اجماع ناظران عرصه سیاسی کشور بر آن است که تنور فعالیت های جریان های دانشجویی دگراندیش از ابتدای دهه ۸۰ رو به سردی گذارده و سال به سال شدت افول آن رو به تزاید بوده است.
فعالان دانشجویی دهه ۸۰ با گستره فراخ دامنه ای از مسائل و چالش ها روبرو بوده اند و تأثیر چنین فضایی در توان بسیج کنندگی، تحول آفرینی، موج سازی و همچنین اثرگذاری آنها بروز یافته است.
در این بین پرسشی اساسی مطرح است و آن اینکه پدید آمدن چنین شرایطی معلول کدام علت هاست؟
در این مجال اندک، فرازهایی از عوامل اثرگذار برپیدایش فضای کنونی جنبش دانشجویی را ازنظر می گذرانیم:
۱) بهره کشی احزاب اصلاح طلب:
کمتر فعال دانشجویی پرسابقه ای وجود دارد که بر استفاده ابزاری احزاب اصلاح طلب از جریان های دانشجویی در طول دوران دولت های هفتم و هشتم تصریح و اعتراف نداشته باشد.
عمده پتانسیل جنبش دانشجویی کشور در دوران هشت ساله حکومت اصلاح طلبان مصروف امیال و مطامع احزاب فرصت طلب شده و دست آخر نیز جز هزینه های قضایی و انضباطی و بی مهری های اصلاح طلبان نصیبی برای دانشجویان حاصل نشده است.
حقیقت آن است که بخش عمده ای از سرخوردگی های جریان دانشجویی و سیاست زدگی آنها مرهون فرصت طلبی ها و کامجویی های سیاست ورزان حرفه ای و بهره وری های موسمی و منقطع آنها از دانشجویان است.
۲) فقر تئوریک جریان دانشجویی:
خالی بودن انبان جنبش دانشجویی کشور از مبانی معرفتی و فقر گفتمانی ناشی از آن، از دیگر متغیرهای مؤثر در ساختار بیمار کنونی جنبش دانشجویی است.
فقدان تحلیل جامع و صحیح از شرایط سیاسی و دانشگاهی نیز خاستگاهی جز فقر تئوریک جنبش و نبود شاخصه های بصیرت بخش در فعالان جریان دانشجویی ندارد.
بسیاری از خطاهای استراتژیک و کجروی های بنیادین جریان های دانشجویی دگراندیش در سال های گذشته از این عامل نشأت گرفته و تداوم آن نیز به همین دلیل است؛ از این رو علل اشتباهات راهبردی جنبش دانشجویی را باید در فقر تئوریک آن جستجو کرد.
۳) پیوند با جریان روشنفکری سکولار:
از آن زمان که نفوذ دگراندیشان سکولار در انجمن های اسلامی رو به تزاید گذاشت، امکان پیش بینی افق تاریک کنونی این تشکل ها میسر بود.
در هم تنیدگی روزافزون این بخش از تشکل های دانشجویی با روشنفکر مآبان دین ستیز منجر به استحاله گفتمانی جنبش دانشجویی و خروج از پارادایم اسلام خواهی و استعمارستیزی و ورود به فضای جدید غربگرا شد.
در چنین فضایی دموکراسی خواهی، ستیز برای احقاق حقوق بشر، آزادی طلبی و... اولویت های مطالبات جنبش دانشجویی شده و عرصه برای آموزه های ناب اسلامی بسیار تنگ شد؛ این سیر کژاندیشانه تا بدانجایی پیش رفت که موجبات نفی عقبه اعتقادی و اتخاذ عملکرد متعارض با مبانی فکری و مرامنامه ای این بخش از جریان های دانشجویی را باعث شد.
از دیگر سو فرو غلتیدن در انتزاعات روشنفکرنمایانه، تباین شفافی را با مطالبات حقیقی مردم و جامعه دانشگاهی بوجود آورده و در نهایت فاصله ای رو به افزایش میان سیر جریان دانشجویی دگراندیش و توده های اجتماعی بوجود آورد.
۴) اپوزیسیون زدگی و پادویی گروهک ها: فرو غلتیدن در دام همیشه گسترده گروهک های اپوزیسیون، گام خطای دیگری بود که جریان های سکولار دانشجویی مرتکب آن شدند.
انجمن های اسلامی دانشجویان که روزگاری مرزبندی مشخصی با گروه های ملی- مذهبی و مخالفان جمهوری اسلامی داشتند، در اواسط دهه ۸۰ ضمن پیوند با این جریان های فرسوده و به حاشیه رفته، دانه چین دام آنها شدند.
این رویداد، نقطه عطفی را در حیات جنبش دانشجویی رقم زد؛ چرا که ایجاد چنین ائتلافی شلیک تیر خلاص به تمامی مبارزات و اعتقادات گذشته بخش عظیمی از جنبش دانشجویی کشور بود.
این اقدام، مرزبندی میان توده دانشجویان و فعالان تشکل های دانشجویی دگراندیش را بیشتر از گذشته افزایش داده و گرد فرسودگی و بی تأثیری را بیش از پیش بر جنبش دانشجویی ریخت؛ دقیقاً از همین جایگاه بود که جنبش دانشجویی با اتخاذ ادبیات اپوزیسیونی به فضای تعارض با نظام سیاسی پای گذارد.
۵) عملگرایی و افراط گری:
فقدان عقبه تئوریک، پادویی احزاب سیاسی، هزینه های آموزشی و قضایی ناشی از تحرکات غیرقانونی، پیوند با روشنفکران سکولار و تخریب پشتوانه اعتقادی و ورود به جرگه مخالفان نظام اسلامی در زمره عواملی بودند که نوعی سوق یافتگی به سمت عملگرایی منهای علم اندوزی را برای جنبش دانشجویی رقم زدند.
در این میان، از دست رفتن جایگاه اجتماعی و تزلزل شدید حمایت های دانشجویی نوعی خودپریشانی یا آنومی اجتماعی را برای این جریان ها بوجود آورد؛ نتیجه این واگرایی و بحران منزلت، اتخاذ رویکردی جدید و خود ویرانگر برای جنبش دانشجویی بود که قواعد اجتماعی آن را «رادیکالیسم کور» نام نهاده بودم.
هیجان محوری منهای عقلانیت و افراط گری بدون تدبیر باعث فرو غلتیدن این جریان در مرداب نیستی و تنزل پایگاه اجتماعی آنان شد.
۶) معنویت گریزی:
از آنجا که فعالان این جریان تفکرات خود را بر پایه های متزلزل افکار لیبرالیستی و ملحدانه مغرب زمین بنا نهاده بودند، به ایدئولوژی ستیزی و معنویت گریزی روی آورده و ردای مقابله با آموزه های اسلامی را به تن کردند.
فراموشی تجربه گرانقیمت تاریخی گروه های موسوم به چپ که «خدا فراموشی» آنها اصلی ترین عامل شکست جنبش چندین ساله آنان شده بود، تکرار این هزینه گزاف را برای جریان های نوظهور دانشجویی نیز باعث شد.
علاوه بر اینکه جنبش دانشجویی که خود را آوانگارد جنبش های اجتماعی می نامید و داعیه پیشتازی در طرح مطالبات را داشت، فراموش کرده بود که توده های مردمی، اصلی ترین دغدغه خویش را در اسلام خواهی خلاصه کرده و هرگز جریان های جدا از دین را در جایگاه طلایه داران فتوحات خویش نپذیرفته اند.
دیدگاه شما