شروع مبارزات
زندگى هاشمىنژاد همواره توأم با مبارزه علیه ظلم و ستم بوده است. در 14 سالگى شهامتش او را وادار به سخن علیه رژیم بیدادگر کرد. او گفت: «روزى خواهد آمد که ما این رژیم را سرنگون خواهیم کرد.» با تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و طرح انقلاب بهاصطلاح سفید شاه، مبارزه روحانیت به رهبرى امام خمینى(ره) اوج گرفت و هاشمىنژاد نیز مبارزه سیاسىاش را با سخنرانیهاى افشاگرانه تشدید نمود. تا اینکه در نیمهشب 15 خرداد 1342 امام خمینى این رهبر همیشه بیدار به همراه 40 تن از یاران از جمله هاشمىنژاد دستگیر و روانه زندان شد.
مبارز خستگىناپذیر در مدت مبارزهاش علیه شاه، چهار بار دیگر روانه زندان شد. دومینبار زمانى بود که از وى جهت سخنرانى در خیابان نواب صفوى «پایین خیابان» در مسجد فیل در یکى از مناطق محروم مشهد دعوت بهعمل آمد. وى هنگام سخنرانى با سینهاى پر تب و طوفان، پتک فریاد را بر فرق رژیم تبهکار مىکوبید و فریادش گرمابخش دلهاى خسته بود. سید با اطلاع از آمدن ساواک به مسجد، با صدایى رسا، بانگ برآورد: «اگر بناى سرکوبى و ایجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم کشیدن را ندارید، مىتوانستید در منزل یا پیش از منبر احضارم کنید.»
فریاد فضیلت
هاشمىنژاد وقتى در مشهد ممنوع المنبر شد، به دعوت مردم اصفهان، به مدت 10 شب در مسجد سید اصفهان به افشاگرى ماهیت رژیم شاه پرداخت تا اینکه براى سومینبار دستگیر و به زندان عمومى منتقل شد.
در سال 1353 وقتى طلاب به یاد شهدا ى فاجعه نیمه خرداد 42 در مدرسه فیضیه گرد آمده بودند، مورد هجوم کماندوهاى ساواک قرار گرفتند و عدهاى شهید و مجروح شدند. بههمینبهانه مجاهد نستوه، مبارزهاش را شدت بخشید و با جلب رضایت اساتید حوزه مشهد، روز شنبه 24/3/1353 راهپیمایى با شکوهى در خیابانهاى مشهد بهراه انداخت. رژیم، هاشمى نژاد را که مرکز ثقل مبارزه و محرک اصلى این راهپیمایى مىدانست، براى چهارمینبار دستگیر و روانه زندان کرد. در سال 1357 که هنوز شعله انقلاب روشن نشده بود، مبارزات و خدمات بىشائبه و مجاهدتهاى مخلصانه آن بزرگمرد مورد تقدیر و تشکر حضرت امام خمینى(ره) واقع شد. ایشان در نامهاى خطاب به وى فرمود: «من چشمم به افرادى چون شما روشن است.» در ادامه مبارزه، مردم مشهد صبح یک روز، با بیرونآمدن از منازل، اطلاعیهاى را به امضاى صریح سه تن از علماى شهر یعنى حضرت آیت الله خامنهاى، هاشمىنژاد، و واعظ طبسى بر در و دیوار شهر دیدند که در آن به شاه حمله مستقیم شده بود. رژیم در برابر این اطلاعیه چارهاى جز حبس هاشمىنژاد نداشت.
بدینترتیب مجاهد قهرمان براى پنجمینبار در اسارت رژیم قرار گرفت.
تألیفات
در زمانىکه در حوزهها، آشنایان به قلم اندک بودند، استاد هاشمىنژاد اهمیت اسلحهاى که قرآن بهنام آن قسم یاد کرده را خوب شناخت، او معتقد بود این اسلحه باید در دست دلسوختگان قرار گیرد.
