بعد از مدتها دست به قلم شدم والبته دست به کیبورد وتا قبل از این که به بگذریم ونقطه سرخط برسیم باید گله کنم ازاین تخته بیشعور و نامقدس کیبورد و تکرار مکررات کنم از بزرگان که گفتند"حضرت دوست هم قسم خورد به قلم و نه کیبورد"
تا دستت بهش می رسد فکرت انتزاعی می شود و می بازی قافیه را.....
بعداز مدتها دست به کیبورد شدن ما حاصل یک اتفاق بود که همین دیروز برایم افتاد در کافی نت دوستان.
پشت سیستم نشسته بودم وغرق در فضای مجازی و لی گهگاه با پارازیت سیاسی از سمت دوستان!! از فضای مجازی به فضای مثلاغیر مجازی سیر می کردم سری به علامت تایید تکان می دادم و دوباره مشغول میشدم.
پارازیت هایی که بدجوری دل را می آزرد.نه یکی ،نه دوتا....لامذهب ول نمی کرد ویک سره پشت سرهم بلغور می کرد که آخوندها فلان و بمانند.اصلا این مملکت است ما داریم تا دیروز این گوشی قیمتش این قدر بوده است امروز قیمتش ....
خاک برسر این دانشجوها که این قدر ساکت اند و به خیابان ها نمی ریزند . وهزارتا از این چرندیات که هر بی سواد بی شعوری ده هزار تایش را بلد است .اگر کمی منصف باشی این حرف های صدمن یک غاز را بدون فکر کردن نمی زنی و تازه این کم کاری ها(که الحق والانصاف بدجوری مردم را آزرده دل کرده است )را به پای نظام ودولت نمی نویسی بلکه در ابتدا از خودت شروع می کنی که تو برای این نظام چه کرده ای ؟!!
آیا به امنیتی که برایت در بین افغانستان وعراق و پاکستان وسوریه و...فراهم کرده است اندیشیده ای؟
این که خود کنار بنشینی و از کنار گود فریاد بزنی لنگش کن که کار درست نمی شود .و به قول سعدی علیه الرحمة:"به عمل کار برآید به سخندانی نیست"
بگذریم...
بحث را به جایی رساند که دیدم دردش غم نان نیست.غم بی غیرتی است .
با لحنی عالمانه بلغور کرد که مشکل ما این است که کشور آزادی نداریم که خانم های ایرانی مثل خانم های غربی با پوشش های آن چنانی به خیابان ها بیایند و در کنار دریاها آزاد باشند .آمریکایی ها را تا الان دیده ای ؟اصلا برایشان مهم نیست که یک خانم با فلان تیپ در جلویشان فلان کار را بکند .چشم ودلشان پر شده است اخوی!!
دیدم صلاح نیست بیشتر از این بگذارم در میان گود رجز بخواند با یک نگاه عاقل اندر سفیه و خشم آلود نگاهش کردم و برروی صندلی زوار دررفته ی مغازه اش خودم را جابجا کردم.کمی شستش خبردار شد که بالاخره این قدر هم الکی الکی دلش از هرجا پر باشد نمی تواند برسر نظام خالی کند.این بار با لحنی ملایم تر و به شیوه ی پرسشی از من پرسید الحق والانصاف اگر فضا بازتر باشد و خانم ها با هر تیپی بخواهند بگردند بهتر نیست؟
منم که دیدم لحنش را از آن حالت طلب کارانه تغییر داده است آمدم تریپ هنرپیشه ای بگیرم و با یک نیم چرخش و با لحنی پدرانه جوابش را بدهم و برایش صغری کبری بچینم که نه پسرم قرآن گفته است که زن ها باید حفظ حیا کنند و پوشیده باشندو چون دیدم این حرف ها در کت امثال این بابا نمی رود فالفور از تصمیمم منصرف شدم و گفتم آره حق با توئه!!!
گل از گلش شکفت وگفت واقعا این چادر باعث میشه که مردها کنجکاوتر بشوند که در ....
