مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 27. مرداد 1395 - 0:11   |   کد مطلب: 18511
آنچه پیش رو است راهکاری است که بتواند تا حدودی جریان انقلابی را به اجماعی نظری و عملی بر سر یک سیاست‌ورزی عقلانی بکشاند.

آنچه پیش رو است راهکاری است که بتواند تا حدودی جریان انقلابی را به اجماعی نظری و عملی بر سر یک سیاست‌ورزی عقلانی بکشاند.

نزاع گفتمانی به جای رفتارهای غیرعقلانی
آنچه در ابتدای امر حائز اهمیت است این است که به‌جای نقدها و رفتارهای غیرعقلانی که دولت را در جایگاه دفاع از خود ببرد باید به یک نزاع گفتمانی با دولت پرداخت که بتواند این پایگاه اعتراض را یکپارچه کند، به همین منظور ابتدای امر باید درباره گفتمان و چگونگی شکل‌گیری آن توضیحاتی ارائه شود. گفتمان به معنای مجموعه یا دستگاهی بینشی است که از راه واژگان و گفتارهای نهادینه شده، بر ذهنیت‌ها اثر می‌گذارد و گاه حتی بر آگاهی یک دوران تاریخی نیز سایه می‌اندازد بی‌آنکه کاربران همواره بر این ذهنیت و خصلت خاص تاریخی آن خودآگاه باشند.

در واقع گفتمان به مثابه نظامی از معانی است که واسطه رابطه ما با جهان خارج است و ما همواره از دریچه یک گفتمان به رخدادها، پدیده‌ها و مسائل نگاه می‌کنیم و دسترسی ما به جهان خارج مستقیم نیست. هر گاه یک نظامی از معانی در محیط عمومی یک جامعه یا یک گروه حالت غالب و هژمونیک پیدا کرد به طوری که اعضای آن جامعه یا گروه از دریچه آن نظام معانی، به تفسیر جهان خارج پرداختند، آن نظام از معانی، صورت گفتمانی برای آن جامعه و گروه پیدا می‌کند.

به تعبیر دیگر یک گفتمان، مجموعه‌ای از نشانه‌ها (دال و مدلول) است که با هژمونیک شدن آن در یک جامعه، اعضای آن جامعه، برخی نشانه‌ها را «فراخوان» و برخی را «طرد» می‌کنند.  آنچه در نظریه گفتمان به آن رجوع بسیار می‌شود، پس‌زمینه ذهن جامعه است. همه یک چیز را در پس‌زمینه ذهن خود و در ضمیر ناخودآگاه خود دارند اما دقیقا مختصات آن را نمی‌شناسند. گفتمان‌ها برای شکل‌گیری، به زمینه‌ها و بسترهای واقعی نیازمندند. در واقع همواره متناسب با شرایط واقعی اجتماعی، ذهنیت نسبتاً عمومی و مشترکی وجود دارد اما این ذهنیت به صورت مجمل و پراکنده و با مقداری ناخودآگاهی در اذهان شکل گرفته است. لذا از طریق گفتمانی که عرضه می‌شود، به آن فضاهای مبهم و مجمل، نظم و انسجام و خودآگاهی می‌دهد به طوری که به لحاظ اجتماعی، با طرح این گفتمان، افکار عمومی آن را دغدغه و صورت مطلوب خود می‌داند و این عبارت را بر زبان می‌آورد که «این همان چیزی است که ما می‌خواستیم.»

ویژگی‌های توأمان نظم گفتمانی
گفتمان 2 ویژگی توأمان دارد؛ اولا منظومه‌ای از معانی و شبکه‌ای از نشانه‌هاست، ثانیا در یک گروه یا جمع یا جامعه حالت مسلط و هژمونیک دارد که ویژگی دوم در تعیین جغرافیای تغییرات گفتمانی کلیدی است. یعنی صورت‌بندی‌های فکری و اندیشه‌ای برای گفتمان شدن، به موقعیت‌هایی نیازمندند که سلطه آنها بر فضای اجتماعی را نشان بدهد یا لااقل اجازه تفسیر قابل پذیرشی از غلبه آن را بر جامعه مورد نظر به وجود آورد.