1. دکتر و پیر: در سال 1337 در بیست و شش سالگى، مبارزهاش را علیه فرهنگ منحط غربى شروع کرد و اولین اثر قلمى خود را تحت عنوان «دکتر و پیر» هنر موازنه با شیوهاى نو و جذاب براى جامعه آن روز به سبک داستانى عرضه داشت. این سبک نگارش، جاذبه خاصى براى خوانندگان کتاب پدید آورد. داستان این کتاب بین چند نفر مسافر در قطار شروع مىشود که در لابلاى بحث به ارزشهاى اسلامى و دفاع از قوانین جاودانه اسلام مىپردازد.
2. مشکلات مذهبى روز: بعضى موضوعات این کتاب عبارتند از: حکومت جهانى امام زمان(عج)، طول عمر آنحضرت از نظر زیستشناسى و پزشکى، مشکل پیرى، چگونه امام زمان بر جهان غلبه مىکند، انتظار فرج یعنى چه، در حکومت امام چه کسانى محکوم به مرگ مىشوند، کتاب جدید چیست.
3. درسى که حسین به انسانها آموخت: در این کتاب نهضت مقدس امام حسین علیه السّلام و جوانب مختلف آن بررسى شده است.
4. پاسخ به مشکلات جوانان: این کتاب حاوى مجموعه پاسخهایى است که در موضوعات مختلف علمى و دینى در جلسات کانون بحث و اقتصاد دینى به انبوه جوانان داده است.
5. اصول پنجگانه اعتقادى.
6. راه سوم بین کمونیزم و سرمایهدارى: این کتاب تحت سه عنوان کلى سرمایهدارى و انتقاد به روش آن، کمونیزم و انتقادات وارده بر آن و موضع اسلام، اختلافات طبقاتى را مورد بحث قرار داده است.
7. ضرورت تشکیلات: در مورد ضرورت و نقش تشکیلات در پیشبرد اهداف انقلاب و نظام جمهورى اسلامى بحث شده است.
مبارزه با جهل و مادیت، قرآن و کتابهاى دیگر آسمانى، رهبران راستین، مسائل عصر ما، ولایت فقیه، زهرا مکتب مقاومت، رسالت انقلابى امام حسین، تقریرات اصول آیت الله شیخ على کاشانى، غروب آفتاب اندلس و مشکلات جنبى و چاره آن در اسلام، ده عنوان دیگر از تألیفات استاد هاشمىنژاد است که از خود به یادگار گذاشته است.
کانون بحث
مشعلدار فضیلت با طرحهاى جوانپسند، تلاش کوردلان را در خاموشکردن شعله هدایت عقیم گذاشت، پایگاهى تأسیس کرد که بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد، با تجربه در موفقیت خود با توکل به خدا و همکارى دوستان کانون بحث و انتقاد دینى را به راه انداخت. خود در این باره مىگوید: «پس از رفتن به مشهد، عمده کار من تدریس و یک سرى جلسات بحث آزادى براى قشر دانشجو و دانشآموز بود. این جلسات که به کمک بعضى از دوستان به راه انداختیم، ادامه داشت و بسیار موفقیتآمیز بود تا اینکه ساواک ما را از شرکت در بحث آزاد منع کرد.»!
مناظره
استاد فرزانه بهتناسب هر صحنه، هنر خاصى را در مبارزه حقطلبانه به خدمت مىگرفت. مناظرات هاشمىنژاد از قدرت بیان و قوت استدلال وى در برابر کجفهمان و منحرفان حکایت داشت و چون نورى شبکوران را به وحشت مىانداخت. او در فاصله سالهاى 56 - 1354 در زندان مشهد برخوردهاى زیادى با گروههاى سیاسى داشت. خود وى فضاى زندان را اینگونه ترسیم مىکند: زندان بهترین فرصت براى شناخت گروهها و افکار آنان بود... در آن فضاى برخورد افکار، هوشیار کسانى بودند که در دام صیادان سیاسى گرفتار نیایند. گروهک پیکار از جمله آن گروهها بود. وقتى به آنها پیشنهاد بحث و مناظره دادم، چون مرا طلبهاى بىسواد مىدانستند، ابتدا قبول نمىکردند، وقتى موافقت کردند و یکى دو بار با آنها جلسه مناظره در مسائل اقتصادى گذاشتیم، شکست خوردند و براى دفعات بعد عقبنشینى کردند. به آنها پیغام دادم شما که اعتقاد به علمىبودن ایدئولوژىتان دارید و ما را مرتجع و کهنهپرست مىدانید، پس چرا از مناظره وحشت دارید؟ بیایید و ساعتى را کنار هم بحث کنیم، اما قبول نکردند!
