائل شد در حالي كه از نظر ما اينها با هم خيلي فرق دارد. ما عمليات انتحاري را محكوم مي كنيم ولي در خارج از فضاي ما آيا اين تفاوت درك مي شود يا اينكه مخاطب خارجي ما اين تصوير را عليه عمليات استشهادي هم مي گيرد؟! بايد توجه داشت كه همه چيز را كه نمي توان در تصوير نشان داد و مشخص كرد.
راه حلتان شكل گيري همان پايگاه كاريكاتور است؟
بله، بايد پايگاه قوي تري براي ساماندهي كاريكاتور مطبوعاتي داشته باشيم. براي كاريكاتور جشنواره اي در اين سالها خيلي داشته ايم ولي كاريكاتور مطبوعاتي نه.
يك كم درباره اين كاريكاتور مطبوعاتي توضيح دهيد. مرز آن با كاريكاتور جشنواره اي چيست؟
موضوع روز. منظور اين نيست كه الزاما در مطبوعات كار شود بلكه بايد موضوع آن به روز باشد. مثلا الان كه جنبش وال استريت راه افتاده است كاريكاتوريست هاي دنيا در مورد اين موضوع كار مي كنند. اما جشنواره اي يعني يك موضوع كلي مثل سرقت يا پول يا پيري، چيزي كه معمولا دوسالانه كاريكاتور انتخاب مي كند. موضوعاتي خنثي و بي اثر كه آخرين موردش ديگر خيلي پرت بود: «خرافات»! درست وسط بيداري اسلامي موضوع خرافات را انتخاب مي كنند و 80 درصد كارهايي هم كه مي رسد درباره جادوگران و گربه سياه است. اما كاريكاتور مطبوعاتي اينطور نيست. ديگران سالهاست دارند در اين زمينه كار مي كنند. يك نمونه آن سايتهاي «كيگل» يا «كارتون موومنت» است كه سالها دارند كار مي كنند و كاملا هم جهت گيري سياسي دارند.
اما ما جايي نداريم كه اين مسئله را سامان دهد. آن چيزي كه مورد توجه مردم قرار مي گيرد هم همين كاريكاتور مطبوعاتي است وگرنه كاريكاتور جشنواره اي و گالري هاي كاریكاتور مخاطب خاصي دارند. تجربه اي هم كه وجود دارد همين را تاييد مي كند. سايت ايران كارتون سر مسابقه هلوكاست هفت هشت ميليون بازديد كننده داشت اگر راجع به گربه سياه مسابقه برگزار مي كرديم كه اينهمه علاقه مند پيدا نمي كرد!
الان اگر مديران فرهنگي اين صحبتهاي شما را بخوانند، احساس دغدغه مي كنند تا اداره فلان يا سازمان بهمان براي اين امر درست كنند!
نه، كار دولتي كه نمي شود. اگر كمك شود جايي راه بيفتد يك چيز اما اين كار با بخشنامه و اينها نمي شود. نمونه اش اينكه يكي از دوستان ما از نهادي بودجه گرفته است تا يك چيزي در حد كيگل راه بياندازد اما الان تبديل شده است به جمع آوري كارهاي جهاني و البته چند تا هم كار توليدي داخلي. جايي بايد باشد كه كارها را از كاريكاتوريستها خريداري كند و ارتباط ها را پيگيري كند.
در اين مدت كه مجله «كشيده» را راه انداختيد فضاي كاريكاتور متعهد را چگونه ديديد؟ استعدادهاي در اين حوزه چطور است؟
ما استعداد زياد داريم، افرادي را در همين نشريه كشيده ديدم كه در حد كارهاي بين المللي هستند اما بدليل اينكه جايي نبوده تا از آنها حمايت كند، عملا انگيزه اي نداشته اند تا كار جدي كنند. مهمترين وجه اين است كه كاريكاتوريستها اميد داشته باشند اينجا خواهد ماند. الان سايت كيگل 15، 20 سال است دارد روزانه كار مي كند. اين استقرار و استمرار خيلي مهم است. الان كاريكاتوريستها دارند هر كدام خودشان يك گوشه كار مي كنند اما مهم آن است كه يك مركزي باشد براي جهت دهي و اين مركز هم حتما از يك ثبات و استقراري برخوردار باشد.