تغییرات گفتمانی را در 2 سطح تغییرات «درون‌گفتمانی» و «تغییرات برون‌گفتمانی» تقسیم می‌کنند. در تغییرات درون‌گفتمانی، گفتمان مادر در کلیت پذیرفته می‌شود اما در مفصل‌بندی دال‌ها یا در معنی و مصداق دال‌ها (مدلول‌ها) دگرگونی و تغییر رخ می‌دهد اما در تغییرات برون‌گفتمانی، گفتمان مستقر در کلیت در هم شکسته می‌شود و به طور مبنایی دگرِ رادیکالی بر جای آن می‌نشیند. به طور مثال انقلاب اسلامی در صورت‌بندی یک گفتمان، یک تغییر برون‌گفتمانی است که گفتمان حاکم را در کلیت به چالش کشانده و فرومی‌پاشد. در گفتمان پیشاانقلاب اسلامی، سکولاریزم، سلطنت و غربگرایی، دال‌های اصلی‌اند در حالی که در گفتمان انقلاب اسلامی، اسلامیسم، جمهوری و ناغربگرایی، دال‌های اصلی و صورت‌بخش آن هستند. همچنین گفتمان انقلاب اسلامی از دل فرآیند یک انقلاب که فرآیندی برساختار است، گفتمان خود را صورت‌بندی می‌کند.

تغییرات درون‌گفتمانی در جمهوری اسلامی
مثال تغییرات درون‌گفتمانی، تغییراتی است که در گفتمان‌های بعد از انقلاب اسلامی مثل سازندگی رخ داده است که دال مرکزی خود را بر «رشد اقتصادی» و طرد دال‌هایی مثل آزادی و عدالت استوار کرده است اما خود را لااقل به صورت اعلامی درون‌ گفتمان انقلاب اسلامی تعریف کرده است و از درون ساختارهای رسمی جمهوری اسلامی یعنی یک انتخابات، فرصت استقرار گفتمانی خود را پیدا کرده است، بنابراین روندهایی مثل انقلاب و انتخابات‌های ریاست‌جمهوری، جغرافیایی هستند که محمل تغییرات گفتمانی‌اند.

البته بنابر همین تلقی، جنبش‌های اجتماعی نیز در معنای محدودتر می‌توانند محمل تغییرات گفتمانی باشند و حدفاصل تغییرات درون و تغییرات برون‌گفتمانی قرار گیرند، بنابراین جغرافیای تغییرات گفتمانی در ایران، انقلاب، جنبش اجتماعی و انتخابات است. تجربه نشان داده است تغییرات درون‌گفتمانی در جمهوری اسلامی حول و حوش انتخابات‌های ریاست‌جمهوری اتفاق افتاده است.

تغییر از گفتمان دهه اول انقلاب که مقاومت، جهاد، استقلال، آرمانگرایی، معنویت و عدالت و توده‌گرایی دال‌های اصلی آن بود به گفتمان دوره سازندگی که رشد اقتصادی، سازندگی مادی، رفاه، نخبه‌گرایی و مصلحت‌گرایی سیاست خارجی از دال‌های اصلی بود از محمل انتخابات ریاست‌جمهوری سال 68 و تغییر دولت رخ داد. همچنین تغییر گفتمان از سازندگی به اصلاحات با دال‌های آزادی، جامعه مدنی، توسعه سیاسی و... در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 76 انجام شد و نیز تغییر گفتمان از اصلاحات به گفتمان سوم تیر با دال‌های اصلی عدالت، توده‌گرایی، آرمانگرایی در سیاست خارجی و... در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 اتفاق افتاد.

همواره گفتمانی بر گفتمان مستقر غلبه کرده است که بیش از دیگر رقبای مفروض و محقق، در جایگاه «ضدیت» و «خصومت» قرار داشته است؛ گفتمان عدالت در برابر گفتمان آزادی در انتخابات سال 84 و ناکامی گفتمان‌هایی که یا از تداوم (معین) یا از ضدیت کمتری (قالیباف و هاشمی) برخوردار بودند یا گفتمان توسعه سیاسی و آزادی در برابر گفتمان توسعه اقتصادی و رشد در سال 76 و ناکامی گفتمان‌هایی که از تداوم (ناطق نوری) یا از ضدیت کمتر (ری‌شهری) برخوردار بودند، بنابراین ضدیت رادیکال با گفتمان مستقر یک زمینه برای گفتمان آینده است.

