در صورت ذخیره نمودن تصویر، محتوای روزنامه قابل مطالعه است.
[مشاهدات آیت الله العظمی سید علی خامنه ای از روز شهادت «سید یونس رودباری»]
صبح روز دوم فروردين امام در خانه اش مجلس روضه داشت. از طرف آقاي شريعتمداري هم در شبستان مدرسه حجتيه روضه اي برپا بود. روز قبل يك گردان نيرو از تهران به قم رسيده بود. طبق برنامه جلو پاي آنها گاو كشته، به سرشان گل ريخته بودند. گردان، حدود يك كيلومتر در سطح شهر راهپيمايي كرده بود؛ نمايش قدرت داده بود. آنها در صحن حضرت معصومه (س) هم مراسم صبحگاه اجرا كرده، به سلامتي شاه هورا كشيده بودند. زيارت نامه هم خوانده بودند. گروهي از اين نيروها براي بر هم زدن مجالس يادشده در محل حاضر شدند. در هر دو جا كساني با ادبيات و منشي كه حكايت از گردن كلفتي و تهور مي كرد، جلو نيروها درآمدند. در خانه امام خميني، آقاي صادق خلخالي ، پشت بلندگو گفت كه مأموران اگر جرأت جسارت به طلاب را كنند، بد مي بينند. در شبستان مدرسه حجتيه، آقاي ميري، با آن قد بلندش تا توانست خط و نشان كشيد . گفت كه اگر اقدامي عليه طلب ه ها شود، چنين و چنان خواهيم كرد. "ديدند زمينه آماده نيست ... شايد هم واقعاً قصد اين كار را نداشتند كه آنجا شلوغ كاري بكنند."
آقاي خامنه اي خسته از تحركات آن روز، در اتاقش تن به استراحت داد و خوابيد. چهارونيم – پنج بعد از ظهر آماده رفتن به مدرسه فيض يه بود. آيت الله گلپايگاني مجلسي به پاس شهادت امام صادق (ع) در آنجا برپا كرده بود. سيدجعفر شبيري زنجاني از راه رسيد. همراه شدند. براي اين كه زودتر برسند، از كوچه حرم آمدند. اواخر كوچه بود كه ديدند تعدادي طلبه با ظاهري آشفته، در هم و به حال فرار، نزديك مي شوند. يكي عمامه به دست، يكي بي نعلين، ديگري عبا زير بغل؛ گفتند كه برگرديد خطرناك است. " ما نفهميديم كه چرا خطرناك است ... يكي دو تايشان [پرسيدند] كجا مي رويد؟ گفتم مدرسه فيضيه . [يكي از آنها ] گفت نرويد... خطرناك است... دارند طلبه ها را مي كشند ... گفتم برويم آقاجعفر ... بي خود مي گويند. يكي از طلبه ها كه آشنا بود ... گفت نمي گذارم برويد، امكان ندارد بگذارم برويد، قتل نفس است، قتل خود است ... ما را به زور گرفت. آن وقت بود كه احساس كرديم خطر جدي است. "
تصميم گرفتند به طرف خانه امام خميني بروند . خيابان اصلي خلوت بود . رفت و آمدي ديده نمي شد. تعدادي سر كوچه ارك ايستاده بودند و انگار اجازه ورود به خيابان نداشتند. شبيه قرق هايي بود كه براي عبور شاه يا ديگر مقامات مي كردند. "بنا كرديم با آقاجعفر... از عرض خيابان عبور كردن. وسط خيابان ... يك وقت ... نگاه كردم ديدم چهار پنج جوان قدبلند يقه باز... مي آيند طرف ما ... يكي از آنها در حالي كه خطاب به من مي كرد گفت [جاويد شاه . مي خواست كه من تكرار كنم ...] تماشا مي كردم و ملتفت نبودم. آقاجعفر مثل اين كه زودتر از من ملتفت قضيه شد و رفت ...ديدم با وضع خطرناكي دارد مي آيد... من راه افتادم طرف كوچه، اما نه با حالت دو؛ آرام . ديدم ... دويد دنبال من . فهميدم كه... مي خواهد مرا وسط خيابان جلوي مردم بزند."
آن روز قرار نبود طلبه اي از زير دست مأموران اعزامي بي ضرب و شتم بگذرد. سربازاني كه روز اول فروردين در صحن حضرت معصومه (س) براي شاه هورا كشيده بودند، مأموريت داشتند حق معترضان را كف دست شان بگذارند . ساعتي قبل اين نيروها مجلس آيت الله گلپايگاني را در مدرسه فيضيه به هم زده با مشت و لگد به جان طلبه ها افتاده بودند، در اتاق ها را شكسته، تعدادي ا ز طلبه ها را از طبقه دوم به پايين انداخته بودند. سيد يونس رودباري را شهيد كرده ، دهها زخمي به جا گذاشته بودند.
دیدگاه شما