۲- به گمان اين قلم پس از ۲۴خرداد بايد به دنبال معناي جديدي از اصولگرايي باشيم؛ چراکه اين تعبير در انتخابات گذشته چنان دچار تشتت و آشفتگي شد که ديگر بهکار بردن آن در يک مفهوم و جبهه واحد خندهدار است. آنها که خود را اصولگرا ميناميدند ثابت کردند تنها به اصول خودشان پايبندند و بس. نه عقلانيت، نه مصلحت و نه حتي کلام مراجع و بزرگان اين طيف نتوانست شوق قدرت را از سر نمايندگان آنان بيندازد. با اين احتساب بايد ديد آنها به چه اصول واحدي باور دارند و اگر چنين است چطور با آن افق واحد، باز هم به جنگ يکديگر رفتند و خادم رقيب شدند؟
۳- برخلاف آنان، رقباي ايشان که مدعي هيچ نوع اصولگرايي نيستند، اما از آنان اصولگراتر بودند. آنان به اصول عقلاني در يک رقابت معمول سياسي تن دادند و آنجا که لازم بود، کلام بزرگان خويش را آويزه گوش کردند و جبههاي واحد تشکيل دادند.
۴- «بعضيها به درد دعاي کميل ميخورند، به درد
مديريت نميخورند» اين جمله حکيمانه را آيتالله جوادي آملي در ديدار يکي از نامزدها با ايشان فرموده بودند. اما هيچکدام از طرفداران دوآتشه و ديندار آن نامزد، علاقهاي به اين اشاره نشان نداده و آن را براي تنوير افکار عمومي در رسانههايشان بازنشر نکردند.
۵- اصلاحطلبان، چهرههاي تندرو و راديکال خويش را به حاشيه رانده و با معتدلترين نامزدها پا به ميدان گذاشتند و در نهايت با يک چهره که قادر بود سلايق بسيار متنوعي را جلب کند در صحنه باقي ماندند. اما اصولگرايان، تا حد تخريب و تهمت و… با معتدل و موجهترين نامزد خود جنگيدند! حتي هنگامي که ديدند رسانههاي بيگانه نيز همان نامزد را هدف قرار داده و به ناجوانمردانهترين شيوهاي عليه او خبرسازي ميکنند، باز هم نفهميدند يا نخواستند بفهمند آن نامزد برگ برنده آنهاست. برعکس همسو با بيبيسي و صداي آمريکا و… آنها نيز کم نگذاشتند و از خجالت فرمانده لشکر سابق خود درآمدند و حق خدمات سالهاي دفاع مقدس و پس از آن را يکجا کف دستش گذاشتند.
۶- احمدينژاد در سال ۸۴ بر اثر يک سوء تفاهم به قدرت رسيد. مردم از اشرافيت و سياستبازي بهجاي دولتداري به تنگ آمده بودند. پس به عدالت مجهول و کج و معوجي که او قولش را ميداد پناه آوردند. اندکي بعد، بهويژه در دولت دهم، بسياري از آن مردم با درغلتيدن اين دولت به دامن لفاظيها و يقهکشيها از يکسو و ميدان دادن به مديران بيلياقت و تازه به دوران رسيدهها از سوي ديگر، فهميدند عجله کردهاند. ناگهان پروندههاي فساد، آنهم با رقمهاي هولناک رو شد. مناديان آن عدالت و دشمنان سابق اشرافيت، با هواپيماي شخصي، خانوادگي به نيويورک ميرفتند و… اما اصولگرايان نخواستند از همان ابتدا خط خود را از اين جريان جدا کنند. بعدها آشفتگي و عدم عقلانيت در مديريت کشور در زندگي روزمره مردم رخ نماياند. کمر همگان زير بار گرانيها، ديپلماسي بيدروپيکر، تحريمها، سياستهاي فرهنگي آشفته و… شکست.
