حسن روحانی، عرصه دیپلماسی را هنرمندانه عنوان میکند و میگوید: حقیقتا سیاست خارجی نیاز به علم و هنر دارد و دیپلماسی سلیقه و شعار نیست.»
دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی با طرح جزئیاتی از توافق محرمانه ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در اوایل سال 84 می گوید: رویکردمان در مذاکرات باید به سمت دستیابی به چنین توافقاتی به خصوص با آژانس باشد.
روحانی در جایی دیگر با اشاره به مساله تعامل که باید سازنده و موثر باشد یادآور میشود: باید با جهانیان تعامل سازنده و موثر داشته باشیم. آیا این اقدامی که در ۷ سال انجام دادهایم تعامل بوده یا تقابل؟ عدهای میگویند ما موفق بودیم چون سیاست خارجی تهاجمی داشتهایم.
در جدیدترین اظهار نظر خود این طور بیان داشته است که «سیاست خارجی کشور منفعل است و نمیتوان اسم این سیاست را سیاست تهاجمی گذاشت. دکتر حسن روحانی با اشاره به موضوع هزینه - فایده، خاطرنشان میکند: موضعگیریهایی که مسئولان یک کشور انجام میدهند بسیار تاثیرگذار است در این که هزینه یک کشور را افزایش دهد یا از آن بکاهد. مقامات عناوینی را در اختیار دارند که برای خودشان نیست بلکه امانت ملی است. این عنوانها را ملت در اختیارشان گذاشتهاند تا به نفع مردم استفاده کنند.این انفعالیترین سیاست خارجی است که ما شاهدیم. سیاست خارجی تهاجمی یعنی اگر دشمن برنامهریزی کرد تا علیهمان قطعنامه صادر کند باید با یک برنامه و دیپلماسی و اقدامات مناسب جلوی او را بگیریم و نگذاریم موفق شود و در گام بعد آن قطعنامههای قبلی را دفع کنیم. درشتگویی که سیاست خارجی نیست.»
بی شک این سیاست فرار به جلو و گفتمان اخیر آقای روحانی با یک زیرکی تمام در آستانه انتخابات و درجهت تبلیغات انتخاباتی انجام می شود. این درحالیست که اگر پیشینه عملکرد دستگاه دیپلماسی کشور در زمان آقای روحانی را بررسی نماییم متوجه بکارگرفته شدن یک سیاست منفعلانه برای ایران در مذاکرات می شویم.
طرح مسأله مذاکره با آمریکا و کاهش تنش میان دو کشور چه در داخل و چه در خارج در دوره ایشان به صورت جدی مطرح شد که البته با توجه به اصرار آمریکا بر سیاست های خصمانه بر علیه کشور ما و عزم مقام معظم رهبری و مردم برای حفظ آرمانها و ارزش های انقلاب , زمزمه های برخی جریان های سیاسی داخلی در این زمینه , راهی بجایی نبرد.
مسأله دیگر در سیاست خارجی کشور مسأله پرونده هسته ای کشور بود که تحت تأثیر نگرش تنش زدایی حاکم بر دولت وقت به سمت تعامل و اعتماد سازی پیش رفت که هر چند اصل مساله تعامل و اعتماد سازی در این برهه لازم بود اما درعمل به دلیل زیاده خواهی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و انفعال بیش از حد از سوی برخي مسئولين اجرايي کشور ما به نتیجه مناسبی نیانجامید و موجب زياده خواهي بیشتر این کشورها شد.
این ها در حالی است که عدم مدیریت آقای روحانی و اطرافیانش باعث ضعف در مقابل غرب در برنامه هستهای شد که نتیجه آن تحمیل 10 ساله تعلیق غرب به ایران بود.
۱۳مهر ۱۳۸۲ حسن روحانی به عنوان مسؤول ارشد پرونده هستهای ایران در دولت اصلاحات انتخاب شد و کمتر از ۲ هفته پس از این انتصاب، روحانی در دیدار با البرادعی در تهران، آمادگی خود را برای امضای پروتکل الحاقی اعلام کرد! به عبارت دیگر ورود روحانی به موضوع هستهای، پذیرش پروتکل الحاقی را رسانهای کرد.
