از آن روزهایی که برای اولین بار با ادغام دارالفنون و مدارس طب و علوم سیاسی، دانشگاه تهران تأسیس شد قریب به نود سال میگذرد. سالهای پرفرازونشیبی که مرور آن مقارن با ورق زدن تاریخ یک قرن اخیر این ملت است.
دانشگاه با تمامی انتقادهایی که امروز میشود به خاطر کپیبرداری بیقیدوشرط از الگوهای غربی به پدیدآورندگان آن وارد کرد؛ بیشک نقش بسیار مهمی در تحولات جامعهی ایرانی داشته است و دانشجویان بهعنوان رکن اساسی این نهاد مهم از تأثیرگذارترین اقشار جامعه بودهاند.
شروع حضور جدی دانشجویان در عرصهی جامعه را بیشک میتوان در حادثهی 16 آذر سال 32 جستوجو کرد که جنبش دانشجویی با شناخت دقیق تغییر هندسهی جهانی بعد از دورهی استعمار روباه پیر این بار در برابر دشمنی با ظاهری فریبندهتر قد علم کرد و اولین شهدای دانشجو را درراه مبارزه با شیطان بزرگ تقدیم کرد.
دانشگاه از سال 32 تا 57 نیز مرکز بسیاری از مبارزات سیاسی بود، هرچند که نقش گروهها با تفکرات التقاطی و مخالف با اسلام پررنگتر از دانشجویان مسلمان بود اما، در حین و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همین دانشجویان مسلمان انقلابی نقش بسیار پررنگی داشتند و بعدها نیز در مقاطع مختلف تاریخ انقلاب نقشآفرینیهای بینظیری داشتند.
در تاریخ دانشگاه سالهایی را در خاطر داریم که سیل پشت کنکور ماندهها و اثرات روانی آنچه مشکلاتی را برای جامعهی جوان کشور ما ایجاد کرده و شاید همان فشارها بود که باعث شد با برخی بیتدبیریها امروز هرچند دیگر از پشت کنکورها خبری نباشد اما دیگر دانشگاه و دانشجو هم شباهت زیادی با آنچه انتظار میرود نداشته باشند.
بیانگیزگی، بیحالی و بیتفاوتی، واقعیتهای سایهروشن این روزهای دانشگاههای ماست. اما واقعاً ریشهی این مسئله در کجاست؟ چه اشتباهاتی را مرتکب شدیم که امروز باید نگران نسلی بیتفاوت، کمتحرک و بسیار متوقع باشیم؟ این بیانگیزگی از کجا نشأت میگیرد؟
یقیناً بروز یک چنین پدیدهی اجتماعی معلول تنها یک علت نیست و باید برای ریشهیابی آن تحولات مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دو دههی اخیر را موردبررسی قرار دهیم. بدون شک حرکت در مسیر مدرنیته و عجین شدن فنّاوریهای جدید سبک جدیدی از زندگی کردن را بر ما تحمیل کرده است که بیتفاوتی، زندگی تودهوار و اصالت بخشیدن به سود و لذت از نتایج آن است؛ این موضوع مختص به کشور ما نیست و بسیاری از اندیشمندان غربی نیز بر این مسئله و تغییرات فرهنگی در نسلهای جدیدتر نسبت به گذشتگان هشدارهای جدی دادهاند.
از سوی دیگر عدم تناسب تعداد دانشجویان با بازار کار و محتوای درسی با نیازهای عملی جامعه بهخصوص در مناطق کوچکتر که اقتصاد بومی خاص خود رادارند مانند استان ما در بیانگیزگی دانشجویان و نبود چشمانداز روشنی در برابر آنها تأثیر بیتأثیر نبودهاست.
گسترش بیحساب کتاب دانشگاه و افزایش ظرفیت دانشگاه بدون توجه به امکانات موردنیاز منجر به این شده تا بسیاری از کلاسهای درس عملاً تبدیل به یک سالن کنفرانس تبدیل شود که روابط استادشاگردی را کمتر میتوان در آن یافت.
رسیدن به یک جایگاه مطلوب در ارتباط بین نیازهای عملی جامعه و سیستم آموزشی دانشگاه که طبیعتاً تأثیرات چشمگیری بر انگیزش دانشجویان دارد یک کار رویایی و بهدوراز دسترس نیست؛ یک نمونهی بسیار موفق این امر را میتوان در شهرک علم و فنآوری اصفهان مشاهده کرد. شرکتهای دانشبنیان حاضر در این شهرک با بهرهگیری از ظرفیتهای دانشگاهی استان اصفهان بهخصوص دانشگاه صنعتی این شهر توانستهاند علاوه بر تولید محصولات صنعت پیشرفته و رفع نیازهای کشور به آنها تحقیقات و فضای دانشگاهی را نیز تحت تأثیر قرار دهند، موضوعی که متأسفانه نهادهای مختلف در همدان بارها پیگیری کردهاند اما به دلایل مختلف مانند بسیاری از مسائل دیگر در همدان به نتیجه نرسید!
در پایان باید تأکید کرد پرداختن به این مشکلات نافی دست آوردهای بزرگ دانشگاه در چند سال گذشته و حرکت پرشتاب علمی کشور نیست، اما واقعیت این است که هنوز ظرفیتهای بسیاری به خاطر ناتوانی مسئولان امر در بند قیود مختلف باقیماندهاند که در صورت پرداختن صحیح به آنها میتوان بسیاری از مشکلات کشور را در مدت کوتاهی حل کرد.
دیدگاه شما