بنظر می رسد تفاوت برداشت هر گروه، نسبت به اسلام؛ و چگونگی اجرای احکام، در کنار فقدان اعتماد به نفسِ یکی از دو تفکر؛ عوامل موثری بر نحوه تصمیم گیری آنها باشد.
تفکر اول، که صلح حدیبه و صلح امام حسن (ع) را سرلوحه امور خویش قرار داده؛ از مذاکره به عنوان ابزاری جهت ارتباط با غرب خصوصاً امریکا بهره می گیرد. این تفکر، امریکا را کدخدای جهان تلقی و همه ی امور را بسته به حکم وی می داند.
با توجه به تعریف ابتدایی، دیدگاه اول را می توان "خط سازش" خواند. از آنجا که برقراری ارتباط با کدخدا، غایت و ارزش اصلی چنین تفکری است؛ لذا مسئله ی هسته ای مانعی بزرگ در مسیر توافق ایران و غرب تلقی می گردد. این گروه حتی اخم به حریف و یا استفاده از شعار مرگ بر امریکا را چالش توافق می پندارد.
خط سازش، دستیابی به توافق هستهای را منوط به اراده سیاسی، صداقت و دوریگزینی از مواضع افراطی می داند و حصول توافق را سهل می شمارد؛ چرا که معتقد است در توافق موقت، یخ ها بین ایران و امریکا آب شد، لذا به راحتی می توان به توافق بلند مدت رسید! البته نگرانی خویش را از نقد توافق پنهان نمی کند؛ بلکه نقد را برابر هم صدایی با رژیم صهیونیستی و ویژگی منتقدان را عده ای معدود، كم سواد و حسود می داند كه از جايی خاص تغذيه ميشوند.
تیم نیورکی ها بعنوان قوه عاقله ی مذاکره در این خط، علی رغم اعتراف به محرمانه نبودن هیچ موضوعی در توافق، حاضر نیست مفاد آن را حتی به قیمت استیضاح افشا کند.
تیم نیویورکی ها مذاکره در خصوص توان دفاعی کشور - خاصه موشک های بالستیک – را تکذیب می کند، لیکن از طرفِ دیگر میز مذاکره، ندا می رسد وقتی می گویم درباره همه نگرانی های موجود صحبت شده است، منظورم این است که درباره همه نگرانی ها بحث شده است، حتی موشک های بالستیک!
علاوه بر بحث دفاعی نگاه این تفکر، به دیگر خطوط قرمز نظام، نگاهی منفعل و قابل مذاکره است. خط سازش بر سر حقوق بشر نیز مخفیانه با غرب معامله می کند و حزب الله لبنان را به عنوان بخشی از محور مقاومت، افراطی می خواند و خروجش از سوریه را همانند تکفیری ها لازم می شمارد.
نتیجه آنکه ذبح مسایل فوق به منظور برقراری رابطه با کدخدا، در پیشگاه چنین تفکری امری منطقی است.
تفکر دوم؛ از آنجا که غرب و خصوصاً امریکا را غیر منطقی و قلدر معاب یافته، عقیده دارد با استفاده از سه اصل عزت، حکمت و مصلحت، می بایست در مقابل غرب ایستاد و حق خویش را ستاند. اصولاً در این تفکر، رابطه ی گرگ و میش مفهوم نداشته و با وجود قانون جنگل در جهان کنونی، سازش را بدون سه اصل یاد شده، خفت می شمارد. لذا هر چند جنگ طلب نیست، لیکن به تاسی به بدر و خیبر، قایل به فتح خیمه ی معاویه در صفین است و مذاکره را تنها در موقعیت برابر صحیح می پندارد.
با توجه به تعاریف، نام "خط مقاومت" شایسته ی چنین تفکری است؛ تفکری که مخالف با حرکتهای صحیح و منطقی در دیپلماسی نیست؛ بلکه نرمش قهرمانانه را در جاهایی بسیار لازم می داند و بسیار خوب، اما معتقد است کشتی گیری که دارد با حریف خودش کشتی می گیرد و یک جاهایی به دلیل فنّی نرمشی نشان می دهد، فراموش نکند که طرفش کیست، فراموش نکند که مشغول چه کاری است؛ بداند که با چه کسی مواجه است، آماج حمله ی حریفش کجای مسئله است.
