به گزارش صدای دانشجو به نقل از رسا،محمد مهدی حامدی از محققان، پژوهشگران و نویسندگانی که تاکنون کتابهای مختلفی همانند «دشمنان مهدویت چرا؟ و چگونه؟» «ولایت فقیه رمز پویایی و ماندگاری شیعه در عصر غیبت» و «صهیونیسم سراب ابدی» را به رشته تحریر درآورده است.
کتاب «ثاقب» از دیگر تألیفات حامدی است که به بررسی و نگاه تحلیلی درباره دوران سیدالشهدا(ع) بر اساس سلسله گفتارهای حجتالاسلام و المسلمین استاد مهدی طائب میپردازد. جلد نخست کتاب «ثاقب» که از آن با عنوان «ثاقب یک» نیز یاد میشود، در حال حاضر نهمین چاپ خود را تجربه میکند و تاکنون بیش از 43 هزار نسخه از آن به فروش رسیده است.
این محقق، پژوهشگر و نویسنده که دارای تحصیلات حوزوی نیز هست، کتاب «ثاقب دو» را نیز تحت عنوان «نگاه تحلیلی به دوران امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع)» به رشته تحریر درآورده است.
در گفتوگوی تحلیلی با حامدی، به بررسی حوادث دوران امام حسین(ع) و کربلا پرداختیم که در ادامه تقدیم حضور علاقهمندان میشود؛
چه شد که تنها با گذشت پنجاه سال از رحلت نبیاکرم(ص) واقعه کربلا از سوی خود امت اسلامی واقع شد؟
برای تحلیل این موضوع نخست باید حوادث صدر اسلام را مورد بررسی قرار دهیم. زمانی که نبیاکرم(ص) به رسالت مبعوث شدند، مکتب عدالت و حاکمیت عادل را برای بشریت به ارمغان آوردند و این موضوع در آیات و روایات مشهود است. انتظار ما نیز برای ظهور حضرت حجت(عج) تحقق مکتب عدالت و حاکمیت عادل است. به عبارت دیگر اسلام ناب محمدی است.
رسولالله(ص) این دو ارمغان را برای بشریت آوردند و سعی داشتند این گفتمان را در سراسر دنیا حاکم کنند. همچنین از آن جایی که انسانها بر اساس فطرت به دنبال عدالت هستند، به طور طبیعی برای تحقق حاکمیت عادل و مکتب عدالت، حضرت نبیاکرم(ص) را حمایت کردند. پیامبر(ص) نیز موفق شدند این معنا را در مدینه محقق کرده و حرکت خود را برای جهانی شدن این نگاه از «مدینه النبی» آغاز کنند.
ولی متأسفانه پس از رحلت رسولالله(ص) مسیر خلافت از مسیر حق خود فاصله گرفت. به جای آنکه علی بن ابیطالب(ع) بر مسند خلافت بنیشیند و الگوی حضرت محمد(ص) به مسیر خود ادامه دهد، دیگران منسب خلافت را غصب کرده و گفتمان دیگری حاکم شد. یعنی گفتمانی در برابر گفتمان رسول خدا(ص) ایجاد و آرام آرام این گفتمان به گفتمان غالب جامعه آن روز تبدیل شد که امروزه از آن به عنوان گفتمان عامه یاد میشود.
بنابراین ما دو گفتمان داریم؛ نخست، گفتمان رسول خدا(ص) که اهلبیت(ع) مأموریت حفظ و جهانی شدن آن را بر عهده داشتند و مأموریت نهایی آن بر عهده حضرت حجت(عج) است. دوم، گفتمان اهل عامه است که خلفا منادی آن بودند و اگر نگاه کنیم، در این گفتمان اهداف نبیاکرم(ص) محقق نمیشود. این همان گفتمانی است که استمرار آن اکنون به نام اسلام آمریکایی شناخته میشود و وهابیت خود را منادی آن و داعش ادعای خلافت آن را دارد. این موضوع در همین گفتمان رشد و ادامه پیدا کرده است.