الان سي سال از انقلاب گذشته است ما يك نشريه طنز انقلاب نداريم. بخشي از اين مسئله به نگاه مديران فرهنگي ما بر مي گردد كه باورش نمي شود چنين چيزي لازم است. هنوز بايد چانه بزنيم كه چنين نشريه اي لازم است. يك مثال بزنم تا كار معلوم شود. ما يك مصاحبه با پسر آيت الله طالقاني انجام داديم راجع به انقلاب و وقايع سال 57 با نگاه طنز به برخي اتفاقات آن دوره. پاي مصاحبه ما نوشته بودند: «شوخي با انقلاب؟» با سه تا علامت سوال! ده تا مجلد كتاب طنز جبهه و جنگ چاپ شده است، حالا انقلاب كه از جبهه و جنگ خشن تر نبوده است. آنجا طنز داشته ولي انقلاب نداشته است؟ اين يك نمونه از نگاه مديران فرهنگي ما درباره طنز است ديگر.
گفتگوی 9 دی با معاون توسعه کتابخوانی و کتابخانه های عمومی کشور:
Booki.ir شبکه ای اجتماعی برای کتابخوانان حرفه ای
فعالیت شبکه کتابخوانان حرفهای کشور به نشانی (www.booki.ir) از حدود یک سال پیش به صورت پایه در نهاد کتابخانههای عمومی کشور آغاز و مراسم رسمی رونمایی از سایت آن هم 5 مرداد سال گذشته برگزار شد. این شبکه در واقع به صورت یک شبکه اجتماعی عمل میکند و محتوای آن توسط کاربران که علاقهمندان به کتاب و کتابخوانی را شامل میشوند، بارگذاری میشود. تعامل میان مخاطبان شبکه کتابخوانان حرفهای کشور دوطرفه است و در آن افراد میتوانند نظرات خود را درباره کتابهای مورد بحث ارائه و حتی آنها را نقد و بررسی کنند. با مجدالدین معلمی، معاون توسعه کتابخوانی و کتابخانه های عمومی کشور درباره اهداف، میزان توفیق و چشم انداز این شبکه به گفتگو پرداخته ایم:
از اهداف راه اندازی شبکه کتابخوانان حرفه ای و استفاده از بسترشبکه اجتماعی برای ترویج فرهنگ کتابخوانی بفرمایید؟
با توجه به محبوبیت و توسعه نفوذ اینترنت در فضای جوانی و عدم سرمایه گذاری مطلوب در این حوزه از سوی نهادهای حکومتی همواره با کمبود متن های فاخر و قابل اعتماد در فضای اینترنت مواجه بوده و هستیم. طبیعتا ً اگر نهادهای حکومتی در فضای اینترنت سرمایه گذاری نکنند و با توجه به وظایفشان نفوذ مطلوبی در فضای وب نداشته باشند با هجمه وسیعی که در این فضا وجود دارد و تنوع عرضه ای که از سوی تمدن رقیب اتفاق می افتد جوانانمان جذب آن فضا خواهند شد. ما در نهاد کتابخانه های کشور به این نتیجه رسیدیم برای اینکه کتاب در فضای وب قابل دسترسی و دیده شدن باشد؛ نیاز به ابزاری داریم که سریع، ارزان و فراگیر با مخاطبانمان ارتباط برقرار کند و به آنها در حوزه کتاب مشاوره بدهد و از نظرات و اعتقادات آنها راجع به کتاب مطلع مان کند، ابزاری که با سرعت و کمترین هزینه مسابقات کتابخوانی را در آن برگزار کنیم، چون به اعتقاد ما دوره برگزاری مسابقات کتابخوانی سنتی که شش ماه در آن صرف معرفی کتاب می شد، گذشته است. همچنین متناسب با تنوع سلایق و عقاید و دانش عمومی بتوانیم برنامه های فرهنگی در فضای اینترنت ایجاد کنیم که مخاطب با هر دانش و سلیقه ای نیازمندیهای خود را پیدا کند.
