مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 10. خرداد 1393 - 14:33   |   کد مطلب: 12190
محمد آزادی
روباه پیر و صفویه
با اینکه بیشتر بخشهای کلاه بلند شان آبی بود ولی انگار مردم فقط همان تکه ی بالایی قرمز رنگش را دیده بودند ، دور تا دور کلاه هم دوازده تا «چین» خورده بود به یاد و احترام ائمه ی شیعه ؛ بین مردم معروف بودند به«قزلباش» = کلاه قرمزی !
روباه پیر و صفویه

 با شور و حرارتی آن چنان راهی کارزار شده بودند ، برای خروج دین حق و استقرار حکومت شیعه ؛ پا به رکاب مراد و پیشوایشان "شاه اسماعیل صفوی" . طرف دیگر معرکه هم ترکان عثمانی ، مدعیان متعصب خلافت رسول الله بودند که نگران تأسیس و تقویت این حکومت نوبنیاد در سرحدات شرقی خودبودند و برای تنبیه و نشاندن سرجای خودِ این جماعت به قول خودشان رافضی راهی جنگ شده بودند . این طوری بود که نبرد آغاز شد . در ابتدا اگرچه یک چند دست بالا برای صوفیان قزلباش شاه اسماعیل بود ، ولی عثمانی ها «قُمپز» دَرکردند ! این "توپ" های کوچک و بی بخار ؛ به هیچ درد هم اگر نمی خورد سر و صدای زیادی به راه می انداخت و همین کافی بود که لشگریان جان برکف خوف خطر کنند و از ترس بلرزند .سپاه شاه مثل مور و ملخ از هم پاشید ...

از سربند ماجرای "چالدران " خیال انتقام خواب و خوراک از سر شاهان صفوی ربوده بود . این جوری بود که وقتی «برادران شرلی»خیلی اتفاقی (!) سر از بارگاه قبله ی عالم درآوردند پادشاه از آنان درخواست کرد تا نحوه ی ساخت توپ را به لشگریانش بیاموزند و به این ترتیب به کمک آنها توانست قشون پیر و شکست خورده ی قزلباش را به توپ و سلاح های آتشین مجهز کند و با تصفیه ای که در ارتش قزلباش کرد سپاهی تازه ساخت با نظامات نو ، و با ساز و برگ تمام راهی جنگ با عثمانی شد .

می شود گفت این « برادران شرلی » یک جورهایی اولین سُفرای انگلستان در ایران بودند و البته خیلی خوب توانستند از عهده ی اجرای سیاست معروف دولت متبوعشان برآیند : تفرقه بنداز و حکومت کن ! واقعیت این بود که فرنگی ها خیلی از قدرت گرفتن همسایه ی مسلمان شرقی شان _ امپراتوری عثمانی _ نگران بودند و پیشرفت های آن را یک جور تهدید برای کل اروپا و تجدید جنگهای صلیبی به شمار می آوردند. بنابراین بدنبال دامن زدن به تعصبات فرقه ای و تحریک دربار ایران به جنگ با عثمانی بودند . « شاه عباس » هم آن روزها و بعد از یافتن این رفقای اروپایی خیال اتحاد با فرنگ و جنگ در « دو جبهه » ی شرق و غرب با عثمانی را در سر می پروراند .و این طوری بود که کلی قول و قرار بین طرفین مبادله شد و شاه عباس به خیال حمایت و«وفای به عهد » اروپایی ها وارد جنگ با عثمانی شد .

نتایج جنگ اگرچه ظاهراً درخشان بود و شاه عباس توانست به اتکای این سپاه نو بغداد و عراق عرب را از چنگ عثمانی درآورد و آذربایجان و تمامی قفقاز را به متصرفات خود اضافه کند ولی در حقیقت ضربه ای مهلک به عالم اسلام و صدمه ای ناجور به حیثیت و استقلال دولت ایران بود . اروپایی ها و انگلستان که برخلاف قول و قرار قبلی شان مداخله ای در جنگ نکرده بودند فقط کنار نشسته و به ریش مُسلمین می خندیدند ! البته شاه عباس هوشمندتر از آن بود که ملعبه ی اروپایی ها شود . از سربند جنگ و بعد از چندمرتبه ی دیگر که انگلیسی ها زیر قول و قرارهایشان زدند خیلی زود فهمید که روی دیوار این ها نمی توان یادگاری نوشت ! بعدتر هم اگرچه بازهم به کمک انگلیس توانست بحرین و جزایر را از چنگ پرتغالی ها درآورد ولی هیچ «امتیاز» ویژه ی بازرگانی و یا سیاسی علیرغم همه ی فشارها به آن ها نداد _ و فقط اجازه داد « مثل بقیه » در ایران تجارت کنند .از همان امتیازهای عجیب و غریب و فضایی که بعدها شاهان مریض قجر و پهلوی « دوجین – دوجین » تقدیم انگلیسی ها می کردند ...! بعد از آن هم با اتکا به ارتش ملی ایران امنیت ثغر مملکت را حفظ کرد و با نیروی ایرانی به عمران و آبادانی این سرزمین پرداخت.

این درس بزرگی بود که شاه عباس  صفوی به همه ی تاریخ داد : « اتکای به درون » و « اعتماد نکردن به قول و قرار انگلیسی ها » . شنیده اید لابد این که تاریخ تکرار می شود ، و یا به عبارت دقیق تر همیشه هستند ابلهانی که اشتباهات ابله های قبلی را تکرار کنند . این روزها هم هستند جماعتی که خیال می کنند برای رفع مشکلات اقتصادی مملکت باید با اروپا وامریکا باج داد ؛  و روی قول و قرارهایشان حساب باز کرد . و جماعت دیگری که خیال می کنند برای شنیدن صدای «تشیع واقعی» باید به شبکه های ماهواره ای و « آخوندهای لندن نشین » گوش کنند . واقعاً نوبر است ! این هردو به یک اندازه مرتکب یک خطای تاریخی مهلک شده اند . تجربه ی تاریخ پیش چشم ماست . . .


دیدگاه شما

آخرین اخبار