مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 9. مرداد 1391 - 12:50   |   کد مطلب: 611
ماجراي خواندني نفوذ امام در قلب طيف هاي مختلف مردم/
مرا هم بكشي به رهبر سياسي- الهي كشورم اهانت نمي كنم
"خير! او خدا نيست، اما مرد خداست و احكام خدا را اجرا مي كند. به خدا توكل دارد و جز خدا از هيچ كس و هيچ چيز نمي ترسيد و از همه مهمتر، او متصل به خداست. به كسي هم كه به خدا متصل باشد ......
مرا هم بكشي به رهبر سياسي- الهي كشورم اهانت نمي كنم

در يكي از محورها، يك سرباز ايراني به اسارت ما در آمده بود. ديدم استواري از ارتش عراق، با پوتين به دهان اسير مي زند و خون از دهان او جاري شده و دندان هايش شكسته است. به طوري كه ماهر عبدالرشيد، فرمانده خبيث سپاه هفتم عراق، با همه قساوت قلبش رقت آورد و با هم به سمت استوار و اسير ايراني رفتيم. سرباز مرتبا با زبان فارسي مي گفت:"مرا بكش، اما نمي گويم."

ماهر از استوار پرسيد:" چرا او را مي زني؟" استوار گفت:" اين سرباز ارمني و غير مسلمان است. با اين حال الان بيش از يك ساعت است كه او را مي زنيم تا به خميني فحش بدهد، اما او اين كار را نمي كند و مقاومت مي كند. مي گويد مرا هم بكشي، اين كار را نمي كنم."

ماهر به مترجم گفت:" به او بگو تو كه مسلمان نيستي، فحش بده و خودت را آزاد كن." مترجم حرف ماهر را براي اسير ترجمه كرد. سرباز ارمني رو به من و ماهر كرد و گفت:" آيا شما به خدا ناسزا مي گوييد؟" ماهر با خنده و قهقهه از او مي پرسيد:" مگر خميني خود را خدا خوانده است؟" سرباز ارمني در پاسخ گفت: "خير! او خدا نيست، اما مرد خداست و احكام خدا را اجرا مي كند. به خدا توكل دارد و جز خدا از هيچ كس و هيچ چيز نمي ترسيد و از همه مهمتر، او متصل به خداست. به كسي هم كه به خدا متصل باشد نمي توان ناسزا گفت. من اگر بميرم حاضر نيستم به رهبر كشورم كه يك رهبر الهي و سياسي است، اهانت كنم!"

ماهر عبدالرشيد آن اسير را از دست استوار خلاص كرد و به سربازي سپرد تا او را به اسراي ديگر ملحق كن. او در حالي كه رنگ چهره اش پريده بود و چشم هايش مرتب مژه مي زد، گفت:" خدا به داد ما برسد! ببين اين مرد چگونه در دل ملت خود جاي گرفته كه حتي يك مسيحي اين گونه از او دفاع مي كند و حاضر نيست به او اهانت كند! صدام را بگو كه با چه كسي در افتاده است!"

به نقل از سرهنگ دوم نيروي مخصوص عراق، محمد رضا جعفر عباس الجشعمي

دیدگاه شما

آخرین اخبار