شبکه کتابخوانان حرفهای کشور از چه زمانی آغاز به کار کرد و میزان اقبال مخاطبان در چه حدی بوده است؟
شبکه (booki.ir) سال گذشته پس از دیدار کتابداران با رهبر انقلاب راه اندازی شد و بعد از یک وقفه نرم افزاری چند ماهه به دلیل حمله هکرها دوباره چند ماهی است که فعالیتش را از سر گرفته است، در مرحله اول فعالیت بیش از 130 هزار کاربر عضو سایت شدند که این روند رو به تصاعد بود همچنین رتبه الکسا شبکه تقریباً زیر 1000 بود و هدف ما این بود که بتوانیم در شش ماه اول امسال این رتبه را به 500 برسانیم، اما هک شدن سایت و عدم امکان بازگردانی اطلاعات موجب ریزش مخاطبان شد. در دو ماهی که سایت مجدادا راه اندازی شد بیش از 40 هزار نفر عضو شبکه شده اند.
آیا شبکه اجتماعی با محوریت کتاب در کشورهای دیگر وجود دارد؟
بله نمونه های بین المللی زیادی وجود دارد مانند شبکه شل فاری shelfari)) و سایتهای دیگر ولی هیچکدام زبان و متن های فارسی را پشتیبانی نمی کنند، البته از بین مخاطبان این سایت تعداد قابل توجهی ایرانیان هستند.
پیش بینی شما از افق کاری شبکه اجتماعی تخصصی کتاب چیست؟
ما در ابتدا پیش بینی کردیم که اگر به سلایق و روحیات مختلف اجتماعی احترام بگذاریم و عرضه مطلوبی انجام دهیم؛ مخاطبان استقبال خوبی خواهند کرد با وجود اینکه خیلی از افراد معتقد بودند که ورود بحث کتاب به اینترنت با اقبال مواجه نمی شود، ما درعمل دیدم که بر عکس اگر ظرفیتهای مناسبی ایجاد شود فضای جوانی از سایتهای خوب استقبال می کند.
درباره امکانات جدیدی که به سایت اضافه شده توضیح بفرمایید؟
امکان مطالعه و تورق کتاب در فضای اینترنت را فراهم کرده ایم، البته فعلا تعداد اندکی از کتابها این امکان را دارند که هر ماه کتب دیگری نیز به آن اضافه می شود.
مسابقات کتابخوانی بخشی از سایت است که هر ماه 15 کتاب در حوزه های مختلف معرفی می شود، فایل آن بر روی سایت قرار می گیرد و 10 تا 15 سوال پرسیده می شود و به برندگان هدایایی پرداخت می شود. در 5 ماه گذشته میانگین حضور افراد در مسابقات اینترنتی و مکتوب روزانه 5 هزار نفر بوده است که نشان دهنده علاقه مخاطبان است.
بخش دیگر سایت بخش نظر و نقد درباره کتابهاست که افراد نظراتشان راجع به کتابها را ارائه می کنند، به کتابها امتیاز می دهند و در فضایی عمومی به نقد نظرات دیگران می پردازند.
مشاوره کتاب بخش دیگر این شبکه است که در 100حوزه مختلف هرکدام 10 کتاب را از سوی اساتید برتر آن حوزه معرفی کرده ایم و از ماه آینده راه اندازی خواهد شد امیدواریم که مشاوره کتاب جزو نیازمندیهای عمومی شود که افراد کتابها را با توجه به سطح دانش و علاقه شان مطالعه کنند و آرزوی قدیمی سیر مطالعاتی کتاب هم از این طریق برآورده شود تا کتابها مناسب با سن و نیازمندی افراد مطالعه شود.
