ما در این سلسله مطالب که انشاالله ادامه خواهدیافت قصد داریم بربنیان های فکری حاکم براقتصادنظری بیفکنیم و درحد یک گمانه زنی نسبت بین آن ها را با دین بسنجیم.دراین کار ازکتاب مبانی علم اقتصاد،تالیف استاد محترم دکتر سید مهدی تقوی بهره می گیریم.
قبل ازهرچیز باید به مبنای تعاریف درعلم اقتصاد دقت کنیم. بررسی ماهیت و دلایل ثروت ملل (آدام اسمیت)،علم تولید وتوزیع ثروت(جان استوارت میل)علم بررسی پدیده ها ازنظرقیمت(دونپورت) ابزارمطالعه ی چگونگی افزایش تولید و ارتقای رفاه مردم(پیگو)، این ها تعاریفی است که توسط بزرگان علم اقتصاد بیان شده است.درهیچ یک از این تعاریف بحث معاش درتناسب با بحث معاد مطرح نمی شود وازیک منظرمادی صرف به مسائل معیشتی انسان نگریسته می شود.از این رو اقتصادی که پایه ای ترین تعریفش دارای چنین ویژگی باشد جزغرق کردن ابنای بشر درمنجلاب دنیاپرستی وتزیین آن برا ی نفس اماره حاصل دیگری نخواهد داشت و معلوم است که جامعه ای که محور عینیت درآن برپایه توجه به دنیا که منجربه حبّ دنیامی گردد بناشده باشد به سمت رذایل اخلاقی پیش خواهد رفت چرا که ((حب الدنیا راس کل خطیئه)) واین که صبح تا شام تمام رسانه ها افکارعمومی را به فضایل اخلاقی دعوت کنند نیز جز بر غفلت زدگی چنین جامعه ای نخواهد افزود چرا که بیشترین سهم تاثیرتربیت انسان متعلق به امور عینی وکاربردی است نه اموذهنی نظری.هیهات از روزی که جوامع مسلمین این گونه تعاریفی را بپذیرند وبه کارببندند.
ماحصل قطعی این پذیرش ،تحریف آموزه های ناب اسلامی است.ظاهردین احکام شریعت است که مبتنی بر باطن آن یعنی مبادی هستی شناختی است .عموم مردم دین راباظواهرعینی ومحسوس آن و نه باحقایق عمیقش می شناسند.مردم ما شنیده اند که هرکس صبح برای روزی خانواده اش از خانه بیرون برود ودراین راه بمیرد شهید است ولی نمی توانند نسبت این احکام وقوانین را با بنیادهای تفکردینی مطرح کنند و درمنابع دینی هم چون نهج البلاغه بسنجند،آن جا که حضرت می فرماید((برق خیره کننده دنیا شما را نفریبد)) ویا((دنیاهم چون ماری سمی است که ظاهری فریبنده و باطنی خطرناک دارد))و... .علاوه بر این مبانی فکری حاکم براقتصاد درمعاملات اقتصادی نیزنفوذ کند وعملا کنترل جریان عینیت و به تعبیر دقیق آن سبک زندگی را برعهده می گیرد.دراین صورت شما صبح تا شب برای رضای خداوند وارد جامعه و محل کارتان می شوید تا رزق خانواده تان را بجویید ولی فرآیندی که درعمل اتفاق می افتد آن است که واردیک جریان دنیاپرستی پیچیده می شوید که اقتضائات خاص خود را برشما تحمیل خواهدکرد.جریان طبیعی طلب رزق به یک بازی مسابقه مبتنی برحرص وطمع می شود که برای زنده ماندن شما را له می کند،هم چنان که معصوم علیه السلام می فرماید:((روزگاری براین امت می رسد که مردم گرگ صفت باشند،پس اگرکسی گرگ نباشد گرگانش بدرند.))
امروزه پایه علم اقتصاد نظریه کمیابی وانتخاب است.هرپدیده ای که دارای عرضه محدود باشد کمیاب است،خواسته های بشرنامحدود وعوامل تولید موجود قادر به تامین این همه نیاز نامحدود آن هم باتوجه به محدودیت منابع کره زمین نیستند.درنتیجه همیشه کمیابی اجناس وجود دارد.این جا سوالی مطرح می شود:کدام بشرنیازمادی نامحدود دارد؟وچه کسانی ندارند؟ خود قضاوت کنیم! اگربا نگرش دینی بخواهیم زندگی کنیم نیاز نامحدود بی معنا می شود و ادله ی نقلی آن قدر دراین زمینه متواتراست که جایی برای بحث باقی نمی ماند. امادرموردمحدودیت منابع کره زمین می پرسیم، اگراولین و بنیادی ترین پیش فرض خود یعنی مخلوقیت جهان رادرنظربگیریم وجهان را هرآن درحال دریافت فیض ازجانب حضرت حق بدانیم وعقل خودرا ازادعای اثبات نشده ی خدای ساعت ساز نیوتون در فلسفه ی فیزیک برهانیم دیگرجهان رامنبعی رهاشده وبی صاحب ومالک نمی بینیم که هرکس زودتر منابع آن را استفاده کند، بیش تر زیست می کند و همه نیزدرپایان به علت اتمام منابع نابود می شوند مگر آن که سوپرمن از پس پرده ی نظام توسعه جهانی به درآید وکاری کند، بلکه می گوییم اصلامعنا ندارد خدامخلوقات را آن هم برای پرستش ذات اقدسش بیافریند ولی امکانات این پرستش را دراختیار اوقرار ندهد.ثانیا:برفرض اگرمحدودیتی به وجود آید دایمی است یاموقتی؟ریشه ی آن چیست؟امتحان الهی برای مومنان یاعذاب برای کفار یاسوء تدبیر درمدیریت منابع؟وبسیاری ازسوالات دیگرکه انشاالله در مجالی دیگر به آن می پردازیم.
دیدگاه شما