عملیات کربلای 5 شروع نشده بود و دوستان در قرارگاه تاکتیکی لشکر انصارالحسین (ع) هر کدام مشغول امور و وظایف محوله بودند و به شدت هر کسی به کاری مشغول بود.
یک روز رئیس ستاد لشکر برادر عبدالحسن بنادری در محل استقرار قرارگاه برادری را به من معرفی کرد و گفت که ایشان آقای مدنی زادگان از دوستان ما هستند و آمادهاند که در عملیات به ما کمک کنند، بعد از آشنایی مقدماتی، من که به قیافه و سیمای آن مرد نگاه میکردم به جز نور خدا و معنویت چیزی در او نمیدیدم و در یک کلام خدایی بود. غیر از زمانی که کاری به وی محول میشد که انجام دهد بقیه وقتها بخصوص شبها در عبادت و راز و نیاز با خدای خود بود.
عملیات شروع شد و جنگ سختی که شاید در تاریخ دنیا نظیر نداشته باشد بین طرفین انجام شد و من در طول روزهای سخت نبرد از سرنوشت این رزمنده تازهوارد بیاطلاع بودم.
بعد از مراحل مختلف عملیات و ساکت شدن جبههها، روزی از آقای بنادری احوال آقای مدنی زادگان را جویا شدم ایشان گفتند: بعد از پایان عملیات به محل کارش در وزارت نفت بازگشتند برایم جای سؤال بود ایشان چکاره آن وزارتخانه بودند بعدها متوجه شدم که آن زمان سمت مدیرکل روابط عمومی و امور بینالملل وزارت نفت را داشته است.
پیش خودم گفتم چقدر مدیرکل خاکی و بیادعایی بدون تشریفات، داوطلبانه وارد صحنه نبرد کربلای 5 شدند و هیچ کس او را نشناخت و تا زمانی که لازم بود جنگید و بدون هیچ ادعا و انتظاری به سر کار خود برگشت! آیا در مدیریت جهادی این نوع مدیریتها و روشها نباید الگوی امروزه مدیران ما باشد؟ آیا حتماً مدیران باید با ماشینهای آن چنانی رفت و آمد کنند تا بتوانند کاری انجام دهند؟ آیا ساده زیستی و مردمی بودن آن مدیران اگر الگوی مدیران امروزی شود، فاصله بین مسؤولان و کارمندان و مردم به منظور رفع مشکلات اجتماعی به حداقل نمیرسد؟ راستی اگر امروز دهها مشکلات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه به وجود آمده یکی از علتهای آن نمیتواند دور بودن مدیران از واقعیتهای اجتماعی باشد!؟ مدیری که غرق در تشریفات زائد باشد یقیناً به انقلاب و صاحبان انقلاب توجه لازم ندارد و مدیر جهادی و ارزشی نیست.
پیش به سوی انتخاب مدیران جهادی برای پیشبرد اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی، پای صندوقهای رأی و در تمامی جایگاههای مدیریتی توسط مردم و مسؤولان دلسوز به نظام جمهوری اسلامی ایران.
ادامه دارد..
دیدگاه شما