آیا برنامه ای برای توسعه و بین المللی کردن این شبکه دارید؟
اصولاً فضای اینترنت فضای بین المللی است، موقعی که ما می خواهیم انقلابمان را جهانی کنیم باید بتوانیم آنرا نشر دهیم. متاسفانه این نقد بر ما وارد است که بسیار متعصبانه متن های تولیدی خود را نگهداری می کنیم در حالیکه باید فکر و اندیشه را نشر دهیم خصوصاً فکرو اندیشه ای که با پول بیت المال تهیه شده است. ما درصددیم متن های فاخر زبان فارسی را در فضای وب منتشر کنیم. تمایل داریم برای همه اقشار مسابقات متنوع داشته باشیم.
میزان توفیق تان در برآورده کردن اهداف اولیه چه میزان است؟
بسیار چشم گیر و امیدوار کننده بوده است و امیدوارم که بقیه دستگاهها هم به ما در این زمینه کمک کنند، من می خواهم هشدار بدهم که الان فضای اینترنت از کتابهای ممنوعه و اغواکننده پر است اما کتابها و متن های فاخر در قفسه تعصبات دستگاههای مسئول باقی مانده است.تجربه نشان داده هر وقت به مخاطب متناسب با سلائق وی احترام گذاشته شد و برای مطالباتش پاسخی داده شد، با استقبال مواجه شدیم. ما در ابتدا فکر نمی کردیم در فضای اینترنتی که همه
می گویند فضای سرگرمی است در حوزه تخصصی کتاب بتوانیم مخاطب جذب کنیم ولی زمانی که به تنوع سلائق احترام گذاشتیم و روشهای جدیدی در عرضه کتاب و کتابخوانی ایجاد شد مخاطب نیز استقبال کرد.
ادداشت اول
هشداری که هیچ گاه جدی گرفته نشد!
فتنه هایی که پس از انقلاب و قبل از آن در کشور اتفاق افتاده است کمابیش برای اهل فکر و نظر مغفول نمانده است ولی هیچ یک از آنها به بزرگی فتنه 88 نبود زیرا دشمن در این فتنه عمیق با بکارگیری همه امکانات و با استفاده از عناصر داخلی که غالب آنها را از انقلاب گرفته بود، اساس و مبنای انقلاب اسلامی را نشانه رفته بود. درباره این فتنه و علل وقوع آن، تحلیل های متنوعی صورت پذیرفته است ولی ما در این تحلیل با نگاه دیگری کاملاً متفاوت به بررسی آن می پردازیم. بر همگان واضح است که این فتنه و دیگر فتنه های مشابه که در تاریخ اتفاق افتاده معلول انحراف خواص بوده است و انحراف خواص نیز از تغییر رویکرد آنها به مبانی صورت پذیرفته است. بر این اساس،تردیدی نیست که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب فرهنگی و دینی است و در جهت تغییر اساسی در باورهای سیاسی، دینی، فرهنگی انجام گرفته است و با این که انقلاب یک حرکت دفعی در جهت تغییر یک نظام و حکومت است ولی تغییر فرهنگ امری تدریجی است و طی فرایندی حاصل می شود. به عبارت دیگر چنانچه انقلابی در عرصه فرهنگ حاصل نشود انقلابی صورت نپذیرفته است. درست به همین دلیل بود که معمار انقلاب اسلامی حضرت امام(ره) از همان ابتدا بر اصلاح فرهنگ تأکید می فرمود و مقام معظم رهبری نیز از همان ابتدای دوران
رهبری شان تاکنون بر همان دغدغه امام(ره) همواره اصرار می ورزند. امام عامل همه بدبختی های کشور را فرهنگ وارداتی و استعماری می دانستند و می فرمودند: «اگر با دقت ریشه یابی کنیم، آنچه بر ملت ما گذشته و اکنون می گذرد حتی جنگ تحمیلی، سرچشمه از دانشگاه غربزده و متخصصان غیر متعهد و وابسته گرفته است.» و به همین دلیل معتقد بودند «فرهنگ مبدأ همه خوشبختی ها و بدبختی های ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، این جوان هایی که تربیت می شوند به این تربیت های فرهنگ
