مطبوعات همدان
به کانا ل ارتباطی ما بپیوندید
تاریخ : 4. آذر 1391 - 6:57   |   کد مطلب: 4344
"صدای دانشجو":حدود ساعت 10 صبح، سربازان رهسپار دانشكده فنی شدند. ما در كلاس دوم دانشكده فنی كه در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه‌برداری تدریس می‌كرد. صدای چكمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می‌رسید.
سه قطره خون

به گزارش صدای دانشجو، 16 آذر ماه سال 1332 به دلیل قرار گرفتن در بطن ایام حكومت طاغوت، از تاریخنگاری بسیار ضعیفی برخوردار است.خفقان حاكم بر آن سال ها و سالمند شدن شهود اصلی ماجرا در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد كه تاریخ شفاهی این حادثه سرنوشت ساز كه از آن با عنوان سر آغاز جنبش دانشجویی ایران یاد می شود از ضعف فراوانی برخوردار باشد.آن چه خواهید خواند از معدود تك نگاری های بجا مانده از شهود 16 آذر سال 1332 است كه به قلم شهید شهید مصطفی چمران و در سال 1341 به رشته تحریر در آمده است:

از آن روزیعنی 16 آذر 1332، نه سال می‌گذرد ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است كه گویی همه را به چشم می‌بینم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌‌اندازد، سكوت موحش بعد از رگبار بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله‌ی جانگداز مجروحان را در میان این سكوت دردناك می‌شنوم، دانشكده‌ی فنی خون‌آلود را در آن روز و روزهای بعد به رای العین می‌بینم.
آن روز ساكت­‌ترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه‌ای را نشان می‌داد، دانشجویان بی‌اندازه آرام و هوشیار بودند كه به هیچ‌جه بهانه‌ای به دست كودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگ‌نیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟
اعمال خائنانه دولت كودتا هرروز بر بغض و كینه مردم می‌افزود و بر آتش خشم وغضب آنان دامن می‌زد. از روز 14 آذر تظاهراتی كه در گوشه به وقوع می‌پیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عده‌ای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بی‌سابقه‌ای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشكده‏های پزشكی، حقوق و علوم، دندانپزشكی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشكده مستقلا انجام می‌گرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه می‌یافت و عده‌ای دستگیر شدند. در بازار نیز همزمان با تظاهرات دانشجویان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات كردند و عده‌ای به وسیله مامورین نظامی گرفتار شدند.
ضمنا در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود كه نیكسون معاون رییس جمهور آمریكا از طرف آیزنهاور به ایران می‌آید. نیكسون به ایران می‌آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی كه در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در كنگره آمریكا بعد از كودتای 28 مرداد) را ببیند.
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند كه هنگام ورود نیكسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا و طرفداری خود را از دكتر مصدق نشان دهند. تظاهرات علیه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حكیم فرموده» همه جا به چشم می‌خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نیكسون حتمی می‌نمود.
ولی این تظاهرات برای دولتیان خیلی گران تمام می‌شد زیرا تار وپود وجود آنها بستگی به كمك سرشار آمریكا داشت. این بود كه دستگاه برای خفه كردن مردم و جلوگیری از تظاهرات از ارتكاب هیچ جنایتی ابا نداشت. روز 15 آذر یكی از دربانان دانشگاه شنیده بود كه تلفنی به یكی از افسران گارد دانشگاه دستور می‌رسد كه «باید دانشجویی را شقه كرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت كه عبرت همه شود و هنگام ورود نیكسون صداها خفه گردد و جنبده‌ای نجنبد...».
دولت بغض و كینه شدیدی به دانشگاه داشت. زیرا دانشجویان پرچمدار مبارزات ملی بودند و با فعالیت مداوم و موثر خود هیات حاكمه را به خطر و سقوط تهدید می‌كردند. دولت با خراب كردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را كم و بیش مجبور به سكوت كرد ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه می‌خلید و دست از مبارزه برنمی‌­داشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به كمین نشسته دندان تیز كرده بود كه از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد. انتقامی كه عبرت همگان شود.
این بود كه به خاطر انتقام از دانشجویان و به بهانه تظاهرات علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیكسون جنایت بزرگ هیات حاكمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش بینی می‌كردند. نقشه پلید هیات حاكمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامكان سعی می‌كردند كه به هیچ وجه بهانه‌ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با كمال خونسردی و احتیاط به كلاس‌ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده‌ای كارآگاه به راه افتادند.
حدود ساعت 10 صبح موقعی كه دانشجویان در كلاس‌­ها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز " به معیت زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشكده فنی شدند. ما در كلاس دوم دانشكده فنی كه در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه‌برداری تدریس می‌كرد. صدای چكمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می‌رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و كسی به درس توجه نمی‌كرد. در این هنگام پیشخدمت دانشكده مخفیانه وارد كلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان می‌خواهند به كلاس حمله كنند اگر اعلامیه یا روزنامه‌ای دارید از خود دور كنید (آن روز «راه مصدق» و اعلامیه‏های نهضت مقاومت ملی به وفور در دانشگاه پخش می‌شد.) مهندس خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش می‌كند از ورود سربازان به كلاس جلوگیری كند ولی معلوم نیست كه قادر به این كار باشد» او مهندس خلیلی و دكتر عابدی رییس و معاون دانشكده فنی با تمام قوا می‌كوشیدند از ورود سربازان به كلاس جلوگیری كنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلكه آنها را تهدید به مرگ كردند. تا بالاخره در كلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز«جانباز» با مسلسل سبك وارد كلاس شدند.

