سخن از بزرگمردی به نام «عمر مختار» است که برای دو دهه رهبری مقاومت مردمی لیبی در برابر استعمارگران ایتالیایی را برعهده داشت و به گروه تاریخ بیش از هزار با آنها درگیر شد. آنچه در زیر میآید، نگاهی به زندگینامه این انسان بزرگ و تاریخ مبارزات وی به مناسبت سالروز شهادت او به دست استعمارگران ایتالیاییاست.
«علی محمد صلابی»، نویسنده لیبیایی دربار «عمر مختار» چنین مینویسد.
تولد و دوران کودکی
«عُمر بن مختار بن عُمر المنفی الهلالی» معروف به «عمر مختار» و ملقب به «شیخ شهدا» و «شیخ مجاهدین» و «شیر صحرا» یکی از معروفترین و برجستهترین مبارزان جهان عرب و اسلام در 20 آگوست سال 1862میلادی و به گفتهای در سال 1858میلادی در خانوادهای متدین در روستای «جنزور» در منطقه «بطنان» از توابع استان «برقه» در «جبل الاخضر» یا همان (کوه سبز) چشم به جهان گشود.
پدرش «مختار بن عمر» از قبیله «منفه» از خاندان فرحات بود که به غیرت، بزرگ منشی و خلق نیکو معروفیت داشت، به همین دلیل در همان سالهایی اندکی که تربیت «عمر» را برعهده داشت، او را بر آموزههای جنبش اسلامی «سنوسیه» تربیت کرد که متکی بر قرآن و سنت نبوی بود.
پدرش در سفر حج بود که اجل به وی مهلت نمیدهد و دار فانی را وداع میکند. اما پیش از مرگ به رفیقش «احمد غریانی»، برادر شیخ منطقه زاویه وصیت میکند، به برادرش برساند که تربیت دو پسرش «عمر» و «محمد» را پس از مرگش، برعهده بگیرد.
احمد غریانی وصیت مختار بن عمر را به برادرش رساند و «شیخ حسین بن عمر» لحظهای در برآوردن وصیت برادر تردید نکرد، پس تربیت «عمر» و «محمد» را خود برعهده گرفت و دو برادر در دار القرآن شهر «زاویه» نام نویسی کرد تا پس از آن «عمر مختار» برای ادامه تحصیل به همراه پسر عموهایش راهی مرکز آموزشی «الجغبوبی» شود.
«عمر مختار» در همان سنین کودکی نگاه مربیانش و شیوخ را به خود جلب کرد. او یتیمی بود که مردم را به تلاوت قرآن و محبت به یتیمانی همچون خود تشویق میکرد تا شاید اندکی از تلخی زندگی آنان کاسته شود.
در همان سنین کودکی بود که نبوغ و استعداد سرشار «عمر مختار» نمایان شد و این امر استادان او در مرکز جغبوب را واداشت تا به او توجه بیشتری کنند که مرکز علم و دانش و مجمع اندیشمندان، فقها و ادبایی بود بر تعلیم و تربیت فرزندان نخبه و برگزیده مسلمانان نظارت داشتند تا آنان را آماده به دوش کشیدن رسالت جاویدان اسلام کنند.
دانش آموزان مرکز جغبوب پس از سالها فراگیری دانش و تربیت اسلامی راهی مناطق مختلف لیبی و آفریقا میشدند تا به نشر آموزهها و تعالیم و مفاهیم اسلامی در میان قبایل دیگر بپردازند. «عمر مخنار» هشت سال در مرکز جغبوب به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در علوم دینی همچون فقه، حدیث و تفسیر سرآمد شد.
معروفترین اساتید وی بزرگانی همچون شیخ «زروالی مغربی»، شیخ «سعید جوانی»، شیخ علامه «فالح بن محمد بن عبدالله» و غیره بودند که همگی به هوش و ذکاوت و وقار و علاقه «عمر مختار» به دعوت اسلامی گواهی میدادند.