ناصالح، این ها در آتیه فساد ایجاد می کنند. فرهنگ استعماری،جوان استعماری تحویل مملکت می دهد. فرهنگی که با نقشه دیگران درست می شود و اجانب برای ما نقشه کشی می کنند و با صورت فرهنگ می خواهند تحویل جامعه ما بدهند، این فرهنگ، فرهنگ استعماری و انگلی است و این فرهنگ از همه چیزها،حتی از اسلحه این قلدرها بدتر است. این قلدرها اسلحه شان بعد از چند وقت می شکند و حالا هم شکسته، اما وقتی فرهنگ فاسد شد، جوان های ما که زیربنای تأسیس همه چیز هستند از دست ما می روند و انگل بار می آیند، غرب زده بار می آیند.» بر اساس این باور، ایشان می فرمود: «بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود؛ برای اینکه بزرگترین موسسه ای است که ملت را یا به تباهی می کشد،یا به اوج عظمت و قدرت می کشد. برنامه های فرهنگی تحول لازم دارد، فرهنگ باید متحول بشود.» مع الأسف این امر مهم از سوی مسئولان امر چندان جدی گرفته نشد و کار به جایی رسید که دشمن توانست از شخصیت هایی که در پیدایش انقلاب نقش آفرینی کرده بودند سرباز بگیرد و آنها یا فرزندانشان را به مهره های اصلی مقابله با انقلاب تبدیل کند. یکی از عناصر اصلی فتنه 88 که آقای خاتمی او را مغز متفکر اصلاحات می نامید آقای حجاریان است که در اعترافات خود بر این اصل مهم انگشت گذاشته، مهم ترین عامل انحراف خود و دوستانش را فرهنگ وارداتی غرب و دور شدن از فرهنگ اسلام و مکتب اهل بیت دانسته و
می گوید: «فارغ التحصیلان علوم انسانی (بهخصوص در دانشگاههای خارج) که به عنوان اعضای هیئت علمی استخدام می شوند، ناخوداگاه حامل آخرین دستاوردهای این علوم (تئوری های ترجمه ای) به ایران هستند و هم اکنون می توان مشاهده کرد که دیدگاههای پست استوراکتورالیسم،پست مارکسیسم، فمینیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج می شوند. احساس رعب در نزد اندیشمندان غربی موجب ذلت نفس و پذیرش بی قید و شرط نظریات آنان می شود. البته موضوع اگر فقط یک نقیصه علمی بود، قابل تحمل می نمود، اما خطر آن جا است که نظریات علوم انسانی حاوی حربه های ایدئولوژیک هستند و قادرند به استراتژی رسمی کشور صف آرایی کنند و آن را به چالش بکشند» این همان حقیقتی است که حضرت امام(ره) بارها بر آن تأکید می فرمود و به مسئولان امر هشدار می داد: «بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد ولی پوچ و پوک و میان تهی است. اگر فرهنگ جامعه ای وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا می کند و بالاخره در آن مستهلک می شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست می دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است. بی جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است. اتفاقی نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصاً غربی ها و اخیراً امریکا و شوروی قرار گرفت و
زبان ها و قلم های غرب زدگان و شرق زده دانشگاهها در طول مدت تأسیس دانشگاهها و خصوصاً دهه های اخیر این خدمت بزرگ را برای غرب و شرق انجام دادند.» مع الأسف به رغم تأکیدات معظم له به دولت و مجلس و شورای انقلاب فرهنگی و تبیین وظایف آنها در زمان حیات ایشان هیچگاه از سوی مسئولان امر این مسئله جدی گرفته نشد و به عبارت دیگر به مسئله اصلی تبدیل نگردید! ولی حضرت امام(ره) باز هم این امر را در وصیت نامه سیاسی – الهی اش به ودیعه گذاشت تا نسل های بعدی و مسئولان آینده به این نکته مهم توجه کنند که رشد و تعالی و ناکامی و تباهی یک ملت به فرهنگ آن وابسته است. در وصیت نامه ایشان آمده است: «اینجانب به همه نوجوانان و جوانان در مرحله اول و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحله دوم و به دولتمردان روشنفکران دلسوز برای کشور در مرحله بعد وصیت می کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه می دارد، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید و به همه نسل های مسلسل توصیه می کنم که برای نجات خود و کشور عزیز و اسلام آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق زدگی حفظ و پاسداری کنید و با این عمل انسانی- اسلامی خود دست قدرت های بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید»
مقام معظم رهبری نیز که به حق خلف صالح و حافظ و مروج اندیشه های امام و خط امام اند طی 22 سال رهبری خود، فرهنگ را اصل قرار داده و همواره از رؤسای جمهور و شورای انقلاب فرهنگی و دیگر مسئولان امر خواسته اند آن را اساس کار خویش قرار دهند. ایشان در این باره می فرماید: «قوام یک کشور و ملیت یک ملت به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملت ها نشان می دهد... مسئله فرهنگ را باید مسئله اول این کشور به حساب آورد و بدون تردید با پشتیبانی و تقویت بنیه های فرهنگی، پیشرفت این کشور در تمامی زمینه ها تضمین خواهد شد. اما اگر فرهنگ کشور اصلاح و پایه های آن مستحکم نشود، به احتمال زیاد برنامه ریزی در همه کارها ابتر خواهد بود و به نتایج قطعی نمی توان امیدوار بود.» از این رو توصیه می کنند که فرهنگ باید محور همه کارها باشد زیرا معتقدند: «فرهنگ ستون فقرات حیات یک ملت و هویت یک ملت است.» به همین دلیل آن را از همه کارها مهم تر دانسته،بر اصلاح فرهنگ عمومی تأکید می کنند. ایشان ضمن تأکید بر اهمیت فرهنگ، بارها از همان ابتدای دوران رهبری شان نسبت به تهاجم فرهنگی دشمن هشدار داده و می فرمایند: «برای به زنجیر کشیدن یک ملت، هیچ چیزی ممکن تر و سهل تر از این نیست که قدرتمندان عالم بتوانند باورهای آن ملت و آن کشور را بر طبق نیازهای خودشان شکل دهند. هر باوری که یک ملت را با اتکای به خود، اعتماد به نفس،حرکت به جلو و تلاش برای استقلال و آزادی وادار کند، دشمن خونی آن، کسانی هستند که می خواهند با قدرت متمرکز، همه دنیا را در اختیار بگیرند و به نفع خودشان همه بشریت را استثمار کنند با راهها و شیوه های مختلف، افکار و باورها و جهتگیریهایی را در میان آن ملت ترویج کنند که به گونه ای بیندیشند که آنها می خواهند. وقتی آن طور اندیشد، آن گونه هم عمل و حرکت خواهد کرد» از این رو با نشان دادن نقشه دشمن در هدف از تهاجم، سازندگی منهای کار فرهنگی را امری ابتر و غیر عاقلانه خوانده،
می فرمایند: «دشمنانی وجود دارند که دین و استقلال ما و حتی ارزش های ملی و غیر دینی ما را با ابزارهای فرهنگی و تبلیغی مانند فیلم،سینما خبرسازی و جریان سازی های جهانی مورد تهاجم قرار داده اند و برای سست کردن پایه های آنها تلاش می کنند،بنابراین سازندگی کشور بدون توجه به این مهم کار حکیمانه و عاقلانه ای نیست» زیرا خطر تهاجم فرهنگی از خطر تهاجم نظامی بالاتر است و مردم به ویژه جوانان باید در این جبهه به مجاهدت بپردازند «امروز ملت ایران به آن رتبه ای از اقتدار رسیده که خطرپذیری دشمنان خود را بسیار بالا برده، جرأت نمی کنند به این ملت تهاجم نظامی کنند؛ می دانند سرکوب خواهند شد؛ میدانند که این ملت مقاوم است. بنابراین خطر تهاجم نظامی بسیار پائین است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامی نیست. دشمن به آن نقاطی متوجه می شود که پشتوانه استقامت ملی ماست. دشمن وحدت ملی و ایمان عمیق دینی را هدف قرار می دهد. دشمن روحیه صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار می دهد؛ این تهاجم از تهاجم نظامی خطرناکتر است»
