فکر کنید اگر امریکاییها همان سال ها که مردم همراه و هم رکاب با روحانیت برای پشتیبانی از ملی شدن صنعت نفت به خیابان ها می آمدند و از دولت ملی ایران حمایت می کردند، به جای چاقو تیزکردن به جان دولت ملی و توطئه گری و کودتا کردن علیه مصدق، یا همان سال ها و همزمان با سفر نیکسون به ایران، وقتی گارد و ارتش شاهنشاهی آن چنان بگیر و ببندی در دانشگاه راه انداخته بودند که بیا و ببین! و قندچی؛ شریعت رضوی و بزرگنیا را پیش پایش « قربانی» کردند، به جای سخنرانی کردن در دانشگاه و دریافت دکترای افتخاری(!) حقوق از آن ها و یا سال ها بعدتر و در روزگاری که شاه مخلوع می کوشید با تأسیس و تقویت نهادهای امنیتی و جاسوسی پایه های توتالیته و دیکتاتوری خود را مستحکم تر کند، به جای همراهی و آموزش روش های نوین شکنجهگری به عناصر ساواک و یا بعدها و در سالهایی که مردم و متدینین در غم از دست دادن مرجع فقید خود حضرت آقای بروجردی عزادار بودند؛ به جای دهن کجی و استهزای دین و اعتقادات مردم با فشار و اصرار به دولت برای تصویب لوایح انجمنهای ایالتی و ولایتی، و بعد از آن با فشار به شاه برای تصویب و احیای دوباره ی لایحه ی ننگین کاپیتولاسیون و یا بعدتر و در روزهایی که دولت در پی فشار افکار عمومی و روحانیون و علما مجبور به عقب نشینی از تصمیمات خود شده بود و بعد از سخنرانی تاریخ ساز مرجع تازه ی مردم این سرزمین؛ حضرت آقای خمینی که رییس جمهور امریکا را « منفورترین افراد نزد مردم»، و امریکا را مسبب تمام گرفتاری های ایران و ملل مسلمین معرفی می کرد، به جای نقشه کشیدن به جانش و تدارک اسباب تبعید ایشان به ترکیه و یا سال ها بعد و در روزهایی که آتش خشم انقلابی مردم به جان دیکتاتوری امریکایی شاه شعله ور شده بود و مردم هر روز و در خیابان های شهرها علیه دولت و حکومت مرکزی راهپیمایی می کردند، رییس جمهور امریکا به جای اینکه با هیأتِ همراهی 400 نفره(!) راهی ایران شود و در ضیافت آنچنانی که محمدرضا برای او و هیأت همراهش در کاخ نیاوران تدارک دیده بود؛ حکومت ایران را « جزیره ی ثبات» بنامد و شاه را محبوب مردم! و یا بعدتر و پس از پیروزی انقلاب مردم ایران در بهمن 57 به جای اینکه سفارتخانه اش در تهران را تبدیل به مرکز توطئه گری علیه انقلاب و جاسوسخانه ای مُعظم می کرد و یا در روزهای جنگ و وقتی صدام تکریتی برای تعبیر خواب و خیالهای خامش به ایران لشگرکشی کرده بود؛ به جای حمایت تمام قد اطلاعاتی و لجستیکی از صدام و ایستادن روبروی ملت ایران و دخالت مستقیم در جنگ و ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران بر فراز آبهای خلیج فارس و یا در روزهای سازندگی ویرانی های بعد از جنگ و در زمانی که مردم و دولتمردان کمر آبادی و بازسازی خرابی های تحمیلی را بسته بودند به جای کارشکنی های پیاپی؛ و تحریم های روز افزون علیه دولت و مردم این سرزمین و یا در آغاز پیشرفتهای علمی و فناوری دانشمندان ایرانی در علوم هسته ای؛ به جای سنگ اندازی پیش پای آن ها و درست در روزهایی که مسؤلین دولت وقت برای اعتمادسازی و در جریان مذاکرات با تئوریکای اروپایی تمامی تأسیسات هسته ای را تعلیق کرده بودند، به جای « محور شرارت » خواندن ایران و زدن زیرِ میز مذاکره و یا در سال هشتاد و هشت و درست در روزهایی که مردم از جشن بزرگ دموکراسی و مشارکت هشتاد و پنج درصدی پای صندوق های رأیشان فارغ شده بودند، به جای تدارک فتنه گری و کودتای مخملی علیه انقلاب اسلامی و یا در همین روزها و در شرایطی که دولت نو مشغول مذاکرات هسته ای با ایالات متحده و دیگر اعضای دائم شورای امنیت است، به جای این که راه و بیراه مردم این سرزمین را « تروریست » خطاب کنند و با زیاده خواهی و استکبار شیطانی کار مذاکرات را روز به روز سخت تر و پیچیده تر می کردند، و . . .