گفتمان دوم پس از نبیاکرم(ص) با نام اسلام، قدرت و حاکمیت پیدا کرد. ولی سعی آن این بود که آرام آرام اسلام را از درون تهی کند. ولی برای عملی شدن این کار نمیتوانست با هدف و نیت پنهان عمل کنند. بنابراین مجبور شد خود را به گونهای معرفی کند که در گفتمان حضرت رسول(ص) قابل تعریف باشد. یعنی مدعیان این گفتمان خودشان را عادل و حکومت و مکتب خود را عدالت معرفی کردند.
این افراد در آن زمان با معرفی خود به عنوان عادل و عدالت، مردم را به خودشان جذاب کردند. به همین دلیل ظواهر را رعایت میکردند. خطبههای نماز جمعه و نماز جماعت داشتند و در تاریخ اسلام این موضوع بیان شده است. ولی گفتمان دوم چون در آن زمان قدرت و حاکمیت داشت، آرام آرام به گفتمان غالب جامعه تبدیل شد و مردم را فریب داد. به گونهای که لباس عادل را مردم در قامت ائمه اطهار(ع) ندیدند، بلکه در قامت خلفا دیدند! مدعیان این گفتمان خود را امیرمؤمنان و عادل معرفی کردند و با چنین وضعیتی جامعه را فریب دادند.
همچنین گفتمان دوم از آنجایی که استمرار حکومت خود را میخواست، مجبور بود به گونهای حاکمان خود را تعریف کند که سه ویژگی مسلمان بودن، عامل به اسلام بودن و عادل بودن را داشته باشند؛ چون اگر این سه ویژگی در حاکم اسلامی نباشد، مردم به صورت طبیعی او را همراهی نمیکنند.
گفتمان دوم میدانست، اگر این ویژگیها را نداشته باشد، نمیتواند به اهدافش برسد. به همین دلیل همواره خود را مسلمان معرفی کرده و تظاهر به اسلام میکرد. یعنی حاکمان آن در نماز جماعت، جمعه و خطبهها شرکت کرده و خود را عادل و امیرمؤمنان معرفی میکردند. برای رسیدن به اهداف خود نیز روایات فراوانی درباره فضایل خود جعل کردند.
به همین دلیل اهلسنت اینها را به عنوان یک مسلمان عادل عامل به اسلام میشناختند و از آنها تبعیت میکردند. ولی این گفتمان به دنبال تهی کردن اسلام بود. این گفتمان در ابتدا خود را عامل به اسلام و متشرع معرفی میکرد، ولی از نیمه دوم خلیفه سوم به مرور ارزشهای مادی، قبیلهای و طایفهای وارد اسلام شد.
عملکرد اهلبیت(ع) در برابر این گفتمان چگونه بود؟
البته امیرمؤمنان(ع) با خلافت خود تا حدودی تلاشهای گفتمان دوم را خنثی کردند. ولی حضرت(ع) به دلیل مواجه بودن با جنگهای متعدد، عملاً توفیق زیادی در این جهت کسب نکردند و متأسفانه پس از جنگ صفین «معاویه» در شام به عنوان قدرت نخست اسلام معرفی شد. ولی از شام به دنبال نابودی اسلام بود و در مطلبی تأکید میکند: «لا والله الا دفناً دفنا!» هدف معاویه این بود که نامی از اسلام و پیامبر(ص) باقی نمیماند.
البته معاویه نیز ناچار بود به نام اسلام اهداف خود را دنبال کند. به همین دلیل در گفتمان اهل سنت از او به عنوان «خال المؤمنین» یاد میشود. معاویه تلاش فراوانی کرد تا اسلام را به حاشیه براند، ولی یزید سعی داشت «کفر» و «فسق» را برای نابودی اسلام علنی کند. به همین دلیل حضرت سیدالشهدا(ع) میفرمایند: «اگر من با یزید بیعت کنم چیزی از اسلام باقی نمیماند.»