«عمر مختار» در انجام کارهایش همواره مخلص بود و با جان و دل به انجام وظایف خود میپرداخت، به گونهای که همکلاسیهای وی هیچگاه به یاد نداشتند وی کار امروزش را به فردا واگذار کرده باشد. به این ترتیب به جدیت، استقامت و صبر شهرت یافت و هنوز جوانی بیش نبود که این ویژگیهای «عمر مختار» توجه اساتید و دوستانش را به خود جلب کرد.
«عمر مختار» در عنفوان جوانی بود که شناختی وسیع و عمیق درباره محیطی که در آن به سر میبرد، به دست آورد و از علم دانشی نبود که بیبهره باشد، از پیوند قبایل تا راههای صحرایی و بیابانی و شناخت انواع گیاهان و خواص آنها.
او نشانهها و ویژگیهای هر قوم و قبیلهای را میدانست و اینها نشانههایی بودند که بر شتران، گوسفندان وگاوها برای تشخیص صاحبان آنها نهاده شده بودند و شناخت آنها و آگاهی از آنها حاکی از هوشیاری و هوشمندی «عمر مختار» از دوران جوانی اوست.
ویژگیهای اخلاقی
او قد متوسط اندکی رو به بلند داشت. نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر بود. صدای گرفته، لهجه بیابانی، استوار و بیانی شیوا داشت. سخنانش هماهنگ بود و ملالآور نبود. هنگام سخن گفتن دندانهای پیشین او بر اثر لبخند و تبسم باوقار و آرام نمایان میشد.
محاسن انبوهی داشت و آن را از اوان نوجوانی گذاشته بود. با وقار و متانت بود، جدیت در کارها را همواره میشد، در وی مشاهده کرد. سنجیده سخن میگفت و در کارها پشتکاری بسیار داشت و این ویژگیها با رشد سنی او رشد میکردند.
عبادت و تلاوت قرآن
عمر مختار بر ادای نماز در وقت خود بسیار حریص بود و روزانه قرآن را تلاوت میکرد. از هنگامیکه شیخ «محمد سنوسی» به وی گفته بود: «عمر! ورد تو قرآن است»، او هفتة یک مرتبه قرآن را ختم میکرد.
در واقع توجه و مداومت بر تلاوت قرآن حاکی از قوة ایمان و نفوذ آن در قلب «عمر مختار» داشت و از همین ایمان قوی بود که صفاتی چون امانتداری، شجاعت، راستی، نبرد با ظلم، فروتنی و اطاعت در «عمر مختار» متبلور شده بود. وی همواره در اجرای فرامین الهی تعجیل داشت و خویشتن را به ادای نماز صبح ملزم کرده بود و در غیر اوقات نماز نیز همواره وضو داشت، به طوریکه روایت میکند: «از وقتی به جنبش السنوسیه ملحق شدم، به یاد ندارم، با یکی از رهبران این حرکت بدون وضو روبه رو شده باشم».
«محمود الجهمی»، یکی از مجاهدین همراه «عمر مختار» در کتاب خاطراتش چنین میگوید: «من با عمر مختار غذا می خوردم و در یک جا با او میخوابیدم، هرگز به یاد ندارم که او تا به صبح خوابیده باشد. اغلب بیش از 2 تا 3 ساعت نمیخوابید و باقی شب را بیدار بود و به تلاوت قرآن میپرداخت. همیشه پس از گذشت نیمی از شب ظرفی برمیداشت و وضو میگرفت و پس از آن به تلاوتش ادامه میداد. او از اخلاق عالی برخوردار بود و از بزرگترین ویژگیهایش خدا ترسیش بود. او به تمام صفات مجاهدین آراسته بود».
«محمد طیب اشهب»، از دوستان و نزدیکان وی میگوید: من او را به خوبی میشناختم و این شناخت سبب شد تا با هم روابط نزدیکی داشته باشیم. من در کنار او در چادرش میخوابیدم. بزرگترین چیزی که مرا در آن زمان آزار میداد، چون در آن زمان نوجوانی بیش نبودم، این بود که سر و صدای عمر مختار هیچگاه نمیگذاشت بخوابم، زیرا وی هر شب را به تلاوت قرآن سپری میکرد و صبح زود برمیخاست و به ما دستور وضو میداد، با اینکه سرمای شدید هوا و سختیهای سفر ما را اذیت میکرد».