حدیث نفاق
مبارزه فکرى با منافقان، بخشى از زندگى آن جوانمرد را شامل مىشد. استاد در بخشى از خاطراتش مىگوید: در زندان برخورد با گروههاى چون طوفان، مجاهدین خلق، (منافقین)، چریکهاى فدایى خلق، پیکارىها و حزب توده داشتم. پیکاریها کسانى بودند که تازه از مجاهدین خلق منشعب شده بودند و با عقیده مارکسیستى فعالیت مستقلى داشتند. رابطه ما با مارکسیستها رابطه گرمى نبود. فقط در حد سلامکردن در راهرو بود بهطورىکه غذاخوردن، ورزشکردن مذهبیون از مارکسیستها جدا بود. بنده از مجاهدین خلق شناختى نداشتم و نوشتههایشان را نخوانده بودم. آنها با برخوردهاى منافقانه سعى مىکردند چیزهایى که بچهمسلمانها به آنها حساسیت داشتند رعایت کنند، این باعث شده بود برخورد حادى با آنها نداشته باشیم اما پس از انقلاب، نظر بنده در مورد آنها عوض شد و با منافقین بهشدت برخورد کردم.
دو نفر از رهبران سازمان که نزد بنده این مسأله را بهعنوان گله مطرح کردند، به آنها گفتم: تا قبل از سال 1354 و آمدنم به زندان، موضع شما مورد قبول بود، پس از اینکه گروه پیکار از سازمان جدا شد، عدهاى از شما با اظهار تنفر از خیانت پیکاریها، آنرا بهحساب ایدئولوژى غلط مارکسیستى آنها گذاشتید که موضعگیرى آنموقع شما مورد تایید بنده قرار گرفت اما وضع فعلى سازمان غیر از حرفهایى است که در زندان مىزدید، الان در اجتماع نداى وحدت با مارکسیستها را سر مىدهید. استاد هاشمىنژاد در ادامه از موضعگیرى آنان بعد از انقلاب مىگوید: آنطورىکه تاریخ کشورمان نشان مىدهد، پس از پیروزى انقلاب، موضع و خط آنها درست خلاف خط امام بوده است، با مقایسهاى بین موضعگیرى آمریکا و منافقین نسبت به انقلاب ما، هماهنگى زیادى در این زمنیه بین آمریکا و این سازمان وجود داشته است. موضعگیرى آنها در استقرار جمهورى اسلامى، در رابطه با مجلس خبرگان و تضعیف آن و قانون اساسى، منفى بوده و هماهنگى کاملى بین این سازمان و روزنامههاى ضدانقلابى چون آیندگان، پیغام امروز و... داشته است و این براى یک سازمان انقلابى! که خود را ضد امپریالیست! نیز مىداند، بسیار غیرمنطقى است که بر خلاف شعارش، دقیقا در خط آمریکا حرکت کند. این اواخر که سعادتى (عضو منافقین) را به جرم جاسوسى براى شوروى محاکمه مىکردند، مجاهدین خلق مىگفتند: چطور مىشود ما از یک طرف متهم به جاسوسى براى شوروى باشیم و از طرف دیگر ما را بهعنوان شرکت در کودتاى آمریکایى متهم کنند؟ و ما آیا آمریکایى هستیم یا طرفدار شوروى؟ جوابش این است آقایان از نظر زیربناى فکرى و خط فکرى مارکسیسم را پذیرفتهاند و طرفدار شرقاند ولى عملکرد مرحلهاى آنها در خط آمریکا ست.