از دید چنین تفکری مذاکره به این معنا نیست که جمهوری اسلامی ایران از حرکت علمی هسته ای خود کوتاه بیاید. در عین حال، امریکا را غيرقابل اعتماد، خودبرتربين، غيرمنطقى و عهدشكن، دولتى سخت در پنجه ى تصرّف و اقتدار شبكه ى صهيونيسم بين المللى میداند.
نه تنها به امریکا بدبین است بلکه به آن هیچ اعتمادی ندارد. و می داند با عقب نشينى ٬ با تعليق غنى سازى ٬ با عقب افتادن كار ٬ با تعطيل كردن بسيارى از كارها مشكل حل نم يشود؛ چون می داند طرف مقابل دنبال مطلب ديگرى است؛ می داند دعواى آمريكا با ایران سرِ قضيّه ى هسته اى نیست؛ می داند قضيّه ى هسته اى بهانه است؛ می داند قبل از اينكه مسئله ى هسته اى مطرح باشد ٬ همين دشمنى ها ٬ همين مخالفت ها از اول انقلاب وجود داشته است.
می داند اگر يك روزى هم مسئله ى هسته اى حل شد - فرض كنيد جمهورى اسلامى عقب نشينى كرد؛ همانكه آنها مي خواهند - مسئله تمام نخواهد شد؛ و امریکا ده بهانه ى ديگر را به تدريج پيش مي كشند: مثلاً چرا شما موشك داريد؟ چرا هواپيماى بدون سرنشين داريد؟ چرا با رژيم صهيونيستى بديد؟ چرا رژيم صهيونيستى را به رسميت نمی شناسيد؟ چرا از مقاومت در منطقه ى به قول خودشان خاورميانه حمايت مي كنيد؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟
این تفکر به مذاکره با امریکا خوشبين نيست؛ فكر نمي كند از اين مذاكرات آن نتيجه اى را كه ملّت ايران انتظار دارد ٬ به دست آيد ٬ لكن آن را تجربه می داند که پشتوانه ى تجربى ملت ايران را افزايش خواهد داد و تقويت خواهد كرد؛ مذاکره را بدون ايراد میداند اما در کنارش لازم می داند ملت بيدار باشد و بداند چه اتفاقى دارد مى افتد تا بعضى از تبليغاتچى هاى مواجب بگير دشمن و بعضى از تبليغاتچى هاى بى مزد و مواجب - از روى ساده لوحى - نتوانند افكار عمومى را گمراه كنند.
از منظر این تفکر، دشمن را بايد شناخت٬ جبهه ى دشمن را بايد شناخت٬ لبخند دشمن را نبايد جدى گرفت٬ نبايد فريفته ى آن شد٬ هدف را نبايد فراموش كرد. این تفکر اصرار دارد بر تثبيت حقوق ملت ايران ٬ از جمله مسئله ى حقوق هسته اى؛ اصرار دارد بر اينكه از حقوق ملت ايران يك قدم عقب نشينى نبايد بشود. این تفکر یقین دارد کسانی می خواهند به افكار عمومى مردم القا كنند كه اگر ما در قضيه ى هسته اى ٬ تسليم طرف مقابل شديم ٬ همه ى مشكلات اقتصادى و معيشتى و غيره حل خواهد شد.
از منظر چنین تفکری يك ملت، با هویت اصلى خود، با عزت خود سرافراز مي ماند و مي تواند به پيشرفت برسد. این تفکر می داند براى نظام جمهورى اسلامى به عنوان يك تجربه ى دائمى در طول اين ٣۵ سال، تنها عامل برطرف كردن مزاحمت دشمن عبارت است از اقتدار ملت و ايستادگى ملت؛ اين تنها عاملى است كه مي تواند دشمن را عقب بزند. و در این صورت بايد يقين داشت كه با ايمان راسخ ٬ با ادامه ى راه ٬ با بصيرت در امور پيرامونى و مسائل جارى ٬ با بصيرت نسبت به دشمن و بصيرت نسبت به ميدان عمل و جبهه ى مبارزه ٬ پيروزى قطعى است؛ انشالله.
دیدگاه شما