وی میفزاید: «یکی از دلایل پایداری عمر مختار حتی در لحظات سخت پایانی زندگیاش که بدان ممتاز بود، انس او با قرآن و اجرای فرامین آن بود. چون قرآن منبع و چشمهسار استقامت و هدایت است. عمر مختار با ایمان قوی و تدبر به تلاوت قرآن میپرداخت. از این رو خداوند به وی پایداری نصیب نمود و تا آخرین رمق قرآن با وی بود، به گونهای که وقتی به طرف چوبهدار برده میشد، این آیه را تلاوت میکرد: «یا ایتهاالنفس المطمئنة، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة».
شجاعت و سخاوت
«شجاعت» و «سخاوت» دو خصلت پسندیدهای بودند که از سنین نوجوانی در او هویدا بود. در سال 1895 میلادی «عمر مختار» به همراه هیئتی شامل از شیوخ جنبش «السنوسیه» از جمله «محمد مهدی السنوسی»، دومین رهبر این جنبش عازم سفری به کشور سودان میشوند. در راه این هیئت با کاروانی از تجار دو قبیله «زویه» و «مجابره» و تجاری دیگر از طرابلس و بنغازی که درصدد سفر به سودان بودند، روبه رو و به آنها ملحق شد که در راههای صحرایی و کوهستانی مهارت داشتند.
هنگامیکه مسافرین در نزدیکی سودان به میانه بیابان رسیدند، برخی از تاجرانی که قبلا از این راه گذر کرده بودند، به دیگران خبر دادند که بعد از طی مسافتی کوتاه به منطقه سختی میرسیم که اغلب در آنجا شیری گرسنه در انتظار شکار کاروانیان است، بهتر است، برای اینکه از شر این حیوان درنده در امان باشیم، شتری برایش قربانی کنیم. «عمر مختار» به این پیشنهاد اعتراض کرد و این باج دادن را رد کرد و گفت: ما با باج و خراج دادن به انسانهای دیگر مخالف هستیم، چه رسد به باج دادن به یک حیوان، بیتردید این نشانه زبونی و پستی است. اگر شیری سد راه ما شد او را از سر راه خود بر خواهیم داشت.
هنوز قافله به آن گذرگاه ناهموار نرسیده بود که شیر از پشت یکی از تپههای بلند آن گذرگاه سر برآورد. یکی از تجار که به وحشت افتاده بود، گفت: من حاضرم از یکی از شترانم دست بکشم، اما سعی نکنید با شیر درگیر شوید. اما عمر مختار تفنگ یونانیش را به دست گرفت و شیر را با چند تیر از پای درآورد و پوستش را کند و بر سر آن گذرگاه گذاشت تا عبرت کاروانهای دیگر شود.
پس از آن هرگاه دوستان و همراهان «عمر مختار» از آن حادثه و رویداد سخن میگفتند، ویا از وی سوال میکردند، در پاسخ این آیه را تلاوت میکرد که «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى».
این حادثه چنان بر «مهدی السنوسی»، رهبر جنبش السنوسیه خوش آمد که همواره میگفت: «برای ما ده تن همچون عمر مختار کافی بود». همین موجب شد تا مهدی السنوسی در سال 1897 میلادی وی را به عنوان شیخ منطقهای به نام «زاویه القصور» در منطقه «جبل الاخضر» در شمال شرق برقه منصوب کند. عملکرد شیخ در این سمت چنان بود که مردم این منطقه که به نافرمانی و سرکشی معروف بودند، را به تبعیت از خویش واداشت و روابط مستحکم وی با سنوسیها موجب شد تا وی به «سیدی عمر» ملقب شود که تنها به شیوخ معروف و برجسته سنوسیه داده میشد.
دوره استعمار و آغاز مبارزه
در حقیقت ویژگی شجاعت در شخصیت «عمر مختار» در نبرد مردم چاد با استعمارگران فرانسوی و در نبرد مردم لیبی با استعمار گران ایتالیایی هویدا گشت.
هنگامیکه استعمار فرانسه در سال 1900 میلادی کشور چاد را مورد حمله قرار داد، جنبش السنوسیه از جمله جنبشهایی بود که به مقابله با استعمارگران فرانسوی برخاست و «عمر مختار» در آن زمان فرماندهی یکی از گروههای جنبش علیه استعمارگران را برعهده گرفت.