اصلا باعث جرم خیز تر شدن جامعه می شود این طور نیست؟این بار اصطلاحا زدم میون برجکش!!وگفتم اصلا این طور نیست البته اگر بخواهیم از روی معده حرف بزنیم آره حرف شما درسته ولی اگه بخوهیم از روی آمار به قضاوت بشینیم می بینی که بیشترین آمار کودکان بی سرپرست و بیشترین طلاق ها و بیشترین روابط نامشروع و کم ترین رشد جمعیت ماله کشورهایی است که چند سال پیش برطبق دکترین آن فروئید بی ناموس هزار چشم روی به این سبک بی بند وباری اوردند.تو فکر می کنی داخل دوتا فیلم هالیودی زنها در غرب می تونند آزاد باشند و مستقل و دارای کرامت انسانی ،درسته؟انگار فیلم زیاد می بینی؟این ها زنها رو وسیله ی تبلیغات خودشون کردند.دنیا داره با آمارمی چرخه اخوی!!!
دیدم بدجوری کم اورده و داره کم کم داغ می کنه ادامه ندادم. این بار گفت اصلا تو به غرب چکار داری؟گفتم خب غرب دنیای آرزوهای شماست و شما دوست دارید مثل اونها بشید منم زحمتتو کم کردم وآخر شاهنامه رو برات خوندم.وبا خنده بهش گفتم:تازه اگه شما به دین ما کار داشته باشید ما هم به دنیایه شما کار داریم.
وقتی دید گیر بد کسی افتاده وجلوی یکی از مشتریهاشم که تازه وارد کافی نت شده بود بدجوری ضایع شده رو به من کرد و گفت اصلا برات یه مثال میزنم وجدانا راستش رو بگو!! وجرینگی دوتا صندلی کنار هم گذاشت و یه پارچه که جلو پیشخوانش بود رو انداخت روی یکی از صندلی ها و گفت :تو با دیدن این دوتا صندلی با کدوم یکیشون کنجکاو میشی؟
گفتم خب معلومه با دیدن اون که پوشیده است بیشتر کنجکاو شدم.دیدم بروبر داره نگام می کنه انگار باورش نشده بود که دارم حرفش رو تایید می کنم بلافاصله گفتش آی قربون دهنت:چادر هم مثل این می مونه برای زن ،و اون رو بیشتر در معرض خطر قرار می ده.دیدی گفتم تو هم تحریک میشی که به این که پوشیده است دست بزنی!
گفتم :آره حق با توئه .منم دوست دارم از زیر اون پوشش سر دربیارم وببینم چه خبره ولی یه نکته بهت بگم که قبل از این که بخوام به اون صندلی که روش پوشیده است دست بزنم و پوشش رو کنار بزنم اول روی این صندلی که پوشیده نیست می شینم وتازه اگه بخوام به اون یکی دست بزنم هزار جور استرس خواهم داشت که ممکنه اگه پوشش رو کنار بزنم یه بمب زیر اون پارچه باشه و منفجر باشه ویا شاید هزار تا آسیب دیگه ببینم پس در آمار جرم خیزی یه وقفه می افته و شاید هم اصلا جرات نکنم بهش دست بزنم چون معلوم نیست چه اتفاقی برام می افته
ولی خودت دیدی که در ابتدای کار روی صندلی ای که پوشش نداشت نشستم و ....
حالاهم که بحث رو به اینجا رسوندی اینو بهت بگم که دوم خردادی ها هشت سال در این کرنا دمیدند که مبارزه با بدحجابی وبی بند باری باعث گریز جوانان از دین می شود و با همین تفکر احمقانه حتی به مماشات با ارازل واوباش و مزاحمین نوامیس مردم پرداختند و امنیت ایران وایرانی را خدشه دار ساختند نتیجه اش چه شد؟این همه افزایش آمار طلاق وفسق فجور به طور ناگهانی ناشی از آزادی یا بی بند وباری آن دوران است نه حفظ پوشش بانوان ایران زمین،این ها نتیجه ی آن آزادی است که شما آرزویش را داشتی که الان به ثمر نشسته، کافیه یه سر به تاریخ معاصر کشورمون بعد از انقلاب بزنی و ببینی که در کدوم دوران افزایش جرم داشتیم.
اصلا به من چه ای گفتم وبا گفتن"صلاح مملکت خویش خسرو خان داند" ساکت شدم.
بنده ی خدا جلوی مشتریش از خجالت هیچی نمی گفت وساکت بود .
پول کافی نت رو بهش دادم و با روی خوش ازش خداحافظی کردم و بهش گفتم به دوتا صندلی فکر کن.
دیدگاه شما