در دسترس بودن گفتمان
مساله بعدی در تعیین گفتمان آینده، ویژگی «در دسترس بودن» نشانه‌های گفتمانی است که خود را در ضدیت رادیکال با گفتمان مستقر تعریف می‌کند. در سال 76 در برابر گفتمان سازندگی، 2 گفتمان آزادی و عدالت به‌عنوان دال‌های طرد شده آن گفتمان، فرصت هژمونیک شدن داشتند، چون هر دو سیمایی خصومت‌آمیز در برابر گفتمان مستقر داشتند اما آزادی صورت گفتمانی پیدا کرد، چون نشانه‌های آزادی در شعار‌ها و نماد خاتمی در دسترس اجتماعی بود اما نشانه‌های عدالت نه! همچنین اگرچه در سال 84 زمینه و شرایط برای استقرار عدالت به صورت یک گفتمان در تقابل با 2 گفتمان توسعه‌گرای اقتصادی و سیاسی وجود داشت اما بدون احمدی‌نژاد و دال و مدلول‌های کلامی و غیرکلامی او که توانست نشانه‌های عدالت را صورت‌بندی کند، امکان استقرار پیدا نمی‌کرد. با ظهور احمدی‌نژاد در انتخابات سال 84، عدالت نشانه‌های در دسترس پیدا کرد. در نتیجه فرصت گفتمان شدن یافت.

توانایی جمع کردن مطالبات متکثر
چهارمین مساله در امکان استقرار چیزی به‌عنوان گفتمان، توانایی آن به شکلی است که بتواند مطالبات متکثر و بعضا متخالف را در سپهر گفتمانی خود جمع کند. در سال 76 دال آزادی توانست مدلول‌های متفاوتی پیدا کند تا مطالبات متکثر اجتماعی را نمایندگی کند. آزادی از یک سو مخالفت با جناح راست که به انحصارطلبی و اهل محدودیت در آزادی مشهور بود، تفسیر می‌شد، بنابراین مخالفان جناح راست را با شعار آزادی همراه می‌کرد و از سوی دیگر مخالفت با هاشمی تفسیر می‌شد که نماد یک چهره اقتدارگرا شناخته می‌شد، بنابراین مخالفان هاشمی را نیز به اردوگاه آزادی پیوند می‌زد. آزادی همچنین به صورت نمادین اعتراض به وضع موجود و دوره 8 سال سازندگی بود، بنابراین همه کسانی را که مخالف وضع موجود بودند به آزادی ملحق می‌کرد. در سطوحی شعار آزادی که با مباحثی مانند جامعه مدنی نیز توأمان می‌شد، به آزادی تلقی اپوزیسیونی می‌داد، بنابراین بخش‌هایی را که در مقام مخالفت با جمهوری اسلامی بودند نیز توانست نمایندگی کند. دال عدالت در سال 84 نیز توانست بین مطالبات متکثر جمع و چندین مدلول پیدا کند.

عدالت در سطحی به مدلول مخالفت با وضعیت موجود حتی 16 سال گذشته ماقبل خود تبدیل شد و همه مخالفان آنها را با خود همراه کرد. همچنین عدالت مدلول ایدئولوژیک پیدا کرد و بدنه‌ای که عدالت را در چهره اسلامی بنیان ایدئولوژی خود می‌دانستند، با آن پیوند خوردند. عدالت همچنین در بخش‌های بزرگ اجتماعی جامعه که به لحاظ جغرافیایی حاشیه‌نشین و به لحاظ اقتصادی جزو طبقات محروم قلمداد می‌شوند، یک مطالبه بی‌چون و چراست، بنابراین توانست این بخش بزرگ اجتماعی را با دال عدالت پیوند بزند.