توليد مضمحل، بيکاري و آسيبهاي اجتماعي انبوه و ادعا فراوان شد. درحاليکه دولتمردان جز اصول خودساخته تابع هيچ اصول آشنايي نبودند، اصولگرايان جانب مردم و رنجهايشان را نگرفتند. لذا مردم در فصل انتخاب به صادقانه بودن اعتراضات آنان به وضع موجود به ديده ترديد نگريسته و هراس داشتند آنها احمدينژاد ديگري را بر ايشان مسلط کنند.
۷- برخي از افراطيوني که احمدينژاد از رأي و نگاه سادهانگارانه آنان بيشترين سوء استفاده را تا سالهاي آخر دولتش کرد، بار ديگر به معادله شعار و پرايد و چفيه دل باختند و نخواستند دريابند در يک رقابت آزاد اگر يقين دارند به تمام خواستههايشان نميرسند، ميتوانند با حمايت از نامزدي که بيشترين نزديکي را به آنان دارد و احتمال موفقيتش بيشتر است، رأي سوخته را
به رأي مؤثر بدل کرده و حريف را شکست دهند. آنها با پافشاري بر نامزد کماقبال خود و گاه حتي تخريب دوستان ديروزشان، عملا جاده پيروزي رقيب اصليشان را چراغاني کرده و از يک سوراخ دوبار گزيده شدند.
۸- اما اصلاحطلبان را هم نميتوان پيروز اين انتخابات دانست. نامزد برنده يک روحاني است که خود اصرار دارد اصلاحطلب نيست. متعلق به جامعه روحانيت مبارز است و از اعتدال سخن ميگويد، اما با هوشمندي توانسته است رأي اصلاحطلبان را نيز به سبد خود بريزد. با اين حال او روزهاي سختي پيش رو دارد؛ چرا که با اکثريتي شکننده به قدرت رسيده و نخستين رئيسجمهوري ۵۰ درصدي ايران است. اگر تمام ۵۱ميليون واجدان شرکت در انتخابات را قياس کنيم، او به زحمت از ۳۵ درصد آنان نمايندگي ميکند. همين ميزان رأي نيز حقيقي نيست. بخشي ناظر به اظهارات و قولهايي است که درست، دقيق يا عملي نيستند. بخش اعظم اين رأي نيز عاريتي بود و بهخاطر حمايت آقايان هاشمي و خاتمي از اوست. اين حمايت براي او بيهزينه نيست. سهمخواهيها از هماکنون آغاز شده و او را گرفتار خواهد کرد.
۹- مردم در اين انتخابات به مدعيان اصولگرايي کارت قرمز نشان دادند. آنها در سال ۸۴ از اشرافيت و سياسيمنشي مفرط به گفتمان مدعي عدالت و اصولگرايي احمدينژاد پناه آوردند اما ايشان طي هشت سال چنان بلايي سر اين مردم و مملکت آورد و عمده همان مردم دوباره به دامان همان گفتمان که جريان سابق، البته از نوع معتدلترش (لااقل در شعار) بازگشت. با اين حال به نظر مي رسد دوستان اصولگرا از تشتت خود پشيمان نيستند، انگار نه انگار چندپارگي آنان و عملکرد آقاي احمدينژاد بهعنوان اصولگرا (هرچند تقلبي) موجب اين شکست آنان شده است. مثلا جناب آقاي روحالله حسينيان در اظهاراتي حيرتآور فرمودهاند: «به طور حتم به توافق نرسيدن اصولگرايان در انتخابات يکي از الطاف الهي بوده است؛ زيرا تنوع آراي اصولگرايان موجب شکننده شدن» رأي روحاني شد.