در سال 1902 وقتی «محمد مهدی السنوسی»، رهبر جنبش السنوسیه فوت کرد، رهبران جنبش از وی خواستند، به برقه باز گردد و پس از بازگشت بار دیگر او را به سمت شیخ منطقه «زاویه القصور» منصوب کردند و او چنان در اداره امور منطقه موفق عمل کرد که حتی تحسین عثمانیها را به خاطر برقراری آرامش و ثبات در این منطقه به دنبال داشت. این موجب شد تا وی برای هشت سال تا سال 1911 میلادی را برعهده داشته باشد و در این مدت با ارتشهای استعمارگران انگلیسی در مرزهای مصر و لیبی و در مناطق «البردیه» و «السلوم» و «مساعد» همواره در مبارزه بود و «نبرد السلوم» وی در سال 1908 میلادی معروف بود که به تصرف شهرک السلوم به دست انگلیسیها منتهی شد.
جنگ ایتالیاییها با عثمانی
در سال 1911 میلادی ایتالیا به عثمانی اعلام جنگ داد و نیروهای خود را وارد شهر ساحلی «بنغازی» در شمال برقه کرد. در آن زمان «عمر المختار» در شهر «کفره» در دل صحرا به دیدار سنوسیها رفته بود و در راه بازگشت بود که از اشغال بنغازی توسط ایتالیاییها خبردار شد. پس به سرعت به زاویة القصور بازگشت و یک هزار نفر از اهالی قبیلهاش را برای مقابله با استعمارگران ایتالیایی بسیج کرد.
برای اولین بار «عمر مختار» اردوگاهی نظامی مخصوصی را برای خود در منطقه «الخروبه» تاسیس کرد. سپس آن را به منطقه «الرجمه» منتقل کرد و به پس از آن به ارتش عثمانی در منطقه «بنینه» در 20 کیلومتری جنوب شهر بنغازی ملحق شد و در آنجا افراد بسیاری به وی ملحق شدند.
در سال 1912 وقتی جنگهای بالکان شروع شد، دولت عثمانی مجبور به صلح با ایتالیا شد و در نتیجه آن فرمانده نیروهای عثمانی که با ایتالیاییها میجنگید، مجبور به عقب نشینی شد که منطقه برقه را نیز در برمیگرفت. مبارزان لیبیایی از این اقدام عثمانی به خشم آمدند و در برابر نیروهای عثمانی قد علم کردند و میان دو طرف نبردی سخت در گرفت که از دو طرف کشتههای بسیاری برجای گذاشت، به همین دلیل «عمر مختار» مامور پایان دادن به بحران شد و چون در این امر موفق نشان داد تا سال 1913 میلادی به سمت فرماندهی نیروهای برقه منصوب شد و پس از آن چون «احمد الشریف السنوسی» به فرماندهی این مناطق منصوب شد، «عمر مختار» به سمت معاونت وی رسید.
مهمترین جنگهای عمر مختار
یکی از مهمترین جنگهایی که «عمر مختار» با استعمارگران ایتالیایی داشت، به سال 1913 میلادی در منطقه «درنه» باز میگردد که دو روز طول کشید و به کشته شدن 70 نظامی ایتالیایی و زخمی شدن 400 نظامی دیگر منتهی شد.
همچنین در همان سال «نبرد بو شمال» در منطقه «عین ماره» در سال 1914 و پس از آن نبردهای «ام شخنب» و «شلظیمه» و «الزویتینه» و «نبرد الرحیبه» روی داد و در تمام آنها «عمر مختار» حضور داشت و اهالی منطقه را به حضور در این نبردها تشویق و ترغیب میکرد.
روی آوردن به جنگهای چریکی
در سال 1923 وقتی طرابلس، پایتخت لیبی به دست ایتالیاییها سقوط کرد، «عمر مختار» به عنوان فرمانده مجاهدان برقه روی به جنگهای چریکی آورد.