تکثر؛ وضع موجود فضای اجتماعی کشور
با توجه به فضای اجتماعی کشور و عدم غلبه یک تفکر بر دیگر تفکرها و اتفاقاتی که به شکل خرده‌جریان در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور طی چند سال اخیر رخ داده است، می‌توان وضعیت کشور را «متکثر» نامید که عمده ریشه‌های تکثر را در 3 مساله می‌توان جست: الف- فرآیند مدرنیزاسیون که به توسعه «فردگرایی» بویژه در شهرهای بزرگ که بیشتر در معرض مدرنیزاسیونند انجامیده است.

ب‌- توسعه «خود مرجعی» که نتیجه وضعیت «بحران کارآمدی» گروه‌های مرجع از روحانیت تا روشنفکران تا گرایش‌های گوناگون سیاسی راست، چپ، اصلاح‌طلب، اصولگرا و...است. ج‌- دسترسی آسان به رسانه‌های متنوع از پیامک تا وبلاگ تا حضور در شبکه‌های اجتماعی گوناگون به صورتی که باید از «هر یک نفر؛ یک رسانه» به‌عنوان یک واقعیت سخن گفت که اجازه ظهور گسترده به این فردیت و خود مرجعی را می‌دهد.

سیاست‌ورزی عقلانی در مواجهه با دولت
سیاست را تصمیم در شرایط فقدان تصمیم می‌نامند و اساسا پیچیدگی سیاست در همین است که در لحظه‌ای که شرایط برای اقدام‌های مختلف دارای درصدی از ضریب عدم اطمینان و ریسک است، انجام می‌شود. با این مسائل در تحلیل و عمل سیاسی آنچه مهم است «سیاست‌ورزی» درست و بهنگام است که یک فرد یا گروه را پیش برده یا پس خواهد زد.

علمای علم سیاست فهم دقیق و عمیق از فضای سیاسی را اولین قدم در سیاست‌ورزی درست می‌دانند و معتقدند «فهم عمیق» یعنی شناخت «چارچوب نظری راهنمای عمل». در میدان سیاست هر گروه و جریانی دارای امتیازات و محدودیت‌هایی است که هر طرف بتواند بیش از همه از امتیازات خود استفاده کند و بر محدودیت‌هایش فایق آید، پیروز میدان سیاست خواهد بود و همین‌جاست که سیاست‌ورزی به معنای آنکه چه راه‌حلی بیش از همه امتیازات را مورد استفاده قرار می‌دهد و محدودیت‌ها را از سر راه برمی‌دارد به کمک بازیگران و بازیگردانان عرصه سیاست خواهد آمد. سیاست‌ورزی عقلانی در مواجهه با دولت آن است که دولت را مبتنی بر مدعای آن در ترازوی سنجش قرار دهیم.

در سازمان نظری دولت دو مدعای عمومی و خصوصی وجود داشته است. مدعای عمومی دولت روحانی که مدعای همه دولت‌ها نیز هست این بوده که می‌تواند با تدبیر خود مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور را حل کند. از سوی دیگر مدعای خاص دولت یازدهم نیز این بوده که «از طریق همگرایی با غرب، توسعه را برای ایران به ارمغان می‌آورد» که این ادعا را با انعقاد یک توافق- برجام- وعده کرده است. دولت یازدهم با این ایده چالش‌هایی را نیز برای خود ایجاد می‌کند که از جمله آنها «استقلال-توسعه»، «عدالت-توسعه» و «مردم- نخبه» بوده است که در صورت موفقیت ایده‌اش یا نباید به‌وجود می‌آمده یا باید کنترل می‌شده است. منتقدان دولت باید در نظم گفتمانی خود مدعای اصلی دولت یعنی «ایده دولت برای اداره کشور از مسیر تعامل با غرب» را در دال مرکزی قرار دهند و همه نقدهای خود را معطوف بدان انجام دهند و مبتنی بر آن به بررسی کارنامه دولت بپردازند که بر این اساس می‌شود چند مساله را در کنار هم قرار داد و تحلیل کرد:

