مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 19. آبان 1393 - 23:05   |   کد مطلب: 14437
آخرين چيزي كه قبل از بيهوشي در خاطرم ماند، خط سرخ گلوله‌هايي بود كه از بالاي سرم مي‌گذشت و من صدايشان را نمي‌شنيدم و...
محمد علی پرزاد

حميد حسام در كتاب «سهم من از چشمان‌او» مي‌گويد: سال 62 در عمليات والفجر 2 در منطقه حاج عمران من مسؤول دسته بودم، شب عمليات ما به طرف دشمن حمله كرديم و چند دقيقه نگذشته بود كه آتش خمپاره و توپ دشمن به شهادت رسيدن و زخمي شدن بچه‌ها مي‌انجاميد و هر چه به هدف نزديك‌تر مي‌شديم از تعداد نفراتمان كم مي‌شد، تنها آرپي جي زن همراه من احمد ترابي بود، نمي‌دانم از روي چه احساسي، مسؤوليت بود يا چيز ديگر، در يك لحظه با عصبانيت فرياد زدم، ترابي مگر سنگرهاي دشمن را نمي‌بيني، چرا شليك نمي‌كني؟
ترابي با آرامي گفت: عصباني نشو برادر. و من آرپي جي را از او گرفتم و با چهار گلوله‌اي كه داشتم به طرف دشمن شليك كردم و هيچ اتفاقي نيفتاد مي‌خواستم با كلاش تيراندازي كنم كه يك تير به مچ دستم خورد و اسلحه‌ام سر خورد و رفت پايين، در حال عقب نشيني بودم كه يك تير هم به بازويم خورد، تير كاملاً دستم را متلاشي كرده بود، رگبار سلاح‌هاي عراقي‌ها هم امان نمي‌داد. وقتي با دقت اطرافم را نگاه كردم ديدم ظاهراً به جز من و دوستم بقيه عقب‌نشيني كرده بودند و در آن بيابان، تنها ما بوديم كه سيبل عراقي‌ها شده بوديم و فقط حواسشان به ما بود، بلند شدم تا خود را از معركه دور كنم، ديگر توان ادامه راه را نداشتم، چاله‌اي در مقابلم بود كه چون ديگر حسي نداشتم به داخل آن افتادم، ضريب هوشياري‌ام به حداقل رسيده بود در آن حالت تنها دغدغه‌ام اين بود كه وقت نماز صبح است و بايد نماز بخوانم، هر طور شده چرخيدم و به حالت نشسته به ديواره چاله تكيه دادم، نيت كردم و لبانم به حركت درآمد.
بسم‌ا... الرحمن الرحيم، الحمدا... رب العالمين.....
آخرين چيزي كه قبل از بيهوشي در خاطرم ماند، خط سرخ گلوله‌هايي بود كه از بالاي سرم مي‌گذشت و من صدايشان را نمي‌شنيدم و...
بله اصل ماجرا براي توجه به اداي فريضه نماز صبح است كه توسط اين رزمنده دلاور آنهم در شرايط سخت انجام شد. درست است كه در اواسط نماز بيهوش شد ولي در صحنه سخت درگيري آنهم با آن جراحت‌هاي شديد فراموش نشد، راستي براي مديريت كردن و اداره نمودن جامعه اسلامي نبايد رفتار اين رزمنده الگوي همه مديران قرار گيرد.
آن زمان ايشان فرمانده دسته بود يعني معادل يك رئيس اداره شهرستان كه حدوداً 20-30 نفر نيرو دارد.
رؤسا و مسؤولان در سخت‌ترين شرايط بايد يادشان باشد كه آنقدر به نماز توجه داشته باشند (كه هيچ چيز سخت‌تر از صحنه‌هاي نبرد و درگيري با دشمن به صورت مستقيم نخواهد بود) آنها را از انجام اين ارتباط معنوي با خالق، باز ندارد و اگر نيت انجام مديريت جهادي است، بايد يقين داشت كه نماز در رأس هم تلاش‌ها و رمز موفقيت انسان‌ها در همه امر براي رسيدن به اهداف دنيوي و اخروي است.
ادامه دارد....

دیدگاه شما

عناوین پربازدید

آخرین اخبار