۱۶ روز بعد یعنی ۲۹ مهر ۱۳۸۲ وی از وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان دعوت کرد به ایران بیایند و درباره موضوع هستهای ایران به گفتوگو بنشینند. این نشست و گفتوگو نهایتا به معاهده سعدآباد منجر شد.تعلیق فعالیتهای هستهای ایران نیز از همین معاهده سعدآباد آغاز و توافق شد. براساس یکی از مفاد معاهده سعدآباد، ایران همه فعالیتهای غنیسازی و بازفرآوری خود را متوقف کرد و حتی پیش از تصویب پذیرش پروتکل الحاقی، اقدام به اجرای داوطلبانه آن کرد؛ ایران در قالب استدلالی به نام اعتمادسازی، فراتر از قانون عمل و فعالیتهایش را بهرغم حق قانونی خود تعلیق کرد؛3 کشور اروپایی نیز متعهد شدند حق ایران برای دستیابی و استفاده از انرژی صلحآمیز هستهای را به رسمیت بشناسند!
و این درحالی است که اساسا بر اساس ماده ۴ معاهده «انپیتی»، ایران و همه کشورها حق استفاده از انرژی هستهای را دارند. بنابراین بیانیه تهران، فعالیتهای هستهای ایران را «قفل» کرد تا ۳ کشور اروپایی یکی از حقوق قانونی ایران را قبول داشته باشند!
با وجود انعطاف ایران و تعلیق فعالیتهای هسته ای: انگلیس، فرانسه و آلمان آذرماه ۸۲ دومین قطعنامه پیشنهادی علیه ایران را به شورای حکام ارائه و آن را به تصویب رساندند.
۲۲ روز بعد تیم هستهای روحانی متعهد شد پروتکل الحاقی را امضا و برای بیش از ۲ سال به منظور اعتمادسازی پیش از تصویب قانونی این پروتکل، مفاد آن را اجرا کند.
۴ اسفند ۱۳۸۲ (۲۳ فوریه ۲۰۰۴) یعنی ۴ ماه پس از معاهده سعدآباد، معاهده بروکسل بین ایران و تروئیکای اروپایی امضا شد.
تیم حسن روحانی متعهد شد بهرغم تعلیق غنیسازی و بازفرآوری اورانیوم، اقدام به تعلیق مونتاژ و آزمایش سانتریفیوژها، ساخت قطعات داخلی سانتریفیوژ و گسترش تعلیق فعالیتهای غنیسازی نسبت به همه تاسیسات موجود در ایران کند!
طرف اروپایی در قبال قفل شدن فعالیتهای هستهای ایران تنها قول دادند برای عادی شدن برنامه هستهای ایران در «آژانس» فعال شوند.
اما نتیجه این عقبنشینی هم قطعنامه سوم شورای حکام علیه ایران در خرداد ۸۳ (ژوئن ۲۰۰۴) بود!کارشکنی طرف اروپایی بهرغم همه عقبنشینیهای تیم مذاکرهکننده هستهای که در قالب «اعتمادسازی» توجیه میشد اما باز هم زیادهخواهیها پایان نیافت ؛
در اجلاس شورای حکام در تابستان ۸۳، سه کشور اروپایی با تصویب یک قطعنامه دیگر در شورای حکام، ضربالاجلی تعیین کردند که براساس آن تهران باید همه فعالیتهای هستهای خود را به حالت تعلیق درآورد. این ۳ کشور تهدید کردند که درصورت عدم تمکین ایران به این ضربالاجل، پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت ارجاع میدهند!
ترس از ارجاع موضوع هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل باعث شد این موضوع به عنوان خط قرمز تیم مذاکرهکننده قرار گیرد. طبیعتا تیم مذاکرهکننده هستهای ارادهای برای تقابل با زیادهخواهی غرب برای توقف فعالیتهای هستهای ایران نداشت.
حسن روحانی یک ماه مانده به پایان ضربالاجل یعنی ۱۵ آبان ۸۳ به پاریس سفر کرد تا دور تازهای از مذاکره با تروئیکای اروپایی را آغاز کند که نهایتا منجر به معاهده پاریس شد.