1- مبتنی بر ایده دولت باید وضعیت اقتصادی کشور بهتر از گذشته می‌شد اما گزاره‌های موجود نشان می‌دهد وضعیت اقتصادی نه تنها بهتر نشده، بلکه در مرز بحران قرار گرفته است؛ گزاره‌هایی از قبیل:
1-1- نامه 4 وزیر اقتصادی دولت مبنی بر عدم خروج از رکود و رفتن در مرز بحران اقتصادی
1-2- افزایش واردات در حوزه‌های مختلف بویژه محصولات مصرفی
1-3- کم شدن درآمد ملی از حوزه نفتی تا حد نصف بر اثر توطئه نفتی 2 کشور آمریکا و عربستان (که تلاش دولت طی دو سال اخیر همگرایی با آنها بوده است)
1-4- افزایش شکاف طبقاتی و بالا رفتن ضریب جینی جامعه
1-5- تعطیلی بنگاه‌های بزرگ تولیدی کشور طی 4 سال اخیر
1-6-پایین آمدن ارزش پول ملی

2- مبتنی بر ایده دولت باید عزت و اعتبار به پاسپورت ایرانی بازمی‌گشت اما در ناکارآمدی این ایده همین بس که:
2-1- دانشجویان ایرانی مشغول تحصیل در اروپا اخراج شدند
2-2- سفیر ایران در سازمان ملل راه داده نشد و ایران به نظر آمریکایی‌ها تمکین کرد
2-3- تهدید کشور 800 هزار نفری جیبوتی به جنگ علیه ایران
2-4- تجاوز به نوجوانان در فرودگاه جده
2-5- توهین عربستان و ویزا ندادن به نمایندگان ایران؛ زانو زدن وزیر امور خارجه جلوی پای امیر کویت و اتفاقات دیپلماتیک پیرامون فاجعه منا.

آنچه از شرایط سیاسی کشور می‌توان به وضوح فهمید، بزرگ‌ترین رقیب روحانی در سال 96، خودش و عملکردش است و آنچه پاشنه آشیل روحانی است، ظرفیت منفی‌ای است که ناکارآمدی‌های وی و ایده مدیریتی‌اش برای کشور به ارمغان آورده است که هر روز «نه به روحانی» را در جامعه تقویت می‌کند. ظرفیت‌های منفی که در کنار روشن شدن خلاف واقع‌گویی‌های روحانی درباره برجام به‌عنوان مثال آفتاب تابان خواندن توسط روحانی و در مقابل بی‌عایدی خواندن توسط سیف هر روز بیشتر هم می‌شود.

روحانی باید به‌عنوان نماد ناکارآمدی در نظم گفتمانی آینده مشخص شود و در برابر آن با توجه به شرایط موجود و آنچه به‌عنوان نظم گفتمانی و شرایط به‌وجود آمدنش بیان کردیم، «گفتمان کارآمدی» می‌تواند گفتمان کارآیی برای اجماع پایگاه اعتراض به وضع موجود باشد که به آن اجمالا خواهیم پرداخت که یک منطق نظری دارد و یک رفتار سیاسی که منتقدان دولت باید به هر دوی آنها پایبند باشند.

1- جلوگیری از دوقطبی‌سازی‌های کاذب
جلوگیری از دوقطبی‌سازی در نگاه ابتدایی حرفی است تکراری که از رهبری تا خردترین جریان‌ها آن را تکرار کرده‌اند و برای خواننده حرف تازه‌ای به نظر نمی‌رسد اما در تمام این تکرارها فهم درستی از آنکه با چه دوقطبی مخالفت شود و جلوی بروز چه دوقطبی گرفته شود و در مقابل آیا دوقطبی مثبتی هم وجود دارد که در تلاش تقویت آن بر بیاییم؟ گفته نشده است. تجربه سال 88 نشان می‌دهد یکی از دلایل ایجاد دوقطبی افراط و تفریط در حب و بغض‌ها نسبت به افراد بوده است به همین خاطر نیروهای انقلاب باید جلوی شکل‌گیری این دوقطبی را با شکل‌دهی ضلعی دیگر که وزنه اجتماعی و مقبولیت عمومی هم داشته باشد بگیرند یا لااقل کمرنگ کنند.

در کنار این دوگانه ناصحیح که به شکاف اجتماعی و بروز تنش منجر می‌شود، دوگانه‌های غلط دیگری نیز می‌تواند نیروهای انقلابی را بازنده انتخابات کند که مهم‌ترین آن دوقطبی‌سازی بر سر مساله هسته‌ای است که جریان اصلاح‌طلب به درستی تلاش دارد با ادبیات «برجامیان و غیربرجامیان» آن را در جامعه تثبیت کند.