چگونه فرهنگ سازی کنیم؟
برای فرهنگ سازی، هم باید به امور سخت افزاری پرداخت و هم به امور نرم افزاری؛ ولی آنچه اهمیت بیشتری دارد بخش نرم افزاری است، زیرا چنانچه در بخش سخت افزاری سرمایه گذاری شود و از بخش نرم افزاری غفلت شود باز هم حرکت در مسیر تهاجم فرهنگی است. زمانی که دانشگاه ساخته شود ولی در همان دانشگاه اندیشه های وارداتی ضد دینی غربی تدریس شود خروجی آن همان خواهد بود که مورد پسند غرب است با این تفاوت که این افراد با بودجه بیت المال مسلمین و با برنامه ریزی دولت اسلامی تربیت شده اند! وقتی سینما ساخته می شود در آن، چه فیلم هایی به نمایش گذاشته می شود گذشته از فیلم های وارداتی،فیلم های ایرانی که عمدتا با سوژه های عشق و عاشقی و یا بی محتوا است به نمایش گذاشته خواهد شد و آیا استعمار جز این می خواهد؟ پس چه باید کرد؟ رهبر معظم انقلاب برای نهادینه کردن فرهنگ اسلامی و بومی راهکارهایی ارائه کرده اند که متأسفانه تاکنون عمدتاً مورد غفلت مسئولان امر قرار گرفته است. ایشان می فرمایند: «کتاب باید برای اصلاح فرهنگ عمومی منتشر شود. فیلم باید برای اصلاح فرهنگ عمومی ساخته شود. هنر باید در جهت فرهنگ عمومی هدایت شود. صدا و سیما، در همه برنامه هایش – چه هنری، چه خبری و چه گزارشی – دائماً باید در خدمت فرهنگ عمومی کار کند. علما و امامان جمعه و خطیبان و مبلغان و جامعه روحانیون محترم و معظم له نیز- در هر بخشی که هستند- باید برای ترویج فرهنگ صحیح اسلامی تلاش کنند، عده ای تحلیل کنند، عده ای آیات الهی را بخوانند و عده ای کلمات معصومین(ع) را بیان کنند. جهتگیری عمده مطبوعات، باید اصلاح فرهنگ عمومی باشد.» اصلاح اساسی فرهنگ باید ازآموزش و پرورش و دانشگاه آغاز شود زیرا اکثریت قریب به اتفاق مردم و همه مسئولان کشور از این کانال عبور می کنند. از این رو اگر آموزش و پرورش ما اصلاح شود و دانشگاه ما اسلامی گردد اکثر مشکلات ما حل خواهد شد. مقام معظم رهبری درباره اصلاح دروس علوم انسانی دانشگاهها می فرمایند: «بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آن ها مادیگری و بیاعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی می شود و آموزش این علوم انسانی در دانشگاهها منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد. ما علوم انسانی مان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهان بینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی برنگاه مادی است. خب، این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمه ای، بدون اینکه هیچ گونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، می آوریم در دانشگاههای خودمان و در بخش های مختلف اینها را تعلیم می دهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخش های مهم پژوهش قرآنی این است. باید در زمینه های گوناگون به نکات و دقایق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد و پیدا کرد. این یک کار بسیار اساسی و مهمی است. اگر این شد، آن وقت متفکرین و پژوهندگان و صاحبنظران در علوم مختلف انسانی می توانند بر این پایه و اساس بناهای رفیعی را بنا کنند. البته آن وقت می توانند از پیشرفت های دیگران، غربی ها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند، لکن مبنا باید مبنای قرآنی باشد.»