طبق این معاهده طرف ایرانی متعهد شد، ادامه تعلیق داوطلبانه، تعلیق همه فعالیتهای مرتبط با غنیسازی و بازفرآوری نظیر ساخت و واردات سانتریفیوژهای گازی، مونتاژ، نصب، آزمایش یا اداره سانتریفیوژهای گازی و تعلیق فعالیتهای غیرمرتبط با غنیسازی اورانیوم از جمله فعالیتهای تبدیل اورانیوم در UCF اصفهان را در دستور کار خود قرار دهد و ایران تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم را پذیرفت، تنها به این دلیل که از ارجاع پرونده به شورای امنیت هراس داشت.
چند روز پس از توافقنامه پاریس که پایان ایران هستهای تلقی میشد، بازهم شورای حکام قطعنامهای صادر کرد و از ایران خواست پروتکل الحاقی را امضا کند.
این درحالی بود که دیگر اساساً فعالیت هستهای قابل توجهی در ایران انجام نمیشد! با این حال بیاعتنایی تروئیکای اروپایی به توافقاتشان با مذاکرهکنندگان ایرانی باعث شد آنچه کمیتههای مشترک طرفین حول موضوعات سیاسی، هستهای و اقتصادی نامیده میشد، هم به جایی نرسد و نشان دهد، عملا غرب به این کمیتهها هیچگونه نگاه همکاری نداشته است.
همه عقبنشینیها به نتیجه نرسید و ایران بدون دستیابی به پیشرفتی در برنامه هستهای، فقط چند سال مانع پیشرفت و روند رو به جلوی فعالیتهای هستهای خود شده بود.
اما بعد از ایشان و در سال 84 و بعد از آن شاهد از سرگیری فعالیتهای هسته ای و احیای قدرت و توانمندی ایران در جهان بودیم. جمهوری اسلامی ایران در ۱۳ دی ماه ۱۳۸۴ برابر با ۳ ژانویه ۲۰۰۶ به منظور اعمال حقوق تعلیق شده خود، با ارسال نامهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی قصد خود مبنی بر از سرگیری فعالیتهای تحقیق و توسعه درباره غنیسازی که به صورت داوطلبانه و غیرالزامآور حقوقی تعلیق شده بودند را از تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۸۴ (۹ ژانویه ۲۰۰۶) اعلام کرد و در ۱۷ دی ۱۳۸۴ نیز از آژانس درخواست کرد برای برداشتن پلمپ نطنز، پارس تراش و فرآیند تکنیک تا قبل از ۱۹ دی ماه اقدام کند.
امروز شرایطی در مذاکرات ایران و گروه5+1 رخ داده است که غرب نه تنها خواستار تعلیق نیست بلکه قدرت چانه زنی خود را برای کاهش درصد غنی سازی ایران به کار گرفته است. امروز طرح مذاکره با ایران از زبان خود امریکایی ها شنیده می شود. نشستن پر صلابت و از جایگاه قدرت در مذاکرات از طرف ایرانی، جای تعجبی ندارد چرا که جلوی زیاده خواهی های غرب و عادت به تحمیل گفتمان و مطالبات خود بر ایران گرفته شده است.
بی شک روحانی و اطرافیانش، غرب را خوب نشناختهاند و خم شدن کمر کشور در برابر زیاده خواهی های غرب را به عینه در دوران خود ندیدهاند که این طور دم از سازش و مذاکره با امریکا و غرب را می زنند و شاید هم هوش تاریخی ملت را کم انگاری نموده اند تا در این آب راهههای گل آلود ماهیهای درشت صید نمایند که قطعاً این امر محقق نخواهد شد.
ولی آقای روحانی درست می فرمایید دیپلماسی کشور، هنر می خواهد ولی شما آن مرد هنرمند نبودید و نخواهید بود چرا که کارنامه دیپلماتیک دوران شما بدست چپتان قرار دارد. اگر شرایط غیر این چیزی بود که امروز می بینید قطعاً در تقدیم بخش بخش این سرزمین و حتی ناموس خود نیز پیش می رفتیم تا شاید اعتماد سازی نماییم.
نویسنده: فرهاد نظریان سامانی
دیدگاه شما