حاشیه ای کوتاه بر مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام (ره)
از «رسم عاشقی» تا «فروشندگان بدحجاب»
امسال توانستم به مناسبت سالگرد رحلت حضرت امام(ره) در مرقد مطهر ایشان حضور پیدا کنم. این سفر چند ساعته حواشی جالبی داشت که شاید خواندن چند مورد از آنها برایتان خالی از لطف نباشد.
حدودا ساعت 5 صبح بود که بعد از خواندن نماز صبح وارد صحن بزرگی که برای برگزاری مراسم آماده شده بود شدم. تعداد زیادی نیز به همراه من در حال وارد شدن به این محل بودند. همه برای شنیدن سخنرانی «حضرت آقا» که قرار بود حدود ساعت 11 ایراد شود آمده بودند یعنی حدود 6 ساعت بعد. چاره ای نبود، آنهایی که دوست داشتند در فاصله نزدیکتری بنشینند تا آقا را بهتر ببینند باید از همان موقع آنجا می نشستند. حدودا ساعت 7 بود که دیدم گرسنه ام. از صحن خارج شدم تا چیزی برای خوردن پیدا کنم . داخل حیاط حرم به طور اتفاقی یک از دوستانم را دیدم که او هم مثل من مسئول اتوبوس بود. وقتی دید گرسنه ام کمی نان و خرما به من داد. صبحانه را داخل همان حیاط، بغل دیوار نشستم و خوردم. هر لحظه به تعداد جمعیت اضافه می شد. از لهجه ها و پوشش ها و پلاک ماشین ها مشخص بود که از همه جای ایران برای زیارت مرقد امام (ره) و شنیدن سخنان رهبر معظم انقلاب به تهران آمده اند. بعد از خوردن صبحانه دوباره به صحن برگشتم. صحن تقریبا پر شده بود . من کمی جلوتر از در ورود یک جای خای پیدا کردم و دراز کشیدم و دوساعتی همانجا خوابیدم. وقتی بیدار شدم ساعت حدودا ده صبح بود. واقعا در صحن به آن عظمت جای سوزن انداختن نبود. به سختی بیرون رفتم تا آبی به دست و صورتم بزنم .حیاط حرم مملو از جمعیت بود. محوطه حرم به قدری شلوغ بود که به سختی میشد حرکت کرد طوری که رفت و برگشت من به سرویس بهداشتی حدود چهل دقیقه طول کشید. وقتی برگشتم و وارد صحن شدم اواخر صحبت های سید حسن خمینی بود.
رسم عاشقی
وقتی از سرویس برگشتم تقریبا هیچ جایی وجود نداشت به سختی از بین حضار رد شدم و جلو رفتم. همه هم می گفتند «جا نیست» و من هم با شرمندگی و «ببخشید ... ببخشید» ردم میشدم و جلو می رفتم . به اواسط راه که رسیدم دیگر جایی برای پیشروی نبود . حتی همانجا هم، جا برای نشستن نبود. چند نفر از جوانها گفتند:«جا نیست برادر، کجا می آیی؟» با لحن ملتمسانه ای گفتم:«چشم... ببخشید ... اگر اجازه بدهید همین جا می ایستم، از همدان تا اینجا آمده ام به عشق اینکه چند دقیقه «آقا» را ببینم، نگذارید زحمتم هدر برود..» این را که شنیدند لبخند زدند. یکی از آنها گفت:«حق داری برادر. بیا اینجا بنشین» کمی جمع تر نشست تا من هم به سختی جا شدم. برای من زیبا ترین حاشیه برگزاری مراسم سخنرانی آقا، لحظه ورود ایشان به جایگاه و هیجان و شور و شوقی است که چند دقیقه قبل از ورود بین مردم وجود دارد. لحظه بسیار زیبایی است. وقتی سید حسن خمینی خواست خداحافظی کند دل توی دل هیچکس نبود چون همه می دانستند که کمتر از یک دقیقه دیگر «آقا» وارد می شوند. شعارها قوت گرفت:«این همه لشکر آمده/ به عشق رهبر آمده»، «خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست»... . شور و حالی به پا شد که قابل وصف نیست. باور کنید