اتفاقی که با ورود سعید جلیلی به انتخابات ریاست‌جمهوری سال 92 افتاد این بود که گفتمان انتخابات از مساله «پیشرفت درون‌زا» که در آن روحانی ظرفیت منفی را داشت، به مساله «هسته‌ای» کشیده شد و روحانی با سوار کردن این گزاره که «چرخ سانتریفیوژ بچرخد، چرخ اقتصاد مردم هم بچرخد» هسته‌ای و اقتصاد را بهم گره زد و بازی را برد، حال آنکه اساس شکل‌گیری دوگانه بر سر مساله هسته‌ای، دوگانه غلطی بود. اما آنچه با توجه به این شرایط می‌تواند برای این جریان گره‌گشا باشد آن است که روی گزینه‌ای تمرکز شود که در درجه اول «حس نفرت اجتماعی» از سوی هر جریانی- چه بالای شهر چه پایین شهر، چه مذهبی، چه غیرمذهبی، چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا- نسبت به وی وجود نداشته باشد و در درجه ثانی ظرفیت این را داشته باشد که بشود با او «دوگانه کارآمدی» را ساخت. آنچه این فرد باید داشته باشد نه «بگم بگم»‌های سیاسی است و نه ناکارآمدی‌های اجرایی و وعده‌های توخالی! و البته بین گزینه‌ها مقبولیت و رأی‌آوری را هم داشته باشد که اصلحیت در مقام انتخابات شامل مقبولیت هم می‌شود.

2- ارائه کابینه و برنامه به جای سهم‌خواهی سیاسی
آنچه در انتخابات مجلس شورای اسلامی دهم برای نیروهای انقلاب پاشنه آشیل شد، سهم‌خواهی احزاب و گروه‌های سیاسی ذیل اصولگرایی بود که با بی‌توجهی به بدنه ایدئولوژیک انقلاب تصمیم به بستن لیست گرفتند. نتیجه این اقدام که ناشی از بی‌توجهی به امر اجتماعی و فرآیند پایین به بالا بود، آن شد که در بزنگاه انتخابات که جریان مقابل و همه نیروهای فعال و ایدئولوژیکش در تلاش برای جمع‌آوری آرا بودند، بدنه فعال و ایدئولوژیک انقلابی در اثر سرخوردگی با بی‌میلی تمام و بدون تکاپوی انتخاباتی هفته تبلیغات را گذارند و پای صندوق رأی رفت، همین مساله در نظرسنجی‌ها نمایان شد که در هفته پایانی رأی لیست امید روند صعودی داشت اما لیست اصولگرایان بدون تغییر باقی ماند.

لذا برای انتخابات ریاست‌جمهوری جریان انقلابی با محور قرار دادن آرای اجتماعی و نظر بدنه باید شروع به بررسی گزینه‌ها با تطبیق با گفتمان کارآمدی بکند و 2 شرط «صلاحیت» و «رأی‌ساز بودن» افراد مختلف را برای معرفی یک کابینه منسجم، جوان و پرانرژی در کنار آن گزینه اصلی برای ریاست‌جمهوری میسر کند.

دال‌های گفتمانی کارآمدی
متناسب با بحثی که درباره ویژگی «ضدیت و خصومت» برای برتری‌های گفتمانی کردیم، مفصل‌بندی‌ای از دال‌هایی ظرفیت رقابت با گفتمان دولت مستقر را دارا هستند که از این ویژگی برخوردار باشند. دال‌های اصلی گفتمان دولت یازدهم را متناسب با فضای نظری و مشی عملی یک ساله می‌توان بر «توسعه برون‌زا»، «رشد اقتصادی»، «نخبه‌گرایی» و «غربگرایی توأم با تعدیل استقلال» استوار کرد، بنابراین «درون‌زایی»، «عدالت»، «استقلال» و «مردمگرایی» دال‌های طرد شده گفتمان مستقر دولت هستند که می‌توانند در مفصل‌بندی گفتمان کارآمدی به‌عنوان رقیب گفتمان دولت مورد توجه اجتماعی قرار گیرند.