به اعتقاد ما، آن چیزی که امروز بیش از همه باید در آموزش و پرورش ما به آن توجه بشود، اعتقاد اسلامی و عمل اسلامی است که در دانش آموزان باید احیا گردد. باید این طور باشد که اگر کودکی از یک خانواده بی اعتقاد و بی مبالات نسبت به عمل و اعتقاد اسلامی به مدرسه می آید و وارد محیط تحت تصرف و تسلط آموزش و پرورش می شود؛ یا کودکی از خانواده ای می آید که آنها اعتقاد و مبالاتشان هم نسبت به افکار و عمل اسلامی بد نیست، لیکن به خاطر بی سوادی و کمبودهای فکری و روانی والدین، توانایی اثرگذاری روی طفل را ندارند، باید این جا آن خلاءها جبران بشود؛ یعنی این کودک، هم علماً، هم عملاً،هم اعتقاداً، به یک آدم متدین تبدیل شود؛ باید همت این باشد. در مدارس،همت باید بر این باشد که بچه های ما از لحاظ دینی- هم در قلمرو اعتقاد، هم در قلمرو تربیت و اخلاق، هم در قلمرو تعبد عملی- انسان های مسلمان بار بیایند؛ این، علاج و اساس کار ماست. سرلوحه و محور برنامه های آموزش و پرورش در تنظیم کتاب، در تربیت معلم، در نظارت بر کار بخش های مختلف آموزش و پرورش، در نظارت بر کار آموزش دهندگان و داخل مدارس باید بر این باشد که ببیند آیا تفکر اسلامی منتقل می شود، یا نه؛ انسان سازی بر مبنای اسلام و مسلمان سازی کودکان در این مدارس انجام می گیرد، یا انجام نمیگیرد. هر چه ما در این جهت کمبود داریم، بایستی همت کنیم وآن کمبود را برطرف نماییم.
نتیجه:
1) بر اساس نظر کارشناسان و متخصصان و تأکیدات حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری فرهنگ اصل و پایه یک کشور است و باید وجهه همت همه مسئولان قرار گیرد.
2) چنانچه فرهنگ اصلاح شود و فرهنگ بومی و اسلامی بر کشور حاکم شود و فرهنگ بیگانه از فکر و ذهن مردم زدوده شود پیشرفت در همه ابعاد قطعی است.
3) اصلاح فرهنگ باید از آموزش و پرورش و دانشگاه آغاز شود زیرا اکثریت قریب به اتفاق مردم از این کانال علمی عبور می کنند.
4) برای اصلاح فرهنگ تنها توجه به سخت افزار و ساختمان سازی و تجهیز آنها کافی نیست زیرا اگر در بخش نرم افزاری کار نشود نتیجه معکوس خواهد بود. درست به همین دلیل است که مقام معظم رهبری روی نهضت نرم افزاری تأکید می کنند.
5) علوم انسانی که در دانشگاه تدریس می شود غالباً ترجمه ای و برگردان کتاب های بیگانه است. آن کتاب ها طوری تنظیم شده اند که خروجی آن افرادی سکولار و بی توجه به ارزش های الهی و اخلاقی باشد. بنابراین مهم ترین وظیفه مسئولان، اسلامی کردن علوم انسانی است و این بدون همکاری متخصصان متعهد و دلسوز حوزه و دانشگاه میسّر نخواهد شد.
دیدگاه شما