استحکامات صحن از هیبت صدای شعار حضار می لزید. آقا با عبارات «متشکر... خیلی خوش آمدید... بفرمایید بفرمایید...» جمعیت را به نشستن دعوت می کردند. همه نشستند. من و حدود صد نفر دیگر در بخش کوچکی از صحن بودیم که با فاصله تقریبا زیاد، هم سمت راستِ رو بروی جایگاه بود و هم محل تردد حاضرین بود که به سختی حرکت می کردند. به خاطر همین به خوبی نمی توانستیم آقا را ببینیم و تعدادی از آنها مکررا تعادل خود را از دست می دادند و روی ما می افتادند. من و چند نفر دیگر هِی زیر لب گلایه می کردیم که «چه وقت رفت و آمد است و چرا جا تنگ است و چرا اینها نمی شینند تا آقا را ببینیم و دست و پایمان له شد» و از این حرف ها. جلوی من یک مرد میانسال نشسته بود وقتی غرغرهای مرا شنید برگشت با لحن دوستانه ای گفت: «مگر عاشق نیستی؟» جا خوردم و با لبخند گفتم:«چرا». گفت:«پس سختیهایش را هم تحمل کن. این رسم عاشقیست». این جمله اش به دلم نشست و آرام و ساکت شدم.
سیستم صوتی ناقص
فکر می کنم امسال بیست و سومین سالگرد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام بود که در حرم برگزار میشد. از همان ساعت اولیه ورود ما به صحن، دست اندرکاران تولیت حرم در حال بررسی صدای داخل صحن بودند. از همان ابتدا هم مشخص بود که صدای نیمه سمت راست صحنِ به آن بزرگی اشکال دارد و تعدادی از بلندگوها قطع است ولی نمی دانم چرا تا پایان مراسم هم درست نشد. به همین دلیل هم صدها نفر از ما نتوانستیم صدای آقا را موقع سخنرانی خوب متوجه شویم و از این لحاظ اعصابمان خیلی خورد بود. دوستانی که سال قبل هم در این مراسم شرکت کرده بودند می گفتند پارسال هم تعدادی از بلندگوهای محوطه مرقد قطع شد، امسال هم که صدای داخل صحن خیلی ضعیف بود. بعد از بیست و دو سه بار برگزاری مراسم سالانه بازهم سیستم صوتی ناقص بود. واقعا چرا؟
فروشندگان بدحجاب
در بین زائران، تک و توک خانم های بدحجاب هم دیده می شدند. اما متاسفانه یکی از صحنه هایی که من دیدم و برای اکثر زائران هم ناراحت کننده بود، غرفه ای بود که جنب ورودی سرویس های بهداشتی (که در آن یک شبانه روز بسیار پر رفت و آمد هم هست) وجود داشت و در آن سه خانم و یک آقای جوان که هفت قلم آرایش کرده بودند و لباس های تنگ و نازک هم پوشیده بودند، با این ظاهر غیر اسلامی در جوار حرم امام راحل(ره) در حال فروش بستنی و ساندویچ و نوشیدنی و خوراکی های دیگر بودند. کاش آن کسی که این مغازه را به این عزیزان واگذار کرده بود در یکی از بندهای قرارداد موضوع حفظ شان حرم حضرت امام(ره) را هم قید می کرد و فروشندگان را مکلف به رعایت شئونات اسلامی می کرد. خاطرم هست که دو سه سال پیش هم که برای زیارت مرقد امام رفته بودیم تعدادی از فروشگاهها بودند که به فروش سری کامل لوازم آرایشی زنانه اشتغال داشتند و فروشندگانش هم همه از مصرف کنندگان پر و پا قرص این لوازم بودند. آن موقع هم من و دوستانم سعی کردیم با خانم های فروشنده چند جمله ای در این باب بحث منطقی داشته باشیم که البته خانم ها دلایل ما را تایید کردند ولی همچنان به کارشان ادامه دادند. در واقع باید مسئولین مرقد چنین اجازه ای را ندهند که آن هم گویا چندان برایشان مهم نیست.
دیدگاه شما