نوبت شهادت
با پیروزى رزمندگان و شکست حصر آبادان، در آستانه برگزارى سومین انتخابات ریاست جمهورى (10 مهر 1360) تضعیف روحیه مردم، مأموریت جدید منافقان بود. بدینمنظور ترور شخصیت بزرگ هاشمىنژاد در دستور کارشان قرار گرفت. «دو روز قبل از عملیات یعنى پنجم مهرماه 1360 طى تماس تلفنى او را تهدید به مرگ کردند. مجاهد عارف با این زنگ تلفن به یاد رؤیاى چند روز پیش افتاد. «با نزدیکشدن شعلههاى آتش به امام خمینى، تلاش سید براى خاموشى آتش فایده نبخشید، تمام لباسهاى امام سوخت ولى امام سالم ماند. او با تعبیرى عاشقانه گفت: همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد که با خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان مىتابد.» او که عاشق شهادت بود، وعده امام خمینى که«من با اجل طبیعى از دنیا میروم تو به فکر خودت باش» را لحظهاى بهیاد آورد و در انتظار شهادت روزشمارى مىکرد. رؤیاى یار وفادارش واعظ طبسى نیز بر شهادت وى گواه بود. وى در عالم خواب مىبیند: شهید مظلوم بهشتى وارد مشهد شد و در صحن امام نشست و با آقاى طبسى وارد شد تا با او بهعنوان مهمان صحبت کند، ناگاه شهید بهشتىجلو آمد و گفت: شما فعلا تشریف داشته باشید. با شما فعلا کارى نداریم، بلکه با آقاى هاشمىنژاد کمى کار خصوصى داریم.»
هاشمىنژاد شیداى جواد الائمه علیه السّلام بود و به آنحضرت چون دیگر امامان عشق مىورزید. یکى از بستگان بسیار نزدیک هاشمىنژاد پس از شهادت او در عالم خواب، خود را بالاى قبر شهید در حرم رساند. اما با قبر خالى شهید مواجه گردید، با جستجوى فراوان او را، داخل ضریح امام رضا علیه السّلام دید که نشسته است. خطاب به شهید گفت: شما که در دنیا با همه لیاقتها، پستهاى پیشنهادشده از سوى امام خمینى را قبول نکردید حالا در ضریح به چه کارى اشتغال دارید؟ سرش را بالا آورد و گفت داخل قبر جایم خیلى تنگ بود. اینجا آمدهام و مسؤولیت تنظیم ملاقاتهاى امام جواد علیه السّلام را قبول کردهام. جوانمرد فاضل و دانشمند در روز شهادت امام جواد علیه السّلام راس ساعت 7 صبح به مکان حزب جمهورى اسلامى آمد. یکى از اعضاى منافقین به بهانه خرید کتاب و پوستر با نارنجک به سالن حزب رفت و در آنجا مخفى شد. وقتى رأس ساعت 8 صبح کلاس پایان گرفت، منافق سیهروز، خود را به جوانمرد فاضل رساند. او را در بغل گرفت و نارنجک را در جلوى شکم آن عاشق شهادت منفجر کرد. انفجارى که روح بلندش را از قفس تن پرواز داد و فریاد رسوایى شبپرستان و طلوع خورشیدى دوباره را در آسمان شهر نوید داد. فریاد رستگارى از مأذنه شهادت برخاست و هاشمىنژاد را به مهمانى جدش رسول خدا(ص) برد و با اتصال به اقیانوس جاوید و بىکران روحش را از کوثر کمال سیراب ساخت. یادش گرامى باد.
در پرتو کلام آفتاب
کلام امام خمینى(ره) در غم شهید هاشمىنژاد نورى بود که بر قلبها تابیدن گرفت، ایشان دو ساعت پس از شهادت سید فرمود: «در روز شهادت امام جواد علیه السّلام یکى از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آنرا لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدات او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست... امروز در روز شهادت سلف صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد... اسلام از این شهدا و بالاترین شهید را در راه هدف تقدیم کرده است.» حضرت آیت الله امام خامنهاى (مدظله) از یاران و همرزمان نزدیک آن شهید، در مقام او چنین مىفرماید: «مسؤولیت سنگین خود را از سال 41 تا دیروز صبح یعنى در طول 19 سال بهخوبى انجام داد و دیروز هم با کمال سربلندى و سرافرازى به لقاءالله پیوست و به شهادت رسید... احساس مىکنم برادر عزیز و گرانبهایى که قلباً و روحاً به او خیلى متکى بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست دادهام... خدایش رحمت کند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها، عطیه ارزندهاى عطا نماید. خداوند این خسارت را خود جبران کند.»
دیدگاه شما