توجه به امر اجتماعی به جای تحلیل‌های سیاسی
در تعریف «امر سیاسی» آن را امری بالا به پایین می‌نامند. در مقابل «امر اجتماعی» که یک فعالیت پایین به بالاست یعنی اینکه امر سیاسی در ساخت قدرت مثل تصمیمات دولت یا نظام شکل می‌گیرد اما امر اجتماعی در مناسبات و روابط اجتماعی خود را نشان می‌دهد. مناسبات اجتماعی هم لایه‌بندی‌های متفاوتی دارند، عمیق‌ترین آنها نظام ارزش‌هاست، بعد نهادهای اجتماعی و بعد از آن نمودها و نمادهای اجتماعی قرار دارند.

منظور از نظام ارزش‌ها ارزش‌های درجه اول یا ارزش‌های برتر است مثل عدالت، معنویت، استقلال که باقی ارزش‌ها هم تحت آنها به نسبیت با آنها تعریف می‌شوند، مثلا زمانی که در دهه 60 معنویت ارزش برتر است، حجاب و امر به معروف یک مساله کاملا حل شده و پذیرفته شده است اما وقتی در دوران کارگزاران ارزش برتر ثروت‌اندوزی و مادی‌گرایی می‌شود، به تبع آن الگوهای جامعه می‌شوند همان طبقه مرفه و عموما لاقید و همین طور در سلسله جامعه، بدحجابی از ناهنجاری به یک هنجار بدل می‌شود. قسم دوم نهادهای اجتماعی هستند که شامل گروه‌ها و سازمان‌هایی می‌شوند که اجتماع از فعالیت آنها و روابط فی‌مابین آنها تحرک دارد و در ذیل آن هم نمودها و نمادهای اجتماعی هستند که مشخص‌گر و تعریف‌کننده همین روابط نیز هستند، برای مثال همین حجاب یک نمود و نماد اجتماعی از یک نهاد اجتماعی است.

درباره امر اجتماعی و جریان انقلابی یا حزب‌اللهی باید گفت آن چیزی که درباره این جریان به وضوح مشخص است آن است که جریان انقلابی در بیشتر مسائل کشور راهکارهای بالا به پایینی را بر راهکارهای اجتماعی ترجیح می‌دهد یعنی در بسیاری از موضوعات حتی موضوعاتی کاملا اجتماعی مانند «مساله حجاب» نیز راهکارهای سیاسی دارد. البته نباید منکر این موضوع شد که جریان‌های اجتماعی با حضور در قدرت می‌توانند تاثیر بسزایی بر جامعه بگذارند اما باید به این نکته توجه کرد که رابطه امر سیاسی و امر اجتماعی در ساختار کشور دست‌کم به دلیل وجود انتخابات و سازوکار آن، اهمیت مضاعف دارد و نیز نمی‌تواند یک‌سویه باشد یعنی بالا به پایین باشد یعنی امر سیاسی بر امر اجتماعی حاکم باشد.

در تجربه جمهوری اسلامی در بعضی از مقاطع، قوت با امر سیاسی بوده است یعنی بیشتر امر سیاسی بر امر اجتماعی تأثیر گذاشته است. این موضوع بیشتر در دهه 60 و نیمه ابتدایی دهه 70 پررنگ‌تر بوده است اما هرچه جلوتر آمدیم، وزن امر اجتماعی بیشتر شده است و توانسته ساخت سیاسی را از خود متأثر کند. به عبارت دیگر هرچه جلوتر آمده‌ایم این دوسویگی به سمت امر اجتماعی بیشتر شیفت پیدا کرده است. جریان حزب‌اللهی در کشور ما بیشتر بر امر سیاسی یعنی امر بالا به پایین توجه و تمرکز داشته و این باعث غفلت این جریان از امر اجتماعی شده است در حالی که به نظر می‌رسد خود این جریان به‌عنوان یک جریان اجتماعی باید بیشتر معطوف به این امر باشد، نه امر سیاسی. در انتخابات آتی باید چه در فرآیند تعیین گزینه‌ها و چه در رفتارهای سیاسی، امر اجتماعی بر تحلیل سیاسی غلبه داشته باشد.

انتها پیام/م

دیدگاه شما

آخرین اخبار