چون یزید فردی بود که میخواست کفر، فسق و فساد را علنی کند و وقتی این مسائل وارد جامعه اسلامی شود، چیزی از اسلام باقی نمیماند. ولی مردم آن زمان متوجه نبوده و فریب خورده بودند. به همین دلیل لباس عدالت را در قامت اهلبیت(ع) نمیدیدند؛ ولی در قامت خلفا، معاویه و یزید میدیدند که این موضوع همچنان در دنیای امروز نیز قابل مشاهده است. با توجه به حاکم بودن گفتمان دوم حضرت سید الشهدا(ع) نهضت خود را آغاز میکنند.
قیام حضرت سیدالشهدا(ع) با توجه به غالب بودن گفتمان عامه چگونه میتوانست مورد توجه مردم زمانشان قرار گیرد؟
در این صورت نخست این پرسش مطرح میشود که با توجه به غالب بودن گفتمان دوم در جامعه آیا قیام حضرت سیدالشهدا(ع) برای مخالفت با خلافت یزید بوده است؟ این موضوع که مفهومی ندارد. چون از نظر آن گفتمان یزید مسلمان، عامل به اسلام و عادل است. چون معتقد بودند معاویه فرد عادلی بوده و انسان عادل هیچگاه یک فرد غیر عادل را به عنوان جانشین انتخاب نمیکند.
در آن زمان نیز رسانهای وجود نداشته که بتوان فسق و فجور یزید را منتشر کرد. به همین دلیل ممکن بود یزید در شام مقداری فاسق شناخته شود، ولی آیا در مکه و مدینه اینگونه بوده است؟ اگر فاسق میدانستند که از حکومت او حمایت نمیکردند. مردم مدینه و مکه بر اساس فطرت از حکومت یزید دفاع میکردند؛ در حالی که راه را خطا میرفتند.
لذا قیام حسین بن علی(ع) در آن زمان از نظر گفتمان دوم، قیام در برابر خلیفه واجب الطاعه، امیرمؤمنان، اولیالامر عادل و جانشین رسول خدا(ص) بوده است. چون در آن زمان أثری از گفتمان تشیع و حضرت رسول(ص) باقی نمانده بود. به همین دلیل گفتمان دوم یعنی اهلسنت در آن زمان غالب بوده و حضرت سیدالشهدا(ع) را به عنوان امام قبول نداشتند. البته امام حسین(ع) را عادل و فرزند نبیاکرم(ص)، حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) میدانستند، ولی ایشان را امام خود نمیدانستند.
به همین دلیل زمانی که معاویه یزید را به عنوان جانشین خود معرفی میکند، از آن جایی که اهلسنت و مردم آن زمان معاویه را عادل میدانستند، انتصاب یزید از سوی او را نیز عدالت میدانستند. به همین دلیل یزید را فرد عادل و اطاعت او را واجب میدانستند. حتی مخالفت با او را مخالفت با اولی الامر، جانشین پیامبر(ص) و آیه شریفه «یاایهاالذین امنو اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» میدانستند.
اگر امام حسین(ع) میخواستند علیه خلافت و حکومت یزید قیام کنند، محکوم بودهاند؛ چون در این قیام حضرت(ع) بر اساس گفتمان دوم محکوم هستند و کسی ایشان را یاری نمیکند، کما اینکه یاری نیز نکردند. حتی وقتی حضرت سیدالشهدا(ع) در مدینه و مکه میفرمودند: «یزید فاسق و فاسد است» مردم به ایشان میگفتند: اطلاعات شما اشتباه است.
چون به امامت حضرت(ع) اعتقاد نداشتند که بدانند ایشان به عالم مطلق هستند. یزید نیز در شام بوده و مردم مکه و مدینه از فساد او خبر نداشتهاند. حتی مردم به امام حسین(ع) میگویند: «این اطلاعات اشتباه را سعد بن ابیوقاص به شما میدهد؛ چون ابیوقاص فرد حسود و مدعی خلافت است!»
پس چرا حضرت قیام کردند؟ آیا این قیامت خلاف حکمت بوده است؟ ایشان با این قیام به دنبال چه هدفی بودند؟
مسلما سیدالشهدا(ع) حکیم هستند و حرکتشان دقیق بر اساس حکمت است و ماهیت واقعی این قیام دقیقاً بر اساس ارزشهای حاکم بر گفتمان دوم بوده است؛ چرا که همچنان مردم کوفه، مدینه و مکه تحت پرسش هستند که چرا سیدالشهدا(ع) را یاری نکردند! و جامعه آن روز مکه، مدینه و کوفه برای همیشه محکوم هستند و امام حسین(ع) و قیامشان تا ابد زنده و پابرجا است و این موضوع در گفتمان دوم صورت گرفته است.