وی هر بار به همراه 100 تا 300 مرد به نظامیان ایتالیایی حمله میکرد و پس از وارد آوردن ضربات مهلک به آنها به پایگاه خود باز میگشت. جنگهایی 22 سال طول کشید.
در این مدت «عمر مختار» پایگاههایی نظامی را برای آموزش مجاهدان در منطقه «جبل الاخضر» احداث کرده بود و خود اداره این پایگاهها را برعهده داشت.
اسارت عمر مختار
در اکتبر سال 1930 میلادی نظامیان ایتالیایی پس از درگیری در نبردی بزرگ با مجاهدان لیبیایی و پس از پایان نبرد بر عینک و اسب «عمر مختار» دست یافتند.
در 11 سپتامبر 1931 میلادی «عمر مختار» به همراه شمار اندکی از همراهانش به زیارت ضریح «رویفع بن ثابت»، صحابی معروف در شهر «البیضا» رفته بود که نظامیان ایتالیایی رد وی را زده و به تعقیب وی پرداختند.
به دنبال آن و پس از یافتن «عمر مختار» با وی و همراهانش در منطقه «عین اللفو» درگیر شدند که در جریان آن اسب وی زخمی شده و بر زمین میافتد و همین موجب اسارت وی میشود.
عمر مختار در زندان
«عمر مختار» پس از اسارت به بنغازی منتقل میشود و در آنجا به هیچ خبرنگار و مجلهای اجازه داده نمیشود، نه با وی دیدار و نه اخباری درباره او منتشر کنند.
پس از آن وی در سلولی کوچک و به دور از زندانیان سیاسی تحت محافظت شدید زندانی میشود. «ابراهیم سالم عامر»، مترجم کتاب «برقه آرام» درباره زندانی که «عمر مختار» در آن به سر میبرد، مینویسد: «در سلول عمر مختار یک تخت چوبی و بر زمینش یک فرش کهنه و مندرس پهن شده بود».
محاکمه عمر مختار
ساعت 5 بعد از ظهر 15 سپتامبر 1931 میلادی «عمر مختار» در دادگاهی حاضر میشود که استعمارگران ایتالیایی در مقر قدیم پارلمان برقه برگزار کرده بودند که در واقع محاکمهای صوری بود، چون حکم دادگاه مبنی بر اعدام «عمر مختار» پیشاپیش صادر شده بود.
در طول محاکمه «عمر مختار» چنان با صلابت صحبت میکرد که مترجم ایتالیایی حاضر در دادگاه از شدت تاثر اشک در چشمان جمع و همین موجب شد تا دادگاه وی را با مترجم دیگری از میان حاضران که یهودی بود، تغییر دهد.
پس از صدور حکم دادگاه یک افسر جوان ایتالیایی به نام «روبرتو لونتانو» به این حکم اعتراض میکند و با ظالمانه خواندن حکم، از دادگاه میخواهد، به دلیل کهولت سن «عمر مختار» در این حکم تجدید نظر کرده و آن را به حبس ابد تغییر دهند.
دادگاه به این درخواست اعتراض و او را به دفاع از «عمر مختار» متهم میکند. اما وی میگوید که همه میدانند، «عمر مختار» محکوم به دفاع از وطن است و این حقیقتی است که همه از آن آگاه هستند. او فرزند این خاک است و طبیعی است که هرکس این خاک را به اشغال خود درآورد، دشمن خود بداند و تا جایی که در توان دارد، مقابل کسانیکه خاک کشورش را اشغال کردهاند، مقاومت کند.
اما دفاع این افسر ایتالیایی فایدهای نداشت و حکم اعدام به «عمر مختار» ابلاغ شد و او تنها به این جمله اکتفا کرد که «حکم تنها از آن خداست .. إنَّا لله وإنَّا إلیه راجعون».
پای جوبهی دار
در 16 سپتامبر سال 1931میلادی صبح روز چهارشنبه ساعت 9 صبح ایتالیاییها حکم اعدام «رهبر مجاهدان» و «شیر کوهستان» را در جنوب بنغازی در منطقه «سلوق» به اجرا در آوردند.