فکر کنید و بیاییم فقط یک لحظه تصور کنیم اگر دولتمردان امریکایی به جای آن همه تصمیمات قلدرمآبانه و غلطی که حالا سالهاست در قبال تحولات سیاسی ایران گرفته اند، گاهی در کنار مردم، و همراه و هم نظر با آن ها می ماندند و از اراده ی آن ها حمایت می کردند؛ امروز چه وضع بهتر و متفاوتی نزد افکار عمومی مردم این سرزمین داشتند. ایالات متحده حالا سالهاست که در برابر مردم ایران ایستاده است! و نه تنها مردم این سرزمین، که در برابر مردم منطقه و تمامی ملل آزادی خواه جهان. پرونده اشتباهات یانکی ها دور و دراز می شد اگر می خواستم تصمیمات غلطی که آن ها و در تقابل با خواست و اراده ی مردم دیگر کشورهای منطقه و یا دیگر ملل آزادی خواه جهان را گرفته اند لیست کنم. اوضاع یانکی ها نزد افکار عمومی ملت ما از 50 سال پیش که امام بزرگوار ما آن ها را « منفورترین» افراد نزد مردم می خواند، بهتر نشده هیچ، بدتر هم شده. این همه بی اعتنایی و دهن کجی به خواست و اراده ی مردم در یکصد سال گذشته ناشی از خوی استکباری آن هاست، همین تکبر و تفرعن زیادیِ زمام دارانِ کاخ سفید آن ها را به انحطاطی که امروز گرفتار آن اند کشانده است. نه این که ما از این همه خفّت و خواری خوشنودیم، و با این که در یک قرن اخیر شرور یانکی ها مستمراً ملت ما و سرزمین ما را گزند رسانده، با این حال از انحطاط و زوال دشمنانمان هم متأسفیم. کاش می شد راهی پیش پایشان گذاشت تا از این منجلاب بیرون بیایند، هرچند اگر می توانستند این خوی استکباری و این زیاده طلبی را کنار بگذارند شدنی بود، بهرحال و با این اوضاع بهترین دعایی که برایشان می توان کرد _ آن چنان که امام عزیزمان می گفت_ آرزوی مرگ آن هاست!
«من عقیدهام است بهترین دعا از براى امثال رئیس جمهورى امریکا و نوکرهاى او مثل صدام، این است که خدا مرگشان بدهد، این دعا براى آنهاست! اگر مى خواهید نفرین کنید بگویید خدا حفظشان کند؛ براى اینکه هر روزى که بر امثال اینها مى گذرد، جهنمشان بدتر مى شود. جهنم مراتبش مثل خود مراتب انسان لایتناهاست. هر روزى که بر اهل معصیت بگذرد، جهنمشان بدتر و داغتر مى شود. پس دعاى براى اینها اگر بخواهید بکنید این است که خداوند اینها را مرگ بدهد تا اینکه این جهنم به آن سختى نباشد بر ایشان.»
صحیفه امام، ج21، ص : 47
دیدگاه شما