چون حضرت السیدالشهدا(ع) حرکت خود را بر مبنای معرفی عدالت واقعی قرار دادند. یعنی عدالت واقعی را معرفی کردند تا مردم عدالت و عادل واقعی را بشناسند. امام(ع) پرده نفاق را از چهره بنیامیه و یزید برداشتند تا به مردم ثابت کنند فریب بنیامیه که افراد فاسق هستند و تنها ادعای عدالت میکنند را خوردهاند.
بنابراین نهضت حضرت(ع) برای همیشه زنده و حکومت بنیامیه به عنوان حکومت فاسق شناخته میشود. البته مردم «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) را پاسخ ندادند، ولی ایشان توانستند با شهادت خود و یارانشان و همچنین به اسارت رفتن خانوادهشان چهره مدعیان دروغین را رسوا کنند و با بالا بردن پرچم عدالت واقعی، جان دوبارهای به مکتب پیامبر(ص) دمیدند. خط رسولالله(ص) و امیرمؤمنان(ع) را با مدیریت ائمه(ع) پس از خودشان حفظ کردند و اگر این اتفاق نمیافتاد به فرموده امام حسین(ع) اسلام نابود میشد.
شیعه نیز به تأسی از ائمه اطهار(ع) در طول تاریخ منادی، حافظ و احیا کننده این عدالت بوده است. یعنی امام حسین(ع) پرچم عدالتی را برافراشتند، اهلبیت(ع) آن را حفظ کرده و شیعه نیز منتشر کننده آن بود. یعنی شیعه همواره بر اساس بیانات اهلبیت(ع) گرد این پرچم گشت. خود ائمه(ع) نیز بر عزای سیدالشهدا(ع) تأکید میکردند و در روایت آمده: «در محرم لبخند بر لب ائمه(ع) نقش نمیبست.»
اهلبیت(ع) و شیعه برای اینکه پرچم برافراشته شده از سوی امام حسین(ع) به زمین نخورد، خون و جان دادند. چون این پرچم به نام عدالت است، مردم نیز به اقتضای فطرت خود دور آن جمع میشوند. ائمه اطهار(ع) و شیعه در طول تاریخ تلاش کردهاند تا این پرچم به صاحب اصلی آن یعنی حضرت حجت(ع) برسد. در دوران غیبت نیز علما با فداکاری و شهادت پرچم را برافراشته نگه داشتند تا به دست ما برسد.
در طول تاریخ چند تن از فقهای ما را با وضعیت فجیع به شهادت رساندهاند؟ در حالت شهید ثانی آمده: «دشمنان وقتی متوجه شدند که شهید ثانی منادی این پرچم است، او را بهدار آویخته و پیکرش را سوزاندند و به باد دادند.» پس از عاشورا بود که همه چیز به هم ریخت، چون مردم دیدند که عادل واقعی به شهادت رسید. به همین دلیل قیام توابین حتی در روز نخست عاشورا شروع میشود.
امام حسین(ع) چگونه پرچم عدالت را برافراشته کردند؟
برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید حرکت امام حسین(ع) از مدینه به سمت کربلا و حوادث عاشورا را مورد بررسی قرار داد. مردم هنگام خروج امام(ع) از مدینه به ایشان گفتند: «یزید فرد فاسقی نیست.» به همین دلیل امام(ع) را یاری نکردند. ولی امام حسین(ع) میفرمایند: «یزید قصد دارد من را بکشد.» ولی مردم این موضوع را باور نداشتند، چون میگفتند: «یزید عادل است و چنین کاری نمیکند.»
