مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 14. آبان 1393 - 7:59   |   کد مطلب: 14404
حبیب ابن مظاهر

می خوام یه چیز متفاوت بگم….متفاوت تر از همیشه….متفاوت تر از همه چیز…اصلا این قصه با اونایی که تا حالا شنیدی و خوندی خیلی فرق می کنه….! چیزی می خوام بگم که تا حالا نشنیدیش…چیزی که من وتو، توی این دنیای پر از بت هیچ وقت درکش نمی کنیم…..دوبار شهادت برای حسین(ع)……

آهااااای دوست من…..می خوام برای خودم و خودت چیزایی بگم که حیفه نشنوی…

دو بار شهادت برای حسین….؟؟؟؟مطمئنم که من و تو هیچ موقع درکش نمی کنیم،چرا که جای حبیب نبوده و نیستیم.آره…. این فقط حبیب ابن مظاهر بود که در جوانی به شوق دیدن حسینش جانش را جانانه داد و به دعا و دعوت حسین بود که دوباره به دنیا برگشت…..برگشت تا بماند….بماند تا به کربلا برود.بماند تا با علی به جمل ها و صفین ها و نهروان ها برود، بماند تا معنای غدیر را بفهمد…..و به سقیفه ها نرود.

بماند تا ولایت را لبیک گوید و ابوموسی اشعری نشود.طلحه و زبیر هم نشود. فقط حبیب باشد و حبیب شود……

سلام حبیب….صدای مرا میشنوی؟ای کاش فاصله ی بین ما فقط زمان بود و مکان.افسوس که این فاصله به درازای یک فراموشیِ عمیق است در وسعتِ بی انتهای ولایت…..مسافتی از جهالت تا بصیرت…تا شناخت….شناخت امام زمان خود(من مات و لم یعرف امام زمانه  مات میته جاهلیه) می بینی؟اینجا ما یک بار می میریم،دروغ چرا؟آنهم به مرگ جاهلی…..و تو دوبار مُردی،هر دوبار هم به شوق دلدار……!با وجود اینها همه……..ای کاش صدایم را از اینجا،از این برهوت جهالتِ مدرن، بشنوی!

سلام حبیبِ روزهای تنهاییِ علی.ما نمیدانیم که علمِ علی یعنی چه؟چرا که جای تو نیستیم،چرا که مثل تو از حاملان علم علی نیستیم….تو قرآن ناطق را شناختی که یک شبه قرآن را ختم می کردی……اینجا هم ما قرآن را ختم می کنیم.فقط ختم می کنیم،همین. وبعد آن را بسته و بوسیده و دوباره لب تاقچه می گذاریم.بگذریم هر چه از خودمان نگویم بهتر است…..و دوباره….سلام…

سلام حبیبِ شبهای محرم…..سلام حبیبِ روزهای غربتِ کوفه برای مسلم….

تو کی حبیب شدی؟

آنگاه که در کوفه ی نامردان، به امید یافتن یک مرد،به همراه مسلم هرروز و هر شب به دنبال بیعت بودی برای مولایت؟…..یا آنگاه که از شوق دیدن حسینت جان دادی….؟حبیبِ رسول الله بودی، تا حبیبِ حسینش شوی!

چگونه خود را به کربلا رساندی؟من از کربلا هیچ نمی دانم.مگر آن روزها داشتن ِقبیله ی بزرگ ،افتخار عرب نبود؟چرا در میان قبیله  نماندی؟چرا کهولت سن را بهانه نکردی؟با من بگو که ولایت پذیری چه طعمی دارد؟آنگاه که سرباز کوفی به مبارزه ات طلبید و تو با نهی مولایت نرفتی!با من بگو…مگر در سینه ی سپاهیان یزید چه بود به جای دل،که اندرزهای حبیب اهل بیت هم اثر نکرد!

چقدر ابله بودند آنهایی که به حبیب ابن مظاهر وعده ی امان و پول می دادند.

و قاتلانت چه وقیحانه برای شراکت در قتلت با هم جدل می کردند….!

آیا تو همان حبیبی هستی که پس از شهادت،حسین با اندوه فراوان بر بالینت آمد و

پاداشت را کسی چون او از خدای تعالی انتظار می برد؟همان حبیبی که زائران حسین با هر بار زیارت مولا دوبار هم به زیارت بارگاه مطهر تو می آیند….

آری دوبار شهادت…..دوبار زیارت……!

هر روز عاشورا و همه جا کربلاست……با من بگو تا برای حبیب شدن چه کنم؟

به من بگو چگونه حبیب شوم؟؟؟؟؟

دیدگاه شما

آخرین اخبار