مدرسه ولايت و ديانت بنا به روايات و آموزههاي قرآني سه سطح تحصيلي دارد؛ اولين سطح اين مدرسه كسب معرفت و فهم و درك دين است و اين موضوع با علم و آگاهي تفاوت دارد؛ علم بسته به معرفت بوده و معرفت همان بصيرت است.
خداوند متعال اسباب بصيرت را در اختيار قرار داده و اين علمي كه در اختيار ماست يك معرفت محسوب ميشود و نميتوان از آن به عنوان آگاهي و بصيرت ياد كرد.
سطح دوم اين مدرسه تقوا و رعايت اصول است؛ انسان تا چيزي را نداند نميتواند آن را رعايت كند و سومين سطح اين مدرسه مجاهدت است.
چند بحث متفاوت در سطح اول مدرسه ولايت داريم؛ اولين مبحث اينكه شعار درست و غلط اين سطح چيست؟
در مقطع معرفت يك شعار غلط داريم كه بسيار در بين جوانان ما شيوع پيدا كرده و آن اينكه هر چه كمتر بدانيم بهتر است؛ اما شعار درست اين سطح بنا به آيه 9 سوره زمر، هر چه فهم ما بيشتر شود معرفت ما نيز به همان اندازه بيشتر و خسارتمان كمتر خواهد بود؛ بنابراين بهرهبرداري بيشتري از دنيا خواهيم داشت.
در واقع خسارت سه معناي كليدي ميتواند داشته باشد؛ يك معناي آن از دستدادن سرمايه است و امروز بزرگترين سرمايهاي كه از دست ميدهيم عمرمان است و دومين خسارت سودنبردن است و خسارت سوم كم سود بردن است.
در موقعيتي مانند طرح ولايت تمام شما جوانان در كنار هم جمع شدهايد و همين طرح روز قيامت بر شما وارد ميشود؛ آنگاه ميبينيد سهم شما از رفيق كنار دستتان كمتر است.
يا در مثال ديگري كسي ميآيد حرم امام رضا (ع) و با كلي توسل يك موتور سيكلت مي گيرد در طرفي شخص ديگري با همان شرايط و با همان وقت عاقبت به خيري را از امام رضا (ع) ميگيرد؛ اما بحث دومي كه در اينجا مطرح است، تلاش دشمن براي جلوگيري از كسب معرفت صحيح ديني است.
آنها بهتر از ما ميدانند كه معرفت ديني مطابق فطرت انسان است و خالق تمام هستي فطرتهاي ديني را در وجود انسان قرار داده است كه به محض دريافت معارف ديني انسان ميتواند اين فطرتها را كسب كند؛ يا به قولي هر كس در كشتي بنشيند، زماني كه به طوفان برخورد كند با هر اعتقادي كه باشد متوجه خدا خواهد شد.
آيت الله آملي نامه امام را براي گورباچف ميبرد؛ در مسير تا رسيدن به كاخ كرملين از راننده پرسيد: اگر در دريا قرار بگيريد يا در هواپيمايي كه موتورش از كار افتاده است قرار بگيريد يا جايي كه شرايطش ايجاب ميكند كه انسان نميتواند كاري انجام دهد آن موقع دلتان متوجه كجا ميشود؟ راننده پاسخ داد: به ما گفتهاند با شما ايرانيها راجع به خدا صحبت نكنيم! از اين اعتراف محكمتر؛ اين دليل اصلي پيشبرد معارف ديني است و دشمن اين را بهتر از ما ميداند.
معرفت ديني مطابق عقل، استدلال و منطق است. بيش از 254 آيه قرآن ما را به تفكر و تدبر دعوت كرده است.
سومين مطلب اينكه معارف ديني مطابق سعادت بشر است؛ معارف ديني در واقع كاتولوگي است كه خالق هستي براي ما انسانها نوشته و دشمن اين مباحث را ميداند و از چند طريق عمليات خود را شروع كرده است.
در اولين عمليات از اصل كسب معرفت ديني جلوگيري كرده است تا جوانان سراغ كسب معرفت ديني نروند يا مانند عمر و عاص كاري ميكنند كه جوان از كوچهاي كه علي (ع) عبور ميكند، عبور نكند.
ما حدود پنج ميليون دانشجو داريم و از تمام اين ها 3000 نفر به طرح ولايت آمده اند؛ اين نسبت، نسبتي بسيار بسيار ضعيف است كه نتيجه همان تلاش دشمن مي باشد.
در آموزههاي ديني داريم كه جهنميان در قولي ميگويند كه اگر ابتدا كلام دين را ميشنيديد و به آن گوش ميكرديد، جهنمي نبوديد.