حال اگر امام حسین(ع) در مدینه میماندند و شهید میشدند، آیا فردی باور میکرد که یزید چنین کاری کرده است؟ مسلما باورشان نمیشود. به همین دلیل از مدینه به سمت مکه حرکت کردند. این حرکت نیز از ماه رجب آغاز میشود و این ایام ایامی است که اهلسنت ـ ماههای رجب، ذی القعده و ذی الحجه ـ در حج بسیار شرکت میکنند. امام حسین(ع) نیز در مسیر اصلی که کاروانهای متعدد به سمت مکه میرفتند، حرکت میکردند و این خود عاملی میشد تا افراد بسیاری حضرت را ببیند و با ایشان صحبت کنند. سیدالشهدا(ع) نیز در این دیدار بیان میکردند: «من برای حفظ جانم حرکت کردهام؛ چون یزید میخواهد مرا بکشد.» ولی با این وجود مردم باورشان نمیشد.
در مکه نیز امام حسین(ع) به سبب فرزند نبیاکرم(ص) بودن «امیرالحاج» بودهاند. یعنی حج با ایشان آغاز و پایان مییافت. به همین دلیل مردم نیز دور ایشان را میگیرند، ولی ناگهان همین جمعیت مشاهده میکنند که امام(ع) حج خود را نیمه کاره رها کرده و به سمت کوفه حرکت کردند.
در اینجا برای مردم پرسش پیش آمد که «چرا حسین بن علی اینگونه رفتار کردند؟» امام(ع) نیز پاسخ دادند: «یزید میخواهد مرا بکشد.» ولی مردم با این وجود سخن ایشان را نپذیرفتند و امام(ع) به همراه خانواده به سمت کوفه حرکت کردند. امام(ع) در این جا پایان کار را بیان کردند؛ یعنی به مردم رساندند که یزید فرد عادلی نیست و حکومتش درست نیست.
امام حسین(ع) پس از خروج از مکه با سپاه «حر» روبرو میشوند. «حر» نیز با هزار نفر آمده بود که جلوی حضرت سیدالشهدا(ع) را بگیرد. در تاریخ آمده: «حر و سپاه او عثمانی بودهاند.» یعنی معتقد بودند که علی بن ابیطالب(ع) آب را بر روی خلیفه سوم بسته و او کشته شده است. ولی امام حسین(ع) به این افراد و حیوانات سپاه «حر» که آبی به همراه نداشتند، آب میدهند. در حالی که این سپاه برای انتقام نسبت به قضیه خلیفه سوم به مقابله با امام حسین(ع) آمده بودند. حتی در روایت آمده: «امام برای افرادی که توان آب خوردن نداشتند خودشان آب میدادند.»
سیدالشهدا(ع) با این کار به سپاه «حر» نشان میدهد که اعتقادشان درباره علی بن ابیطالب(ع) اشتباه است؛ چون اگر امیرمؤمنان(ع) چنین کاری(بستن آب بر روی خلیفه سوم) کرده باشند، پس من که فرزند ایشان هستم نباید به شما آب بدهم. به عقیده ما «حر» از اینجا منقلب میشود. یعنی امام حسین(ع) با این کار روشنگری میکنند که یزید فاسد و خود عادل هستند.
چرا امام حسین(ع) خانواده را نیز با خود به کربلا بردند؟
دومین موضوع این است که حضرت حسین بن علی(ع) با خانواده به کربلا میآیند. در حالی که امام(ع) عاقبت کار را میدانستند. به همین دلیل در پاسخ به درخواست «محمد بن حنیفه» برای ترک نکردن مدینه به ویژه با خانواده میفرمایند: «دیشب نبیاکرم(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: حسینم مدینه را ترک کن، دوست دارم تو را کشته ببینم و دوست دارم خانوادهات را اسیر ببینم.»
امام حسین(ع) خانواده را آوردند تا به مردم کوفه نشان دهند افرادی که خود را عادل میدانند، حتی به زن و بچه نیز رحم نمیکنند. آیا افرادی که خیمهها را آتش میزنند، گوش و گوشواره را در میآوردند، به کودکان و خاندان رسولالله(ص) رحم نمیکنند، عادل هستند؟ اینها در وحشیگری خود سنگ تمام گذاشتند. امام(ع) نیز خود، خانواده و اصحاب را فدا کردند تا مردم مظلومتیشان را ببیند و بدانند که فریب بنیامیه را خوردهاند و آنها عادل نیستند.