ایتالیاییها اصرار داشتند، اعدام «عمر مختار» در ملا عام و با حضور مردمی برگزار شود. به همین دلیل شخصیتهای بزرگ شهر بنغازی و شمار زیادی از اهالی مناطق مختلف را مجبور کردند، در مراسم اجرای حکم حضور داشته باشند. به گفته «گراسیانی» در کتاب «برقه آرام» دست کم بیست هزار نفر حضور داشتند.
«عنیزی»، از مجاهدانی که در کنار عمر مختار جنگیده و در حبس ایتالیاییها بود، درباره اعدام عمر مختار میگوید: چه لحظه وحشتناکی بود، هنگامیکه «عمر مختار» با شجاعت بینظیرش در حالیکه شهادتین را زمزمه میکرد و به طرف طنابدار با گامهای استوار قدم بر میداشت و مرتب شهادتین را تکرار میکرد، «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله».
چهره این بزرگمرد از شادی شهادت و رضایتمندی از تقدیر الهی میدرخشید. به محض رسیدن «عمر مختار» به محل اعدام، هواپیماهای ایتالیایی در ارتفاع کم به پرواز در آمدند و با صدایی که در آسمان منطقه پیچیده بود، مانع از به گوش رسیدن آخرین سخنان «عمر مختار» به حاضران میشدند. چونکه بسا اوقات عمر مختار به آنان سخنرانی میکرد.
«عمر مختار» با وقار و آرامش به چوبه دار بالا رفت و در این اثنا جلاد با طناب دار او را به شهادت رساند و روح پاکش به سوی پروردگارش عروج کرد.
افرادی که در نزدیکی وی بودند، میگویند، شنیده بودند که او هنگام بالا رفتن از چوبه دار اذان را به آرامی تکرار میکرد. یکی از این افراد میگوید، هنگامیکه جلاد طناب دار را بر گردن «عمر مختار» آویخت، شنیده بود که این آیات را تلاوت میکرد: «یا ایتها النفس المطمئنة. ارجعی الی ربک راضیة مرضیة».
عمر مختار در فرهنگ مسلمانان و اعراب
اعراب به طور عام و مسلمانان به طور خاص و خاصتر از آن مردم لیبی «عمر مختار» را «شهیدی قهرمان» و نمونه «رهبر صالح و دارای عقاید سالم» میدانند که جان و مال خود را برای دفاع از دین و کشورش فدا کرد.
«ما تسلیم نمیشویم .. پیروز میشویم یا میمیریم .. این پایان نیست .. باید برای سالهای سال و برای نسلهای متعدد مبارزه کنید .. اما من .. عمر من بدون تردید طولانیتر از عمر اعدام کنندگان من است»، این یکی از معروفترین جملات «عمر مختار» است که در زمانیکه مردم این کشور علیه دیکتاتوری «معمر قذافی» قیام کردند، بر زبانشان جاری بود و این نشان میدهد که راه «عمر مختار» همچنان در لیبی ادامه دارد و همواره از وی در این کشور با احترام و بزرگی یاد میشود.
هنگامیکه اولین جرقههای انقلاب 17 فوریه زده شد، همه دیدند که انقلابیون لیبی در تظاهراتهای خیابانی خود تصاویر «عمر مختار» را در دست داشتند.
پس از سرنگونی دیکتاتوری قذافی نیز «محمد الشریف»، رئیس شوراهای محلی شورای انتقالی لیبی در سخنانی تاکید کرد که «عمر مختار» نور هدایتی است که انقلاب لیبی با تبعیت از وی به پیروزی رسید.
احترام «عمر مختار» تنها به لیبی محدود نمیشود و در این خصوص تنها کافی است، گفته شود که «سلویو برلسکونی»، نخست وزیر سابق ایتالیا هنگام برخورد با «محمد المختار»، فرزند «عمر المختار» سر فرود آورد و با بوسیدن دستش از وی به خاطر تمام مصایبی که ایتالیاییها بر سر مردم لیبی آورده بودند، عذرخواهی کرد.
اما روند امور در لیبی و نفوذ استعمارگران جدید که در ناتو و کشورهای همدست آن نمود پیدا میکند، هوشیاری و ایستادگی بیش از پیش مردم لیبی در برابر استعمارگران جدید را طلب میکند.
دیدگاه شما