اولين عمليات فرهنگي دشمن اين است كه جوانان به سراغ معرفت ديني نروند و از طرفي هم نسبت به علماي دين در آنها ايجاد نفرت كنند؛ حتي كاري كردند كه عدهاي گفتند مگر علي (ع) نماز ميخواند؛ كاري كردند كه عدهاي تا علي (ع) را لعن نميفرستادند نمازشان قبول نبود و اينها همه دلالت بر اين دارد كه معرفت ديني، معرفتي درست است و مطابق با عقل.
اما متاسفانه دشمن اين اولين عملياتش را بسيار موفقيتآميز انجام داده است؛ 34 سال از عمر انقلاب اسلامي ميگذرد به اندازهاي كه توانستيم در اين مدت تظاهرات ديني را نهادينه كنيم، نتوانستيم معرفت ديني را جا بيندازيم و مردم نيز به جاي فهم ديني به دنبال احساسات ديني رفتند. نماز نميخوانند، واجبات را انجام نميدهند ولي به ضريح امام رضا (ع) ميچسبند.
دومين عملياتي كه دشمن انجام داده اينكه تلاش كرده است تا از كسب معرفت صحيح جلوگيري كند. دشمن ميگويد اگر خواستند معرفت كسب كنند به گونهاي شود كه امام زمان (عج الله) را بفهمد، فلسفه مهدويت برايشان تدريس شود اما نهايتاً يك منتظر بيخاصيت به بار آيد.
اما در سومين عمليات دشمن سعي دارد از كسب اولويتها در معارف ديني جلوگيري كند تا جوانان به سراغ اولويتها نروند.
جوان را مشغول ميكنند كه به پرسد آقاي حجت الاسلام در كره ماه بايد چگونه نماز بخوانيم؛ اين موضوع و اين گونه سوالات را كردهاند!
و نهايتاً در چهارمين عمليات دشمن تلاش دارد معرفت بدون عمل را در جامعه شيوع دهد.
اين امر ميتواند چهار دليل داشته باشد؛ يكي اينكه مردم را به سمتي سوق ميدهند كه علم را براي تفاخر و تكبر بياموزند حتي چهرههاي مشهوري را ميبينيم كه وقتي پشت يك تريبون قرار ميگيرند ميخواهند اطلاعاتشان را اعلام كنند نه اينكه به كسي چيزي بياموزند.
هدف دشمن اين است كه همه را به سمت آگاهي بكشانند؛ اما دريافت مدرك و تفاخر و تكبر هدف علم آموزي باشد.
وقتي پرسيدند انگيزهتان از درسخواندن چيست؟ گفتيم: خدمت به اسلام و مسلمين اما وقتي مدرك گرفتيم نميدانم اين نرخها از كجا ميآيد.
هدف ديگر دشمن اين است كه علم را براي مجادله و مباحثه بياموزيد، آگاهي بيابيد تا با هركسي بحث كرديد در مجادله با او پيروز باشيد و چهارمين هدف دشمن اين است كه آگاهي پيدا كنيد تا راههاي فرار را بهتر بشناسيم؛ از نمازخواندن فرار كنيم، از روزه گرفتن فرار كنيم و نيكي و احسان را دور بزنيم.
معرفت ديني كه مطرح ميكنيم، آنها به دنبال اين هستند كه از اصل آن جلوگيري كنند يا از اولويتها و از ثمره كسب معرفت ديني بكاهند و اگر كسب معرفت ديني در جامعه زياد شد معرفتي بادكنكي باشد.
دين يعني چه، ولي يعني چه؟ فهم معرفت دين در اين است كه دين را منبع پاسخگويي به نيازها، مشكلات و مسائل زندگي بشر ميدانيم؛ آن هم نه يك منبع معمولي، بلكه منبعي حياتبخش. در طرف مقابل تمام تلاش دشمن بر اين است كه بر دين دو مشخصه بگذارند اينكه دين غيرعقلاني و غيرانساني است.
تعريف ولي دين اين است كه ما در جامعه نمونههاي بسياري از ولايت داريم؛ در حوزه فيلم و هنر كارگردان يك ولي است، در ورزش نيز مقام ولايت مربوط به سرمربي است و حتي در ساير حوزههاي ديگر اجتماعي. اين ولي به سه دليل است:
1- اينكه حكم از مقام بالاتر دارد.
2- اطلاعاتش از ديگران بيشتر است.
3- احتمال خطايش كمتر است و به مقام ولايت رسيده است.
در هر حوزهاي اين سه ويژگي را كنار هم بگذاريم ميفهميم كه فهم او بر ما اولويت دارد و خداوند متعال هم در غديرخم همين موضوع را گفت. خدا ميگويد من يك ولي ديني برايتان گذاشتم كه از خود من حكم دارد.