نکته دیگر؛ چرا امام حسین(ع) طفل شش ماه خودشان را بر روی دست بلند کردند؟ در حالی که در تاریخ آمده این طفل شش ماه در حال تلظی بود. امام(ع) نیز بیان میکنند: «این طفل را شما خودتان آب بدهید.» ولی وقتی مدعیان عدالت با تیر سه شعبه جواب حضرت(ع) را پاسخ میدهند، آیا عدالت آنها را به نمایش میگذارد؟ در حقیقت اوج شقاوت آنها را به نمایش میگذارد.
امام حسین(ع) نیز در کربلا اوج شقاوت دشمن و مظلومیت خودشان را به نمایش میگذارند، ولی باز هم برخیها نمیپذیرفتند؛ چون به برخی گفته بودند با یک خارجی میخواهید بجنگید. اوج شقاوت سپاه یزید و عبیدالله زمانی خود را نشان میدهد که سرها بر بالای نیزه قرار میگیرد. پس از اینکه سرها بر بالای نیزه قرار گرفت، مردم پرسیدند: «این سرهای چه کسانی است؟» وقتی گفتند: «سرهای حسین بن علی.» مردم جواب دادند: «مگر شما نگفتید با یک خارجی بجنگید، این که حسین فرزند رسول خدا است؟!»
از این پس که پرچم عدالت مجسم بر روی نیزه قرار میگیرد، رسالت اصلی بر دوش امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) قرار میگیرد تا اجازه ندهند پرچم عدالت از بالای نیزه پایین بیاید. چون این پرچم عدالت ادعای دورغین عدالت را رسوا میکرد. به همین دلیل شیعه در طول تاریخ این پرچم و عَلَم را زنده نگه داشته است.
حضرت زینب(س) نیز در مجلس یزید وقتی سر مبارک امام حسین(ع) را نزد ایشان میآوردند، خطاب به یزید میگوید: «اَمِن العدل یابن الطلقا؟» وقتی در شام و کوفه حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) خودشان را معرفی میکنند، همه چیز به هم میریزد. امام زینالعابدین(ع) در شام وقتی خودشان را معرفی میکنند که فرزند رسول خدا، امیرمؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س) است، همه چیز بر هم میریزد.
حتی امام سجاد(ع) در خطبه نماز جمعه وقتی فراز «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله» را میشنوند به یزید میگویند: «محمد جد تو است یا جد من؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفتهای. اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان ایشان را به اسارات گرفتهای؟» وقتی مردم فهمیدند چه اتفاقی افتاده، شام به هم ریخت و اگر امام سجاد(ع) نبودند، مشخص نبود بر خلافت اسلامی چه اتفاقی میافتاد. یعنی حکومت مرکزی اسلام را امام زین العابدین(ع) حفظ کردند.
رسا ـ جایگاه انقلاب اسلامی در نگهداشتن این پرچم چه بود؟
این پرچم نیز با فداکاری فقها و علما زنده نگه داشته شده است. امام خمینی(ره) نیز در سال 42 همین پرچم را بالای دست گرفتند و ملت فریب خورده ما را نجات دادند. یعنی وقتی مردم پرچم عدالتی که از کربلا باقی مانده بود را دیدند امام راحل برافراشتند، ایشان را یاری و حمایت کردند. چون مردم فطرتاً به دنبال عدالت بودند و امام خمینی(ره) مردم را عادل شناس کردند.
امام(ره) فرمودند: «ما سه مأموریت اسلامی سازی ایران، صدور اسلام و آماده کردن شرایط برای ظهور حضرت حجت(عج) را داریم.» حتی به نقل از امام(ره) گفتهاند که پیروزی ما رقم خورده و ما پرچم را باید به دست امام زمان(عج) برسانیم. به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب، ایران اسلامی پرچمدار اسلام ناب محمدی شد.