تا آنجا که عقل اين حقير قد ميدهد خداوند همواره وحدت را از الطاف و برکات خود دانسته و نه تفرقه را! اما ميبينيد که اين اصل خداوندي نيز نزد برخي اصولگرايان در صورت لزوم قابل تغيير است! يا در اقدام عجيب ديگري پس
از طرح يک شکايت عليه احمدينژاد و علني شدن آن در روزهاي اخير (که از نگاه اين قلم نيز عجولانه بود) روزنامه کيهان به اين ماجرا اعتراض کرده و مينويسد: «اين اقدام… در هرحال حرکتي جفاکارانه در حق رئيسجمهوري است که اگر چه طي چندماه اخير نمونههايي از اقدامات و مواضع غيرقابل دفاع داشته است ولي خدمات بيوقفه و فراوان ايشان در بسياري از زمينهها با هيچ دولت ديگري حتي قابل مقايسه نيست!» تصور کنيد حتي اگر کندوي ديگر دولتها ۲کيلو عسل براي مملکت و نظام داشته و کندوي دولت آقاي احمدينژاد ۱۰کيلو، اما وقتي در پايان ضربهاي زده و همه را به خاک ريخته، نازيدن به آن يعني چه؟
مردي که اوضاع اسفبار دوران مديريت ايشان را با گوشت و پوست خود دارد لمس ميکند در برابر اين قضاوتها چه خواهد گفت؟ آيا خود را براي اين انتخاب جديد تحسين نخواهد کرد؟ اين پافشاريها نشان ميدهد برخي اصولگرايان در باختن هم قوانين خود را دارند؛ درحاليکه برخي از همان آغاز اصرار به وحدت و عدم تشتت داشتند، اصرار بر اخراج جريانهاي مجعول و مجهول از طيف خود داشتند و اکنون اذعان دارند اين ضعفها و تداوم آنها باعث سرخوردگي مردم و شکست آنان شد. با اين اوصاف قبول داريد که «اصولگرايي» بايد در ادبيات سياسي ما بازتعريف شود و انواع آن، مشخص؟!
۱۰- تمام اينها را گفتم اما باور کنيد از ته دل انتخابات ۲۴خرداد را يک پيروزي بزرگ براي مردم اين مملکت و نظام اسلامي کشورم ميدانم. تصور کنيد يک چهره روحاني و باسابقه که در مقاطع مختلف نماينده رهبر انقلاب در مسئوليتهاي گوناگون بوده، با رأي مردم رئيسجمهوري شده است. جالب آنکه تمام مدعيان تقلب در انتخابات گذشته، رسانههاي بيگانه و دشمن از بيبيسي تا صداي آمريکا و راديوهاي معاند و… همه و همه بهنوعي وارد اين بازي شدند و براي انتخابات تبليغ کردند. ادعاي تقلب به افسانهها پيوست و بخشي از نيروهاي انقلابي که به دليل بداخلاقيهاي مسئولان يا زيادهطلبيهاي خودشان، از نظام قهر کرده بودند، حتي اگر در زندان بودند، پاي صندوقها آمدند و به آغوش نظام بازگشتند.
خوشبختانه رئيسجمهوري جديد نيز در بيانيه تبريکش به مردم و نيز در نخستين مصاحبه مطبوعاتياش پيوسته سخن از اعتدال و تدبير و اميد گفته است؛ از اينکه دست ياري به سوي اصولگرايان و اصلاحطلبان و اعتدالگرايان دراز ميکند. دنيا نيز از اين انتخابات به شدت استقبال کرده و از همهجا خبرهاي خوب ميرسد. لااقل تا اين لحظه همهچيز در بهترين وضعيت خويش است. مگر همه دلسوزان اين آب و خاک و عاشقان انقلاب و نظام، جز اين ميخواستند. پس با تمام آنچه آمد، اگر رئيسجمهوري منتخب، وقعي به سهمخواهيها ننهد و رئيسجمهوري همه مردم باشد، نه چند چهره اصلي حامياش و عامل به وعدههايش که انشاءالله هست، انقلاب و نظام با يک پيروزي عظيم و بيشترين دستاورد از اين پيچ تاريخي گذشته است.
دیدگاه شما