پيغمبر اكرم (ص) علم مطلق است و از خداوند متعال حكم دارد؛ اميرالمومنين نيز همينطور است، ولي فقيه هم بنا به روايات و احاديث از جمله «فعمل الحوادث الواقعه فرجعوا الي رواتل حادثه» از مقام بالاتر حكم دارد.
علم ولي فقيه مطلق نيست اما فقاهت دارد؛ ولي فقيه معصوم نيست و عصمت ندارد اما عدالت دارد و بنابراين ميشود همان نتيجه را گرفت كه ولي دين در حوزه دين فهمش از ما بيشتر است.
ما در روايات و آيات داريم كه خداوند به جايگاه ولايت، نوري داده كه از همه دقيقتر ميبيند هركس در اين جايگاه قرار ميگيرد در فهم بر ديگران اولويت دارد.
خدا ميداند رداي ولايت را بر دوش چه كسي بگذارد. بعد از امام خميني(ره) كم فقيه نداشتيم اما كارگردان هستي لباس ولايت را بر تن شايستهترين كرد.
اگر اين موضوع را بفهميم آنگاه به سه مرحله تسليم ميرسيم؛ اولين تسليم كه تقريباً همه آن را دارند تسليم دين و ولي دين بودن است كه در اين مرحله ميفهميم كه حكم ولي دين به نفع همه ماست.
دومين تسليم در برابر حكم دين و ولي دين آن جا كه فلسفه حكم را نميدانيم؛ مثلاً هنوز نميدانيم فلسفه دو ركعت نماز صبح چيست. اينجا تسليم شدن قيمتش بالاست؛ اما آمار آن كم ميشود.
سومين مرحله تسليم، تسليم شدن در برابر حكم دين و ولي دين زماني كه فكر ميكنيم ولي دارد اشتباه ميكند. اينجا و در اين مرحله تسليم شدن قيمتي بسيار بالا دارد در اين مرحله خواص پايشان گير است كه البته حوادث سال 88 نيز همينگونه بود.
در يكي از سختترين داستانهاي قرآني رابطه حضرت موسي (ع) و حضرت خضر (ع) اشاره شده است. حضرت موسي چون فقط مسائل را نفهميد در سه جا در كار حضرت خضر سوال وارد كرد و به همين دليل خداوند مقام صاحب سر بودن را به حضرت موسي نداد؛ اينجاست كه تسليم شدن قيمت واقعي پيدا ميكند.
در زمان امام صادق (ع) بايد جلسهاي برگزار ميشد، نامهاي از امام (ع) در آنجا قرائت شد؛ امام در آن نامه دستور داده بودند يكي از بزرگان و شاگردان ايشان چوبي بخرد و مانند كودكان كه چوب را بين پايشان قرار ميدهد و اسبسواري مي كند در كوچههاي مدينه بدود همه اعتراض كردند كه چرا امام به اين عالم و مجتهد چنين دستوري ميدهد.
اما آن مجتهد چوبي خريد و در كوچههاي مدينه بازي مي كرد همه به او ميخنديدند و كودكان نيز به دنبال او ميافتادند؛ چند روز گذشت امام نامه دادند كه ديگر كافي است.
خيليها به دنبال ماجرا رفتند و فهميدند كه حاكم آن شهر نامهاي نوشته بود كه اين عالم مزاحمت ايجاد ميكند او را بكشيد و وقتي مامورين به شهر آمدند و او را با اين وضعيت ديدند نامه نوشتند كه اين مرد ديوانه شده و كشتن او لازم نيست.
بايد تسليم امر ولي بود. من بايد باور كنم اگر ولي گفت اين كار را بكنم، چه بهفمم و چه نفهمم بايد بگويم چشم. قرآن كريم در مورد انسانهايي كه نميفهمند تعبيري گزنده دارد و انسانهاي نفهم را به سه دسته تقسيم ميكند.
اولين دسته كساني كه گمان ميكنند فكر درستي دارند، در حالي كه اين طور نيست:
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند
اينها جهل مركبند و در اين جهل ميمانند.
دومين دسته كساني كه فكر ميكنند عمل درستي دارند، كساني كه تلاش دنيايشان به ناكجاآباد رفته و عمرشان را به دو نگاه هوس آلود فروختهاند و سومين دسته كساني كه فكر ميكنند شخصيت عجيبي دارند و شخصيت آنها با ارزش و ديدني است اما اين دسته هم اشتباه مي كنند و در واقع شخصيت آنها ارزشي ندارد.
شايد آنچه بر تن دارند با ارزش است؛ مانند وزيري كه در حمام به دلاك گفت: من چقدر ميارزم دلاك به او گفت: چهارصد درهم. وزير گفت: چهارصد درهم كه قيمت لنگ من است! دلاك گفت: من هم لنگت را حساب كردم تو كه ارزش نداري.
دیدگاه شما