با انقلاب اسلامی مردم جهان متوجه فریب مدعیان دروغین عدالت شدند. امام(ره) نیز هدف خود را رساندن پرچم واقعی یعنی عدالت به صاحب اصلی آن قرار دادند و اگر این پرچم برافراشته نگه داشته شود، مردم دنیا به کنار آن جمع میشوند و مظلومیت انقلاب اسلامی برای آن نمایان میشود.
مظلومیت انقلاب اسلامی جنگهای روانی دشمن است. برای نمونه در مسأله برجام چه اتفاقی افتاد؟ حتی طرفداران آمریکا نیز به این کشور اعتراض میکنند این چه عدالت و حقوق بشری است که ادعا میکنید؟ ادعای اینها به قدری سبک و وقیح شده است که دیگر کسی سخنان آنها را باور نمیکند و در آمریکا جنبش 99 درصدی راه میافتد. در فلسطین نیز مظلومیتها خود را نشان میدهد و وقتی مظلومیت نمایان شود، چهره ظالم و ظلم نشان داده میشود.
اگر پرچم عدالت برافراشته شود و به دست امام زمان(عج) برسد، مردم هر چند امام(عج) را نشناسند، ولی زیر این پرچم خواهند آمد و چون صاحب الزمان(عج) منادی عدالت واقعی هستند، ایشان را یاری میکنند. حفظ این پرچم رسالت و وظیفه ماست.
چگونه میتوان این پرچم را حفظ کرد؟
برای نمونه وظیفه اصلی خطبای ما در ماه محرم این است که ویژگیهای این پرچم عدالت را بیان کنند. نباید تنها به سینه زنی و نوحه سرایی اکتفا شود، بلکه حتی نوحه سرایی و سخنرانی نیز باید حماسی باشد تا این پرچم عدالت برافراشته بماند و نسل جوان با این پرچم آشنا باشند. تا مردم نخواهند، چیزی محقق نمیشود، بنابراین اگر عدالت واقعی را بخواهند، محقق میشود.
مردم جهان باید آماده پذیرش عدالت واقعی باشند و این همان صدور انقلاب است که امام راحل فرمودند: «اسلام تمامی سنگرهای کلید جهان را فتح خواهد کرد. انقلاب ما انفجار نور بود.» یعنی این انقلاب را باید به تمام جهان صادر کنیم. امام راحل این پرچم را بلند کردند و اکنون در دستان مقام معظم رهبری است. ما باید ولایت را حفظ کنیم، چون پرچم در دست ولایت است.
افرادی که به دنبال تخریب ولایت هستند، آیا تنها میخواهند به مقام معظم رهبری حمله کنند؟ خیر؛ بلکه هدف اصلی بر زمین زدن پرچم عدالت است. ما نباید بگذاریم این پرچم به پایین کشیده شود و با تمام وجود ولایت را حفظ کرده، تابع و مطیع آن باشیم تا بتوانیم این پرچم را با قوت حفظ کرده و به دست حضرت حجت(عج) برسانیم. تاکنون نیز این کار به بهترین نحو انجام شده است.
امروزه دنیا به سبب نرمش قهرمانانهای که مقام معظم رهبری آن را مدیریت میکنند، مظلومیت اسلام و انقلاب اسلامی را شناخته است. چون ابهت جنگ روانی دشمن علیه انقلاب را خرد کردند. دشمن با پرچم عدالت مخالف است و گرنه هستهای بهانه است. ولی اگر مردم تابع و همراه ولایت باشند و پرچم عدالت را بالا نگهدارند، روز به روز شعاع نورانی این پرچم بیشتر میشود.
دشمنان، گروهکهای تروریستی همانند داعش را برای مقابله با اسلام ایجاد کردهاند که چهره این گروهک در میان مسلمانان رسوا شده است. حتی مسیحیان نیز از آنها حمایت نمیکنند و این از قدرت جمهوری اسلامی است که باید حفظ شود و آن را ادامه دهیم. نگهداشتن این پرچم سخت است ولی باید با ایستادگی آن را به دست حضرت حجت(عج) برسانیم.
سخن پایانی.
آرزوی توفیق برای شما که این معانی را ترویج میکنید، دارم.
دیدگاه شما