*آغاز درگیری‌ها

عده‌ای از سربازان، دانشكده فنی را به كلی محاصره كرده بودند تا كسی از میدان نگریزد.اكثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشكده خارج شوند. در این میان بغض یكی از دانشجویان تركید. او كه مرگ را به چشم می‌دید و خود را كشته می‌دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل كند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شكل شعارهای كوتاه بیرون ریخت:«دست نظامیان از دانشگاه كوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به كلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یكی پس از دیگری به زمین می‌افتادند به خصوص كه بین محوطه مركزی دانشكده فنی و قسمت‌های جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پله‏ها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
اجساد خون‌آلود شهیدان و آن همه ناله‏های پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نكرد بلكه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر كه را یافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دست‌های بالا به صف و روانه زندان كردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند. در این واقعه مستخدمان و كارگران دانشكده فنی بی‌اندازه به دانشجویان كمك كردند.

رئيس وقت دانشگاه تهران براى اينكه جلوى ناآرامى‏ها را بگيرد، كل دانشگاه تهران را تعطيل كرد. حضور نظاميان در صحن دانشكده فنى باعث شد كه بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عده‏اى از سربازان، دانشكده فنى را به كافى محاصره كرده بودند تا كسى از ميدان نگريزد. آنگاه دسته‏اى از سربازان با سر نيزه از در بزرگ دانشكده وارد شدند.

اكثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاى جنوبى و غربى دانشكده خارج شوند. در اين ميان بغض يكى از دانشجويان تركيد و او كه مرگ را به چشم مى‏ديد و خود را كشته مى‏دانست دگر نتوانست اين همه فشار درونى را تحمل كند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شكل شعارى كوتاه بيرون ريخت: «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه!». هنوز صداى او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به كلى غافل گير شدند و در همان لحظه اول عده زيادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص كه بين محوطه مركزى دانشكده فنى و قسمت‏هاى جنوبى، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشينى عده زيادى از دانشجويان روى پله‏ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفى بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس شريعت رضوى كه ابتدا هدف قرار گرفته به سختى مجروح شده بود بر زمين مى‏خزيد و ناله مى‏كرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچى حتى يك قدم هم به عقب برنداشته و در جاى اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده يكى از جانيان «دسته حاجيباز» با رگبار مسلسل سينه او را شكافت.

بعد از پايان درگيرى‏ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به يكى از بيمارستان‏هاى نظامى تهران منتقل كردند. در حالى كه در درگيرى‏ها لوله شوفاژ در مقابل احمد تركيد بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح كرده بود با اين حال مسئولان بيمارستان از مداوا و حتى تزريق خون به او ابا كردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهيد شد.

مظلوميت قندچى به حدى بود كه حتى بعد از شهادت، به خانواده‏اش گفته بودند كه احمد را با دو شهيد ديگر در امام زاده عبدالله دفن كرده‏اند. برادر شهيد قندچى گفت: «بعد از اين كه فهميديم احمد را در مسگر آباد دفن كرده‏اند با خانواده شريعت رضوى و بزرگ نيا به مسگر آباد رفتيم و قبر شهيد را نبش كرديم و او را مخفيانه به امام زاده عبدالله برديم و در آنجا در كنار دوستانش به خاك سپرديم.»

بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ‌نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین در آمیخت و سراسر محوطه مركزی دانشكده فنی را پوشاند، طوری كه حتی پس از ماه‏ها از در و دیوار دانشكده فنی بوی خون می‌آمد. مامورین انتظامی پس از این عمل جنایتكارانه و ناجوانمردانه از انعكاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خون‌ها را پاك كردند ولی ماه‏ها اثر خون در گوشه و كنار دیده می‌شد و سال‌ها جای گلوله‏ها بر در ودیوار دانشكده فنی نمایان بود و تا زمین می‌گردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر كودتاچیان خواهد بود.
جریان این فاجعه دردناك به سرعت منتشر شد و خشم و كینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشكده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با كراوات سیاه از دانشكده حركت كردند و با سكوت غم‌آلود و ماتم زده رهسپار خیابان‌های مركزی شهر شدند و مخصوصاً در خیابان‌های لاله‌زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم می‌كرد. بیشتر دانشكده‏های شهرستان‌ها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب كردند. تعداد زیادی از سازمان‌های دانشجویی خارج از كشور نیز به عمل وحشیانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض كردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتكاران شروع به سفسطه كردند و در مقابل خبرنگاران گفتند كه دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله كردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیك كردند و تصادفا سه نفر كشته شدند.
یكی از مجلات، با آنكه سانسور شدیدی وجود داشت و كسی جرات نمی‌كرد علیه دستگاه كلمه‌ای بنویسد به مسخره نوشته بود كه «اگر تیرها هوایی شلیك شده، پس بنابراین دانشجویان پر در آورده به هوا پرواز كرده و خود را به گلوله زده اند.» به عبارت دیگر گلوله‏ها به دانشجویان نخورده بلكه دانشجویان به هوا پرواز كرده‌اند و خود را به گلوله‏ها زده‌اند.

*قربانیان نیكسون

روز بعد نیكسون به ایران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهی كه هنوز به خون دانشجویان بی‌‌گناه رنگین بود، دكترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سكون و سكوت گورستان خاموشان ابراز مسرت كرد و به دولت كودتا وعده مساعدت و كمك داد و به رییس جمهور آمریكا پیغام برد كه آسوده بخوابد چون او كه نوشته بود؛ "... گو این كه مخاطراتی كه متوجه ایران بود، تخفیف یافته است. مع‌ذالك ابرهایی كه ایران را تهدید می‌كرد، به كلی متلاشی و پراكنده نشده است. و مملكت نسبتاً امن و امان است!
صبح ورود نیكسون یكی از روزنامه‏ها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‌ای به نیكسون نوشت كه فورا توقیف شد. ولی دانشجویان سحرخیزی كه خواب و خوراك نداشتند واستراحت در قبل مرگ دوستانشان میسر نبود، زودتر از پلیس روزنامه را خواندند. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانی‌­ها اشاره شده بود كه «هرگاه دوستی از سفر می‌آید یا كسی از زیارت باز می‌گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می‌شود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی یا گوسفندی قربانی می‌كنیم.» آنگاه خطاب به نیكسون گفته شده بود:«آقای نیكسون وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این كشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی كردند.»

خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاه‏هاى تهران و اغلب شهرستان‏ها در اعتصاب كامل به سر بردند؛ حتى بسيارى از دبيرستان‏ها هم با تعطيل كردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهيان در تظاهرات عليه فجايع 16 آذر و سفر نيكسون به تهران شركت كردند.

براى كم رنگ كردن واقعه 16 آذر، جنايت كاران شروع به سفسطه كردند. در مقابل خبرنگاران گفتند كه: «دانشجويان براى گرفتن تفنگ سربازان حمله كردند و سربازان نيز اجبارا تيرهايى به هوا شليك نمودند و تصادفا سه نفر كشته شد.» در همان روزها يكى از مطبوعات نوشت: «اگر تيرها هوايى شليك شده، پس دانشجويان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!»

رژيم براى اين كه واقعه 16 آذر زودتر از يادها برود از برپايى مراسم يادبود شهدا جلوگيرى كرد.

برادر شهيد شريعت رضوى مى‏گويد: «بعد از شهادت اين سه تن به ما اجازه برگزار كردن شب سوم در خانه هايمان را هم ندادند؛ ولى در مراسم چهلم به خاطر پافشارى زيادى كه كرديم فقط 300 كارت كه مهر حكومت نظامى روى آن خورده بود به من دادند. هر كس مى‏خواست به طرف امام زاده عبدالله برود كارتش را كنترل مى‏كردند.»

برادر شهيد بزرگ نيا نيز مى‏گويد:«از طريق علم، شاه به پدرم تسليت گفت و پيغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند كه جواب رد داديم؛ بعد مى‏خواستيم مجلس ختم و شب هفت بگيريم، مخالفت كردند. تا اين كه خودم پيش سرتيب بختيار فرماندار نظامى رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقى افتاد خودم مسئول باشم.»

حادثه 16 آذر 1332، بعنوان يك روز (مقاومت تاريخى) در تاريخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك، دانشجويان دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاى سراسر ايران مراسم و تظاهراتى به ياد شهيدان آن روز برپا مى كردند.

دیدگاه شما

آخرین اخبار