مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 26. شهريور 1393 - 18:58   |   کد مطلب: 14062
شهاب شفیعی
روشنفکران دیابتی
روشنفکران دیابتی

صحنه ها و وقایع پیش پا افتاده ی روزانه و غفلت خفت بار و احمقانه ی بعضی از ما در اندیشیدن و عبرت گرفتن از آنها، همیشه موردی بوده است که حقیر را آزرده و بعد از چندی فهمیدم که علت عقب افتادگی شخص خودم و به تبع آن جامعه ی اطرافم از آرمان #تمدن_نوین_اسلامی و ساخت جامعه ی مهدوی همین غفلت هاست. در کنار دوره ی آموزشی تاریخ تمدن و فکر و خیال های ناشی از آن و مخصوصا به خاطر چارچوب ذهنی شخصی در حوزه ی علم اقتصاد، آزمایشی کردم که شاید بتوان آن را اولین #آزمایش_اقتصادی در حوزه ی حیوانات نامید! در کناره ی دیواری سنگی، لانه ی خیل عظیمی از مورچه را دیدم که مشغول حرکت در مسیر های مشخص و ارتباط هاي دقیق تشکیلاتی بودند. در ذره ها و جسم هایی که به عنوان غذا به سمت لانه حمل می کردند، چیزی جز پیکره ی حشرات ندیدم. حتی دریغ از ذره ای گیاه یا غذا های پسمانده انسانی مثل دانه ی برنج. داشتم چایی می خوردم که لحظه ای نگاهم به قند کنار چايي افتاد. گفتم عجب! اینها که در شکار خود به گیاهان توجهی ندارند، آیا تحفه ی بنده یعنی حبه ی قند یزدی را می پذیرند یا نه؟ و آیا نيرويشان متمرکز بر خوردن آن می شود و دست از بقیه می کشند یا نه؟ چنانچه در تصویر می بینید، قند را درست مقابل ورودی لانه گذاشتم. بعد از چند دقیقه، همه ی آن جنب و جوش ها و حشره یابی ها تمام شد. همه متمرکز شدند بر این قند. شاید اگر از قبل از این لحظه عکسی می گرفتم، می دیدید که چقدر حرکت ها منظم و با رسالت بود. لقمه های به دهانشان را می گرفتم که نشان بدهم دارند می برند به قلعه ی درون سنگ. اما دیدم همه دست از کار کشیده و مشغول قند شدند. غذایی دم دست، راحت الحلقوم و بی زحمت. گفتم اگر این کار را با صبر و حوصله ادامه دهم تا وقتی که نسل این مورچه ها عوض شود و فرزندانشان بیایند، مطمئنا فرزندان همین را از پدران یاد می گیرند و تحویل نسل بعد می دهند. حال اگر به جای قند خالص نا خالصی ای قاطی کنم یا اصلا ناگهانی قند را دیگر نگذارم چه می شود؟ مطمئنا بحران ایجاد خواهم کرد. مورچه که خود متمدن ترين حیوانات است، به قند من وابسته و بعد از چندي، هویت مستقل خود را از دست داده و دیگر مورچه ای که به کمتر از اجساد زنده یا مرده ی حشرات اکتفا نمی کرد و با قبول زحمت، تمدنش را مستقل و روی پای خود بار آورده بود، به مورچه ی تنبل متکبر زیاده خواه متزلزل خود محور دیابتی تبدیل شده بود. تا قبل از این مقصد هر شکار لانه بود اما الان درب قلعه غذا هست و اما کسی به فکر اهالی قلعه نیست. حال این قوت اوست و من هم قوت رسانش و البته هرچه بخواهم به طبع او می دهم. ناگهان دیدم داستان ارتزاق و معیشت ما دقیقا همین است. نمی خواهم با توضیحات شما را خسته کنم، چرا که فکر شما بهترین قاضی است ، اما ایا از دوره ی مشروطه و بعد از آن که جریانات مهم اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما رقم خورد، ما دچار بیماری #مورچه_دیابتی نشديم؟ ایا درگیر راحت الحلقوم ها و اغلب حرام الهضم ها و تک خوری هاي روزانه نگشته ایم؟ آیا توانسته ایم اوج مهارت و علم و دانش و فناوری را که در اخیر ترین عهد آن, یعنی صفویه بود، به عهد کنونی برسانيم!؟ این جواب های قطعا منفی نشان می دهد که ما قند زده ی تمدني شده ایم! جدید ترین و عمیق ترین فحشي که ميتوانم به مسببان این اتفاق، یعنی روشنفکران فرنگ زده و دغل کاران ضد روحانیت انقلابی مشروطه و پس از آن بدهم! واقعا #روشنفکران_قند_زده اند این بدبخت ها! آنچه بودیم را فراموشمان کرده اند و حتی خود نمی دانند این قند از کجا آمده و چقدر اعتماد یه اجزای سازنده اش هست و با چه نيتي اینجاست! تطبیق های تمدنی دیگر با شما بزرگواران. *فرصتی پیش آمد که به طور فشرده تورقی بر تاریخ معاصر بزنم. آقا مطالعه تاریخ را بر جوانان واجب می دانند و ما غافل از اینکه این حکم عینی امام امت است. **عکس مربوط است به ۱۳۹۳/۰۶/۱۴ در اردوگاه شهید فهمیده روستای بنادک سادات استان یزد. شاید این صحنه یکی از ناب ترین صحنه هایی باشد که به عمرم دیده ام و عبرت گرفته ام.

دیدگاه شما

عناوین پربازدید

آخرین اخبار